eitaa logo
شعر، قصه، معرفی کتاب
3.7هزار دنبال‌کننده
222 عکس
41 ویدیو
9 فایل
قصه، شعر و معرفی کتاب حاصل تلاشی مادرانه بر اساس رویکرد کلیدی و مهم شخصیت محوری از مباحث استاد عباسی ولدی
مشاهده در ایتا
دانلود
نمایشنامه گنجشک و امام رضا علیه السّلام قصه عصای سخنگو(امامت امام جواد) روی متن بالا ضربه بزنید👆 شهادت امام رضا جانمون رو به همه ی شما مادران عزیز تسلیت عرض می کنیم🖤 @gheseshakhsiatemehvari
قصه لیلة المبیت آی قصه قصه قصه نویسنده:ن.اسکندری کاری از گروه شعر وقصه در مسیر مادری به نام خدا یکی بود یکی نبود غیراز خدای مهربون هیچکی نبود یه روز خدا به پیامبر مهربونمون (ع) فرمود : دشمن های بدجنس نقشه کشیدن که شما رو از بین ببرن 😱 ولی من میخوام شما زنده بمونی و به همه مردم دنیا خوبی ها رو یاد بدی 😍 به خاطر همین امشب از مکه بیرون برو و برو به سمت شهر مدینه اما ، یه نفر باید تو رختخواب شما بخوابه که دشمنا متوجه نشن که شما سرجات نیستی . چون اگه بفهمن دنبالت میان . پیامبر (ص) رفتن پیش علی مولا که خیلی دوستشون داشتن و میدونستن علی مولا خیلی شجاعن و حرف خدا رو همیشه گوش میدن پیامبر فرمودن : علی جان ، خدا بهم دستور داده از مکه برم .ولی دشمنا نقشه کشیدن امشب وقتی خوابم بهم حمله کنن .شما جای من میخوابی تو رختخوابم ؟ علی مولا نگران شد فکر میکنید نگران چی ؟ بله! نگران جان پیامبر که در خطر بود 😱 علی مولا از پیامبر پرسید : اگه من جای شما بخوابم ،شما سالم میمونید ؟ پیامبر فرمودن بله ☺️ علی مولا خوشحال شدن 😍، نگرانیشون برطرف شد .سجده کردن و خدا رو شکر کردن شب شد ، علی مولا تو رختخواب پیامبر خوابیدن و پیامبر هم از شهر مکه رفتن آدم های بد که دشمن پیامبر بودن دور خونه پیامبر جمع شده بودن .منتظر بودن نصف شب بشه .وقتی نصف شب شد ، ۴۰ تا مرد بدجنس رفتن تو اتاق پیامبر و پتو رو از برداشتن . با تعجب دیدن که جای پیامبر علی مولا خوابیده 😳 علی مولا هم بیدار شد و بدون ترس نگاهشون کرد اونا عصبانی شدن ، گفتن محمد کو ؟😤 علی مولا با شجاعت بهشون گفت :مگه پیامبر رو به من سپرده بودید ؟😂 اوناهم با عصبانیت میرن دنبال پیامبر هر کس از یه طرف میره چندنفرشون به سمتی میرن که پیامبر اونجا بودن پیامبر عزیزمون که متوجه دشمنا شده بودن تو غار کوچیکی به نام غار ثور پنهان (قایم) شدن دشمنا تا دم غارهم رسیدن😱 ولی وارد غار نشدن میدونید چرا بچه ها؟ چون دیدن دهانه ی غار یه تارعنکبوت ه و دوتا کبوترهم تو لونه شون خوابیدن ☺️😍 باخودشون گفتن اگه کسی وارد غار میشد خوب تارعنکبوت حتما پاره میشد 🤨 و این کبوترا هم از ترسشون می پریدن و اینجوری با آرامش تو لونه شون نمیموندن 🤨 بله بچه ها! عنکبوت کوچولو و کبوترای ناز به دستورخدا کاری کردن که دشمنا وارد غار نشن و نتونن پیامبر و پیدا کنن به خاطر این فداکاری علی مولا فرشته ی خوب خدا حضرت جبرئیل پیش پیامبر اومد و این آیه رو خوند😍 وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ (ایه۲٠۷سوره ی مبارکه بقره) بعضی از مردم (با ایمان و فداکار، مثل حضرت علی (ع) ، جان خودشون رو به خاطر خدا می‌فروشند و به خطر میندازن؛ و خدا با بنده هاش خیلی مهربون ه😍 (خوندن آیات باعث انس بیشتر بچه ها با قرآن میشه و به جانشون مینشینه😊) @gheseshakhsiatemehvari
🌟 فعالیت پیشنهادی 🌟 میتونین در ادامه قصه لیله المبیت داستان پیامبر که توی غار رفتن و معجزه بستن تارعنکبوت روی در غار روهم با نمایش اجرا کنین... @gheseshakhsiatemehvari
هدایت شده از لالایی خدا
منتخب_برنامه هشتاد و پنجم.mp3
7.47M
🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸 🎊 سالروز به امامت رسیدن امام زمان علیه السلام بر همه عاشقان اهل بیت علیهم السلام مبارک باد. ۸۵ آیه ۲۱۲ (به امامت رسیدن امام زمان علیه السلام ) ✅ شنبه‌ها و چهارشنبه‌ها، ساعت ۹شب @lalaiekhoda
شعر برای ایران برای قیام، برای بیداری برای آرمان بزرگ انسانی برای انقلاب اسلامی برای مردم بی‌نظیر ایرانی برای عشق و ایثار، فکر و اندیشه برای روزهایی که تاریخ ملتی میشه برای شادی فرار شاه، بوی یاسمن برای سلام بر امام این وطن برای باهم، نهضت و جهاد برای خرمشهر، پاوه، اتحاد برای استقامت و نبرد برای مرصاد و تنگه‌های سخت و سرد برای برد تیمهای ملی، خوندن سرود قهرمانی برای جشنهای ساده‌ی خیابانی برای دانش آموز و دانشجو برای ماهواره‌ی امید، کیک زرد، نانو، رویان، آرکیو،... برای رشد علمی، المپیاد برای موشک و زیردریایی و پهباد برای زن، عفت، سرود زندگی برای مرد، غیرت، آزادگی برای مادر و پدر، خانواده، حلال‌زادگی برای ناموس خواهرم، خواهرت، خواهرامون که داده جون براش برادرم، برادرت، برادرامون برای حرمت اشکها و غصه‌ها برای زینت کوچه‌ها به نام لاله‌ها برای غواصهای دست‌بسته‌مون برای سیمرغهای پرشکسته‌مون برای رهایی از چنگ گرگها و کفتارها برای رفتن از روی مینها و سیم‌خاردارها برای تکرار روزهای پیروزی، برای خندیدن برای شیر بودن، از کسی نترسیدن برای مرد میدان، برای عزت برای چشمهای هادی و حاج همت برای سربه‌زیرهای سربلند برای آرامش، برای امنیت برای پاکی خون شهید آزادی به‌پای میهن، برای آبادی برای وحدت، همدلی، مهربانی برای انگشتر حاج قاسم سلیمانی برای رهبرم، پدر، پناه برای آب و خاک و ارتش و سپاه برای پرچمی بلند، سرخ و سبز و سفید به نام ایمان، به نام عشق، قلبمون تپید؛ برای ایران، ایران، ایران، ایران برای استقلال، برای آزادی، برای جمهوری اسلامی شاعر: سوده سلامت کانال شعر قصه و معرفی کتاب 👇 @gheseshakhsiatemehvari
هدایت شده از لالایی خدا
قصه ای از تولد رسول خدا.mp3
6.05M
🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸 🎊 ایام ولادت پیامبر رحمت و مهربانی حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله) را به همه مسلمانان جهان تبریک عرض می کنم. (قصه ای از تولد رسول خدا صلی الله علیه و آله ) ✅ شنبه‌ها و چهارشنبه‌ها، ساعت ۹شب @lalaiekhoda
کم کم دم غروب، حرم غرق شور شد صدها ملک ز سردرِ آن، در عبور شد یک "خانواده" آمد و خندان سلام داد صحن از نگاه عاشقشان در سرور شد "آغوش امن مادر" و "آرامش حرم" آسوده شد خیال پدر، رفت و دور شد پستی رسید وقت دعا در حریم امن در پیش بی‌دفاع، شجاع و جسور شد "زن" می‌فشرد "زندگی"اش را به سینه‌اش "آزادی" از نگاه عدو، لخت و عور شد با خون نشست بال شهادت به شانه‌‌اش آغوش، گرم و گرم! شبیه تنور شد وقتی گلوی نازک کودک شکسته شد صد تکه مثل تُنگ ظریف بلور شد اینجای ماجرا چه گریزی به روضه داشت آری! بساط گریه به شش ماهه جور شد شیر از کناره‌های لبش می‌چکید که چادر نماز، غرق به خون، غرق نور شد 🖤🖤🖤🖤 شاعر: فهیمه انوری @gheseshakhsiatemehvari
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
14010807 افول آمریکا.mp3
17.69M
💥اتفاق مهمی در راه است 📣 بی‌خبر نباشید و همه را باخبر کنید. ♨️در پی حادثۀ خونین حرم احمد بن موسی علیه السلام 🎙سومین تبیین ۴۱ دقیقه‌ای استاد ‼️همه گوش کنند؛ بویژه کسانی که ترس به دلشان افتاده. 🎧 حتما تا آخر گوش کنید و نشر بدید... @abbasivaladi
شعر پایان هرچه طوفان می‌شود این روزهای تار پایانی، تمام عاقبت خواهد شد این ایام پر محنت، به‌کام از فراسوی زمین، امداد غیبی می‌رسد رخ نماید از میان پرده‌ی غیبت، امام نور از عرش خداوندی به انسان می‌رسد دل قوی دارید، طوفان‌ها به پایان می‌رسد سینه‌ پُر خواهد شد از ایمان توام با یقین شهر مالامال خواهد شد ز دین راستین وعده‌ی حق خداوندی‌ست این، تردید نیست می‌شود ارثیه‌ی مستضعفان، کل زمین آری، آرامش به قلب اهل ایمان می‌رسد دل قوی دارید، طوفان‌ها به پایان می‌رسد ناخدا دارد خبر از راه و بیراه مسیر سر فرود آورده دنیا نزد این دانای پیر ساحل امنی‌ست در پایان این امواج سخت راه می‌افتیم زیر پرچم "نعم الامیر" بعد از این امواج، این کشتی به سامان می‌رسد دل قوی دارید، طوفان‌ها به پایان می‌رسد دست در دست وطن، تا پای جان می‌ایستیم باغ پر باریم و پشت باغبان می‌ایستیم روبروی هرچه‌ پاییز است، محکم، یک‌صدا با مدد از خالق هفت آسمان، می‌ایستیم فصل یکدستی به عشق خاک ایران می‌رسد دل قوی دارید، طوفان‌ها به پایان می‌رسد روح دنیا خالی از ترس و توهم می‌شود کاخ ظالم، غرق تشویش و تلاطم می‌شود سبز پوشان چکمه بر حلقوم شیطان می‌نهند پرچم منحوس شش پر، از زمین گم می‌شود موسم غریدن شیران به میدان می‌رسد دل قوی دارید، طوفان‌ها به پایان می‌رسد شاعر:فهیمه انوری کانال شعر، قصه و معرفی کتاب👇 @gheseshakhsiatemehvari
📣امروز یه بحث مهم و کاربردی تو تربیت دینی فرزند رو از یه کتاب فوق العاده تقدیمتون می کنیم🌹 مطالعه ی مجموعه کتاب ارزشمند طعم شیرین خدا رو به همه ی شما والدین عزیز و البته همه ی نوجوانان و جوانان توصیه می‌کنیم👌👌👌 همراهمون باشید❤️😍
📣 چه طوری بچه ها رو باخدا آشنا کنیم؟ مطالب زیر از مجموعه اثر هست ✅دوستان لطفا حتما عکس ها رو باز کنید و بخونید🌺 چون نوشته های زیر عکس کامل نیستن و موضوع درست جا نمیفته ضمنا از ناشر بابت نشر عکس از صفحات کتاب اجازه گرفته شده خیالتون راحت 😊@gheseshakhsiatemehvari
1⃣اگه ما یاد گرفته بودیم بچه ها رو چه طوری با خدا آشنا کنیم، این قدر براشون پیش نمی اومد... ـــــــــــــــــــ ✅حتما عکس رو بازکنید و مطالعه کنید🙏👆 (از ناشر بابت نشر عکس از صفحات کتاب اجازه گرفته شده) @gheseshakhsiatemehvari
2⃣توحید توصیفی چه عیبی داره که ما این قدر روی اثبات خدا درجا میزنیم؟ خدای خشکی که ما به بچه ها معرفی میکنیم، با اون خدایی که بچه ها تو وجودشون حس می کنن، زمین تا آسمون فرق داره... مثل دارو برای مریض... (از ناشر بابت نشر عکس از صفحات کتاب اجازه گرفته شده)
3⃣یه سوال اساسی: بچه ها از شیش هفت سالگی تا هیجده سالگی نصف روز توی مدرسه ها هستن و دوتا از درسای اصلی شونم دینی و قرآن ه اما چرا بعد از تموم شدن دوران مدرسه فکر دینی شون هنوز درست شکل نگرفته و باخدای خودشون درست و حسابی آشنا و رفیق نشدن؟ خیلی از بچه ها ی ما جز اون چیزی که از معلمای دینی می شنون و تو کتابای دینی میخونن مطالعه ی دینی ندارن😔 شرایط حساس و خطرناک... (از ناشر بابت نشر عکس از صفحات کتاب اجازه گرفته شده)
📣📣📣 4⃣پدرا! مادرا! پای خودتون رو از آموزش مسائل دینی بیرون نکشید! بچه ها قبل از اینکه وارد مدرسه بشن، باید خدارو بشناسن و ارتباطشون باخدا برقرار شده باشه. لازمه ی این کارم اینه که... چرا استفاده از بچه ها رو از دست می دیم؟❗️ (از ناشر بابت نشر عکس از صفحات کتاب اجازه گرفته شده) @gheseshakhsiatemehvari
5⃣ما پدر مادرا چه کتابایی بخونیم تا تو تربیت دینی بچه هامون موفق باشیم؟ (از ناشر بابت نشر عکس از صفحات کتاب اجازه گرفته شده) @gheseshakhsiatemehvari
6⃣بخش از متن امام زمانی پایان درس اول از کتاب ششم مجموعه ی محبت مادر به کودک اگر دریا باشد در برابر محبت تو، قطره هم نیست پس به محبتی که به بچه‌ها داری،سوگندت می‌دهیم برای نجات آن‌ها هم که شده ما را از دام غفلت برهان... (از ناشر بابت نشر عکس از صفحات کتاب اجازه گرفته شده) @gheseshakhsiatemehvari
ابتدای بحث چه‌طوری بچه‌ها رو با خدا آشنا کنیم روی جمله ی بالا ضربه بزنید👆 این بحث کلیدی و مهم ادامه دارد...
این برنامه لالایی خدا رو از دست ندید👌
هدایت شده از لالایی خدا
0304Nesa 95-96.mp3
15.87M
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 ✨میلاد سراسر نور امام مهربانی ها، امام حسن عسکری علیه السلام بر همه شما عزیزان مبارک باد✨ ۳۰۴ آيه ۹۶ - ۹۵ قسمت چهل و نهم ( ۳) 📣📣دوستای خوب لالایی خدا ♨️ امشب عمو عباسی براتون یه شگفتانه دارن😉 حتماحتما ویژه برنامه امشب رو گوش بدید😍 ♨️ برای همدردی با آرتین حتما در پویش شرکت کنید. @lalaiekhoda
قصه عرب بادیه نشین (از فضایل و مناقب پیامبر عظیم الشأن اسلام(ص) و حضرت فاطمه زهرا(س)) ✅نویسنده: زهرا محقق ✅کاری از گروه نویسندگی در مسیر مادری ✅ تلخیصی از قصه عرب بادیه نشین از آقای محسن نعما، کتاب ریحانه پیامبر منبع:بحارالأنوار جلد۴۳،صفحه۶۹؛ کتاب تاریخ فاطمه والحسن و الحسین باب۳ 🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸 به نام خدا یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود، غیر از خدای مهربون هیچکس نبود. بیابون پر بود از خیمه های سیاه که هر قبیله ای برای خودشون برپا کرده بودن. قبیله بنی سلیم یکی از همین قبیله ها بودن‌ که اصلا از پیامبر خوششون نمیومد و همیشه سر جنگ و دشمنی باایشون داشتن. یکی از جوون های این قبیله یه روز تصمیم گرفت که به مدینه و پیش پیامبر بره. آخه کلی حرف نگفته تو دلش داشت که قلبشو پر از خشم و نفرت کرده بود. پس شروع به حرکت کرد و وقتی که توی راه تشنه اش شد و کنار برکه آب توقف کرد و یه سوسمار رو تو برکه دید، خندید و اون سوسمار رو همراه خودش به مدینه برد!!! بالاخره بعد کلی راه رفتن، اون جوون رسید به مدینه. پیامبر با دوستاشون مشغول نماز خوندن تو مسجد بودن پس اون جوون هم به مسجد اومد. بعد نماز جوون عرب دیگه نتونست صبر کنه و بالاخره حرف دلشو زد. و گفت: ای محمد! آیا تو همون جادوگر دروغگویی هستی که فکر میکنی خدا تو رو انتخاب کرده تا پیامبر همه باشی؟ اگر نگران حرفای مردم قبیله ام نبودم همین الان با شمشیرم تو رو میکشتم!! این بار اولی نبود که پیامبر خدا، این حرفهای نابجا رو میشنید. اما با مهربونی خطاب به اون مرد گفت: ای جوون! به خدای یکتا ایمان بیار و حرفای من رو قبول کن. اگر مسلمون بشی، ما همه مثل برادر تو هستیم. اما اون جوون عرب که خیلی مغرور تر از این حرفا بود، حرف پیامبر رو قبول نکرد و گفت: من به تو ایمان نمیارم مگر اینکه این سوسمار به تو ایمان بیاره!! همه مردم مسجد تعجب کردن، با خودشون گفتن: این دیگه چه حرفیه؟؟ مگه سوسمار میتونه حرف بزنه؟؟ تو همین موقع سوسمار روی زمین شروع به حرکت کرد. و پیامبر با آرامش به سوسمار گفتن: ای سوسمار بیا نزدیک من و بگو من چه کسی هستم؟؟ اینجا بود که همه با تعجب منتظر این بودن که ببینن سوسمار جواب پیامبر رو میده یا نه؟؟ که دیدن بله! سوسمار با اجازه خدا، به طرف پیامبر برگشت و زبون باز کرد و شروع کرد به صحبت کردن. و به پیامبر گفت: تو محمد بن عبدلله و پیامبر خدا هستی. پیامبر دوباره از سوسمار پرسیدن: تو چه کسی رو میپرستی ؟ و سوسمار دوباره جواب داد: من خدای بزرگ و مهربون رو میپرستم که یک دونه کوچیک رو میتونه از دل خاک بیرون بیاره و سبز کنه و ابراهیم رو دوست و خلیل خودش قرار میده! و بعد سوسمار گفت: و ای رسول خدا! تو همون پیامبر خوبی هستی که از طرف خدا اومدی تا ما رو از بت پرستی نجات بدی و راه درست و کار درست رو به ما یاد بدی. اون جوون عرب که با شنیدن این حرفها خیلی خیلی تعجب کرده بود، سرشو انداخت پایین و باخودش گفت: ببین این حیوون بی عقل چطوری درباره پیامبر خدا حرف میزنه اونوقت من.....!!! و بعد همونجا دست بیعت به پیامبر داد و مسلمون شد! و حالا وقتش شده بود که اون جوون تازه مسلمون شده، مهربونی و محبت پیامبر رو ببینه. با پیشنهاد پیامبر قرار شد که هرکدوم از دوستای ایشون کمی به این مرد جوون کمک کنن و بهش لباس و شتر و غذا برسونن. سلمان قول غذا رو به این مرد جوون داده بود. اما وقتی از مسجد اومد بیرون، با خودش گفت: من که پول و غذایی ندارم که به این مرد بدم! حالا چیکار کنم؟؟ من به رسول خدا قول دادم! اما یه دفعه یادش اومد که تنها کسی که میتونه بهش کمک کنه، حضرت فاطمه است. @gheseshakhsiatemehvari
ادامه ی قصه ی* عرب بادیه نشین*👇👇👇 سلمان با خوشحالی به طرف خونه حضرت فاطمه حرکت کرد و وقتی رسید اونجا داستان مسلمون شدن اون مرد رو برای ایشون تعریف کرد و ازشون کمک خواست. حضرت فاطمه بااینکه خودشون و بچه های عزیزشون چند روزی بود که هیچ غذایی نتونسته بودن بخورن، بازم درخواست سلمان رو قبول کردن. قرار شد سلمان با گرو گذاشتن پیراهن باارزش حضرت فاطمه مقداری جو و خرما بخرن تا حصرت فاطمه برای اون مرد جوون نون بپزن. بالاخره سلمان جو و خرما رو خرید. بوی نون تازه کل حیاط رو پر کرده بود، بچه ها هم گرسنه بودن، سلمان دوست داشت مقداری از نون ها رو به بچه ها بده، اما مادر این بچه ها، دختر پیامبر بود، هدیه ای که در راه خدا داده بود رو پس نمی‌گرفت. پس ازون نون و خرما ها، چیزی برای خودشون برنداشت. سلمان ازین همه مهربونی و ساده زیستی هم تعجب کرده بود و هم خوشحال شده بود. بالاخره از حضرت فاطمه تشکر کرد و به سمت مسجد رفت. شتر و لباس و غذا برای اون مرد جوون آماده بود. پیامبر هدیه ها رو با مهربونی تقدیم اون مرد کردن و اون مرد بعد کلی تشکر، راهی قبیله خودش شد. خبر بخشش بی نظیر حضرت فاطمه به پیامبر هم رسیده بود. برای همین ایشون به خونه دخترشون رفتن تا از احوالشون باخبر بشن. وقتی پیامبر فهمیدن که خانواده دخترشون سه شبانه روز غذایی برای خوردن نداشتن اما بااین وجود دست سلمان رو رد نکرده بودن و غذایی برای اون مرد جوون آماده کرده بودن، هم خیلی ناراحت شدن و هم خیلی خوشحال ازین همه بخشندگی و فداکاری. پیامبر به سراغ نوه هاشون رفتن و حضرت فاطمه هم مشغول نماز شدن... بعد نماز دستای مبارک حضرت فاطمه به آسمون بلند شد تا دعا کنن. و بعد دعای اون حضرت، یه غذای بهشتی از آسمون برای ایشون فرود اومد. وقتی پیامبر، معجزه غذای بهشتی دخترشون رو به چشم خودشون دیدن، خدا رو شکر کردن. این رفتار پر از مهر و محبت پیامبر خدا و دختر عزیزشون باعث شد هم اون مرد عرب صحرانشین مسلمون بشه و هم با دعوت اون، ۴٠٠٠ نفر از افراد قبیله اش تو یک روز، با شنیدن از رفتار و منش پیامبر و دوستان شون، مسلمون بشن و این بود برکت این محبت و بخشندگی. @gheseshakhsiatemehvari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا