نور خورشید زچشمان تو دیدن دارد
چای هل دار ز دست تو چشیدن دارد
گفتن صبح بخیری که همه میگویند
از لب حادثه خیز تو شنیدن دارد
#حسین_مرادی
@golchine_sher
خسته ام از راه فــراری که نیست
دلخورم از شور و قراری که نیست
مـــوج بــــلا آمد و غـــرقش شدم
بی خبر از فکــــر کناری که نیست
خــــــــانه گنجشک دلــــــم ریخته
از نوک زیبـــــای چناری که نیست
سوزش سرمـای زمستان بد است
سخت تر از باد بهـــاری که نیست
مــــــانده به در محو دوچشم ترم
در هــــوس دیدن یاری که نیست
#اسماعیلعلیخانی
#عضوکانال
@golchine_sher
خوبِ من، موعدِ آن قول و قرارت نرسید
طعنه زد باد، بهار آمد و یارت نرسید
بر دلم مانده هیاهوی شکوفا شدنت
چه کنم؟ دیر شد و فصل انارت نرسید
نشد از زمزمه ی رود به دریا برسم
دلِ آواره ترینم به دیارت نرسید
آفتابِ لبِ بام آمده را چلچله گفت:
عطر شوق از نفس باد بهارت نرسید
قرن ها می گذرد ای به فدایت جانم
خبری از سفر دامنه دارت نرسید
سخت باشد که بگویند همه مردم شهر
شهریارت، گلِ خورشید تبارت نرسید..
#أللهم_عجل_لولیک_ٱلفرج
#مریم_محبی_نژاد_کرمان_نرماشیر
#عضوکانال
@golchine_sher
عاشق چو شوی تیغ به سر باید خورد
زهری که رسد همچو شکر باید خورد
هر چند تو را بر جگر آبی نبُوَد
دریا دریا خون جگر باید خورد
#ابوسعید_ابوالخیر
@golchine_sher
هدایت شده از احمد ایرانی نسب
آموزش شعر ترم پاییز و زمستان
کارگاه هوای شعر
آموزش و نقد شعر
بداهه سرایی
شعرخوانی
میزبان و مدرس: احمد ایرانی نسب
چهارشنبه ها ساعت ۱۵:۳۰ تا ۱۷:۳۰
ساری، میدان امام خمینی(ره)، بلوار داشجو، سالن کنفرانس حوزه هنری استان مازندران
حضور برای علاقمندان به ادبیات آزاد است
به محل برگزاری کارگاه توجه کنید
کانال اشعار احمد ایرانی نسب در ایتا👇
https://eitaa.com/ahmadiraninasab
کانال اشعار احمد ایرانی نسب در تلگرام👇
https://t.me/ahmadiraninasab
دارم هیاهو می شوم نام تو را هردم
جامانده روی سینه ی من رد پای غم
هر کس نصیبی می برد از زندگی اما
حال مرا دنیای بی تو می زند بر هم
دردی که من از دوری تو می کشم امروز
چیزی ندارد کمتر از آوارگی در بم
عمری میان قحط سالی های احساست
جاری شده از چشم هایم چشمه ی زمزم
من می روم با خاطری آشفته از اینجا
گم می شوم در چاله های زندگی کم کم
من می روم با خاطری آشفته می بینی
جا مانده از من رد پای آدمی مبهم
#محمد_درّودی
#عضوکانال
@golchine_sher
مثل لالاییست در گوشِ خلایق، شیونم
عاقبت خود را میانِ شهر، آتش میزنم
ساده بودم، فکر میکردم حراست کردهام
با خطوطِ دفترم از مرزهایِ میهنم
از تمامِ دلخوشیهایِ جهان دل کندهام
روز و شب چشمانتظارِ لحظهی جان کندنم
باز در آیینه تصویرم کمی ناآشناست
از صدایِ خویش میپرسم که این آیا منم؟!
از تبِ عشق است یا داغِ برادر کاین چنین
مثلِ مرغی در تنورافتاده میسوزد تنم؟
ردِپایِ بوسهی یار است یا خونِ رفیق
لکهی سرخی که جا ماندهست بر پیراهنم
بار، سنگین است و من کمطاقت و دنیا حسود
خم شدن را عار میدانم، دعا کن بشکنم!
#محمدرضا_طاهری
@golchine_sher
ای غم! رفیق دم به دم روزگار من!
حق با تو بود نیست کسی بیقرار من
چیزی نمانده است به جز آه در بساط
یعنی که غصهها شده دار و ندار من
مانند بادبادکیام دست سرنوشت!
بر باد رفتهاست نخ اختیار من
جز اینکه با تلاطم هجر آشنا شدم
لطفی نداشت عاشقی بیگدار من
در من هزار عاشق دیوانه مرده است
اما نبوده هیچکسی سوگوار من
دیگر لبم به خنده شکوفا نمیشود
انگار رخت بسته بهار از دیار من
چشمم به در که مرگ کی از راه میرسد؟
شاید به سر رسید شبی انتظار من...
#امیرحسین_پورعزیز
@golchine_sher
امروز خدا را در شهر دیدم
مردی که
تمام فالهای کودکی را
خریده بود!
#اقدس_خیرالله_پور
#عضوکانال
@golchine_sher
مرا دیوانه می خوانند عاقل های اطرافم
به جرم اینکه روز و شب برایت شعر میبافم
#متین_پسندیده
#عضوکانال
@golchine_sher
ای کاش که از تفرقه پروا می کرد
تا راهش را درست پیدا می کرد
برگی که جدا ز اصل خود شد باید
افتادن خویش را تماشا می کرد
#صامره_حبیبی
#عضوکانال
@golchine_sher