eitaa logo
گلچین شعر
15.3هزار دنبال‌کننده
977 عکس
327 ویدیو
13 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad سه تا کانال شعرهای ما @golchine_sher @robaiiyat_takbait @noroz_ramezani
مشاهده در ایتا
دانلود
حرفهایی زده شد پشت سرم بعد از تو خبرت هست که خون شد جگرم بعد از تو؟! بم فرو ریخت و من زلزله را فهمیدم زیرِ آوار که خم شد کمرم بعد از تو نگرانی بروم! میشود آیا؟ تو بگو...! من که از حال خودم بی خبرم بعد از تو میشود دل بکَنَم ؟! آه... مبادا، هرگز به خودِ عشق قسم ، کور و کَرَم بعد از تو نه کَسی میپرد اطراف دل خسته ی من نه قرار است که با کَس بپرم بعد از تو نه به میل خودم از کوچه ی کَس رد شده ام نه کَسی رد شده از دو رو بَرَم بعد از تو غیرِ اینها خبرِ تازه تری نیست به جز... اینکه شاعر شده ام خیرِ سرم بعد از تو @golchine_sher
نسیمی بافه های گیسوانم را رها کرده خدا با بی قراری سرنوشتم را بنا کرده همیشه معتقد بودم که عشق افسانه ای واهی است ولی انگار حالا در دلم آتش به پا کرده پشیمان است هرکس عشق را پنهان نگه دارد پشیمان تر کسیکه عشق خودرا برملا کرده مگو با هیچ کس راز دلت را زود می میرد گل سرخی که مشتش را برای خلق وا کرده زمین هم دوست دارد در کنار آسمان باشد ولی تنها به یک دیدار از دور اکتفا کرده تو روز آخر اسفند ، من آغاز فروردین خدا ما را به همدیگر رسانده یا جدا کرده..؟ @golchine_sher
هدایت شده از رباعی_تک بیت
کانالهایی که کپی می کنید لطفا اسم شاعر رو هم بنویسید از نظر اخلاقی درست نیست و همچنین مورد رضایت ما نمی باشد 🙏🙏🙏 @golchine_sher @robaiiyat_takbait @noroz_ramezani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تو را آنطور می خواهم، که خاکِ تشنه باران را تو را آنطور می بینم، که نادرشاه ایران را منم تفریح کوتاهی، که با اکراه می خواهی نگه داری مرا، آن سان که صاحبخانه مهمان را منِ سرمایی و قحطیِ دستان تو در پاییز چگونه سر کنم امسال سرمای زمستان را منم، آن نقش خوشبختی فال قهوه، باور کن! اگر قدری بچرخانی، ببینی باز فنجان را کمم اما تورا تنها درون خویش می خواهم چرا گلها نمی فهمند فرق باغ و گلدان را @golchine_sher
رسیده آخر اسفند و رو به پایانم قسم نده! که به جان تو هم نمی‌مانم تو و جهان و همه مردمش عوض شده‌اید و من هنوز همان شاعر پریشانم چگونه با تو بمانم؟ بهار نزدیک است تو بوته‌ی گل سرخی و من زمستانم تو پیش من سخن از روز جشن می‌گویی من از تقارن عید و عزا گریزانم شبی که ماه به بالای شهرمان برسد من آسمانی‌ام و تو... تو را نمی‌دانم! @golchine_sher
خبر آمدنت آمده از راه، بيا... سربزن ازدل يک‌ جمعه‌ی‌‌ناگاه، بيا! ماه کامل نشود تا تو نيايی آقا تا که کامل بشود نيمه‌ی اين‌ماه، بيا عهد بستیم و شکستيم و گذشتی هربار بازهم با دل آلوده‌ی ما راه‌ بيا درد ما بی‌خبری‌هاست، خودت باخبری ای تو از درد دل ما همه آگاه، بیا خواب غفلت شده کار همه‌ی ما بی‌تو يوسف قافله يک‌سر به لب چاه بيا جمعه‌ها رفت، ولی جمعه‌ی موعود نشد جمعه‌ها می‌رود ای جمعه‌ی دلخواه بيا زنده ماندیم که در روز ظهورش باشیم آه! ای جان به‌لب‌آمده، کوتاه‌ بیا! گفت شاعر؛ "خبر آمد، خبری در راه است" خبر آمدنت آمده از راه، بیا... @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نامش حَســــــن و جلوهٔ حُسنش ز قـــــــدیم است لطـــــــفش به هـــــــــــــــمه عالم ایجاد عــــمیم است ترســــــــــــم که شفاعت کند از هـــــــــــرزهٔ هتّاک از بسکه رئوف است و رحیم است و کریم است «ساده» @golchine_sher
گرچه در این جنگ مثل ارتشی فرسوده ایم تا به اینجا نیمی از این راه را پیموده ایم گرچه تنهاییم و در این راه تنها مانده ایم هر کدام از ما به تنهایی ولی یک توده ایم! در جهان عشق دیگر فکر آرامش نباش! ما تمام عمر از آسودگی، آسوده ایم! بس که ما تا نیمه شب داریم باهم گفتگو صبح ها -وقتی سر کاریم- خواب آلوده ایم! هرکه را دیدیم راضی نیست از چیزی که هست، این میان تنها فقط ما «آنکه باید» بوده ایم! هر کجا احساس کردی «کاش برگردم»٬ برو! گرچه تقریبا تمام راه را پیموده ایم! @golchine_sher
ایستگاه... مرا به‌حال خودم بی‌قرار بگذارید در ایستگاه تهی از قطار بگذارید مرا که هق‌هق «حیدرباباست» در گوشم به کوه با غزل شهریار بگذارید نه پای بازی تقدیر را وسط بکشید نه حرف در دهن روزگار بگذارید که گفته دستهٔ خود را نمی‌بُرد چاقو شنیده‌های کهن را کنار بگذارید چو گرگ‌های گلایل‌به‌دست آمده‌اید که یوسفانه گلی بر مزار بگذارید قلندرانه چه حاجت به عذر تقصیر است به پاسخم کلماتی قصار بگذارید بهار سهم شما باد «بگذرید از من» مرا که «منزوی»‌ام بی‌بهار بگذارید به‌جبر هم شده این‌بار بگذرید و مرا میان گریهٔ بی‌اختیار بگذارید و موذیانه، از آن دور، دوربین‌ها را برای غربت این مرد کار بگذارید @golchine_sher