eitaa logo
گلستان شهدا
113 دنبال‌کننده
774 عکس
526 ویدیو
6 فایل
کانال تخصصی شهدای اصفهان 📞خادم کانال:
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸مروری بر زندگی شهید قربانعلی عرب🌸 🔷 عید قربان سال ۱۳۳۶(مصادف با ۱۰ مهر ) در روستاي مار کده در شهرستان شهر کرد متولد شد خانواده‌اش به عشق مولا علی(ع) نامش را قربانعلي گذاردند. 🔶 نه اينکه مونس‌اش آب بود ، خلاک بود و نور ، پس مثل خاک بخشنده شد ، مثل آب زلال و مثل نور پاک و شفاف . همدم قربانعلي هم شد کار و تلاش ، قرار شد او بکارد تا ديگران درو کنند . ♦️قربانعلي کم کم بزرگ شد تا شش ساله شود ، آن وقت که پدر توي دنيا چشم هايش را بست . برادر بزرگتر شد سايه سر قربانعلي . گفتند : به اصفهان مي رويم تا فرجي شود . قربانعلي درس هم مي خواند اما خانواده زور و بازويش را بيشتر نياز داشت . او علم اکتسابي را رها کرد تا بعد ها حکيمانه حرف بزند . قربانعلي شد در و پنجره ساز . 🔷 سال ۱۳۵۶ به خدمت سربازي رفت تا خيلي زود سرباز امام زمان (عج) شود . 🔶 سال ۱۳۵۷ که انقلاب پيروز شد ، قربانعلي هم يکي از همان ميليونها نفر بود که به خيابانها رفت ، شعار داد و مبارزه کرد ، همان سالها هم نيمي از دينش را به دست آورد . 🔻کردستان بلوا شده بود ، قربانعلي رفت تا مبادا انقلاب دست نا اهلان بيافتد . 🔷جنگ شد ، قربانعلي به خوزستان رفت ، دارخوين روستاهاي محمديه و سليمانيه خط شير ايجاد شد و يکي از شير مردانش همين قربانعلي عرب بود . در جبهه همه کاري مي کرد ، از نظافت و شستشو . تا کندن کانال تازه فرمانده ام بود . هميشه بچه هاي رزمنده را به نام آقاي گل صدا مي کرد گرچه براي تمام آنانکه او را مي شناختند او بهترين گل دنيا بود. 🔶استعداد بارزش در مسائل نظامی و تاکتیکی، باعث شد مسؤلیت های بیشتری بر عهده اش بگذارند تا اینکه به عنوان جانشین عملیات لشگر امام حسین (ع) و مسؤول محور(جاده خندق) انتخاب گردید . ♦️ در آزادسازی خرمشهر از عناصر اصلی و ارکان مهم عملیات بود. شهید خرازی او را مالک  اشتر لشکر می دانست. به خاطر خصلت های ذاتی زیبایی که داشت در حلقه یارانی چون مصطفی ردانی پور، رضا حبیب اللهی و رضا رضایی قرار گرفت. 🥀 سرانجام سال ۱۳۶۴ بالاخره قرعه به نامش افتاد و یک بار که برای سرکشی و رسیدگی به اوضاع و وضعیت دشمن به خط مقدم رفته بود؛ در ادامه عملیات بدر و حفظ و پاکسازی منطقه در شرق دجله جاده خندق (پد چهار) بر اثر اصابت تركش خمپاره به سر به شهادت رسید و پیکر پاک وی در گلستان اصفهان، قطعه بدر، ردیف ۵، شماره ۱ به خاک سپرده شد. 🔰 🕊 🌷کانال تخصصی شهدای اصفهان @golestaneshohada_com
مصاحبه☘ سال های جنگ بود و قربانعلی مجروح از گلوله کینه توزانه دشمن در بیمارستان بستری شد. یکبار از صدا و سیما برای مصاحبه به بیمارستان آمدند تا با آقای عرب مصاحبه کنند اما قربانعلی نپذیرفت و به نوجوان کنار دستش اشاره کرد تا با او مصاحبه کنند، خبرنگار پرسید:چرا؟ و او پاسخ داد:«کار را همین نوجوان ها و بسیجی ها انجام می دهند ما هیچ کاره ایم خبرنگار به سمت تخت نوجوان رفت و سؤالاتی پرسید:«مصاحبه تمام شد خبرنگار از نوجوان پرسید:«آقای عرب را می شناسی؟» بسیجی بی تأمل پاسخ داد:«او یکی از فرماندهان لشگر است من او را به اسم می شناسم ولی قیافه او را ندیده ام . خبرنگار آقای عرب را به او نشان داد بسیجی شرمزده سر به زیر افکند زیرا عرب همان فردی بود که در طول دوران درمانش بیشتر کارهای شخصی او را انجام می داد. عرب مردی کامل بود؛ انسانی وارسته از مادیات دنیا. 📖 🎤 🕊 🌷کانال تخصصی شهدای اصفهان @golestaneshohada_com
🔳وصيت نامه شهید قربانعلی عرب🔳 بسم الله الرحمن الرحيم 🖋خداوندا ! تو ايمانت را در قلب ما منور کن تا بتوانيم در تاريکيها از آن استفاده کنيم. خداوندا ! لذت ايمانت را به من بچشان که لذت ايمان تو بهترين نعمت است که به بنده ات ميدهي . خداوندا ! مرگ مرا شهادت در راه خودت عطا بفرما و موقع شهادت به جاي ناله ذکر خودت را بر زبان ما جاري و با چهره خندان ببر ، خدايا بقيه عمر مرا توفيق خدمت گذاري در راه اسلام عطا بفرما . ◼️خدايا : تو را شکر مي کنم که مرا در عصري عمر دادي که رهبري آن پرچمي را داشته باشد که حسين (ع) برداشته بود . خداوندا تو را شکر مي کنم که مرا دنباله رو حسين (ع) قرار دادي . خداوندا : مرا بنده شکر گذارت قرار بده . خداوندا تو را شکر مي کنم که بزرگترين نعمت هايت را به من عطا کردي که شيعه علي (ع) باشم . خداوندا🖋 ! از تو مي خواهم که در اين جهاد مقدس که رضاي تو در آن است ، کمکم کني که با شور و شوق زياد تر کار کنم. خدايا ! به بزرگي و بخشندگي و مهرباني تو که توبه پذير و بي نيازي ، اميدوارم . خدايا : تو را شکر مي کنم که امام خميني نايب بر حق امام زمان (عج) است . خدايا : تو را به بزرگي ات قسم مي دهم افسار ما را رها نکن که اگر رها کردي ما درنده اي هستيم از بدترين درنده ها . ◼️خدايا تو که بهتر مي داني که من علاقه زيادي به خانواده ام دارم ولي عزيز تر از آنها اسلامم است . اسلام در خطر است بايد از همه اينها گذشت . براي رضاي تو . خدايا : حالا که از همه اينها گذشت کردم تو کمکم کن تا بتوانم بهتر براي اسلام کار کنم . من افتخار مي کنم به چنين خانواده اي که دارم. 🖋 با رفتن من اگر خدا قبول کند زندگي براي شما ناراحت کننده مي شود ، ولي شما اقتدا به بانوي بزرگ اسلام و دختر عزيزش زينب (س) نماييد . ما اگر هر دردي که داشته باشيم درد بالاتر از آن را اين خانواده دارند و داشته اند و ما اين خانواده برايمان سر مشق است و به شما ها ياد آوري مي کنم که هر وقت دلتان گرفت يادي از اين خانواده بکنيد و هر چه که مي خواستيد از اين خانواده بخواهيد . ◼️اي فرزندان عزيزم شما ها هيچ کدام براي من فرقي نمي کنيد . چه دختر و چه پسر ، هر دو شما براي من عزيز هستيد و خدا مي داند که شما ها را چقدر دوست دارم . از اينکه نتوانستم حق پدري را بر شما ها ادا کنم مرا ببخشيد و حلالم کنيد و شماها را به کسي مي سپارم که شما ها را آفريد و من براي رضاي او رفتم و او بهترين نگهدارنده است و هر چه خواستيد از او بخواهيد که همه چيز مال اوست . 🖋يادم هست يک روز داداش علي مي گفت : همينطور که در اين دنيا همديگر را دوست داريم کاري کنيم که در آخرت هم پيش هم باشيم . مرا ببخشيد که نتوانستم حق برادري را به جا بياورم حلالم کنيد و از قول من به کساني که ما را مي شناسند حلاليت بطلبيد و اينجا که اين وصيت را براي شما عزيزان مي نويسم نزديک ترين جا به خداي بزرگ است و من عبادت خدا را به جاي مي آورم و نگهباني مي دهم . .. قربانعلي عرب ✍ 🌸 🕊 🌷کانال تخصصی شهدای اصفهان @golestaneshohada_com
✨✨بشارت رسول الله‌: تو شهیدمی‌شوی اما در آب نه خشکی ✨✨ 🔵 عمليات تمام شده بود . آمديم عقب . نماز که تمام شد به سجده رفت . شانه هايش از گريه مي لرزيد . صداي گريه اش به گوش صفهاي جلو هم رسيد . بر گشتند عقب که ببينيد چه خبر است ؟ خواستند بلندش کنند ، رداني نگذاشت . گفت بگذاريد به حال خودش باشد . دوستا نش رفته اند . 🔴بمباران شديد بود و ترسيدم رفتم پيشش تا روحيه بگيرم . گفت : شهيد شدن لياقت مي خواهد ، گريه کرد : خدا نکنه جنگ تموم بشه و ما شهيد نشيم ! ⚪️مثل هر شب مي رفت سنگر کمين ، آخر جاده خندق .گفتم : حاجي جون امشب وضع ناجوره زياد جلو نرو . گفت : باشه و رفت صداي موتورش توي سياهي شب گم شد .دوباره صداي موتور آمد . از سنگر کمين بر گشت .هر وقت جلو مي رفت نگران حالش بودم . رفتم بيرون تا بيايد . ⚫️ ساعت سه و نيم شب بود . فقط صداي انفجار خمپاره بود و صداي موتورش . تا صداي موتور قطع شد نگران شدم .از کنار جاده راه افتادم جلو . همان جايي که صداي موتور قطع شده بود . موتور روي جک بود ! آروم شدم خودش را زير نور مهتاب پيدا کردم . کنار آب هور نشسته بود . ناله هايش همراه با صداي لطيف آب سکوت را مي شکست . خدايا ! پس کي نوبت من مي شه ؟ ساعت چهار و نيم صبح ، سپيده مي زد که بر گشت . 💠صبح موضوع را براي محمدي گفتم . گفت : فکر کنم رو.ز هاي آخر عرب باشه ! 🔱 هر وقت عمليات در راه بود ، نگرانش مي شدم . شبی  در عالم رویا حضرت محمدصلی الله علیه و آله را به خواب می بیند و در حالی که از شهادت دوستان خود ناراحت بوده به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض ارادت می نماید و می-گوید: «تمام دوستان من شهید شدند و من هنوز زنده ام، چرا من شهید نمی شوم؟» در جواب می فرمایند: «شما هم شهید می شوید اما روی آب، نه در خشکی». 🔵 قبل از عملبات بدر گفتم : شنيده ام اين عمليات روي آب انجام مي شود ، نکنه همين باشه ؟ حرف را عوض کرد . مي دانست که بايد برود اصلا به خاطر همين رفتن جوان شده بود . قبل از رفتن اش بود ، گفتم : دادا عرب مثل اين که جوون شدي . گفت : بله بايد جوان شد . صدايم زده اند ، بروم . وقت رفتن ما هم فرا رسيده است ! 🕊 🌷کانال تخصصی شهدای اصفهان @golestaneshohada_com
🍂🥀 گریه حاج حسین خرازی🥀 🍂 جنازه اش را بردم کنار سنگر فرماندهي . حاج حسين من را ديد و تعجب کرد : تو اينجا چکار مي کني ؟ بايد الان تو خط باشي . سرم را زير انداختم . خبري آوردم . چه خبري ؟! به زحمت جلوي خودم را گرفتم . عرب زخمي شده ! حالش عوض شد . زخمي شده ؟ به من دروغ نمي گي؟ بغضم ترکيد . شهيد شده . همان لبخند تلخ هميشگي آ»د . بقيه اش را مي دانستم . نشست روي زمين و گريه کرد . دو سه روز از شهادت عرب مي گذشت . حاج حسين هنوز آشفته بود . داد روي يک مقوا براش قسمتي از خطبه ۱۸۱ نهج البلاغه رو نوشتند و زد توي اتاقش . ... کجا هستند برادران من که به راه حق رفتند و با حق در گذشتند ؟ کجاست عمار ؟ و کجاست پسر تيهان ؟ و کجاست ذوالشهادتين ؟ و کجايند همانند آنان از برادرانشان که پيمان جانبازي بستند و سر هايشان را براي سنگر ستمگران فرستادند ؟ 🕊 🌷کانال تخصصی شهدای اصفهان @golestaneshohada_com
🌟 سخنان شهید خرازی در مورد شهید عرب🌟 این آخرها ایشان برای ما به منزله ی یک ستون و یک پدری بود که حل اختلافات و حل مشکلات و معضلات لشکر را با ایشان در میان می گذاشتیم و بیشتر بچه هایی که الان مسئولیتهای مختلفی دارند از آنهایی هستند که زیر دست او بزرگ شدند و فرماندهی و صداقت و اخلاص و مدیریت را از ایشان یاد گرفته اند. عرب که شاید دوست داشتنی ترین رزمنده دفاع مقدس باشد در عملیات طریق القدس فرمانده گردان شد و پس از آن تا زمان شهادت مورد اعتمادترین فرمانده در لشکر امام حسین علیه السلام بود که حسین خرازی لحظه ایی دوری او را نمی توانست تحمل کند. از معدود کسانی بود که با شهادت خود، اشک حاج حسین خرازی را درآورد. 🕊 🌷کانال تخصصی شهدای اصفهان @golestaneshohada_com
🕊🥀🌹🌴🌹🥀🕊 ناگفته هایی از زندگی شهید والا مقام سردار شهید «قربانعلی عرب » از زبان برادرش👇👇👇👇 ❇️«قدیرعلی عرب» برادر سردار شهید «قربانعلی عرب»، در دل سختی‌ها بزرگ شدن را با ذره ذره جانش چشیده است «خانواده ما در روستای مارکده از توابع استان چهارمحال و بختیاری زندگی می‌کرد، دو خواهر بودیم و سه برادر که خیلی زود پدر را از دست دادیم و یتیم شدیم. قربانعلی شش سال بیشتر نداشت، من هم که پسر بزرگ خانواده بودم 12 سال داشتم. پس از فوت پدر به همراه خانواده به اصفهان آمدیدیم . ✳️ قدیرعلی عرب برادر شهید عرب که در 12 سالگی نان‌آور خانواده شده است از وضعیت زندگی‌شان در روزهای نخست ورود به اصفهان این طور می‌گوید: «به اصفهان که آمدیم من و برادرم مرادعلی در یک نانوایی در خیابان وحید مشغول به کار شدیم تا خرج خانواده را تامین کنیم. پولی برای اجاره خانه نداشتیم. ❎ اوستای نانوایی ما که متصدی امامزاده شاهزاده محمد در همان خیابان وحید بود، یک اتاق مخروبه در گوشه امامزاده پر از کبوتر و اسباب و وسایل اوراقی در اختیار ما گذاشت و ما گوشه‌ای از آن اتاق گذران زندگی را شروع کردیم. 🕊 🌷دلت را به شهید بسپار👇👇 @golestaneshohada_com
او می‌بیند ✨ 🔳 در ایام محرم که مراسم عزاداری در امامزاده برگزار می‌شد، رفت و آمدها به آنجا زیاد می‌شد و همین موضوع زندگی در آن مکان را برای ما سخت‌تر کرده بود. چرا که همه نگاه‌ها به اتاق مخروبه ما بود و حرف‌های ترحم آمیزی که می‌شنیدیم بیشتر آزارمان‌ می‌داد.» 🔵 دو برادر بزرگ تر تصمیم می‌گیرند که کار کنند و برادر کوچک تر یعنی قربانعلی را به مدرسه بفرستند « او را در مدرسه همدانیان خیابان نظر ثبت نام کردیم. پس از چند روز یک شب که به خانه آمدم، گفت من دیگر مدرسه نمی‌روم، گفتم چرا؟ گفت بچه‌ها مرا مسخره می‌کنند و مرتب مرا دهاتی صدا می‌زنند. 🔵 به هرحال ما از روستا آمده بودیم، یتیم بودیم و لباس‌های خوبی برای پوشیدن نداشتیم و همین باعث شد قربانعلی مدرسه را رها کند. جدا شدن قربانعلی از مدرسه باعث شد او را به مغازه در و پنجره سازی ببریم تا این حرفه را یاد بگیرد.» 🔴برای آنها روزها به سختی می‌گذشت اما در عوض تمام نداشته‌ها، مادر مومنی داشتند که دانش‌آموخته مکتب شوهری مذهبی بود و درس ایمان را از بر بود «پس از آنکه پس‌اندازهایمان را جمع کردیم، از امامزاده بیرون آمدیم و یک اتاق در خانه‌ای که به حمام عمومی خیابان خاقانی چسبیده بود، اجاره کردیم، نمناک بودن اتاق باعث شده بود قیمت اجاره‌اش پایین باشد. 💎 با تمام سختی ها همیشه تکه کلام مادرمان  این بود که‌ «او می‌بیند» و این جمله عجیب همه‌ ما را آرام می‌کرد.» 🕊 🌷دلت را به شهید بسپار 👇👇 @golestaneshohada_com
گلستان شهدا
✨ او می‌بیند ✨ 🔳 در ایام محرم که مراسم عزاداری در امامزاده برگزار می‌شد، رفت و آمدها به
از اینجا تا قم نوکرتم❣ 🔰روزها می‌گذرد تا اینکه قربانعلی عرب با آنکه متاهل است و صاحب فرزند، از دو برادر خود پیشی گرفته و بدون درنگ برای دفاع از انقلاب، راهی کردستان می‌شود. 🔱 سرداران جنگ در دوران دفاع مقدس، تمام زندگی خود را وقف دین و انقلاب کرده بودند او حتی در دوران مرخصی هم برای خود فرصت چندانی نداشتند « هرگاه به مرخصی می‌آمد، در مساجد سخنرانی می‌کرد یا به ملاقات خانواده های شهدا و جانبازان می رفت و من به چشم خود می دیدم که همان بچه هایی که او را دهاتی صدا می زدند چگونه مشتاق دیدارش شده بودند. 💎 برادر سردار معتقد است اینکه می‌گویند شهدا از جان ومال خود گذشتند بی دلیل نیست دریکی از مرخصی ها که به اصفهان آمده بودو راننده تاکسی در مسیر با عصبانیت و بدبینی از  انقلاب صحبت می کند که برادرم قربانعلی از او می پرسد، چه شده که اینقدر ناراحتی ومتوجه می‌شود راننده از آوارگان جنگ است واز بی سرپناهی خانواده وهمسر باردارش در اصفهان می‌گوید؛ قربانعلی خانه 70 متری خود را در اختیار آنها می‌گذارد و به این ترتیب همسر و فرزندانش را به خانه پدرخانمش می‌فرستد.آنها تا زمان آزادی خرمشهر در خانه قربانعلی زندگی می‌کردند.» ❣سردار شهید عرب را که همه به مهربانی، شوخ طبعی و اخلاق بی نظیرش واقــــف بودند، هر کسی را نمیشناخت با نام «آقای گل» صدامی‌زد. 🎖همیشه با موتوری که در حال حرکت بود برای روحیه دادن به نیروها و ایجاد جو شادی می گفت: از اینجا تا قم نوکرتم.»این مهربانی و گذشت او پایان نداشت و برای همه از جان مایه می گذاشت. 🕊 🌷کانال تخصصی شهدای اصفهان @golestaneshohada_com
گلستان شهدا
❣از اینجا تا قم نوکرتم❣ 🔰روزها می‌گذرد تا اینکه قربانعلی عرب با آنکه متاهل است و صاحب فرزند، از دو
معنوی ترین لحظه زندگی 🎖همیشه در زندگیم به داشتن برادری چون او افتخار کردم. 🌷قبل از شهادتش نشانه‌هایی می‌دیدم که به من اطمینان می‌داد که او به زودی به شهادت می‌رسد. یک شب خواب دیدم که با موتور جبهه آمد و گفت: دادا سوار شو. وقتی سوار شدم گفتم: دلم می سوزد برای این همه سختی و مشکلات، در همان عالم خواب گفت: خدا را در نظر بگیر که همه سختی‌ها از یادت برود. بعد به یک مکانی رسیدیم که گویا خانه کعبه در آن قرار داشت و مردم به سمت آن می‌آمدند. وقتی خواستم از موتور پیاده شوم آیه« انا لله و انا الیه راجعون» را بلند بلند می‌خواندم. 🥀اردیبهشت سال 64، بعد از پایان عملیات بدر در جاده خندق شرق بصره، شهادت قربانعلی رقم می‌خورد. «حاج حسین خرازی دستور داده بود که پیکرش را از منطقه به مقر لشگر بیاورند. شهید حاج علی‌ باقری را هم با ماشین دنبال من فرستاده بودند. وقتی رسیدم و جنازه او را دیدم، به سختی و از روی مجروحیت دستش او را شناختم و فکر می‌کنم آن لحظه معنوی‌ترین لحظه زندگی من بوده است.» 🕊 🌷کانال تخصصی شهدای اصفهان @golestaneshohada_com
گلستان شهدا
معنوی ترین لحظه زندگی 🎖همیشه در زندگیم به داشتن برادری چون او افتخار کردم. 🌷قبل از شهادتش نشانه‌ه
🌟✨ پسربچه خرابه‌نشین امامزاده به جایگاهی رسید که رهبر انقلاب، او را مالک لشگر امام حسین (ع) لقب داد.🌟✨💐 💎یکی از زیباترین خاطره ها برای خانواده این است که رهبر انقلاب از سردار شهید قربانعلی عرب به نام مالک لشگر امام حسین ( ع ) یاد کرده است‌. 🔵 حجت الاسلام حسین عرب یکی از روحانیون روستای ماست که چندی پیش با رهبر انقلاب دیدار داشته است. 🔴 در این دیدار رهبر انقلاب وقتی متوجه می‌شود فامیل او عرب است از او جویا می‌شود که آیا شهیدی به نام قربانعلی عرب را می‌شناسد که او وقتی آشنایی می‌دهد، ایشان می فرمایند به خانواده شهید عرب سلام مرا برسانید همچنین به تک تک اهالی آبادیتان...، سردار شهید عرب، مالک لشگر امام حسین (ع) بود.» ♥️ برادر شهید می‌گوید«با شنیدن این کلمات خوشحال شدم که رهبر انقلاب پس از سال ها سردار عرب را فراموش نکرده است و حتی سلام خود را به خانواده بچه یتیم خرابه‌نشین می رساند» 🔷 در آخر او بازهم خدا را شاکر است که برادرش این چنین زندگی زیبایی داشته و معتقد است هرآن کس را که خداوند بخواهد عزیز کند چنان نوری در دلش می اندازد که همگان در برابر او تسلیم می شوند« به عقیده من دلیل اینکه فرزند یک خانواده روستایی با آن سطح مالی سردار لشگر و محب همه می‌شود این بود که دل در گرو خدا داشت.» 🕊 🌷کانال تخصصی شهدای اصفهان @golestaneshohada_com