eitaa logo
کتابخانه مسجد قبا
212 دنبال‌کننده
720 عکس
78 ویدیو
42 فایل
اینجا فضاییست برای تنفس لابلای ورق های خیال انگیز کتاب ارتباط با مدیر و تمدید کتابها ازطریق آیدی: @Sarbaaazevelaayat ⏰ساعات کاری کتابخانه: روزهای زوج از ساعت ۱۷ تا ۱۹ لینک کانال برای معرفی به هم محله ای هامون .
مشاهده در ایتا
دانلود
🛑توجه🛑 کتابخانه امروز تعطیل می باشد❌
سربرخاک دهکده ✍فائضه غفار حدادی ۱۶۷ صفحه 🔖معرفی کتاب روایت یک نویسنده از پیاده روی اربعین به همراه چهار محافظش! نویسنده در این اثر با بهره گیری از عنوان های زیبا و غافلگیری های هیجان انگیز، سعی کرده است مفاهیم ارزشی زیبایی را در قالب سفرنامه ارائه دهد. مفاهیمی چون: شهدا و دفاع مقدس، جمعیت و فرزندآوری، مهمان نوازی و مهربانی عراقی هاو... ✂️برشی از کتاب نگاه می کنم به لیوان های یکبار مصرف چای ایرانی که آن طرف میز چیده شده اند. اگر از اول دیده بودمشان ،حتما از آنها بر می داشتم اما الان دستم روی یکی از لیوان های چای عراقی است. کسری از ثانیه وقت دارم که تصمیم بگیرم این را ول کنم و آن را بردارم یا همین را بردارم و الکی نشان بدهم که چای عراقی دوست دارم؟ با لبخند می‌گویم:" لا! چای عراقی. " متقابلاً لبخند دلنشینی روی صورت زمخت مرد می‌نشیند که برایم معنادار است. دنبال کاروان راه می افتم و قلپ قلپ از چای غلیظ و جوشیده و تلخ عراقی مینوشم . به شِکر حل نشده ته لیوان که میرسم، میخندم؛ چقدر آخر تصمیم های درست، شیرین است و اولش به چشم نمی‌آید. ✳️کتابخانه مسجدقبا @ghobalib📚
هدایت شده از کتابخانه مسجد قبا
🛑توجه🛑 کتابخانه امروز تعطیل می باشد❌
اشک جمعه نوشته مونا اسکندری یک رمان در حال و هوای سال های انقلاب است. این کتابی که انتشارات سوره مهر آن را منتشر می‌کند، در محوریت روز جمعه هفده شهریور یا جمعه سیاه می‌پردازد که رژیم طاغوت مردم را در میدان ژاله به شهادت می رساند. @ketabkhonehoze
محمد دست‌های سیاهش را کنار حوض می‌شست. مامان حسن را بغل گرفته بود و بالای سر محمده بود. اوستا نگفت این هفته حقوق را زیاد می کند یا نه؟! سر سال شده است ها! محمد با پشت دست، دماغش را پاک کرد و با بی‌میلی جواب داد: «نه بابا، اوستا و دستمزد بیشتر؟!» پوزخندی پشت حرفش را انداخت! اوستا، اوستاست. لامصب پول اضاف بالای هیچ نمی‌دهد! مامان روی دو پا نشست و با اخم گفت: «بی‌خود! دو سال است داری بیگاری میدهی. بهش بگو دستمزدت را بیشتر کند. هفته‌ای پنج تومان که حقوق نمی‌شود! نرفته های مفت و مجانی جان بکنی. صبح آفتاب نزدیک می‌روی خراب‌شده و الان که هوای تاریک است و همه سرشان را گذاشته‌اند، برمی‌گردی. دست‌هایت هم شکر خدا مثل همیشه زغال و سیاه!» حوله را به دست محمد دادم. تازه‌ها پشت لب‌هایش سیاه شده بود و صدایش دورگه، اما قدش هنوز از من و آقا جان کوتاه‌تر بود. ـ شاگردی یعنی خرحمالی مفت! تا خودم اوستاکار نشدم و موتورسازی راه نینداختم، آش همین آش است. کاش همه اش دستمزد بود، لاکردار دهنش بدجوری... چی؟ بگو ببینم باز هم بهت فحش داده؟ فردا میآیم سراغش... چیه خجالت میکشی؟ آقایت را می‌فرستم سراغش، بیاید آدمش کند. بی‌صاحب که نیستی! بعد از مثل اینکه چیزی یادش افتاده باشد، ادامه داد: «آهای محمد! آقا! خودت هم داری مثل همان چاله‌میدانی‌ها حرف می‌زنی‌ها! حواست باشد، یک بار دیگر از این کلمه‌های عینی از دهنت دربیاید» @ketabkhonehoze
هوا تو دارم ✍محمدرسول ملاحسنی ۲۸۵صفحه روایت زندگی شهدا و بالخصوص شهدای مدافع حرم که در همین هوایی که در آن نفس می کشیم، نفس می کشیدند، به یادمان می آورد که شهید شدن، نیاز به شهیدانه زندگی کردن دارد. حال و هوای خانواده های شهدا و روایت زندگی های ساده و خودمانی شان ما را از قید و بندهای زندگی های تجملی و تحمیلی نجات می دهد. ✂️برشی از کتاب: هفته دوم بود که مرتضی اعزام شده بود. در کانالها یک پوستر از مدافعان حرم دیدم که در آن یک خانم همسرش را که لباس نظامی تنش بود از زیر قرآن رد میکرد. پایینش هم بریده ای از مداحی معروف آقای مطیعی را نوشته بود :"این گل را به رسم هدیه تقدیم نگاهت کردیم..." این طرح را برای مرتضی فرستادم گفتم "ببین چقدر قشنگ و هنرمندانه درست کردند" مرتضی هم بپسندید و گفت اگر خیلی خوشت اومده همین طرح رو بزار پروفایلت گفتم :"مرتضی من این رو بزارم همه میفهمن تو پاسداری و رفتی سوریه این طرح مختص مدافعان حرم تو مشکلی نداری واقعا؟" خندید و گفت" الان دیگه اشکالی نداره زهراسادات" خیلی تعجب کردم... ✳️کتابخانه مسجدقبا @ghobalib📚
📚 سال‌های بنفش ✍️ ابراهیم حسن‌بیگی 📄 ۲۹۶ صفحه 📌 «سال های بنفش» رمانی است که رویدادهای سیاسی قبل و بعد از انقلاب را درباره یک خانواده شهرستانی روایت می کند. نویسنده در این رمان، به مبارزات گروه های سیاسی با رژیم طاغوت پرداخته و در انعکاس داستانی آنچه در آن دوره گذشته اتفاق افتاده، نوشته است. 📎 انتشارات کتابستان معرفت 🔖 داستان کتاب: «علی» شخصیتی است حقیقت جو که از کودکی تحت تأثیر «سید رسول» روحانی تبعیدی به اطراف بندرترکمن، قرار گرفته و با او رفاقت می کند. خانواده علی جزء معدود خانوادۀ شیعه مذهب آن منطقه است و آمدن سید رسول به آنجا برای آنان غنیمت است. آشنایی آهسته ولی عمیق علی و سید رسول و بعد کوچ‌شان به بندرشاه (بندرترکمن فعلی) ادامه می‌یابد و بالاخره تا آنجایی از داستان پیش می‌رود که روزی علی را در شکنجه‌گاه ساواک در حال بازجویی و شکنجه می‌بینیم. ✂️ برشی از کتاب: تمام شب بیدار بود، در یک هوای دم کرده که بوی نا می‌داد و بوی عرق، مزه گس خون، هنوز زیرزبانش بود. به باریکه های خون مجال داده بود از جای جای تنش بیرون بزند و او گرمای ملایم خون را روی تنش حس کند... او درد را حس کرده بود؛ اما خم به ابرو نیاورده بود. عادت به تحمل چنین دردهایی نداشت. بعدها احساس کرد که درد، تحمل پذیر شده است و حتی کمی شیرین؛ آن گاه که به راه رفته اندیشیده بود، به «سید»!... :زهراهلالیان👏
ننه اربعین و ساک عجیب و غریب ✍سنا ثقفی 🖼تصویرگر:فاطمه رحمانی ۳۶صفحه معرفی ننه اربعین از آن پیرزن های زبر و زرنگ است که گوشه ی چارقدش همیشه نقل و آبنبات دارد و چشم ازش بر می داری می رود زیرزمین و کمد و چمدان ها را می گردد. می خواهی بدانی چرا؟ کافیست کتاب را ورق بزنی. راستی! این داستان با تکیه بر این روایت از امام حسین علیه السلام نوشته شده:"خدمت گزاری و نیازِمردم به شما، از نعمت های خداست." 🍰برشی از کتاب:😋 دختر کوچولو گفت" اگه با مداد شمعی پامو رنگ کنم مثل شما پا قرمزی میشم ؟"ننه اربعین سرش را کج کرد .پا هایش را نگاه کرد و گفت:" پا قرمزی؟" و ریز ریز خندید. دختر کوچولو سر تکان داد. ننه اربعین بلند شد. بند سبزش را گره زد. از توی ساکش، کیسه سیاهی درآورد و به مامان دختر کوچولو نشان داد . _حناست مادر. کف پام گذاشتم که تاول نزنه. بکشم روی پای گُلت؟... ✳️کتابخانه مسجدقبا @ghobalib📚
امروز از ساعت۱۸:۳۰ کتابخانه باز است✅
زایو، رمانی است برای آینده. ویروسی که وحشتناک است و آمریکایی ها و اسرائیلی‌ها آن را به جان مردم انداخته اند. هر روز هزاران نفر می ‌میرند در حالی که سردمداران سرمایه ‌داری به کره ماه رفته ‌اند دانشمندان ایرانی با پیشرفته ترین اطلاعات و امکانات خود به جنگ این ویروس می ‌روند… جنگ جهانی ایران و آمریکا و اسرائیل، یک جنگ علمی است… . در رابطه با ویروسی مرگبار که خون را خشک و به رنگ آبی در میاورد و انسان را ظرف 24 ساعت بطور قطعی میکشد. :مبینابابایی فر👏
می گویم از کنار زیارت نرفته ها بالا گرفته کار زیارت نرفته ها اشک و نگاه حسرت و تصویر کربلا این است روزگار زیارت نرفته ها امسال اربعین همه رفتند و مانده بود هیات در انحصار زیارت نرفته ها انگار بین هیات ماهم نشسته بود زهرا به انتظار زیارت نرفته ها در روز اربعین همه ما را شناختند با نام مستعار «زیارت نرفته ها» اما هزارمرتبه شکر خدا که هست مشهد در اختیار زیارت نرفته ها باب الحسین قسمت آنانکه رفته اند باب الرضا قرار زیارت نرفته ها غم میخورم برای دل رهبرم که هست تنها طلایه دار زیارت نرفته ها گفتند شاعران همه ازحال زائران این هم به افتخار زیارت نرفته ها 🔸شاعر: . @ghobalib📚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوستان کتابخون سلام✋ ممکنه بعضیا بپرسن چرا برای کتابها تمدید در نظر گرفتید؟ چرا از همون اول، دو یا سه هفته کتاب رو در اختیار قرار نمیدین؟ چون کسی که کتاب رو می بره حواسش باشه ممکنه خیلی ها منتظر اون کتاب باشن. پس زودتر بر می گردونه. چرا جریمه حالا؟😩 چون از خیلی از کتابها فقط یک جلد داریم و دیرکرد برگردوندن هر کتاب، حق الناس هست. ضمن اینکه جریمه ها صرف امور فرهنگی مثل تهیه کتابهای جدید و... میشه✔️
حالا که آخر فصل نزدیکه و خیلیا خونه تکونی می کنند، خوبه طرح پالایش قفسه ها رو یادآوری کنم😊 کتاب و دفترهای اضافی تون رو تحویل کتابخونه بدید. اگه کتابها مورد نیاز کتابخونه باشه میره توی قفسه ها، در غیر این صورت بازیافت میشه و باز هزینه اش صرف تهیه کتابهای جدید میشه🤩 همونطور که بیشتر کتابهای کتابخونه از طریق همین طرح تهیه شده ان👌
منتظر انتقادات و پیشنهادات شما برای بهبود اوضاع کتابخوانی 🤒در محله هستیم. @Zkarkhi @Sarbaaazevelaayat
💡چند پیشنهاد برای نرفته‌ها ‌ 💔اگه به هر دلیلی امسال جزو جامونده‌های زیارت اربعین هستید، این چندتا پیشنهاد بهتون کمک می‌کنه تا توی این روزها ارادتتون به سیدالشهدا علیه‌السلام رو به شکل‌ متفاوت‌تری ابراز کنید. ع @ghobalib📚
📚 پرخو (پرخو در لغت‌نامه دهخدا به معنای هرس و بریدن شاخه‌های زیادی درختان است.) ✍️ شبنم غفاری حسینی 📄 ۱۲۸ صفحه 📌 رمان، داستان شکل‌گیری جنگ دارویی در جهان و مبارزه یک دکتر با افرادی سازمان‌یافته در ایران را روایت می‌کند. 📎 انتشارات شهید کاظمی 🔖 داستان کتاب: روایت داستانی از زنی که در میانۀ پژوهش‌های علمی و آزمایش‌های عملی، به نتیجه‌ای تکان‌دهنده و باور‌نکردنی دست پیدا می‌کند؛ نتیجه‌ای که تمام مسیر زندگی‌اش را تغییر می‌دهد و او را سوق می‌دهد سمت دوراهی‌های زندگی و انتخاب‌هایی سخت و تردید‌آمیز. زنی که در طول داستان هر روز قوی‌تر و مصمّم‌تر از روز قبل است. پرخو داستان مبارزه است. مبارزه‌ای برای رسیدن به راستی و نابودی نفاق. فقط سمیرا نیست که باید انتخاب کند؛ همۀ آدم‌های دور‌و‌برش در مسیری قدم می‌گذارند که شک‌برانگیز و حساس است؛ دوراهی عافیت‌طلبی و حق‌جویی. ✂️ برشی از کتاب: با سمانه دست هم را می‌گرفتیم و می‌دویدیم لا‌به‌لای علف‌های بلند صحرای پشت خانه که آخرش می‌رسید به دیوار مدرسه. کلاس‌اولی‌ها پایشان گیر می‌کرد به ساقه‌های کلفت علف و توی گل و لای می‌خوردند زمین؛ آن وقت دستشان را می‌گرفتیم و بلندشان می‌کردیم. بابا می‌گفت. بابا همیشه می‌گفت دستت دراز باشد برای کمک به آدم‌ها؛ خودش ولی دستش همیشه روی تخت بود؛ بی‌حرکت. می‌خواهم دستم را دراز کنم. برای همین شروع کرده‌ام... : زهرا هلالیان👏
📚 خداحافظ سالار ✍️ حمید حسام 📄 ۴۴۸ صفحه 📌 این کتاب خاطرات پروانه چراغ نوروزی همسر سردار سرلشکر شهید حاج حسین همدانی از مدافعان حرم است. کتاب خداحافظ سالار به زندگی پرفراز و نشیب این زن بزرگ پرداخته که از کودکی شروع شده و درنهایت به شهادت سردار همدانی در سال ١٣٩٤ ختم می‌شود. 📎 انتشارات ۲۷ بعثت ✂️ برشی از کتاب: خواستگارها پاشنه در را ول نمی‌کردند؛ بیشترشان پولدار و آدم‌های اسم و رسم دار بودند. از گاراژدار و راننده کامیون تا کارمند و بازاری. سرآمد آن‌ها که خیلی سمج بود، پسر یک خان معروف بود که گاراژ، ملک، مغازه و حیاط بزرگ را یک جا باهم داشت. ما رفت و آمد دوری با آن‌ها در ایام عید داشتیم و آرزو می‌کردیم که عید برسد تا برویم حیاط زیبایشان را تماشا کنیم. به جای سگ، گرگ جلوی در حیاط بزرگ بسته بودند و به اصطلاح پول‌شان از پارو بالا می‌رفت. پدرم به این وصلت راضی بود اما مادرم می‌گفت که این پول و پله پروانه را خوشبخت نمی‌کند. من در اتاق بغلی فالگوش ایستاده بودم و می‌شنیدم که مادرم می‌گفت: مادر من حسینه، حسین همه جوره تیکه تن ماست. و پدرم جواب می‌داد: حسین پسر خوبیه، خواهرزاده‌امه و بزرگش کردم و هیچ مشکلی نداره اما دست و بالش خالیه. و مادرم صدایش را بلندتر می‌کرد: - دو رکعت نماز حسین به یه دنیا پول می‌ارزه. من راضی به وصلت با غریبه‌ها نیستم. اصلا جواب خواهرت رو چطور می‌خوای بدی؟ می‌خوای بگی به خاطر پول، پروانه رو دادم به غریبه‌ها؟ پدر سکوت می‌کرد و من از این سکوت خوشحال می‌شدم. :زهراهلالیان👏
شاهۍ‌بھ‌جہان‌مثل‌توآوازھ‌ندارد مثل‌حرمٺ‌هیچ‌ڪجا‌سازھ‌ندارد ارباب‌منۍ‌جان‌منۍ‌شاھ‌شھیدان مجنون‌توام‌عشق‌من‌اندازھ‌ندارد(:♥️🖇!"
باتوجه به تغییر ساعتها، کتابخانه امروز از ساعت۵ونیم باز می شود
💢 مسابقه آنلاین کتابخوانی شهدای انتظامی 📌 چهارمین دوره مسابقات کتاب خوانی آنلاین شهدای انتظامی با محوریت کتاب سی قدم تا پرواز (روایت دلاوری جانبازان انتظامی) برگزاری می شود. ♨️ خبر 🔖 http://shnja.ir/TBJM9ph
کتابهای جدید رسید😍
یکشنبه و سه شنبه ی این هفته کتابخانه تعطیل است. نیازی به تمدید کتابها نیست