نگاهي دارم از داغ فلسطین سرخ تر اینجا
چه دلهایی که بیدارند امشب شعلهور اینجا
خبر پیچیده مثل باد در هر نقطهای اما
ندارد قوم هرزه از دل مردم خبر اینجا
درخت سبز زیتون از هرس پر بارتر بهتر
بگو دیگر ندارد هیچکس ترس از تبر اینجا
جنایت را به حدی برده اسرائیل از قابیل
که گویا بو نبرده هیچ از نام بشر اینجا
چهدخترها که بیمادر شدند امشب نمیدانم
چه مادرها کهاز داغ پسر خونینجگر اینجا
بهزحمت تکههای کودکش را جمعکردو رفت
چهرنجیبردهاز خونمردگی دست پدراینجا
به زیر آجر و تیر آهن و آوار خوابیده ست
چهمظلومو غریبانه چهغمگین یک نفر اینجا
به تخت خواب خونین خشم مردم خیره میماند
خدا میخداست تا رسوا شود اشغال گر اینجا
حماسه از حماسِ غزه معنا یافته آنسان
که اطناب از بیانش هست حتی مختصر اینجا
#حسین_سیدبر
#عضوکانال
@golchine_sher
این روز های سرد و حزن انگیز در پاییز
برگ است می ریزد فقط یکریز در پاییز
پاییز خون می ریزد انگار از رگ هر برگ
از شاخه ها مرگ است حلق آویز در پاییز
امسال، سال نسل کشتن های انسانی است
خون می چکد، باز از کف چنگیز در پاییز
مردم درون خواب هم کابوس می بینند
از دست هرزه ، چشم های هیز در پاییز
امسال از هر شاخه ای باروت می ریزد
از شاخه های سبز زیتون نیز در پاییز
کودک کشی چیز عجیبی نیست این دوران
فصل غم است و زندگی ناچیز در پاییز
هر جا که چشمت می خورد خون ریخته انگار
که خاک اینجا هست حاصل خیز در پاییز
یک روز می آید که صبر غزه خواهد شد
از خشم و نفرت عاقبت لبریز در پاییز
یعنی بهار از راه می آید پس از چندین
تکرار بی رحمانه ی پاییز در پاییز
#حسین_سیدبر
#عضوکانال
#فلسطین
@golchine_sher
همیشه دل نگران بود و چشم بر در داشت
اگر چه خنده به رویش ، دلی مکدر داشت
کسی که معنی آب و نماد آینه بود
خدا به پاکی او آیه های کوثر داشت
به زیر هر قدم او بهار می رویید
جهان به واسطه ی او بهشت دیگر داشت
شبانه تا به سحر بی قرار بود ، انگار
به روزگار خوش طفل خویش باور داشت
چقدر بوی خوش قرمه سبزی و آشش
فضای خانه و کل محله را برداشت
چه جمع کرد به جز غصه از دل هر فرش؟
کسی نگفت و ندانست او چه در سر داشت
فرشته ای که به پهلوی جا نماز خودش
دو مهر کرب و بلا، چادری معطر داشت
فرشته ای که به جای دو بال بر شانه
دلی به وسعت صد آسمان کبوتر داشت
فرشته مادر من بود و بار ها دیدم
هزار معجزه دست دعای مادر داشت
#حسین_سیدبر
#عضوکانال
@golchine_sher
آه از سینه ی زمین برخاست
خبر داغ کوه سنگین بود
مه تمامی قریه را برداشت
در دهان ها امید و آمین بود
سبز پوشید ورزقان امروز
تا که هم جامه با شما باشد
ابر تا صبح بی قرار گریست
روی خاکی که سرد و خونین بود
و در آغوش می گرفت آرام
جنگلی بالگرد زخمی را
سرد شد آتش تو ابراهیم
نه مگر رسم عاشقی این بود؟
و در آغوش می گرفت آرام
خاک با روی باز مردی را
آنکه با خلق و خوی خوب خودش
خالق عشق ، خادم دین بود
سوخت ما را و دود بر میخاست
خبرت از نهاد پیر و جوان
شعله در سینه هایمان می ریخت
آتشی که درون کابین بود
کوه سجاده تو شد سید!
خواندی آنجا نماز آخر را
وه عجب مقصدی! عجب روزی
سرنوشت تو تلخ و شیرین بود.
با توام ای شهید کشور عشق!
مرد شهر شهادت و خورشید!
قدس آزاد می شود روزی
نیمی از درد تو فلسطین بود
دل نبستی به خاک و کوچیدی
تا پرستوی آسمان باشی
جایگاه بلند این دنیا
در نگاه تو پست و پایین بود
#حسین_سیدبر
#عضوکانال
#شهید_جمهور
@golchine_sher