eitaa logo
گلچین شعر
14.5هزار دنبال‌کننده
887 عکس
308 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برای محمد علی بهمنی عزیز: شعر نَه...روی مُصَفّای تو پیدا می کرد اوکه در هر غزل، آئینه ،مُصَفّا می کرد... گرچه در محفل ما ، جمع ، غزل می گوید رفت آن کس که غزل از دل تنها می کرد... آنکه از بهر خودش تنگ شود سینه کجاست؟! آه و صد آه از آن یار که غوغا می کرد... گرچه کم بود هوا تا که نویسد از تو به هوای تو به هر گریه غزلها می کرد... غیر دلتنگی اش از بغض فرو خورده نبود گله ای گر دلش از تنگی دنیا می کرد... «تو همانی که دلم لک زده لبخندش را» عشق بود و لب خود رابه غزل وا می کرد... رفته ای تا ابد و شعر تو برجا مانده از ازل شکر، غمت فکر دل ما می کرد... هیچ از عالم ویران نتوان برد برون غیر یاد تو که آبادی دلها می کرد... «گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم» از ازل ، مرگ ،حسودی دو شیدا می کرد ... @robaiiyat_takbait
خویش را گم کرده‌ام بعد از تو در آوار خویش! رحم کن! می‌ترسم از تنهایی بسیار خویش شمع جانم را مسوزان بیش از این، دیگر مگو «اشک می‌ریزد برای گرمی بازار خویش» آن‌چنان سرگرم رویای تو هستم، بارها دیده‌ام خواب تو را با دیده‌ی بیدار خویش چهره‌ای دارم که پنهان در نقاب کهنه‌ای‌ست خیره در آیینه‌ام با حسرت دیدار خویش! باشد ای خورشیدِ پنهان! در حجابِ خویش باش باز هم خو می‌کنم با سایه‌ی دیوار خویش... @golchine_sher
5.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شعرخوانی: محمدعلی بهمنی دلخوشم با غزلی‌تازه همینم کافیست... @golchine_sher
قطره قطره اگر چه آب شدیم ابر بودیم و آفتاب شدیم ساخت ما را همو که می پنداشت به یکی جرعه اش خراب شدیم هی مترسک کلاه را بردار ما کلاغان دگر عقاب شدیم ما از آن سودن و نیاسودن سنگ زیرین آسیاب شدیم گوش کن ما خروش و خشم تو را همچنان کوه بازتاب شدیم اینک این تو که چهره می پوشی اینک این ما که بی نقاب شدیم ما که ای زندگی به خاموشی هر سوال تو را جواب شدیم دیگر از جان ما چه می خواهی ؟ ما که با مرگ بی حساب شدیم شاعر و غزل‌سرای ایرانی زاده‌ی۲۷ فروردین ۱۳۲۱ در دزفول بود . نخستین شعر بهمنی در سال ۱۳۳۰، یعنی زمانی که او تنها ۹ سال داشت،در مطبوعات به چاپ رسید . وی روز جمعه ۹ شهریور ۱۴۰۳ در سن ۸۲ سالگی در تهران درگذشت . یادش ماندگار 🏴 @arayehha @golchine_sher
تو رفتی و در من، کسی از غصه خم شد گویا که از غم، خیمه ای در من عَلَم شد این روزها پشت من از یک کوه خالیست دنیای مردی، سهمش از یک مرد کم شد ارگ وجودم را وداع تو به هم ریخت کاخ عظیم بودن من کوخ بم شد مثل همیشه دختری در باور شهر از نو، به "بابا دل سپردن، متهم شد بعد تو عنوانم "شهید عشق بابا"ست اصلا خبر داری مزار من حرم شد؟ همه‌ی پدرهای آسمانی همچنین پدر بنده‌ی حقیر را در سالروز آسمانی شدنش مهمان فاتحه و صلوات بفرمایید @golchine_sher
هدایت شده از گلچین شعر
کانال رباعی و تک بیت ما @robaiiyat_takbait
عاری از صبرم و طاقت نفسم بند آمد زير اندوهِ فراقت نفسم بند آمد ايستادی لبه ی زندگيم، از اين روست هر كسی رفت سراغت نفسم بند آمد مو زدی شانه و ناخواسته عطری برخاست مثل گل های اتاقت نفسم بند آمد ساعت تازه ی خود را كه نشان می دادی چشمم افتاد به ساقت نفسم بند آمد موقع گفتنِ اين شعر كمی ترسيدم خوش نيايد به مذاقت؛ نفسم ..... @golchine_sher
صبح است بیا که غصّه‌ها را ببُریم عمری است فقط گذشته را می‌شمریم یک لقمه امید و جرعه‌ای عشق بنوش وقتی که خدا هست، چرا غم بخوریم؟! @golchine_sher
باد آمد گیسوانش را پریشان کرد و رفت چشم خیس اش شعرهایم را غمستان کرد و رفت بلبلی حزن افولش را به گوش ماه گفت اشک ها را غم نشین این شبستان کرد و رفت مستیِ دورِ لبش از مثنوی ها هم گذشت در شب میخانه ها؛ ما را غزلخوان کرد و رفت شاعران بی بضاعت را به کفر چشم خود آیه آیه شهر را مست و مسلمان کرد و رفت باز با خرچنگهای آبی مردابی اش ذوق کور برکه ها را ماه تابان کرد و رفت بهمنی نام و علی سیرت محمد خو؛؛ پرید با عروجش ماه را در سینه پنهان کرد و رفت @golchine_sher
مست آمدم ای پیر که مستانه بمیرم مستانه در این گوشه میخانه بمیرم درویشم و بگذار قلندر منشانه کاکل همه افشان به سر شانه بمیرم من دُرِّ یتیمم، صدفم سینه دریاست بگذار یتیمانه و دردانه بمیرم بیگانه شمردند مرا در وطن خویش تا بی وطن و از همه بیگانه بمیرم سرباز جهادم من و از جبهه ی احرار انصاف کجا رفته که در خانه بمیرم من بلبل عشاق به دامی نشوم رام در دام تو هم بی طمع دانه بمیرم در زندگی افسانه شدم در همه آفاق بگذار که در مرگ هم افسانه بمیرم @golchine_sher
تو تنها علتی هستی که به خاطر آن روزهای بیشتر، شب‌های بیشتر، و سهم بیشتری از زندگی می‌خواهم. @golchine_sher