eitaa logo
گلچین شعر
14.7هزار دنبال‌کننده
923 عکس
313 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad سه تا کانال شعرهای ما @golchine_sher @robaiiyat_takbait @noroz_ramezani
مشاهده در ایتا
دانلود
نور خورشید زچشمان تو دیدن دارد چای هل دار ز دست تو چشیدن دارد گفتن صبح بخیری که همه میگویند از لب حادثه خیز تو شنیدن دارد @golchine_sher
خسته ام از راه فــراری که نیست دلخورم از شور و قراری که نیست مـــوج بــــلا آمد و غـــرقش شدم بی خبر از فکــــر کناری که نیست خــــــــانه گنجشک دلــــــم ریخته از نوک زیبـــــای چناری که نیست سوزش سرمـای زمستان بد است سخت تر از باد بهـــاری که نیست مــــــانده به در محو دوچشم ترم در هــــوس دیدن یاری که نیست @golchine_sher
خوبِ من، موعدِ آن قول و قرارت نرسید طعنه زد باد، بهار آمد و یارت نرسید بر دلم مانده هیاهوی شکوفا شدنت چه کنم؟ دیر شد و فصل انارت نرسید نشد از زمزمه ی رود به دریا برسم دلِ آواره ترینم به دیارت نرسید آفتابِ لبِ بام آمده را چلچله گفت: عطر شوق از نفس باد بهارت نرسید قرن ها می گذرد ای به فدایت جانم خبری از سفر دامنه دارت نرسید سخت باشد که بگویند همه مردم شهر شهریارت، گلِ خورشید تبارت نرسید.. @golchine_sher
عاشق چو شوی تیغ به سر باید خورد زهری که رسد همچو شکر باید خورد هر چند تو را بر جگر آبی نبُوَد دریا دریا خون جگر باید خورد @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از احمد ایرانی نسب
آموزش شعر ترم پاییز و زمستان کارگاه هوای شعر آموزش و نقد شعر بداهه سرایی شعرخوانی میزبان و مدرس: احمد ایرانی نسب چهارشنبه ها ساعت ۱۵:۳۰ تا ۱۷:۳۰ ساری، میدان امام خمینی(ره)، بلوار داشجو، سالن کنفرانس حوزه هنری استان مازندران حضور برای علاقمندان به ادبیات آزاد است به محل برگزاری کارگاه توجه کنید کانال اشعار احمد ایرانی نسب در ایتا👇 https://eitaa.com/ahmadiraninasab کانال اشعار احمد ایرانی نسب در تلگرام👇 https://t.me/ahmadiraninasab
دارم هیاهو می شوم نام تو را هردم جامانده روی سینه ی من رد پای غم هر کس نصیبی می برد از زندگی اما حال مرا دنیای بی تو می زند بر هم دردی که من از دوری تو می کشم امروز چیزی ندارد کمتر از آوارگی در بم عمری میان قحط سالی های احساست جاری شده از چشم هایم چشمه ی زمزم من می روم با خاطری آشفته از اینجا گم می شوم در چاله های زندگی کم کم من می روم با خاطری آشفته می بینی جا مانده از من رد پای آدمی مبهم @golchine_sher
مثل لالایی‌ست در گوشِ خلایق، شیونم عاقبت خود را میانِ شهر، آتش می‌زنم ساده بودم، فکر می‌کردم حراست کرده‌ام با خطوطِ دفترم از مرزهایِ میهنم از تمامِ دل‌خوشی‌هایِ جهان دل کنده‌ام روز و شب چشم‌انتظارِ لحظه‌ی جان کندنم باز در آیینه تصویرم کمی ناآشناست از صدایِ خویش می‌پرسم که این آیا منم؟! از تبِ عشق است یا داغِ برادر کاین چنین مثلِ مرغی در تنورافتاده می‌سوزد تنم؟ ردِپایِ بوسه‌ی یار است یا خونِ رفیق لکه‌ی سرخی که جا مانده‌ست بر پیراهنم بار، سنگین است و من کم‌طاقت و دنیا حسود خم شدن را عار می‌دانم، دعا کن بشکنم! @golchine_sher
ای غم! رفیق دم به دم روزگار من! حق با تو بود نیست کسی بیقرار من چیزی نمانده است به جز آه در بساط یعنی که غصه‌‌ها شده دار و ندار من مانند بادبادکی‌ام دست سرنوشت! بر باد رفته‌است نخ اختیار من جز اینکه با تلاطم هجر آشنا شدم لطفی نداشت عاشقی بی‌گدار من در من هزار عاشق دیوانه مرده است اما نبوده هیچ‌کسی سوگوار من دیگر لبم به خنده شکوفا نمی‌شود انگار رخت بسته بهار از دیار من چشمم به در که مرگ کی از راه می‌رسد؟ شاید به سر رسید شبی انتظار من... @golchine_sher
امروز خدا را در شهر دیدم مردی که تمام فالهای کودکی را خریده بود! @golchine_sher
مرا دیوانه می خوانند عاقل های اطرافم به جرم اینکه روز و شب برایت شعر میبافم @golchine_sher
ای کاش که از تفرقه پروا می کرد تا راهش را درست پیدا می کرد برگی که جدا ز اصل خود شد باید افتادن خویش را تماشا می کرد @golchine_sher