eitaa logo
گلچین گلستان ایتا
94 دنبال‌کننده
27.2هزار عکس
12.7هزار ویدیو
706 فایل
معرفی کانالهای خوب شبکه ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
. 📕 تیر خلاص شیطان 🏹 فردی کیسه‌ای طلا در باغ خود دفن کرده بود و بعد از مدتی یادش رفت کجا دفنش کرده. پس نزد مرد فهیم و فقیهی رفت. مرد فقیه گفت: نیمه‌شب برخیز و تا صبح نماز بخوان. اما باید مواظب باشی که لحظه‌ای ذهنت نزد گمشده‌ات نرود و نیت عبادت تو مادی نشود. مرد نیمه‌شب به نماز ایستاد و نزدیک صبح یادش افتاد کیسه را کجای باغ دفن کرده است. سریع نماز خود را به‌ هم زد و بیل را برداشت و به سمت باغ روانه شد. محل را کند و کیسه‌ها را در آغوش کشید. صبح شادمان نزد مرد فقیه آمد و بابت راهنمایی‌اش تشکر کرد. مرد فقیه گفت: می‌دانی چه کسی محل سکه ها را به تو نشان داد؟ مرد گفت: نه. فقیه گفت: کار شیطان بود که دماغش را بر سینه‌ات کشید و یادت افتاد! مرد تعجب کرد و گفت: به خدا که من برای شیطان نماز نمی‌خواندم. مرد فقیه گفت: می‌دانم، خالص برای خدا بود. شیطان دید اگر چنین پیش بروی و لذت عبادت و راز و نیاز و سجده شبانه را بچشی، دیگر او را رها می‌کنی. نزدیک صبح بود، ملائک می‌خواستند لذت عبادت شبانه را به کام تو بچشانند که شیطان محل طلاها را یاد تو انداخت تا محروم شوی. اگر یک شب این لذت را درک می‌کردی، برای همیشه سراغ عبادت نیمه‌شب می‌رفتی. شیطان یادت انداخت تا نمازت را قطع کنی. چنانچه وقتی قطع کردی و رفتی طلاها را پیدا کردی، دیگر نمازت را نخواندی و خوابیدی. و اینجا بود که شیطان تیر خلاص خود را به سمت تو رها کرد... ✨🦋 @Hekmatane1
🤲خدايا! به بركت وجود امام عصر پراگندكي ما را برطرف، پراكندگي امور ما را اصلاح، گسيختگي را از ما دور، اندك ما را بسيار، ذلت ما را عزت، خاندان ما را بي نياز، قرض ما را ادا، فقر ما را جبران، كاستيهاي ما را برطرف، سختي ما را آسان، ما را رو سفيد، اسيران ما را آزاد، خواسته‌هاي ما را روا، وعده‌هايي را كه به ما دادي وفا، دعاهاي ما را مستجاب و در خواستهاي ما را عطا فرما و به لطف و عنايات حضرتش ما را به آرزوهايي كه در دنيا و آخرت داريم برسان، و به حق او، به ما بيش از آنچه مايليم عنايت فرما.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸💕شروع هفته 🌸💕را پر برکت میکنیم 🌸💕دهنمان را خوشبو میکنیم 🌸💕با ذکر شریف صلوات بر 🌸💕حضرت مُحَمَّدٍ ﷺ 🌸💕و خاندان پاک و مطهرش 🌸💕اَللّهمّ صلِّ علی محَمّد 🌸💕وآل مُحَمَّد 🌸💕وَعجِّّل فرجهُم
~●♡●~ ☘ الهی هر که تو را شناسد کارِ او باریک، 🍁 و هر که تو را نشناسد راه او تاریک... ☘ تو را شناختن، از تو رستن است 🍁 و به تو پیوستن از خود گذشتن است.
زندگی را زیباتر کنیم ، گاهی با ندیدن، نشنیدن و نگفتن.. زندگی زیباتر میشود با یک گذشت کوچک به همین سادگی ....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🪴 این کلیپ فوق العاده زیباست 🦜 پرنده ای که استرس داره با شنیدن صدای قرآن متحول میشه
خدایا صبرش از من پایان خوشش از تو...
. 📜 نماز چوپانِ دل‌پاک مردی با پدرش در سفر بود که پدرش از دنیا رفت. از چوپانی در آن حوالی پرسید: "چه کسی بر مرده های شما نماز می‌خواند؟" چوپان گفت: "ما شخص خاصی را برای این کار نداریم؛ خودم نماز آنها را می‌خوانم." مرد گفت: "خوب لطف کن نماز پدر مرا هم بخوان!" چوپان مقابل جنازه ایستاد و چند جمله ای زمزمه کرد و گفت : "نمازش تمام شد!" مرد که تعجب کرده بود گفت: "این چه نمازی بود؟" چوپان گفت: "بهتر از این بلد نبودم." مرد از روی ناچاری پدر را دفن کرد و رفت. شب هنگام، در عالم رؤیا پدرش را دید که روزگار خوبی دارد. از پدر پرسید: "چه شد که این گونه راحت و آسوده ای؟" پدرش گفت: "هر چه دارم از دعای آن چوپان دارم!" مرد، فردای آن روز به سراغ چوپان رفت و از او خواست تا بگوید در کنار جنازه پدرش چه کرده و چه دعایی خوانده؟ چوپان گفت: "وقتی کنار جنازه آمدم و ارتباطی میان من و خداوند برقرار شد، به خدا گفتم : خدایا اگر این مرد، امشب مهمان من بود، یک گوسفند برایش زمین می زدم. حالا این مرد، امشب مهمان توست. ببینم تو با او چگونه رفتار می کنی." گاهی دعای یک دل صاف، از صد نماز یک دل پرآشوب بهتر است.
من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو ور از این بی‌خبری رنج مبر هیچ مگو دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت «آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو» گفتم «ای عشق! من از چیز دگر می‌ترسم» گفت «آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو» من به گوش تو سخن‌های نهان خواهم گفت سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو گفتم «ای دل چه مه‌ست این دل اشارت می‌کرد» که نه اندازه توست این بگذر هیچ مگو گفتم «این روی فرشته‌ست عجب یا بشر است؟» گفت «این غیر فرشته‌ست و بشر هیچ مگو» گفتم «این چیست بگو زیر و زبر خواهم شد» گفت «می‌باش چنین زیر و زبر هیچ مگو» ای نشسته تو در این خانه‌ پر نقش و خیال خیز از این خانه برو رخت ببر هیچ مگو گفتم «ای دل پدری کن نه که این وصف خداست» گفت «این هست ولی جان پدر هیچ مگو»
بعضی وقتا از زیبایی یه گلدون و گلهاش لذت میبری، لذت میبری و لذت میبری... از عطر و بوش، از رنگ گل و سبزیِ برگهاش، از لطافتش، از اینکه یه گوشه‌ی اتاق، هال، سرکار یا حیاط، زندگی رو زیباکرده؛ اما وقتی اون گل خشک میشه، می بینی یه گلدون شکسته‌ی ترک خورده رو پوشونده بوده و ریشه تو یه گلدون زخمی داشته؛ اما زیباییش نذاشته کسی اون ترکها رو ببینه و همه‌ی توجه ها رو معطوف طراوت خودش کرده. حالا بعضی از آدما همون گلدون شکسته‌ان، اینقدر مهربونن و فداکار و باگذشت، اینقدر به دنیای اطراف زیبایی و عشق می بخشن که کسی متوجه زخم و ترکشون نمیشه؛ کسی متوجه نمیشه بزرگی و انسانیتشون ریشه تو چه زخمی داره، مواظب گلدون شکسته های اطرافمون باشیم تا نخشکیدن... 👌🌺 ✍ ملیحه ترکمن زاده
#پس_زمینه #ایام_فاطمیه #فاطمیه
پروفایل طبیعت
🌱 امامـ صـادق عليه السلامـ ثَلاثَةُ أشياءَ يَحتاجُ النّاسُ طُرّا إلَيها: الأمنُ، و العَدلُ، و الخِصبُ. سه چيز است كه همه مردم به آنها نياز دارند: امنيت و عدالت و رفاه. 🌹 📚 تحف العقول، ص۳۲۰ 💢 @Hadis_Shia 💢
27.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چــادر گُـلـــدارت🏴 با نوای حاج محمود کریمی🎤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرار شیطان از خانه ✍قرآن بخوانیم تا زندگیمون در پناه خدا باشه
امام علی علیه السلام 🔹أَهْلُ الدُّنْيَا كَرَكْبٍ يُسَارُ بِهِمْ، وَ هُمْ نِيَامٌ 🔸«اهل دنیا مانند سوارانی هستند که حرکت می کنند، در حالی که در خواب اند». 📗نهج البلاغه، حکمت 64 ⬅️فکر کن سوار قطار شده ای و در همان ایستگاه اول، دفتری بزرگ به تو داده اند و گفته اند: «وقتی به مقصد برسیم، به ازای چیزهای خوبی که توی این دفتر نوشته ای، پاداش می گیری.» ⬅️حالا حاضری کل مسیر را بخوابی و وقتی به مقصد رسیدی، یکی بزند به شانه ات و بیدارت کند؟ ⬅️دنیا مثل همین قطار است. آن هایی که خیلی دلبسته اش شوند، تمام مسیر را در خوابِ غفلت غرق می شوند و وقتی به خانه اصلی می رسند، دستِ خالی اند؛ اما آن هایی که می دانند مقصد مهم تر از مسیر است، خودشان را برای ایستگاه آخر آماده می کنند. خودت بیدار شو؛ قبل از اینکه با سوت پایان قطار از خواب بیدارت کنند!
سخنی از گلستان سعدی جوانمرد که بخورَد و بدهد، بِه از عابد که روزه دارد و بنهد. هر که ترک شهوت ازبهرِ خلق داده است، از شهوتی حلال، در شهوتی حرام افتاده است. عابد که نه از بهرِ خدا، گوشه نشیند بیچاره در آیینه‌ی تاریک، چه بیند؟ نکات: شهوت حلال: بهره‌گیری از زندگی. شهوت حرام: ریاکاری. 🔵🟣🔵🟣🔵🟣 کلیات سعدی، گلستان، باب هشتم: در آداب صحبت، ص ۱۸۲ و ۱۸۳.
توشه‌ی راه از صاحب کاشانی خار از پایی بکش، شاید که همراهت شود نانِ درویشی بپز، تا توشه‌ی راهت شود کتاب مشاعره، ص ۲۴۲.
🍀من سیصدسال با داروهای مختلف مردم را مداوا کردم، 🍀و در این مدت طولانی به این نتیجه رسیدم که هیچ دارویی بهتر از محبت نیست. 🍀 تا فرصت هست، به یکدیگر محبت کنیم... -حکیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از همراهـــــی و حضـور یکایک شما عزیزان بی نهایت سپاسگزارم. 🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💎داستان کوتاه💎 پیرمرد بیمار در انتظار پسر پرستار یک صندلی برایش آورد و سرباز توانست کنار تخت بنشیند. تمام طول شب آن سرباز کنار تخت نشسته بود و در حالیکه نور ملایمی به آنها می تابید، دست پیرمرد را گرفته بود و جملاتی از عشق و استقامت برایش می گفت. پس از مدتی پرستار به او پیشنهاد کرد که کمی استراحت کند ولی او نپذیرفت. آن سرباز هیچ توجهی به رفت و آمد پرستار، صداهای شبانه بیمارستان، آه و ناله بیماران دیگر و صدای مخزن اکسیژن رسانی نداشت و در تمام مدت با آرامش صحبت می کرد و پیرمرد در حال مرگ بدون آنکه چیزی بگوید تنها دست پسرش را در تمام طول شب محکم گرفته بود. در آخر، پیرمرد مرد و سرباز دست بیجان او را رها کرد و رفت تا به پرستار بگوید. منتظر ماند تا او کارهایش را انجام دهد. وقتی پرستار آمد و دید پیرمرد مرده، شروع کرد به سرباز تسلیت و دلداری دادن، ولی سرباز حرف او را قطع کرد و پرسید:«این مرد که بود؟» پرستار با حیرت جواب داد:«پدرتون!» سرباز گفت:«نه اون پدر من نیست، من تا بحال او را ندیده بودم.» پرستار گفت:«پس چرا وقتی من شما را پیش او بردم چیزی نگفتید؟» سرباز گفت:«میدونم اشتباه شده بود ولی اون مرد به پسرش نیاز داشت و پسرش اینجا نبود و وقتی دیدم او آنقدر مریض است که نمی تواند تشخیص دهد من پسرش نیستم و چقدر به وجود من نیاز دارد تصمیم گرفتم بمانم. در هر صورت من امشب آمده بودم اینجا تا آقای ویلیام گری را پیدا کنم. پسر ایشان امروز در جنگ کشته شده و من مامور شدم تا این خبر را به ایشان بدهم. راستی اسم این پیرمرد چه بود؟» پرستار در حالیکه اشک در چشمانش حلقه زده بود، گفت:«آقای ویلیام گری...» دفعه بعد زمانی که کسی به شما نیاز داشت فقط آنجا باشید و بمانید و تنهایش نگذارید. ما انسانهائی نیستیم که در حال عبور از یک تجربه گذرای روحی باشیم بلکه روح هائی هستیم که در حال عبور از یک تجربه گذرای بشری هستیم.