#بخوانید
#برشی_از_کتاب_حیا
چیستی حیا(۴)
پیشتر گذشت که حیا ترکیبی است از:
۱) حرمت تهدیدشده، ۲) تأثر درونی و ۳) خودمهارگری. حرمت تهدید شده خود ترکیبی است از: قبح ادراکشده، نظارت ادراکشده، ناظر تکریمشده و کرامت ادراکشده.
پس یکی از مهمترین مسایل، قبح ادراک شده است.
و اینک ملاک قبیح شمردن
ملاك قبيح شمردن كارها
سؤال اين است كه اگر يكى از مفاهيم اصلى حيا ، وجود موقعيت فعل قبيح است ، ملاك قبيح شمردن كارها چيست و چگونه مىتوان قبيح بودن كارى را تشخيص داد؟ ... در بحث ما هم قبيح شرعى موضوع شرم قرار مىگيرد و هم قبيح عرفى . همان گونه كه انجام دادن امورى كه شارع قبيح دانسته ، مايه شرمسارى است ، انجام امورى هم كه فرهنگ جامعه نيز آنها را قبيح مىداند ، مايه شرمسارى است. به همين جهت همان گونه كه كار خلاف شرع را مايه شرمسارى مىدانيم ، كار خلاف ادب و خلاف عرف را نيز شرمآور مىدانيم. امام على عليه السلام درباره ملاك اول مىفرمايد:
إنّ المؤمن يستحيي إذا مضى له عمل في غير ما عقد عليه ايمانه؛
مؤمن هرگاه عملى بر خلاف ايمانش از او سر زند ، شرم مىكند.(غررالحكم ودررالكلم : ح ۳۴۶۳)
امام باقر عليه السلام به هر دو ملاك تصريح كردهاند. ايشان چهار چيز را مايه كمال مسلمانى مىدانند: وفا به عهد با خدا ، راستگويى ، حيا و خوش اخلاقى. و درباره حيا فرمودهاند:
والحياء ممّا يقبح عند اللَّه وعند الناس ؛
حيا از آنچه نزد خداوند و نزد مردم قبيح است.(امالى مفيد: ص ۱۶۷ ، ح ۱ ؛ امالى شيخ طوسى : ص ۱۸۹ ، ح ۲۱؛ الخصال : ج ۱ ، ص ۲۲۲ ، ح ۵۰)
... بنابراين ، قُبح ممكن است به دو طريق شناخته شود ؛ يكى شرع و ديگرى فرهنگ جامعه.
البته تعدد راههاى تشخيص قُبح ، موجب تضاد و اختلاف نمىشود ، زيرا قلمرو هر يك با ديگرى متفاوت است و اين تفاوت مانع تضاد مىگردد . شرع واجبات و محرمات را مشخص مىسازد و بر اساس آن ترك واجب و انجام حرام ، قبيح شمرده مىشود. اما فرهنگ به آداب و رسوم مىپردازد و در اين قلمرو ، حُسن و قبح را تعيين مىكند .
البته ممكن است فرهنگى ، آموزههاى غير شرعى هم داشته باشد ، اما سخن اين است كه هنجار و ناهنجار فرهنگى در جايى مورد قبول است كه مخالف هنجارها و ناهنجارهاى شرع نباشد . اگر يك هنجار شرعى در فرهنگى ناهنجار شمرده شود ، و يا يك ناهنجار شرعى در فرهنگى هنجار شمرده شود ، ملاك شرع مقدم است و نمىتوان به بهانه عرف ، بر خلاف شرع عمل كرد . در چنين مواردى بايد به تصحيح فرهنگ پرداخت و آن را با شرع هماهنگ ساخت.
📚 منبع: فرهنگ حيا ، ص ۴۱
ادامه دارد.....
👈 چیستی حیا(۳)
📣 رسانه دینی باشیم
🌐 صفحات مجازی
#بخوانيد
#برشی_از_کتاب_حيا
چيستی حيا(۵)
پیشتر گذشت که حیا ترکيبی است از:
۱) حرمت تهدیدشده، ۲) تأثر درونی و ۳) خودمهارگری. حرمت تهدید شده خود ترکیبی است از: قبح ادراکشده، نظارت ادراکشده، ناظر تکریمشده و کرامت ادراکشده.
پس یکی از مهمترین مسایل، قبح ادراک شده است.
و اینک:
نقش ارزيابى افراد در قبح كارها
مسأله ديگرى كه بايد به آن پرداخت ، نقش ارزيابىهاى متفاوت افراد در قبيح شمارى كارها است . به نظر مىرسد ارزيابى انسانها نسبت به همه كارهاى قبيح يكسان نيست....
حال اگر از بعد ديگرى توجه انسان به منبعى باشد كه انسان با آن مخالفت كرده و معصيت آن را مرتكب شده ممكن است ، مسأله متفاوت گردد . در ارزيابى قبح ، انسانها يا «فعل» محورند يا «ناظر» محور . مراد از «محوريت فعل» اين است كه براى ارزيابى ميزان قبح يك عمل ، فقط به خود عملها توجه شود و نسبت به هم سنجيده شوند و درجات قبح آنها تعيين گردد . و مراد از «محوريت ناظر» اين است كه قبح عمل نسبت به مكانت و شأن ناظر سنجيده و درجه گذارى شود .
در قسم اول ملاك اين بود كه چه عملى انجام شده است و در اين قسم، ملاك اين است كه در برابر چه كسى انجام شده و با چه كسى مخالفت شده است. در اينجا نوع مخالفت تعيين كننده ميزان قُبح نيست ، بلكه مقامى كه با آن مخالفت شده، تعيين كننده است. در نوع اول ، كارها با يكديگر مقايسه مىشدند و در اين قسم، مقامهاى مخالفت شده با يكديگر مقايسه مىشوند و درجه قبح كارها براساس رتبه مقام مخالفت شده تعيين مىشود. به همين جهت مخالفتهايى كه با خداوند صورت مىگيرد در يك رديف قرار مىگيرند و مخالفتهاى با مردم در رديف ديگر و...
شيوه دوم از ارزش بالاترى برخوردار است چون مهم نيست كه چه كارى انجام شده است بلكه مهم اين است كه اين كار مخالفت با چه كسى بوده است. رسول خداصلى الله عليه وآله در اين باره مىفرمايد :
يا اباذر لاتنظر إلى صغر الخطيئة ، ولكن انظر إلى من عصيت؛
اى فرزند آدم! به كوچكى خطا نگاه نكن، بلكه به كسى كه معصيت او را كردهاى نگاه كن .(امالى طوسى : ص ۵۲۸)
.... اگر سنگ بسيار بزرگى، شيشه نوشابهاى را بشكند نمىگويند اشتباه بسيار بزرگى رخ داده است. اگر وسيلهاى گران قيمت (مثل يك اثر مهم تاريخى) به وسله يك سنگ كوچك شكسته شود ، نمىگويند اشتباه كوچكى رخ داده است. كوچكى و بزرگى يك اشتباه را براساس شيء شكسته شده تعيين مىكنند
... همين مطلب دقيقاً درباره خداوند نيز صادق است . گناه يعنى شكستن حرمت خداوند . هر گناهى كه انجام شود ، حرمت خداوند شكسته شده است. در اينجا قبح عمل به خاطر نوع گناه نيست بلكه به خاطر حرمت شكنى آن است . اگر حرمت خداوند شكسته شود، چه فرقى مىكند كه با چه گناهى صورت گرفته باشد؟ بنابراين بهترين ملاك براى ارزيابى قبح يك عمل اين است كه ببينيم با اين كار چه حرمتى شكسته شده است. اگر اين را ملاك درجه بندى قبح كارها قرار دهيم، هر گناهى كه در برابر خداوند انجام شود ، بزرگترين قبيح است چون حرمت خداوند بزرگترين حرمتها است و اين بزرگترين حرمت، به وسيله گناه شكسته شده است. در اين صورت همه گناهان از درجه قبح يكسانى برخوردار هستند و لذا در شكل شرم از آنها هيچ تفاوتى وجود نخواهد داشت و شدت شرمندگى فرد از همه گناهان يكسان خواهد بود.
ادامه دارد...
👈 چیستی حیا (۴)
📚 منبع: فرهنگ حيا، ص۴۳
📣 رسانه دینی باشیم
🌐 صفحات مجازی
#بخوانید
#برشی_از_کتاب_حیا
چیستی حیا(۶)
حيا؛ فطرى يا فرهنگى؟
يكى از مسايل دامنهدار اين است كه امورى همچون حيا آيا فطرى هستند يا فرهنگى؟ ... سؤال اين است كه آيا انسان چون انسان است، شرم دارد و يا چون تابع فلان فرهنگ است، شرم دارد؟ آيا علت حيا، انسانيت است يا تمدن و فرهنگ؟
برخى با نفى اصالت و فطرى بودن ارزشهاى انسانى و از جمله حيا بر اين باورند كه ارزشها ساخته فرهنگها هستند و اصالت انسانى و فطرى ندارند. ...
اينان براى اثبات ادعاى خود ممكن است به دو چيز استناد كنند يكى از آن دو تفاوت فرهنگها است. مىگويند تفاوت فرهنگها دليل غير فطرى بودن ارزشها است.... مسأله حجاب و حياى ميان زن و مرد و الگوى ارتباطى برخاسته از آن را نيز از اين دست مىدانند ...
بر همين اساس معتقدند كه براى يافتن اصالتهاى انسانى، بايد به جوامع بدوى و به دور از تمدن روى آورد. چرا كه دورى آنها از تمدن سبب شده كه از هيچ فرهنگى تأثير نپذيرند و لذا اصالت انسانى را حفظ كردهاند. از همين جا استدلال دوم شروع مىشود. مىگويند مطالعه جامعههاى بدوى و بدور از تمدن - مثل برخى قبيلههاى آفريقايى - نشان مىدهد كه در اين قبيلههاى به اصطلاح دست نخورده، مردم از عريانى عورت خود نزد ديگران حتّى جنس مخالف، ابايى ندارند و شرم نمىكنند. و يا زنانى آنان اختلاط با مردان را قبيح نمىدانند و يا از نداشتن حجاب احساس شرم و خجالت نمىكنند و... بنا بر اين نتيجه مىگيريم كه ارزشها و از جمله حيا و شرم، پديدههاى فرهنگى و محصول تمدن هستند و نه فطرى و ذاتى.
... پرسشى كه در برابر اين نظريه قرار دارد اين است كه متفاوت بودن فرهنگ و تمدن، در چه چيزى تأثير مىگذارد و به اصطلاح قلمرو تأثيرگذارى آن كدام يك از اركان حيا است؟ آيا تأثير آن در اصل حيا است يا موضوع حيا؟
دو چيز را بايد از يكديگر جدا نمود: يكى موجوديت حيا و ديگرى موضوع حيا. اگر تأثير فرهنگ و تمدن بر اصل و ريشه و ماهيت حيا باشد، در حقيقت موجوديت آن را تحت تأثير قرار مىدهد و در اين صورت هم مىتواند حيا را بيافريند و هم مىتواند آن را نابود سازد. اما اگر تأثير فرهنگ و تمدن بر موضوع حيا باشد، اصل موجوديت حيا تحت تأثير قرار نمىگيرد، بلكه امورى كه موضوع حيا هستند، متأثر شده و دچار تغيير مىشوند. در اين صورت ممكن است كارى در فرهنگى شرمآور باشد و همان كار در فرهنگ ديگر مايه مباهات. در اين فرض موجوديت روانى حيا تغيير نكرده و اين گونه نيست كه در فرهنگ دوم، ريشه حيا معدوم شود، بلكه آن چيزى كه در فرهنگ اول موضوع حيا بود در فرهنگ دوم از ليست موضوعات حيا خارج شده است و در عين حال امكان دارد و بلكه اين گونه است كه در فرهنگ دوم امور ديگرى موضوع حيا قرار مىگيرند.
در همان جوامع بدوى مىتوان مواردى را يافت كه همان مردم از آنها شرم مىكنند. پس ريشه حيا هرگز از جامعه انسانى رخت بر نمىبندد تا انسان هست حيا هم هست، آنچه تغيير مىكند مصداقها و موردهاى حيا است. به عبارت ديگر تفاوت فرهنگها، موجب تفاوت مصداقهاى حيا مىشود.
وانگهى براى اثبات فطرى بودن يا نبودن، نمىتوان جامعه معيار را جامعهاى دانست كه از فرهنگ و تمدن روز به دور است. چنين جامعهاى هر چند از تأثيرات تمدن روز به دور است، اما نمىتوان گفت نسبت به اصالت انسانى، بكر و دست نخورده بوده و تحت تأثير هيچ فرهنگ و تمدنى قرار نداشته است. در چنين مواردى جامعه معيار را بايد انسان نخستين قرار داد كه از تأثير هر فرهنگ و آئينى بدور بوده و داراى فطرتى بكر و دست نخورده است. خداوند متعال در جريان نقل داستان حضرت آدم و حوا و اخراج آن دو از بهشت، تصريح مىكند كه پس از خوردن از ميوه آن درخت ممنوعه، عورت آنها آشكار شد و آنها از اين آشكار شدن متأثر شدند و براى پوشاندن عورت خود تلاش كردند. قرآن كريم مىفرمايد:
فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْءَ تُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ؛(اعراف، آيه ۲۲. و ر. ك: طه، آيه ۱۲۲) چون از آن درخت خوردند، عورت آنها آشكار شد...
اين نشان مىدهد كه شرم از آشكار شدن عورت امرى فطرى است و به فرهنگ خاصى اختصاص ندارد.
از مجموع آنچه گفته شد، روشن مىشود كه حيا به عنوان يك قابليت و استعداد انسانى، فطرى است اما موارد و مصاديق حيا مىتواند تابع فرهنگ و تمدن باشد؛ هر چند مسأله مشروعيت هر تغيير بسته به هماهنگى آن با قوانين الهى است.
📚منبع: فرهنگ حيا ، ص۴۷
ادامه دارد...
👈 چیستی حیا(۵)
📣 رسانه دینی باشیم
🌐 صفحات مجازی
#بخوانید
#برشی_از_کتاب_حیا
چیستی حیا(7)
📃درک نظارت
مسأله حضور و نظارت از مهمترين و اساسى ترين مفاهيم حيا است. حيا فقط هنگامى برانگيخته مىشود كه عنصر نظارت وجود داشته باشد. البته صرف وجود نظارت به عنوان واقعيتى خارجى ، براى برانگيختن حيا كافى نيست . حيا هنگامى برانگيخته مى شود كه نظارت موجود از طرف شخص «درك» شود و حتّى ممكن است احساس وجود نظارت موجب برانگيخته شدن حيا شود بدون آنكه ناظرى وجود داشته باشد. پس «درك نظارت موجود» و يا دست كم «احساس وجود نظارت» شرط لازم براى حيا است نه صرف وجود ناظر . در حقیقت اگر «بدانيم» كسى ناظر است ، حيا نيز برانگيخته مىشود. امام صادقعليه السلام مىفرمايد: دانستم كه خداوند بر من مطلع است ، پس شرم كردم: وعلمت أنّ اللَّه عزوجل مطّلع علي فاستحييت.
در اين حديث شريف به خوبى روشن است كه « آگاهى » از اطلاع خداوند ، مقدم بر حيا است. صرف وجود نظارت كافى نيست بايد شخص از وجود آن نظارت آگاهى داشته باشد. بر همين اساس مىتوان نتيجه گرفت كه راه برانگيختن حيا در افراد ، توجه دادن آنان به نظارت است.
📃 تكريم ناظر
مسأله ديگر اينكه براى برانگيختگى حيا ، گذشته از لزوم «وجود ناظر» و گذشته از لزوم «درك نظارت» ، نكته سومى كه لازم است ، محترم بودن ناظر است. اگر ناظرى وجود داشته باشد ولى داراى ارزش و احترامى نزد فرد نباشد ، حتّى اگر علم به حضور وى داشته باشد ، از او حيا نمى كند. چون تكريم و احترام او را لازم نمى داند و بى حرمتى نسبت به او را روا مى دارد .
حرمت داشتن ناظر لازمه حياى از او است و هر چه درجه حرمت و احترام ناظر بالاتر برود ، ميزان حياى از وى نيز بيشتر مى شود و از اينرو مقدار حيايى كه شخص از يك فرد غريبه دارد ، با حيايى كه از پدر ، مادر ، معلم ، عالم دينى و يا اولياى الهى دارد ، متفاوت است.
از آن جا كه حرمت فرد ناظر نيز از عوامل اساسى در حياى از ناظر است ، در مواردى كه پيشوايان دينى صحبت از نظارت فرشتگان كرده و قصدشان بر اين بوده كه حياى مردم را نسبت به آنان برانگيزانند ، از آنان به «فرشتگان كرام» تعبير كرده اند و از مردم خواسته اند تا آنان را « تكريم » كنند. مسلّم است كسى كه كريم دانسته نشود ، شايسته تكريم نيز دانسته نمىشود و قطعاً از او شرم نيز نخواهد شد.
همچنين از امام على عليه السلام آمده كه هر كس از خودش حيا نكند ، براى خودش ارزش قايل نيست. اين نشان مى دهد انسان از كسى حيا مى كند كه براى او ارزش و احترام قايل باشد و اگر از او شرم نكرد ، معلوم مى شود كه ارزشى براى وى قايل نبوده و بى حرمتى نسبت به وى را جايز شمرده است. به همين جهت در پارهاى از روايات آمده كه هر كس بداند خداوند او را مى بيند و با اين حال در محضر او معصيت كند ، در حقيقت خداوند را خوارترينِ ناظرها دانسته است.
در اين دسته از روايات اولاً مسأله «درك نظارت» خدا آمده است و ثانياً تصريح شده كه نگهنداشتن حيا در برابر خداوند ، نشانه بى ارزش دانستن خداوند است .
📚منبع: فرهنگ حيا ، ص51(با تلخیص)
ادامه دارد...
👈 چیستی حیا(6)
📣 رسانه دینی باشیم
🌐 صفحات مجازی
#بخوانید
#برشی_از_کتاب_حیا
چیستی حیا(8)
📃ویژگی های حیاکننده
ركن ديگر حيا ، شخص حيا كننده است. براى اينكه حيا شكل بگيرد ، خود شخص نيز بايد ويژگى هايى داشته باشد. يكى اين كه شخص حيا كننده ، حضور ناظر و نظارت او را «درك» كند و ديگرى اينكه براى ناظر «احترام و ارزش» قايل باشد. اين امور پيش از اين مورد بررسى و اشاره قرار گرفتند.
شرط ديگر اين است كه شخص از زشتى كار اطلاع داشته باشد. كسى كه نداند فلان كار قبيح است ، دليلى هم ندارد كه از انجام آن شرم كند. اين قبيل افراد كار زشت را و حتّى زشت ترين و شرم آورترين كارها را ممكن است بسيار راحت انجام دهند به گونه اى كه شگفتى ديگران را برانگيزد. ولى جاى شگفتى نيست چون از ديدگاه وى آن كار قبحى ندارد. و بر عكس ممكن است كارى واقعاً قبيح نباشد اما شخص تصور كند كه قبيح است. همين تصور كافى است كه شرم وى را برانگيزد.
پس در مسأله قبيح بودن عمل ، ملاك واقعيت كار نيست بلكه تصور و ارزيابى فرد از آن در بروز حيا تعيين كننده است .
و اما نكته چهارم مسأله «كرامت نفس» يا «خود ارزشمندى» فرد حيا كننده است. حيا در كسى بروز مى كند كه كريم النفس باشد زيرا اولاً براى خود ارزش قايل است و هرگز حاضر نيست شخصيت خود را با كارهاى زشت و ناپسند آلوده سازد...
ثانیاً شخص كريم براى آبرو و حيثيت خويش نزد ديگران ارزش قايل است و به وجهه اجتماعى خود اهميت مى دهد و حاضر نيست تصوير ناخوشايندى از او در اذهان مردم به وجود آيد. اما شخص لئيم و پست ، براى آبروى خويش ارزش قايل نيست . به همين جهت نه از آنچه انجام مى دهد باكى دارد و نه به آنچه درباره اش مى گويند اهميت مى دهد.
در فرهنگ روايات ، از اين دسته افراد با تعبير «لا يبالي ما قال ولا ما قيل فيه» ياد شده و تصريح شده است كه: اللئيم لا يستحيي؛ فرومايه حيا نمى كند....
بنا بر اين يكى از ضرورت هاى برانگيخته شدن حيا ، كرامت نفس و احساس خود ارزشمندى فرد است. به همين جهت آن گاه كه مىخواهند حياى خداوند را يادآور شوند ، نخست به كريم بودن او اشاره میكنند و سپس به حياى او. امام باقر عليهالسلام مى فرمايد:
فإنّ اللَّه عزوجل كريم يستحيي و يحب أهل الحياء؛ خداوند عزيز و جليل، كريم است و حيا مىكند و اهل حيا را دوست مىدارد.
📘 فرهنگ حيا، ص ۵۹.(با تلخیص)
ادامه دارد...
👈 چیستی حیا(7)
📣 رسانه دینی باشیم
🌐 صفحات مجازی