eitaa logo
گفتمانِ کتابی📚
87 دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
377 ویدیو
83 فایل
الهی و ربی من لی غیرک.... ادمین کانال: @Fm2409 ادمین کانال: @boshra245
مشاهده در ایتا
دانلود
پرسمان 6.mp3
4.85M
🔰 پرسش و پاسخ صوتی استاد؛ 🌀 دور دوم / شماره ۶ 💠 سوال در خصوص وسواس کودکان در شستشو، هنگام دستشویی رفتن. 📣 پاسخ استاد را در این باره می‌شنویم. 😷 〰〰〰✨🌹✨〰〰〰      @gofteman245 📎 با ما همراه باشید👆
✍️ نوشتار تربیتی "خانواده و زوجین" ✴️ دور دوم /قسمت ۱۱ 📝 محور بحث: 💠 قسمت یازدهم ◽️ در قسمت‌ قبل به بیان دو مورد از مواردی که مرد باید به همسرش توجه کند پرداختیم. 💢 اکنون به توضیح یکی از موارد دیگر از این بحث خواهیم پرداخت. 👨‍👨‍👧‍👦 هر چقدر تراز خانواده بالا برود ما جامعه مطلوب‌تری را خواهیم داشت. ❓مرد‌ها کجا جزءنگر باشند خوب است؟ 💠🔸🔹🔸💠 🌺 مثالی برای مورد دوم که در قسمت قبل بیان شد ( توجه به پوشش همسر): 🔻 جوانی آمده بود مرکز مشاوره و می‌گفت: 🌷 حاج آقا ما چند ماه است که از زندگی مشترکمان می‌گذر و به آخر خط رسیدیم! ❓ آیا می‌دانید: ⚠️ پر طلاق‌ ترین سال‌ها، سال‌های اول زندگی است. ⚠️ حدودا ۵۰ درصد طلاق‌ها در ۵ سال اول رخ میدهد و در همین ۵ سال، ۲ سال اول پر طلاق ترین می‌باشد. 🔺 ایشان می‌گفت: حاج آقا ما مشکلاتی پیدا کردیم، شروع کرد به گفت و گو و توضیح دادن: 🌷 یکی از نکاتی که ایشان گفت این بود که: خانم گفته بود همسر‌م به من توجه نمی‌کند!!! 🌷 از آقا پرسیدم که ایشان راست می‌گوید یا خیر؟ 🌷 ایشان هم گفت: خود خانمم که نیست ولی خدایش که هست؛ راست می‌گوید ولی من مانده‌ام که چه‌کار کنم؟ 💐 گفتم: خب، یکی دو مورد بگو تا توضیح بدهم؛ 🌷 آقا گفت: همین چند روز پیش من رفتم خانه، از همه جا بی خبر؛ نگو خانمم به ظاهر و پوشش رسیده و صندلی‌اش را هم گذاشته بود دم در ورودی که وقتی من می‌رسم ببینم و یک ابراز احساساتی بکنم. 🌷 من از همه جا بی خبر وارد خانه شدم، خانم را هم دیدم؛ با خودم گفتم: حتما بنده خدا کاری می‌کرده، خسته شده اینجا نشسته! 🌷 رفتم و دست و صورتم را شستم و لباسم را عوض کردم بعد به خانم گفتم ناهار چی داریم؟ 🌷 تا این را گفتم انگار منفجرش کردم؛ 🥀 خانم گفت: کارد بخوره به شکمت و شما مردا انگار فقط غیر شکم هیچ چیزی را نمی‌بینید. 🌷 آقا می‌گفت: منم اون وسط حیران گفتم: خانم بزار برسم، عرق تنم خشک بشود بعد شما شروع کن! 🥀 خانم گفت: تو امروز اومدی خانه هیچ تغییری ندیدی؟ 🌷 آقا گفت: با همان ذهنیتم که شاید کاری کرده و خسته شده و آنجا نشسته شروع کردم به در و دیوار نگاه کردم ببینم تابلویی یا چیزی جا به جا نشده دیدم نه، همه چیز سر جایش هست. 🌷 گفتم شاید بوی غذا در خانه پیچیده و من نفهمیدم؛ 🌷 رفتم در آشپزخانه سراغ غذا و در قابلمه را برداشتم دیدم غذا هم مثل همیشه هست. 🌷 آقا می‌گفت: رفتم جلو دست‌هایم را بردم بالا و گفتم: خانم من ‌نمیدانم تسلیم، خودت بگو! 🥀 خانم گفت: بیا اینجا ببینم، تو امروز اومدی خانه در من تغییری ندیدی؟! 🌷 آقا می‌گفت: حاج آقا یک نگاهی به خانم کردم و گفتم: خدایا چی بگم که بدتر نشه؟! 🌷 گفتم: فکر کنم که یه مقدار لاغر تر شدی! 😡 خانم هم رفت داخل اتاق و در را به قهر محکم زد بهم!!! ❗️حالا شما خودتان ببینید این خانم اگر از فردا در خانه گونی بپوشد؛ نمی‌شود او را کرد. 🔺 دلیلش هم این است که این مرد آن جایی که باید توجه داشته باشد ندارد. 💠🔸🔹🔸💠 3️⃣ توجه به همسر؛ ❇️ اصل سوم: زن‌های پرکار سالم‌ترند. 🔆 یعنی: هرچقدر زن کم کارتر باشد، بیکارتر بشود در محیط زندگی درد و مرض بیرون می‌ریزد مثل: ، ، و .... 👆 این نکته فقط مخصوص زن‌ها نیست، هر انستنی که پر کارتر باشد سالم‌تر هم خواهد بود. ❣️ وقتی من توجه می‌کنم به سلیقه همسرم، در خانه هم خواهم دید که واقعا وقت صرف میکند و شخصیتی پویا خواهد داشت. 🌼 مثال: 🍃 اگر خانم یک میز را جا به جا کرد، مرد آمد خانه و گفت: زن بیکاری؟!. نتیجه مثبتی را نخواهد دید. 🍃 چون از فردا این زن بخواهد درخانه دست به چیزی بزند پشیمان میشود، با خودش می‌گوید: الان دست به چیزی بزنم مرد میاد غر و میزند! 📌 در نتیجه: ⬅️ دست روی دست می‌گذارد وبه افکار منفی مشغول خواهد شد. 🔮 با ما همراه باشید. 😷 〰〰〰✨🌹✨〰〰〰      @gofteman245 📎 با ما همراه باشید👆
❣﷽❣ 📚 ✫⇠ به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 1⃣4⃣ 📖مامان با اینکه داشت💥اما به ایوب فشار نمی اورد. یک بار که حال ایوب بد بود، همه جای خانه را دنبال قرص هایش گشت حتی توی کمد دو در قدیمی مامان، ظرف های چینی را بود، دستش بریده بود و کمد خونی شده بود. 📖مامان بی سر و صدا کمد را برد حیاط تا اب بکشد. حالا ایوب خودش را به اب و اتش میزد تا محبتشان💖 را جبران کند. تا میفهمید به چیزی احتیاج دارند حتی از راه دور هم ان را تهیه میکرد. بیست سال از عمر مامان میگذشت و زهوارش در رفته بود. بدون انکه به مامان بگوید برایش یخچال قسطی خریده بود و با وانت🚚 فرستاد خانه 📖ایوب فهمیده بود اقاجون هر چه میگردد کفشی👞 که به پایش بخورد پیدا نمیکند. تمام را گشت تا یک جفت کفش مناسب برای اقا جون خرید. ایوب به همه محبت میکرد. ولی گاهی فکر میکردم بین محبتی که به میکند با پسرها👥 فرق دارد. 📖بس که قربان صدقه ی هدی میرفت. هدی که مینشست روی پایش ایوب انقدر که کلافه میشد، بعد خودش را لوس می کرد و میپرسید: -بابا ایوب، چند تا بچه داری⁉️😉 🖋 ... 📝به قلم⬅️ 🌹🍃🌹🍃