بیتهایی از ابوسعید ابوالخیر، عارف قرن ۴ و ۵
بس که جُستم تا بیابم من از آن دلبر، نشان
تا گمان اندر یقین گم شد، یقین اندر گمان
تا که میجُستم، ندیدم، چون بدیدم، گم شدم
گمشده، گمکرده را هرگز کجا یابد نشان؟
تذکرة الاولیا، عطار، ج ۱، ص ۹۱۶.
#تذکرة_الاولیا
#ابوسعید_ابوالخیر
حکایتی از مثنوی مولوی
حکایت آن اعرابی که سگ او از گرسنگی میمُرد و انبان او، پر نان و بر سگ نوحه میکرد و شعر میسرود و میگریست و سر و رو میزد و دریغش میآمد لقمهای از انبان به سگ دادن
آن سگی میمرد و گریان آن عرب
اشک میبارید و میگفت: ای کُرَب
سایلی بگذشت و گفت: این گریه چیست؟
نوحه و زاریّ تو، از بهرِ کیست؟
گفت: در مِلکم، سگی بُد نیکخو
نَک همیمیرد میان راه، او
روز، صیادم بُد و شب، پاسبان
تیزچشم و صیدگیر و دُزدران
گفت: رنجش چیست؟ زخمی خورده است؟
گفت: جوعُ الکَلب زارش کرده است
گفت: صبری کن بر این رنج و حَرَض
صابران را فضل حق، بخشد عوض
بعد از آن گفتش که: ای سالارِ حُر
چیست اندر دستت این اَنبانِ پُر؟
گفت: نان و زاد و لوتِ دوشِ من
میکشانم بهرِ تقویت بدن
گفت: چون ندهی بدان سگ نان و زاد؟
گفت: تا این حد ندارم مهر و داد
دست ناید بیدِرَم در راه، نان
لیک هست آبِ دو دیده، رایگان
گفت: خاکت بر سر ای پرباد مَشک
که لبِ نان پیشِ تو، بهتر ز اشک
اشک، خون است و به غم، آبی شده
مینیرزد خاک، خونِ بیهُده
کلّ خود را خوار کرد او چون بِلیس
پارهی این کل نباشد جز خسیس
لغات:
کرب: جمع کُربَت، غم و غصه.
سایل: سوالکننده.
نک: اینک، اکنون.
جوع الکلب: گرسنگیِ سگی.
حرض: ناتوان شدن، گداختن و سوختن.
حر: آزادمرد
انبان: کیسه.
لوت: خوردنی.
بلیس: ابلیس، شیطان.
مثنوی معنوی،مولوی، به کوشش دکتر محمدرضا برزگر خالقی، ج ۲، ص ۷۳۶ و ۷۳۷.
#مثنوی_معنوی
#دکتر_برزگرخالقی
#حکایت_مردخسیس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬
💫شاه کلید گشایش زندگی
#انگیزشی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از ذهن به دل سفر کن و از هیاهو به سکوت،
تا زندگی را به گونه ای دیگر تجربه کنی،
سرشار از معنا و مفهوم،
عطر و زیبایی،
عشق ونور.
رسیدن به اینها به معنی رسیدن به خداوند است.
💜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گردنه حیران ،مرز استانهای گیلان و اردبیل
7.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 صحنه های بی نظیری از طبیعت استان چهار محال بختیاری 😍
#حکایت_بهلول
بهلول بر جمعی وارد شد.
یکی از او پرسید:
کدامیک زین سه بر تو سختتر میبود؟
کوربودن، کربودن یا لالبودن؟
بهلول گفت:
از قضا من به هر سه دچارم و مرا خیالی نیست!
جماعت پرسیدند:
چگونه اینچنینی؟ وانگهی کوری و
کری و لالی همزمان بسیار نامحتمل است!
بهلول پاسخ چنین داد:
آن هنگام که پایمالشدن حق خویش را ببینم
و هیچ نکنم، ندای مظلومی که حقش ادا نشده
را بشنوم و یاری نرسانم، و به خیال عافیت
دم ز گفتن حتی کلامی فروبندم، هم کورم
هم کر و هم لال!