#شعر_جهان
وقتی عاشق می شوم
از انگشتانم چشمه ها می جوشند
و بر زبانم
سبزه ها می رویند.
وقتی عاشق می شوم
از گردونه ی زمان
بیرون می زنم !
#نزار_قبانی
#ترجمه_یدالله_گودرزی
@golchine_sher
#شعر_جهان
حرفهای تو مثل قالی ایرانی ست
و چشمهایت
گنجشک های دمشقی
که بین دو دیوار می پرند.
قلب من مثل کبوتر
بالای حوضچه ی دستانت پر می کشد
و در سایه ی النگوهایت می آرامد
و من دوستت دارم
امّا می ترسم گرفتارت شوم...!
#نزار_قبانی
#ترجمه_یدالله_گودرزی
#عضوکانال
@golchine_sher
سلام بر عشق
روزی که میآید
روزی که میمیرد
و روزی که یاران خود را عوض میکند،
آیا عشق چیزی از دست میدهد؟؟
*
سلام بر کسانی که سلامی دریافت نکردند
روزی که گذشت
و روزی که میآید!
سلام بر سلام
در راه آمدن و رفتنت!
****
سلام بر آنان که بیهوده دوستشان دارم.
سلام بر آنان
که با زخمهای من روشن شده اند!
#محمود_درویش
در کتاب: *باران، نامه ای عاشقانه است..*
#ترجمه_یدالله_گودرزی
#عضوکانال
انتشار اردیبهشت ۱۴۰۴
@golchine_sher
چند آنک (شعر کوتاه) از محمود درویش:
#
در خواب هم با کلماتم احاطه شده ام
کلماتی که نگفتهام
مرا مینویسند
سپس رهایم میکنند
تا دنبال باقیمانده ی خوابهایم بگردم!
#
محاصره، انتظار است
انتظار
روی نردبانی کج شده
در میانه ی طوفان !
#
همیشه بر آنیم
که فردا بهتر است
اما تاریخ همواره ما را
با نومیدیهای تازه
غافلگیر میکند!
#
شاید من مُردهای بازنشسته هستم
که مرخصی کوتاهی گرفته
تا آن را در زندگی به سر کند!
#
اگر گریههای تو نبود
مرگ میتوانست
چقدر آرامبخش باشد!
#محمود_درویش
#ترجمه_یدالله_گودرزی
#عضوکانال
از کتاب نوچاپ
#باران_نامه_ای_عاشقانه_است
@golchine_sher
«وطن»
و میپرسی: معنیِ واژهی وطن چیست؟
میگویند: خانه است، درختِ توت لانهی مرغ، کندوی زنبور، بوی نان
و بهشتِ اول.
میپرسی: چگونه این واژهی سه حرفی
همهی اینها را درخود جای داده است
اما برای ما تنگ است ؟؟!
#محمود_درویش
#ترجمه_یدالله_گودرزی
#عضوکانال
@golchine_sher
🔻
چند آنک (شعر کوتاه) از محمود درویش:
۱
در خواب هم با کلماتم احاطه شده ام
کلماتی که نگفتهام
مرا مینویسند
سپس رهایم میکنند
تا دنبال باقیمانده ی خوابهایم بگردم!
۲
محاصره، انتظار است
انتظار
روی نردبانی کج شده
در میانه ی طوفان !
۳
همیشه بر آنیم
که فردا بهتر است
اما تاریخ همواره ما را
با نومیدیهای تازه
غافلگیر میکند!
۴
شاید من مُردهای بازنشسته هستم
که مرخصی کوتاهی گرفته
تا آن را در زندگی به سر کند!
۵
اگر گریههای تو نبود
مرگ میتوانست
چقدر آرامبخش باشد!
#محمود_درویش
#ترجمه_یدالله_گودرزی
#عضوکانال
از کتاب نوچاپ
#باران_نامه_ای_عاشقانه_است انتشارات گویا
@golchine_sher
«دستِ بیانگشت»
یک قوطیِ ساردین به نام «غزه»
دستمان دادند
و استخوانی خشک به نام «اریحا»،
مسافرخانهای به نام فلسطین
بی سقف، بیستون،
پیکری بیاستخوان
و دستی بیانگشت!
دیگر ویرانهای برای گریستن نیست.
یک ملت چگونه بگرید
هنگامی که اشکهایش را از او گرفته اند؟!
پس از معاشقههای بسیار
سِتَروَن شدیم،
به ما میهنی دادند
کوچکتر از دانه ی گندم
میهنی که مثل آسپرین
می توانیم بیآب ببلعیم
پس از پنجاه سال
اکنون در زمین ِبایر نشستهایم
و پناهگاهی نداریم.
پس از پنجاه سال
میهنی جز سراب نیافتیم
این صلح نبود
خنجری بود که در ما فرو رفت
این یک تجاوز بود..
#نزار_قبانی
#ترجمه_یدالله_گودرزی
#عضوکانال
@golchine_sher
"قلعه حیوانات"
در گوشهای از کُره زمین
قفسی مدرن برای جانوران جنگل هست
که سربازان و نیزهها
از آن نگهبانی میکنند
در آنجا یوزپلنگهایی میزیند
که به آزادی ایمان دارند
درندگانی که بقایای مغز انسان را
با کارد و چنگال میخورند
بر سفره انقلاب،
سگانی هست در کنارِ سگانی دیگر
دُمهایی که روی دُمهای دیگر میجنبد،
ریشهایی روغن زده و چفیه پوش.
میمونهایی آفریقایی دارد
با قلادههای اسراییلی
که تمام روز با آهنگهای امریکایی میرقصند!
گرگهایی دارد
که خدای تاج و تخت را میپرستند
و گوسفندان را به سمت خدا فرا میخوانند
تا آنها را درمحراب ببلعند.
کلاغی آنجا هست
که مانند ِکلاغ نیست
پرهایی از تاریخ دارد
با بالهای سلطنتی
هیکلی به اندازه عقرب
و صدایِ مار
که به جوجه عقابها
از راهِ رسانه ها فحش میدهد.
ببرهای جمهوریخواه دارد
و کفتارانِ دموکرات
و خفاشهای مشروطه خواه
و مگسهای انقلابی
با مایوهای خاکی
که درآستانه ی در به خاک میافتند
و درهیاهوی جامهای باده مبارزه میکنند!
به درها میکوبند و درها را میگشایند؛
قفسی مدرن برای جانورانِ جنگل
هیچ انسانی آنجا اجازه ورود ندارد،
بالای در نوشته اند:
اتحادیه عرب
#احمد_مطر
#ترجمه_یدالله_گودرزی
#عضوکانال
@golchine_sher
♦️
*به زودی مجموعه سرودههای#غیاث_المدهون، شاعر شورشی خاورمیانه با ترجمه#یدالله_گودرزی از نشر ثالث*
🔻
چند شعر کوتاه از غیاث مدهون
۱
هنگامی که زاده شدیم
زندگی، رنگی بود
و تصاویر، سیاه سفید
امروز تصویرها رنگی هستند
و زندگی، سیاه و سفید!
۲
از قایق های مهاجران
تنها عیسی مسیح نجات یافته است
زیرا او روی آب راه میرود!
۳
جنگ تمام شده است
اما هنوز خمپارهها
در سرم سقوط میکنند!
۴
آیا میدانی چرا مردم وقتی گلوله سوراخشان میکند میمیرند؟
چون هفتاد درصد بدن آدم از آب تشکیل شده است؛
درست مثل اینکه یک تانکرِ آب را سوراخ کنی!
۵
درست است که تو مُردهای
اما مرگِ تو هنوز زنده است
و هر روز
با من دیدار میکند!
#ترجمه_یدالله_گودرزی
#عضوکانال
@golchine_sher
« روز خواهد شد »
روز خواهد شد
و درآن روز
تورا دوست خواهم داشت،
روز خواهد شد
پس نگران نباش اگر بهار
تاخیر کرده است
و غمگین نباش اگر باران
متوقف شده است.
بناچار رنگ آسمان تغییر خواهد کرد
و ماه بر مدار می گردد،
روز خواهد شد!
روز خواهد شد
آن روز خواهم دانست چرا تمدن، زنانه است
و چرا شعر، زنانه است
و چرا نامه های عاشقانه زنانه هستند
و چرا زنان، هنگامی که عاشقند
به گنجشک و نور و آتش
بدل می شوند!
*
روز خواهد شد
لباس های بدوی را بر می افکنم
تا اصولِ گفتگو را بیاموزم!
*
روز خواهد شد
و آن روز، دوره ی انحطاطم را رها می کنم
و برای تو کلماتِ زیبا می نویسم
و مرزهای واژه را پشت سر می نهم
و شیشه ی کلام را می شکنم!
*
روز خواهد شد
آن روز، احساساتم را هدایت می کنم
غرورم را سرمی بُرم
و میراثِ تعصبِ قبیله ای را از درونم می شویم
و قیام می کنم
علیه پادشاه.
روز خواهد شد
سربازانم را مرخّص،
و اسبانم را رها می کنم
فتوحاتم را پایان می دهم
و به مردم، اعلام می کنم:
رسیدن به ساحل ِچشمهایت
بزرگترین پیروزی است!
#نزار_قبانی
#ترجمه_یدالله_گودرزی
#عضوکانال
از کتاب زنی در من قدم می زند
@golchine_sher
#شعر_جهان
حرفهای تو مثل قالی ایرانی ست
و چشمهایت
گنجشک های دمشقی
که بین دو دیوار می پرند.
قلب من مثل کبوتر
بالای حوضچه ی دستانت پر می کشد
و در سایه ی النگوهایت می آرامد
و من دوستت دارم
امّا می ترسم گرفتارت شوم...!
#نزار_قبانی
#ترجمه_یدالله_گودرزی
#عضوکانال
از کتاب " زنی در من قدم می زند! "
چاپ پنجم
@golchine_sher
*«وطن من »*
وطن من چمدان است
و چمدانم وطنِ من است
بدون ِپیاده رو
بدونِ دیوار !
زیر پایم زمینی نیست
تا آنگونه که می خواهم بمیرم
نه آسمانی
که بشکافمش
و در خیمهی پیامبران پنهان شوم
پشتم به دیوار است
دیواری که فرو ریخته.
وطن من چمدان است
و چمدانم، وطنِ کولی هاست ؛
مردمانی که در دود و ترانه چادر می زنند.
و مردمانی که درترکشها و باران
دنبالِ جایی هستند.
وطنِ من چمدان است
شبها آن را میگسترانم
و بستر خویش میسازم.
در آن میخوابم،
در آن دلهای دختران را میربایم
دوستان را در آن به خاک میسپارم،
سرنوشتم را در آن میپذیرم،
و در آن میمیرم!
#محمود_درویش
#ترجمه_یدالله_گودرزی
#عضوکانال
#از_کتاب_وطن_من_چمدان_است
چاپ سوم، انتشارات گویا
@golchine_sher