eitaa logo
گلچین شعر
14.4هزار دنبال‌کننده
837 عکس
287 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
نمی‌میرد دلی کز عشق می‌گوید و دستانی که در قلبی، نهال مهر می‌کارد نمی‌خوابد دو چشم عاشق نور و طلوع روشن فردا و خاموشی ندارد، آن لبان آشنا، با ذکر خوبی‌ها نخواهد مُرد آن قلبی که در آن عشق جاوید است تو می‌مانی در آواز پرستوهای آزاد و رها آن سوی هر دیوار تو می‌خوانی بهاران با ترنم‌های هر باران تو می‌بینی گل زیبای باورهای نابت، غنچه خواهد کرد نهال پاک ایمانت، دوباره سبز خواهد شد نسیم صبح، عطر آن سلام مهربانت هدیه خواهد داد و با امواج دریا بوسه بر دستان ساحل میزنی با عشق تو را با مرگ کاری نیست تو، خاموشی نخواهی یافت الهی روح زیبا در بدن داری تو نامیرای جاویدی تو در هر شعله می‌مانی تو در هر کوچه باغ عاشقی با مهر می‌خوانی و آواز تو را حتی سکوتت را لبان مردمان شهر، می‌بوسد دوباره عشق می‌جوشد تو چون نوری سیاهی می‌رود، اما تو می‌مانی.. @golchine_sher
می خواهمت همیشه و امّا نمی‌شود بسیار می‌زنم در و در وانمی‌شود ای کاش تیغ تیز غمت خیر می‌گذشت حالا نهال خم شده سرپا نمی‌شود صدها گره زدی به گلویم که نوش من خود کرده زخمی‌ام که مداوا نمی‌شود بی هیچ گفتگو دل پر خون سکوت کن از قطره قطره های تو دریا نمی‌شود از گفتنم که چشم براه توام چه سود این قیل و قال کوچه تماشا نمی‌شود رفتی بگویمت به مدارا نرو بمان..! با بغض خون گرفته مدارا نمی‌شود.. دلخوش نشسته‌ام که تو شاید گذر کنی لعنت به شایدی که مهیّا نمی‌شود هر چند می‌روی، به سلامت نمان برو این عشق دل گرفته به دنیا نمی‌شود.. @golchine_sher
عاشق نشوم، دل ندهم، پس به چه کوشم؟ جز عشق، دگر بهر چه کار است دل ما؟ @golchine_sher
نشسته‌ام به امیدی که آفتاب شود یخِ تنم مگر از تابشِ تو آب شود کنارِ من بنشینی و عاشقی بکنی زمان، دوباره پُر از لحظه‌هایِ ناب شود دوباره تلخیِ چای و دوباره حسرتِ تو بیا که در دلِ من باز، قند آب شود چقدر برف نشسته‌ست رویِ موهایم بعید نیست «زمستان» به آن خطاب شود دلت گرفته ولی آرزویِ من این است: بهایِ تنگ‌دلی پایِ من حساب شود اشاره کن به نگاهی دوباره مست شوم که ظرف‌ها همه پیمانه‌ی شراب شود به دوست‌داشتنت دلخوشم؛ ملالی نیست اگر تمامِ خوشی‌هایِ من سراب شود امید هست که در زیرِ بارشِ باران دعایِ خسته‌دلان زود مُستجاب شود خدا کند که نیاید برایِ من روزی که در نبودِ تو این شعرها کتاب شود. @golchine_sher
به نام نامی زهرا به نام مادرها سلام ما به امام تمام مادرها که فاطمه است همیشه امام مادرها به لطف فاطمه هستم غلام مادرها غلام خانه ی زهرا حسابمان کردند برای نوکری اش انتخابمان کردند هزار شکر، نوشتند نوکرش باشیم هزار شکر که گفتند قنبرش باشیم گدای خانه ی او تا به آخرش باشیم اجازه داد به ما، حلقه ی درش باشیم به روی شانه ی خود دست رحمتی داریم غلام فاطمه ایم و چه عزتی داریم بهشت زیر قدم های مادرانه ی اوست بهشت گوشه ی دنجی ز آشیانه ی اوست بهشت زمزمه های شب و شبانه ی اوست بهشت گرمی نان و تنور خانه ی اوست قسم به گردش دستاس و گرمی نانش نشسته ایم سر سفره های احسانش تنور عالمیان گرم شد به برکت او شدند خلق، خلائق همه به علت او قسم به شوکت زهرا، قسم به عزت او به عرش و فرش می ارزد فقط دو رکعت او سلام ما به قیام و قعود و یا رب او سلام ما به قنوت و به سجده ی شب او ز نور خنده ی زهرا زمین منور شد ز عطر نان تنورش جهان معطر شد به لطف بردن نامش شراب، کوثر شد به یمن مقدم او حالمان که بهتر شد، خدا به برکت زهرا پناهمان بخشید به حب فاطمه، مولا گناهمان بخشید به حب فاطمه اینجا که راهمان دادند ثواب کوه به یک ذره کاهمان دادند به زیر چادر زهرا، پناهمان دادند برات اشک به غم های شاهمان دادند شدیم گریه کن، روضه ی حسین و حسن یکی بدون حرم شد، یکی بدون کفن ... @golchine_sher
کاری به سرد و گرم بهار و خزان نداشت این پنجره فقط به هوای تو باز بود ... @golchine_sher
تو از مساحت پیراهنم بزرگ تری ببین،نیامده سر رفته ای از آغوشم... @golchine_sher
‏گر بدانی چقَدَر تشنه ی دیدار توایم عرق آلود به سرمنزل ما می آیی ... @golchine_sher
آخرش با خویشتن همداستانش می کنم با همه نامهربانی ، مهربانش می کنم باید از معشوقه پنهان داشت شوق خویش را دوستش دارم ، ولی از وی نهانش می کنم شعر یا جادو نمی دانم ولی در گوش او با همین وردی که می خوانم جوانش می کنم بارها می پرسم از او دوستم داری هنوز؟ گرچه می دانم ندارد امتحانش می کنم تا مبادا دل ببازد ، تا مبادا دل برد همچنان نسبت به مردم بدگمانش می کنم روزگاری آشنای دیگری جز من نداشت او که دارم آشنای دیگرانش می کنم @golchine_sher
دلم را چون اناری کاش یک شب دانه می کردم به دریا می زدم در باد و آتش خانه می کردم چه می شد آه ای موسای من، من هم شبان بودم تمام روز و شب زلف خدا را شانه می کردم نه از ترس خدا، از ترس این مردم به محرابم اگر می شد همه محراب را میخانه می کردم اگر می شد به افسانه شبی رنگ حقیقت زد حقیقت را اگر می شد شبی افسانه می کردم چه مستی ها که هر شب در سر شوریده می افتاد چه بازی ها که هر شب با دل دیوانه می کردم یقین دارم سرانجام من از این خوبتر می شد اگر از مرگ هم چون زندگی پروا نمی کردم سرم را مثل سیبی سرخ صبحی چیده بودم کاش دلم را چون اناری کاش یک شب دانه می کردم @golchine_sher
نه رغبتی به نمک داشتم، نه نان، نه شراب نبود اگر غم عشق تو، من چه می خوردم؟ @golchine_sher
عشق یعنی در میان صدهزاران مثنوی بوی یک تک بیت ناگه مست و مدهوشت کند @golchine_sher