✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
📜نهج البلاغه📜
سهم امروز ⬅️حکمت ۳۷۷ و ۳۷۹
✅از کتاب ترجمه دشتی✨
ما را به دوستانتون معرفی کنید😊👇
〰️〰️〰✨🌹✨〰️〰️〰️
🆔️ @gofteman245
🌹⚜⚜⚜⚜
⚜⚜⚜
⚜
🍃🍃
💞 و درود خدا بر او فرمود:
بر بهترين افراد اين امّت از عذاب الهی ايمن مباشيد، زيرا كه خدای بزرگ فرمود: «از كيفر خدا غافل نيستند جز زيان كاران» و بر بدترين افراد اين امّت از رحمت خدا نوميد مباشيد زيرا كه خدای بزرگ فرمود: «همانا از رحمت خدا نوميد نباشند جز كافران».👌👌
📒 #نهج_البلاغه #حکمت377
〰️〰️〰✨🌹✨〰️〰️〰️
🆔️ @gofteman245
⚜
⚜⚜⚜
🌹⚜⚜⚜⚜
🌹⚜⚜⚜⚜
⚜⚜⚜
⚜
🍃🍃
💞 و درود خدا بر او فرمود:
بخل ورزيدن كانون تمام عيبها، و مهاری است كه انسان را به سوی هر بدی می كشاند.👌👌
📒 #نهج_البلاغه #حکمت378
〰️〰️〰✨🌹✨〰️〰️〰️
🆔️ @gofteman245
⚜
⚜⚜⚜
🌹⚜⚜⚜⚜
🌹⚜⚜⚜⚜
⚜⚜⚜
⚜
🍃🍃
💞 و درود خدا بر او فرمود:
ای فرزند آدم! رزق و روزی دو گونه است، روزیی كه تو آن را جویی، و روزیی كه تو را می جويد، كه اگر به سراغش نروی به سوی تو آيد، پس اندوه سال خود را بر اندوه امروزت منه، كه برطرف كردن اندوه هر روز از عمر تو را كافي است، پس اگر سال آينده، در شمار عمر تو باشد همانا خدای بزرگ در هر روز سهم تو را خواهد داد، و اگر از شمار عمرت نباشد تو را با اندوه آن چه كار است؟ كه هرگز جوينده ای در گرفتن سهم روزی تو بر تو پيشی نگيرد، و چيره شونده ای بر تو چيره نگردد، و آن چه برای تو مقدر گشته بی كم و كاست به تو خواهد رسيد.👌👌
📒 #نهج_البلاغه #حکمت379
〰️〰️〰✨🌹✨〰️〰️〰️
🆔️ @gofteman245
⚜
⚜⚜⚜
🌹⚜⚜⚜⚜
#مفاتیح_الحیات
برخی آداب غذاخوردن👌👌
📚📚📚📚📚📚📚
#من_ماسک_میزنم😷
〰〰〰✨🌹✨〰〰〰 @gofteman245
📎 با ما همراه باشید👆
#داستان_راستان
✨بند كفش✨
امام صادق علیه السلام با بعضي از اصحاب براي تسليت به خانه يكي از خويشاوندان ميرفتند، در بين راه بند كفش امام صادق(ع) پاره شد، به طوري كه كفش به پا بند نميشد. امام كفش را به دست گرفت و پاي برهنه به راه افتاد.
ابن ابي يعفور - كه از بزرگان صحابه آن حضرت بود - فورا كفش خويش را از پا درآورد،بند كفش را باز، و دست خود را دراز كرد به طرف امام، تا آن بند را بدهد به امام كه امام با كفش برود و خودش با پاي برهنه راه را طي كند.
امام با حالت خشمناك، روي خويش را از عبداالله برگرداند، و به هيچ وجه حاضر نشد آن را بپذيرد و فرمود:
اگر يك سختي براي كسي پيش آيد، خود آن شخص از همه به تحمل آن سختي اولي است. معنا ندارد كه حادثه اي براي يك نفر پيش بيايد و ديگري متحمل رنج بشود.(1)
پاورقي:
. 1 بحار الانوار، جلد 11 ،صفحه 117
📚📚📚📚📚📚📚
#من_ماسک_میزنم😷
〰〰〰✨🌹✨〰〰〰 @gofteman245
📎 با ما همراه باشید👆
#طرح_کلی_آقا
نویدهای قرآن به مومنین،هدایت و نور بیان شد اکنون دوتای دیگر👌👌👌👌
📚📚📚📚📚📚📚📚
#طرح_کلی_آقا
گلچینی از طرح کلی اندیشه ی اسلامی در قرآن
📚📚📚📚📚📚
#من_ماسک_میزنم😷
〰〰〰✨🌹✨〰〰〰 @gofteman245
📎 با ما همراه باشید👆
❣﷽❣
📚 #رمان
#اینک_شوکران
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
1⃣4⃣ #قسمت_چهل_ویکم
📖مامان با اینکه #وسواس داشت💥اما به ایوب فشار نمی اورد. یک بار که حال ایوب بد بود، همه جای خانه را دنبال قرص هایش گشت حتی توی کمد دو در قدیمی مامان، ظرف های چینی را #شکسته بود، دستش بریده بود و کمد خونی شده بود.
📖مامان بی سر و صدا کمد را برد حیاط تا اب بکشد. حالا ایوب خودش را به اب و اتش میزد تا محبتشان💖 را جبران کند. تا میفهمید به چیزی احتیاج دارند حتی از راه دور هم ان را تهیه میکرد. بیست سال از عمر #یخچال مامان میگذشت و زهوارش در رفته بود. بدون انکه به مامان بگوید برایش یخچال قسطی خریده بود و با وانت🚚 فرستاد خانه
📖ایوب فهمیده بود اقاجون هر چه میگردد کفشی👞 که به پایش بخورد پیدا نمیکند. تمام #تبریز را گشت تا یک جفت کفش مناسب برای اقا جون خرید. ایوب به همه محبت میکرد. ولی گاهی فکر میکردم بین محبتی که به #هدی میکند با پسرها👥 فرق دارد.
📖بس که قربان صدقه ی هدی میرفت. هدی که مینشست روی پایش ایوب انقدر #میبوسیدش که کلافه میشد، بعد خودش را لوس می کرد و میپرسید:
-بابا ایوب، چند تا بچه داری⁉️😉
🖋 #ادامه_دارد...
📝به قلم⬅️ #زینب_عزیزمحمدی
🌹🍃🌹🍃
#اینک_شوکران
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
2⃣4⃣ #قسمت_چهل_ودوم
📖جوابش را خودش میدانست، دوست داشت از زبان #ایوب بشنود
-من یک دختر دارم♥️ و دوتا پسـر
#هدی از مدرسه امده بود. سلام کرد و بی حوصله کیفش را انداخت روی زمین.
📖ایوب دست هایش را از هم باز کرد
_سلام دختر بانمکم، بدو بیا یه بوس بده😍
هدی سرش را انداخت بالا
+نه✘ دست و صورتم را بشویم، بعد
-نخیر، من این طوری دوست دارم، بدو بیا
📖و هدی را گرفت توی بغلش💞 مقنعه را از سرش برداشت. چند تار موی افتاد روی صورت هدی. ایوب روی موهای گیس شده اش دست کشید و مرتبشان کرد👧 هدی لب هایش را غنچه کرد و سرش را فشرد ب سینه ی ایوب "خانم معلممان باز هم گفت باید #موهایم را کوتاه کنم"
📖موهای هدی تازه به کمرش رسیده بود. ایوب خیلی دوستشان داشت، به سفارش او موهای هدی را #میبافتم که اذیت نشوند. با اخم گفت: من نمیگذارم❌ اخر موهای ب این مرتبی چه فرقی با موهای کوتاه🧒 دارد؟
📖اصلا یک نامه📩 مینویسم به مدرسه، میگویم چون موهای دخترم #مرتب است، اجازه نمیدهم کوتاه کند.
فردایش هدی با یک دسته برگه🗞 امد خانه. گفت: معلمش از دستخط ایوب خوشش آمده و خواسته که او اسم بچه های کلاس را برایش توی لیست بنویسد📝
🖋 #ادامه_دارد...
📝به قلم⬅️ #زینب_عزیزمحمدی
🌹🍃🌹🍃
#من_ماسک_میزنم😷
〰〰〰✨🌹✨〰〰〰 @gofteman245
📎 با ما همراه باشید👆
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
📜نهج البلاغه📜
سهم امروز ⬅️حکمت ۳۸۰ و ۳۸۲
✅از کتاب ترجمه دشتی✨
ما را به دوستانتون معرفی کنید😊👇
〰️〰️〰✨🌹✨〰️〰️〰️
🆔️ @gofteman245
🌹⚜⚜⚜⚜
⚜⚜⚜
⚜
🍃🍃
💞 و درود خدا بر او فرمود:
چه بسيار كسانی كه در آغاز روز بودند و به شامگاه نرسيدند، و چه بسيار كسانی كه در آغاز شب بر او حسد می بردند و در پايان شب عزاداران به سوگشان نشستند.👌👌
📒 #نهج_البلاغه #حکمت380
〰️〰️〰✨🌹✨〰️〰️〰️
🆔️ @gofteman245
⚜
⚜⚜⚜
🌹⚜⚜⚜⚜
🌹⚜⚜⚜⚜
⚜⚜⚜
⚜
🍃🍃
💞 و درود خدا بر او فرمود:
سخن در بند توست، تا آن را نگفته باشی، و چون گفتی، تو در بند آنی ، پس زبانت را نگهدار چنان كه درهم و دينار را نگه میداری، زيرا چه بسا سخنی كه نعمتی را طرد يا نعمتی را جلب کرد.👌👌
📒 #نهج_البلاغه #حکمت381
〰️〰️〰✨🌹✨〰️〰️〰️
🆔️ @gofteman245
⚜
⚜⚜⚜
🌹⚜⚜⚜⚜
🌹⚜⚜⚜⚜
⚜⚜⚜
⚜
🍃🍃
💞 و درود خدا بر او فرمود:
آنچه نمی دانی مگو، بلكه همه آنچه را كه می دانی نيز مگو، زيرا خداوند بزرگ بر اعضاء بدنت چيزهایی را واجب كرده كه از آنها در روز قيامت بر تو حجت آورد.👌👌
📒 #نهج_البلاغه #حکمت382
〰️〰️〰✨🌹✨〰️〰️〰️
🆔️ @gofteman245
⚜
⚜⚜⚜
🌹⚜⚜⚜⚜
#مفاتیح_الحیات
وعده های غذایی
برخی آداب سفره🌸🌸🌸
📚📚📚📚📚📚📚📚📚
#من_ماسک_میزنم😷
〰〰〰✨🌹✨〰〰〰 @gofteman245
📎 با ما همراه باشید👆
#داستان_راستان
✨بزنطي✨
احمد بن محمد بن ابي نصر بزنطي، كه خود از علما و دانشمندان عصر خويش بود، بالاخره بعد از مراسله هاي زيادي كه بين او و امام رضا(ع) رد و بدل شد، و سؤالاتي كه كرد وجوابهايي كه شنيد، معتقد به امامت حضرت رضا شد. روزي به امام گفت : من ميل دارم درمواقعي كه مانعي در كار نيست و رفت و آمد من از نظر دستگاه حكومت اشكالي توليد
نميكند، شخصا به خانه شما بيايم و حضورا استفاده كنم.
يك روز، آخر وقت، امام رضا(ع) مركب شخصي خود را فرستاد، و بزنطي را پيش خود خواند.
آن شب تا نيمه هاي شب به سؤال و جوابهاي علمي گذشت. مرتبا بزنطي مشكلات خويش را ميپرسيد و امام جواب ميداد. بزنطي از اين موقعيت كه نصيبش شده بود به خود ميباليد،
و از خوشحالي در پوست نميگنجيد.
شب گذشت و موقع خواب شد.
امام خدمتكار را طلب كرد و فرمود :
همان بستر شخصي مرا كه خودم در آن ميخوابم بياور، براي بزنطي بگستران تا استراحت كند.
اين اظهار محبت، بيش از اندازه در بزنطي مؤثر افتاد. مرغ خيالش به پرواز در آمد. در دل باخود ميگفت، الان در دنيا كسي از من سعادتمندتر و خوشبختر نيست. اين منم كه امام مركب شخصي خود را برايم فرستاد، و با آن مرا به منزل خود آورد. اين منم كه امام نيمي
از شب را تنها با من نشست، و پاسخ سؤالات مرا داد. بعلاوه همه اينها اين منم كه چون موقع خوابم رسيد، امام دستور داد كه بستر شخصي او را براي من بگسترانند. پس چه كسي در دنيا از من سعادتمندتر و خوشبختتر خواهد بود؟
بزنطي سرگرم اين خيالات خوش بود، و
دنيا و مافيها را زير پاي خودش ميديد، ناگهان امام رضا(ع) در حالي كه دستها را به زمين عمود كرده بود، و آماده برخاستن و رفتن بود، با جمله يا احمد ، بزنطي را مخاطب قرار داد و رشته خيالات او را پاره كرد، آنگاه فرمود:
هرگز آنچه را كه امشب براي تو پيش آمد، مايه فخر و مباهات خويش برديگران قرار نده، زيرا صعصعة بن صوحان، كه از اكابر ياران علي بن ابيطالب - عليه السلام - بود، مريض شد.
علي به عيادت او رفت و بسيار به او محبت و ملاطفت كرد، دست خويش را از روي مهرباني بر پيشاني صعصعه گذاشت، ولي همينكه خواست از جا حركت كند و برود، او را مخاطب قرار داد و فرمود : اين امور را هرگز مايه فخر و مباهات خود قرار نده، اينها دليل بر
چيزي از براي تو نميشود. من تمام اينها را به خاطر تكليف و وظيفهاي كه متوجه من است انجام دادم، و هرگز نبايد كسي اين گونه امور رادليل بر كمالي براي خود فرض كند.(1)
پاورقي:
. 1 بحار، جلد 12 ،صفحه 14
📚📚📚📚📚📚📚
#من_ماسک_میزنم😷
〰〰〰✨🌹✨〰〰〰 @gofteman245
📎 با ما همراه باشید👆
#طرح_کلی_آقا
نویدهای قرآن به مومنین
شاخصه ی افراد مطمئن👌👌😍
📚📚📚📚📚📚📚
#من_ماسک_میزنم😷
〰〰〰✨🌹✨〰〰〰 @gofteman245
📎 با ما همراه باشید👆
#حکایت_های_بهلول_دانا
📚#سوال_و_جواب_هارون_و_بهلول
آورده اند موقعی که هارون الرشید از سفر حج مراجعت می کرد . بهلول در سرراه اوایستاد و منتظر بـود
و همینکه چشمش به هارون افتاد سه مرتبه به آواز بلند صدا زد هارون خلیفه پرسید صاحب صدا کیست
گفتند بهلول مجنون است
هارون بهلول را صدا زد و چون به نزد هارون رسید خلیفه گفت من کیستم ؟
تو آن کسی هستی که اگر به ضعیفی در مـشرق ظلـم کننـد تـو را بازخواسـت خواهنـد کـرد . هـارون از
شنیدن این سخن به گریه افتاد و گفت : راست گفتی الحال از من حاجتی بخواه . بهلول گفت :
حاجت من این است که گناهان مرا بخشیده و مرا داخل بهشت کنی . هارون گفت این کار از عهده مـن
خارج است ولی من می توانم قرضهاي تو را ادا نمایم . بهلول گفت :
قرض به قرض ادا نمی شود که تو خود مقروض مردمی . پس شما اموال مردم را به خودشان برگردانید و
سزاوار نیست که مال مردم را به من بدهی . گفت دستور می دهم که براي تامین معاش تو حقوقی بدهند
تا مادام العمر براحتی زندگی کنی .
بهلول گفت : ما همه بندگان وظیفه خوار خدا هستیم آیـا ممکـن اسـت کـه خداونـد رزق تـو را در نظـر
بگیرد و مرا فراموش نماید؟
😊😊
❣﷽❣
📚 #رمان
#اینک_شوکران
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
3⃣4⃣ #قسمت_چهل_وسوم
📖رسیدگی به درس بچه ها کار خودم بود. ایوب زیاد توی خانه نبود. اگر هم بود خیلی #سختگیری میکرد. چند بار خواست به بچه ها دیکته بگوید همین که اولین غلط❌ املایشان را دید، کتاب را بست و رفت.
📖مدرسه بچه ها گاهی به مناسبت های مختلف از #ایوب دعوت میکرد تا برایشان سخنرانی🎤 کند. روز جانباز را قبول نمیکرد. میگفت: من که جانباز نیستم، این اسم را روی ما گذاشته اند، وگرنه جانباز #حضرت_عباس است که جانش را داد.
📖از طرف بنیاد، جانبازها را حج🕋 میبرند و هر کدامشان اجازه داشتند یک مرد👤 همراهشان ببرند. ایوب فوری اسم #اقــاجون را داد. وقتی برگشت گفت: باید بفرستمت بروی ببینی. گفتم: حالا نمیخواهم، دلم میخواهد وقتی من را میفرستی، برایم گاو بکشی. بعد برایم مهمانی بگیری و سفره بندازی از کجا تا کجا
📖برایم پارچه اورده بود و لوازم ارایش.
#هدی بیشتر از من از آن استفاده میکرد💅 با حوصله لب ها و گونه هایش را رنگ میکرد و می امد مثل عروسک ها کنار ایوب مینشست. ایوب از خنده ریسه میرفت و صدایم میکرد: شهلا بیا ببین😂
🖋 #ادامه_دارد...
📝به قلم⬅️ #زینب_عزیزمحمدی
🌹🍃🌹🍃