eitaa logo
فتـح‌قلّه‌ها بسوی‌ظهور«🚩»
1.5هزار دنبال‌کننده
871 عکس
461 ویدیو
44 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💢آیت‌الله خامنه‌ای، مقصر است؟ 👈۱.روی سخن این یادداشت با آقای زیدآبادی نیست. ایشان به دلیل صداقت و بساطتی که دارد، بی‌احتیاطی کرده و نظر قلبی و ناگفته‌اش را بازگفته و تصریح کرده که فتنۀ سال هشتادوهشت را آیت‌الله خامنه‌ای به فتنه تبدیل کرد؛ وگرنه تودۀ مردم به‌دنبال یک اعتراضِ سیاسیِ ساده به نتیجۀ انتخابات بودند، و آیت‌الله خامنه‌ای را نیز نیروهای امنیتیِ فرصت‌طلب فریفتند و از کاه، کوه ساختند و یک مسألۀ عادی را به یک شکاف اجتماعی تبدیل کردند. این نظر، تفسیر جریان «اصلاحات» و «اعتدال» از فتنۀ سال هشتادوهشت است و خاص آقای زیدآبادی نیست، و اگر جز این بود، اندک موضعی در نقد و نفی فتنه می‌داشتند و از آنچه که کردند، عذر می‌خواستند. نه و نه ، هیچ‌یک عذر نخواستند؛ چه رسد به موسوی و کروبی. همگی معتقدند که در سال هشتادوهشت، درست عمل کردند و این آیت‌الله خامنه‌ای بود که با معترضان –و به تعبیر ما، فتنه‌گران و اغفال‌شدگان– مدارا نکرد. حتی کسی‌که هم‌اکنون بر جایگاه ریاست‌جمهوری نشسته نیز تاکنون، هیچ سخنی در برابر فتنه نگفته و از مواضع دیگرش، روشن است که با فتنه، هم‌داستان است؛ چنان‌که با خاتمی، نشست‌وبرخاست دارد و او را می‌ستاید. سخنی که آقای در اثر ساده‌دلی بر زبان جاری ساخته، حرف مکتومِ قطعیِ همۀ اینان است و چه‌بسا اگر در موقعیّتی، دوباره بتوانند بخشی از جامعه را برانگیخته کنند و نظام را در تنگنا قرار بدهند، تعارفی با آیت‌الله خامنه‌ای نخواهند داشت و دوباره بر ایشان خواهند شورید. رسم وقاعدۀ همین است که با «صداقت» و «اخلاق»، بیگانه است و سودایی جز «قدرت» ندارد. 👈۲.حدود پانزه سال از فتنۀ سال هشتادوهشت گذشته است و اینک می‌شنویم که آیت‌الله خامنه‌ای، مقصر و متهم آن ماجرا بوده است. هنوز نسلی که فتنه را به چشم خویش دیده، در صحنه است و روایت مستقیم دارد. نگارندۀ این سطور در وقایع فتنه، حضور خیابانی داشت و از نزدیک، آنچه را که رخ داد، مشاهده کرد و شناختنش از آن، بی‌واسطه و عینی است. بااین‌حال، واقعیّت‌ها این‌چنین «جابجا» و «وارونه» می‌شود و شاکی، متهم معرفی می‌گردد. فتنه‌ای که به‌تعبیر آیت‌الله خامنه‌ای، «دیرینه» و «پیچیده» و «مهلک» بود، در روایت ، آن‌چنان وارونه می‌شود که به اعتراضِ سیاسیِ عادی، فروکاهیده می‌شود، درحالی‌که می‌دانیم انتخابات، فقط یک بهانۀ سیاسی برای «استحالۀ انقلاب» و «معارضه با شخص رهبر انقلاب» بود. آن معمّمی که دیروز، مارکسیست بود و بعدها لیبرال شد و در هستۀ سخت قرار گرفت، تصریح کرد که باید آقای خامنه‌ای را از کرسی قدرت به زیر بکِشیم. مسألۀ اینان، «سبک حکمرانیِ آیت‌الله خامنه‌ای» بود و هست و خواهد بود؛ اینان نمی‌توانند تعهد و تقیّد آیت‌الله خامنه‌ای را نسبت به «ایدئولوژی انقلابی» تحمّل کنند و معتقد به چرخش از «انقلاب»به«نظام» هستند. تنها کسی‌که سرسختانه و تمام‌عیار در برابر دو جریان اصلاحات و اعتدال ایستاد و در برابر عادی‌سازی و استحاله‌گری‌شان مقاومت کرد، بود. ازاین‌رو، تلاش داشتند که در فتنۀ سال هشتادوهشت، در لفافۀ اعتراض به نتیجۀ انتخابات، قدرت ایشان را تضعیف و زمینه را برای زوال ولایت‌فقیه یا شورایی‌سازی آن فراهم نمایند. مسأله، به‌هیچ‌رو فروتر و کمتر از این نبود. تدبیر آیت‌الله خامنه‌ای، موافق طبع و تمایل اینان نیست و از این جهت، در رنج و عذاب هستند و می‌خواهند سنگر را فتح کنند. به‌روشنی نیز می‌دانند تا هنگامی‌که آیت‌الله خامنه‌ای در قدرت است، دچار امتناع و فروبستگی خواهند بود و هیچ‌ چاره‌ای جز دراز کردنِ دست تصرّف و تعدّی به سوی نظم ولایی ندارند. 👈۳.همۀ شواهد حاکی از آن است که فتنه، از پیش ‌طراحی‌شده بود؛ ماه‌ها قبل، کمیتۀ صیانت از آراء راه‌اندازی شد و در سلامت انتخاباتی که هنوز برگزار نشده بود، تردیدافکنی گردید و در نهایت نیز نتوانستند در برابر قانون و محکمه، هیچ‌یک از ادعاهای خویش را اثبات کنند. انتخابات سال هشتادوهشت، درست بود و هیچ تقلبی در میان نبود؛ اصحاب فتنه نیز می‌دانستند، اما عامدانه و آگاهانه، به‌جانِ ذهنیّت تودۀ مردم افتادند و بدبینی آفریدند و تحریک و تهییج کردند تا به‌واسطۀ ابطال نتیجۀ انتخابات، آیت‌الله خامنه‌ای را وادار به عقب‌نشینی و انفعال کنند. اگر آیت‌الله خامنه‎ای، تسلیم طغیان اینان می‌شد، به یک رهبرِ تضعیف‌شده تبدیل می‌گردید که به‌راحتی در محاصرۀ بیشتر و تنگ‌تر نیروهای سیاسیِ سکولار قرار می‌گرفت و چندی بعد نیز باید قدرت را به آنها واگذار می‌کرد تا لیبرالیسم، جایگزین بشود. حماقت و سفاهت موسوی به کنار، اما به‌راستی، چرا بقیۀ با وجود اطلاع از ناممکن‌بودن تقلب در انتخابات، شوریدند و در جامعه، فتنه‌گری کردند؟! 🌐 @ghoghnuos13 ─┅═ঊঈ☘️🌼☘️ঊঈ═┅─
فتـح‌قلّه‌ها بسوی‌ظهور«🚩»
💢فلسفۀ فرهنگ در لایۀ نهفتۀ نظریۀ فرهنگیِ آیت‌الله خامنه‌ای [یکم]. نباید توقع داشت که آیت‌الله خامنه
💢آیت‌الله خامنه‌ای و تولد نسبت به فرهنگ ۱. رهبر انقلاب را به‌درستی، یک متفکر قرآنی می‌شمارند و این وجه از منبع اندیشه‌ای ایشان را برجسته و کلیدی می‌دانند، اما چنین نیست که ایشان با تفکر فلسفی، بیگانه باشد. اگر جوهر فلسفه را تفلسف بدانیم که متضمن اندیشه‌ورزی عقلانی است، روشن است که باید این روش و منطق را در گفتارهای ایشان، بسیار کانونی و پررنگ قلمداد کنیم. به‌خصوص در مواجهه با مسأله‌های نوپدید، آیت‌الله خامنه‌ای در عین اهتمام به مبادی نقلی، هرگز از اشاره به مبادی عقلی، غفلت نمی‌ورزد و این‌گونه نیست که بتوان ایشان را یک متفکر نقلی و درون‌دینی دانست. ایشان توانسته به ترکیب متوازنی از عقل و نقل در بافت معرفتی خویش دست یابد و این دو منبع معرفت را در آمیزه‌ای منطقی و دلنشین به کار بگیرد. بر این اساس است که می‌توان فلسفه‌ی فرهنگ و مسأله‌های آن را به تفکر ایشان ارجاع داد و پاسخ طلبید. این در حالی است که نقل‌بسندگی و اخباری‌اندیشی، مانع تولد فلسفه‌های مضاف است و روایت ناچیز و تنگ‌دامنه از مأخد و منابع دین دارد. ۲. از جمله فضیلت‌های آیت‌الله خامنه‌ای در زمینه‌ی فلسفه‌ی فرهنگ، این است که ایشان توانسته به عقلانیت فلسفی، امتداد بدهد و به فلسفه‌ی مضاف، نزدیک بشود. کسانی هستند که با وجود میل به فلسفه‌ی فرهنگ، نتوانسته‌اند از قلمرو فلسفه‌ی مطلق خارج بشوند و امتدادها و دنباله‌های آن را در فلسفه‌ی مضاف بیابند. چنین وضعی، سبب توقف در مبادی مطلق و بعیده و عام شده و ملالت و دلزدگی ایجاد کرده است. افزون بر این، موجب گشته که برخی معتقد شوند فلسفه‌ی اسلامی، امکان بسط و کشش از آن ساحت عالی و عام به ساحت‌های اختصاصی و مقید ندارد و در نسبت با وجودهای خاص، عقیم و علیل است. روشن است که چنین نیست و این نقصان، به اندیشه‌ورزانی بازمی‌گردد که قدرت ترجمه و تبدیل فلسفه‌ی اسلامی را ندارند؛ چراکه متفکرانی همچون مرتضی مطهری و محمدتقی مصباح نشان دادند که می‌توان فلسفه‌ی اسلامی را پی گرفت و از آن به سطوح اضافی و عینی رسید. مسأله و گره، یافتن نحوه‌ی دلالت‌گری و تجویز فلسفه‌ی اسلامی است و ما با منطق و سازوکار این اقدام معرفتی، ناآشنا هستیم. ۳. یکی از زمینه‌هایی که را به تفلسف معطوف به حوزه‌ی فلسفه‌ی فرهنگ وادشت، غوطه‌وری ایشان در عینیت‌های حکمرانی و اجتماعی بود. ایشان به‌طور خاص در دوره‌ی پس از انقلاب، در متن تحولات عینی و چالشی قرار گرفت و با پرسش‌هایی روبرو گردید که برآمده از وجه عینی و بیرونی و ساختاری تفکر اسلامی بودند. ایشان باید نشان می‌داد که برگردان ملموس و خارجی تفکر اسلامی چیست و باید در مقابل نظم تجددی، چگونه نظم دینی را درافکند. این مواجهه و دست‌به‌گریبانی، بسیار مولد و مؤثر بود و ایشان را به حرکت از ذهن به عین و از مبادی مطلق به مبادی مضاف سوق داد. آنان که از تجربه‌ی‌زیسته، بی‌بهره بودند، همچنان به درس‌وبحث‌های انتزاعی و مدرسی و کلی بسنده کردند و از اقتضاها و ضرورت‌های تاریخی دوره‌ی پساانقلابی دور افتادند. تجربه‌ها و واقعیت‌‌هایی همچون انقلاب اسلامی، انقلاب فرهنگی، علوم انسانی اسلامی، دانشگاه اسلامی، تهاجم فرهنگی، رسانه و روایت، سیاست فرهنگی دینی، مهندسی فرهنگی، مردم‌سالاری دینی و... بسیار مولد و محرک بودند و موجبات و مقدمات خلاقیت عقلی در حوزه‌ی فرهنگ را فراهم کردند. 🌐 @ghoghnuos13 ─┅═ঊঈ☘️🌼☘️ঊঈ═┅─
💢جنگِ ناگهانی و مواجهۀ لحظه‌ای: آیت‌الله خامنه‌ای چه کرد؟ ۱. چالش خلاء فرماندهان. در فاصلۀ زمانیِ بسیار اندک، بسیاری از فرماندهان نظامی ایران، ترور شدند؛ اتفاقی که قابل‌پیشینی نبود و ناگهان، همۀ معادلات را درهم‌ریخت و ایران را با وضعیّت فقر فرمانده روبرو کرد. کافی‌ست تصوّر کنیم که جنگ، به راه افتاده، اما از آن سو، فرماندهانی در میان نیستند که بتوانند طرحی برای مواجهه و مقابله درافکنند. ما به‌صورت دفعی و لحظه‌ای، درگیر جنگی شدیم که در نقطۀ آغاز آن، عالی‌ترین مقامات نظامی‌مان را از دست دادیم. در این ساعاتِ حسّاس بود که آیت‌الله خامنه‌ای، بی‌درنگ و در همان لحظه‌های نخست، با انتصاب‌‌هایی که انجام داد، ساختار نظامی ایران را از لحاظ انسانی، دوباره بازسازی کرد. در اینجا بود که چالش مهمِ خلاء فرماندهان، علاج گردید و مقدّمه برای تهاجمِ متقابل، فراهم گردید. هر نوع تعلل و تأخیری در این‌باره، زمان را از ایران می‌گرفت و به رژیم صهیونی، امکان پیشروی می‌داد. ۲. چالش حضور عینی. جامعه، درگیر یک جنگِ واقعی شده بود و سعی می‌شد این‌گونه وانمود شود که آیت‌الله خامنه‌ای، در میدان و عرصه نیست و به پیام مکتوب، بسنده کرده است، اما ایشان، در ساعات پایانیِ همان روز نخست، در جلوی دوربینِ تلویزیون ظاهر شد و به‌جای حضور متنی، حضوری تصویری را ترجیح داد. ایشان باید به‌صورت عینی، دیده می‎‌شد تا جامعه، باور و اعتماد و اطمینان خود را از دست ندهد و گمان نکند که بی‌پناه، رها شده است. این عینیّت، نشان داد که ایشان هست و در پسِ پرده، ننشسته است. ۳. چالش ذهنیّت جامعه. بازی رسانه‌‌ای در فضای روایتیِ دشمن‌ساخته، فکر و باطن جامعه را آزار می‌داد و این‌گونه القا می‌کرد که کار از کار، گذشته و نظام ایران، در اثر شوکِ مهلکی که به آن وارد شده است، دیگر توان برخاستن و ندارد و به‌احتمال قوی، به سرنوشت دولت سوریه دچار خواهد شد. این گمانه‌ها، بسیار از واقعیّت، دور هستند، اما قدرت رسانه و را نباید ساده انگاشت. ذهنیّت‌ها و پنداشته‌های اجتماعی در اثر همین شگردها و القاهای رسانه‌ای، ساخته‌وپرداخته می‌شوند و جامعه، ناگهان خود را تنها و گرفتار و پریشان می‌بیند و روحیۀ خویش را می‌بازد. در اینجا بود که آیت‌الله خامنه‌ای در گفتگوی تلویزیونی‌اش با جامعه، آنچنان قاطع و مصمّم سخن گفت که توانست به جامعه، اعتمادبه‌نفس بدهد. سخنان ایشان، کوتاه بود، اما چه در چهرۀ ایشان و چه در لحن ایشان و چه در ادبیات ایشان، حماسه و حرارت و شور و قدرت و جسارت، موج می‌زد. در عمقِ نگاه ایشان و به‌خصوص در چشم‌ها، خشم و قاطعیّتِ فراوانی نشسته بود که با آرامش و اطمینانِ یک رهبر معنوی و دینی، درآمیخته بود. لحن ایشان نیز، همچون یک فرمانده که آماده است و رزم‌جامه به تن کرده، به‌شدّت فضای گفتار را به‌سوی مقاومت، سوق می‌داد. و اما واژه‌ها و جمله‌ها، همگی از بُرندگی و تیزی و ستیز حکایت می‌کردند؛ گویا ایشان شمشمیرِ آخته در دست گرفته و مترصدِ نشاندنِ زخم بر پیکر دشمن است. این ترکیب، حس امید و انگیزه و گشودگی را در مخاطب ایجاد می‌کرد و او را از تزلزل و تردید، می‌رهانید. آن اطمینان و قاطعیّت درونی، این‌طور تمام‌عیار و مثال‌زدنی، در جنبه‌ها و لایه‌های مختلف گفتار ایشان نمایان شده بود. ۴. چالش تصمیم نهایی. اینک ایران در موقعیّت تازه و عجیبی قرار گرفته بود که باید آن را معنادار و موجّه می‌کرد. آیت‌الله خامنه‌ای در این گفتار، آشکار تعبیر جنگ را به‌کار برد و گفت رژیم صهیونی، جنگ را آغاز کرد؛ این یعنی هم ما آغازگر نبودیم و هم تهاجم دشمن را به کمتر از جنگ نمی‌کاهیم. اما در برابر این وضعیّت پیچیده و ناگهانی، نباید کلّی و مبهم سخن گفت و ارادۀ خود را آشکار نکرد و تصمیم را به ساعات و روزهای بعدی واگذار کرد. ازاین‌رو، آیت‌الله خامنه‌ای، مجال نداد که نوع مواجهه، در ابهام و تعلیق قرار بگیرد و جامعه، پریشان و سرگردان باقی بماند، بلکه با کاربست تعبیر جنگ، مقدّمه‌ای را فراهم کرد که نتیجۀ آن، حدس‌زدنی بود؛ ایران به‌هیچ‌رو، مماشات و تعلل نخواهد کرد، بلکه پاسخی به رژیم صهیونی خواهد داد که آنها را دچار بیچارگی کند. کلمۀ بیچاره، حاکی از اوج استیصال و سرگشتگی است و مقصود ایشان این بود که آنچنان مواجهه‌ای خواهیم داشت که رژیم صهیونی، در بن‌بستِ مطلق گرفتار بشود و راه مفرّی نیابد. چندی پس از انتشار این پیام، حملۀ ایران آغاز شد و این تقارن نشان داد که فرماندۀ مستقیم این جنگ، شخص است. 🌐 @ghoghnuos13 ─┅═ঊঈ🔥🦅🦅ঊঈ═┅─