eitaa logo
گلزار شهدای کرمان
15.4هزار دنبال‌کننده
22.5هزار عکس
9.2هزار ویدیو
32 فایل
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🗣️ارتباط با ما: @golzar_admin 🔹تلگرام، اینستاگرام، ایتا، سروش، روبیکا و توییتر : @golzarkerman 🔹پیج روبینو https://rubika.ir/golzarkerman1
مشاهده در ایتا
دانلود
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاط
🦋 ((اینها آدم شده اند!)) قبل از بود، اطراف ساختمان نیروهای ، کنار نهر علی شیر قدم می زدم که را بیرون مقر دیدم. سلام و احوالپرسی کردیم و او دست مرا گرفت و داخل ساختمان برد؛ در همان اتاقی که بعدها مورد اصابت راکت شیمیایی قرار گرفت. وقتی وارد اتاق شدم، دیدم گویا بچّه ها مشغول خواندن دعای توسّل یا کمیل بوده اند و تازه دعا تمام شده بود. هر کسی مشغول کاری بود، بعضی هنوز در حال و هوای 🤲بودند. گوشه ای نشسته بودم در حالی که با محمّد حسین صحبت می کردم، بچّه ها را هم زیر نظر داشتم، دو نفر از آنها خیلی توجّه مرا جلب کرده بودند. و که با هم مشغول صحبت بودند، حالت عجیبی داشتند، انگار اصلاً توی این عالم نبودند؛ در حال و هوای دیگری سیر می کردند. با آنکه فاصلهٔ زیادی با آن ها نداشتم، امّا آن قدر آهسته و آرام صحبت می کردند که اصلاً توی این عالم نبودند، در حال و هوای دیگری سیر می کردند. محمّد حسین متوجّه شد من به آن ها خیره شده ام. به همین خاطر سعی کرد حرفی به میان بیاورد و ذهن مرا از توجّه به آن ها منحرف کند. ابتدا حواسم پرت شد، امّا طولی نکشید که دوباره به آن ها خیره شدم. صورت های هر دو مثل زغال سیاه شده بود، انگار که قیر مالیده باشند. سعی کردم با دقّت بیشتری به حرف هایشان گوش کنم شاید بفهمم که چه می گویند، بی فایده بود. فقط پراکنده چیزهایی می شنیدم. حمید رضا سلطانی سؤال می کرد و محمّد رضا کاظمی برایش توضیح می داد. صحبت هایشان به طور کلّی به حرف های عادی و دنیوی نمی خورد. خوب که دقت کردم، دیدم مثل اینکه دارند از برزخ و حرف می زنند.. اماّ با حالتی آن قدر عجیب که گویی حرف نمی زنند، بلکه دارند صحنه ای را پیش رویشان تماشا می کنند. سایر افرادی که داخل اتاق بودند، بی توجّه به آن دو همچنان مشغول کار خودشان بودند. در این فاصله محمّد حسین دائم سعی می کرد تا با حرف هایش ذهن مرا از توجّه به آن ها باز دارد، امّا فایده ای نداشت. من آن قدر محو آن دو شده بودم که نمی توانستم چشم برگردانم. همین موقع هر دو ساکت شدند و گریه می کردند. 😭 اشک همین طور بی وقفه روی صورتشان جاری بود، یعنی قطره قطره از چشمشان نمی چکید، بلکه پیوسته و مداوم روی گونه هایشان سُر می خورد و بر لباسشان می نشست. گریه می کردند 😭، امّا بی صدا، فقط از ظاهرشان می شد فهمید. حدود بیست دقیقه قضیه به همین شکل ادامه داشت تا..... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#اطلاعیه ❕ 🔍 ما به همکاری شما بزرگواران برای تکمیل اطلاعات شهدای عزیز شهرمان نیازمندیم. لذا از خان
❕ 🔍 ما به همکاری شما بزرگواران برای تکمیل اطلاعات شهدای عزیز شهرمان نیازمندیم. لذا از خانواده، آشنایان و همرزمان دو شهید بزرگوار: و خواهشمندیم در تکمیل اطلاعات این شهیدان با مراجعه به ادمین کانال به آیدی @GSK_Admin ما را یاری نمایند. با سپاس از همکاری و همراهی شما... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#سردار_بی_مرز 🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 🍃خاطره‌ی زیبا از شهیدسلیمانی آقای خا
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم‌سلیمانی)🌷 ♦️به روایت ✉️نامه ای که به صاحب خانه ای در شرق البوکمال نوشته بود. ایشان در این نامه ضمن معرفی خودشون ،از صاحب خانه طلب حلالیت کردند و شماره منزلشون رو هم دادند که بتونه تماس بگیره برای اخذ خسارت... البوکمال آخرین منطقه ای بود که توسط آزادسازی شد. 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
🌀فرازهایی از وصیتنامه "شهادت"؛ که آرزوے مسلمانان واقعےِ ماست، من آن را با آغوش باز مےپذیرم🤗 که اگر لیاقت داشته باشم در این راه شهید گردم! تمامے شما خواهران و برادران را به عملے دعوت مےکنم که خود نیز به درستے از عهده آن برنیامدم😔 و آن تقواست! از شما مےخواهم که در تمامے امور، تقوے را نصب العین خود قرار دهید و همواره ایمان خود را مستحکم نمایید. 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
حرمت ولی فقیه را حرمت مقدّسات بدانید ..!☘ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
◼️رهبر معظم انقلاب : در این شبها با باید حرف زد، از خدا باید خواست.🙏🏻 اگر معانی این دعاها را انسان بداند، بهترین کلمات و خواسته ها در همین دعاها و شب های و شبهای احیاء و دعای ابی حمزه و دعاهای شبهای قدر است. اگر کسی معانی این دعاها را نمیداند، با زبان خودتان دعا کنید.🤲🏻 خودتان با خدا حرف بزنید! 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
مداحی آنلاین - قدم قدم داره میره به سمت مسجد مولای من - نریمانی.mp3
2.51M
⚫️قدم قدم داره میره ‌‌‌ به سمت مسجد مولای من 🎤سید رضا نریمانی (ع) 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاط
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 🇮🇷 📖 زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی": 🔸به روایت آقای"علی نجیب زاده" 🔹صفحه ١۶٣-١۶٠ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاطر
🦋 ((اینها آدم شده اند!)) حدود بیست دقیقه قضیّه به همین شکل ادامه داشت تا اینکه محمدحسین دست مرا گرفت و گفت: «برویم!» از اتاق که خارج شدیم به محمّد حسین گفتم: «قضیّه چی بود؟ این چه حالتی بود که اینها داشتند؟ من تا به حال چنین چیزی ندیده بودم.» گفت: « چیز خاصّی نبود، بعد از دعا بود گریه می کردند.»😭 گفتم: « معمولاً کسی که گریه می کند، یک دقیقه، دو دقیقه، بعد تمام می‌شود یا دادی، فریادی می زند. یا آه و ناله‌ای می کند، نه بیست دقیقه به طور گریه کند، اشک بریزید، آن هم بی سرو صدا!!» لبخندی زد و گفت: «بی خیال شو!» گفتم: « نمی توانم بی خیال شوم، قضیّه چی بود؟» خیلی اصرار کردم، سعی کرد طفره برود، امّا وقتی دید من دست بردار نیستم، گفت: « ببین! فقط یک جمله می گویم. دیگر چیزی نپرس.🤫 این ها آدم شده اند؛ اینها، هردو آدم شده اند.» گفتم : « چطور آدم شده اند؟ چه کار کرده اند؟ این کلمه آدم شدن را یک مقدار بیشتر برای من باز کن من نمی فهمم یعنی چه!» 🧐 گفت: « این را خودت باید دنبالش بروی و بفهمی.» هر چه اصرار کردم، چیزی نگفت. نیم ساعتی کنار نهر علی شیر قدم زدیم دوباره به ساختمان برگشتیم. خیلی عجیب بود هیچ اثری از حال و هوای نیم ساعت قبل دیده نمی شد. و عادیِ عادی بودند. با بچّه‌ها شوخی و بگو بخند می کردند. انگار نه انگار همان افرادی بودند که آن گونه گریه می کردند! با اینکه هر دو را می شناختم، برای یک لحظه شک کردم که واقعاً این دو نفر، همان افراد هستند و اشتباه نگرفته ام؛ چون محمّدرضا، محمّدرضای نیم ساعت پیش نبود. محمّد حسین پاسخ سؤالاتم را نداد. از طرفی نمی توانستم به خودم اجازه بدهم از کاظمی قضیّه را بپرسم به همین خاطر هیچ وقت این معما برایم حل نشد.. آن شب بعد از شام، تعدادی اسکناس ده تومانی نو که عکس شهید مدرّس برای اولین بار چاپ شده بود، بین بچه‌ها تقسیم کرد. یادم نیست چه مناسبتی بود..؛ دور تا دور اتاق می چرخید و به هر کدام از بچّه ها یک ده تومانی می داد. من کنار محمّد حسین نشسته بودم. وقتی به من رسید، چند لحظه مکث کرد، مردد بود آیا این هدیه شامل من هم می شود یا نه!؟🤔 اسکناس را دستش گرفته بود، نگاهی به من می کرد و نگاهی به محمّد حسین؛ خلاصه تشخیص نداد که تکلیفش چیست، آیا این ده تومانی را که ارزشی هم نداشت، به ما بدهد یا نه؟! بالاخره تصمیم خودش را گرفت و اسکناس را روی زانوی من گذاشت، یعنی به دستم هم نداد! محمّد حسین بلافاصله ده تومانی را از روی زانوی من برداشت و به دست حسن داد، یعنی اینکه شامل ایشان نمی شود. در واقع اول حرفی نزد تا ببیند آیا حسن یزدانی خودش متوجّه تکلیفش می شود؟ غرض اینکه در چنین جوّی وجود داشت. جوّی معنوی که بچّه ها کوچک ترین مسائل را از نظر دور نمی داشتند؛ و همه اینها مرهون زحمات و تلاش محمّد حسین بود. او که خودش بسیار اهل مراقبه بود، روی اطرافیانش نیز تأثیر گذاشته بود و نتیجه اش، گردآوری افرادی مؤمن، مخلص و فداکار در واحد اطّلاعات بود. 💠طیران مرغ دیدی، تو ز پای بند شهوت بــه در آی تا بــبـینی طـیــران آدمـیّــت 💠نه بیان فضل کردم که نصیحت تو گفتم هـــم از آدمی شنــیـدم بـیـــان آدمــیّــت 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#اطلاعیه ❕ 🔍 ما به همکاری شما بزرگواران برای تکمیل اطلاعات شهدای عزیز شهرمان نیازمندیم. لذا از خان
❕ 🔍 ما به همکاری شما بزرگواران برای تکمیل اطلاعات شهدای عزیز شهرمان نیازمندیم. لذا از خانواده، آشنایان و همرزمان دو شهید بزرگوار: و خواهشمندیم در تکمیل اطلاعات این شهیدان با مراجعه به ادمین کانال به آیدی @GSK_Admin ما را یاری نمایند. با سپاس از همکاری و همراهی شما... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠بخشی از سخنان حاج آقا ماندگاری در جوار گلزار شهدا 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#سردار_بی_مرز 🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم‌سلیمانی)🌷 ♦️به روایت ✉️نامه ای که #سردار_سلیمانی به صاحب خان
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 📃من در مقطعی این توفیق و لیاقت را پیدا کردم که در با داعش در عراق، همرزم باشم. آنجا هادی را که دیدم، پرسیدم: از حاج قاسم چه خبر؟ گفت: "الحمدلله سالم و سلامت است." آن روز توانستم به دستبوسی بروم. به هادی گفتم: حاج قاسم اجازه میده باهاش عکس📸 بگیرم؟ گفت: "حاج قاسم بزرگتر از این حرف‌هاست. عکس📷که چیزی نیست. حتی اجازه میده باهاش غذا بخوری." هادی مرا پیش برد و به‌عنوان یک هم‌محله‌ای به ایشان معرفی کرد و حاج قاسم هم خوشحال شد. آن روز بیش از هر چیزی،‌ به این افتخار کردم که یکی از بچه‌های شادآباد،‌ محافظ سردار سلیمانی است. شاید باورتان نشود، آن روز من سر سفره صبحانه حاج قاسم نشستم و از دست خودش لقمه گرفتم. «هادی می‌گفت: من هر روز از دست حاج قاسم،‌ لقمه متبرک می‌گیرم.» ✨این به‌جای خود اما نکته مهم، صمیمیت سردار با نیروهایش بود. سردار حتی خودش لقمه در دهان نیروهایش می‌گذاشت. 🖌به روایت همرزم محافظ رشید قاسم_سلیمانی 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
یاامیـــــرالمومنین (ع)🥀 با همان خونےکه از فرق تو بر محراب ریخت بر برات منتقم بهر فـــــرج امضا بزن 🌴اللهم عجل لولیک الفرج ب حق مولا علی ع🌴 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
۞فُـزْتُ‌وَرَبِّ‌الْکَعْبَةِ۞ در شهر کوفه، شق القمر شد... یاعالی‌بحق‌علی‌عجل‌لولیک‌الفرج🌷 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
بابا اتاق پر شده از بوےمادرم وقتش رسیده پر بکشےسوی مادرم🥀 دیگر خجل نباش تو از روے مادرم فرقت شده شبیه به پهلوےمادرم🥀 از پشت در دوباره تو را مے زند صدا.... تا که به دست تو بدهد محسن تو را🥀 سے سال در نبودن مادر شکسته ای پهلو به پهلویش پس آن در شکسته اے🥀   در کوفه هاے درد مکرر شکسته ای از مردم و نبودن باور شکسته ای🥀 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
•• سال بعد، این ایام،☘ این موقع، یڪ عده را با نام #شهید می‌شناسند... همان‌هایی ڪه می‌دانستند... چگونه بخواهند و بگیرند.....💔 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
🍃 آیت الله بهجت 🔖دینداری انسان وقتی معلوم می شود که بر سر دو راهی دنیا و آخرت ، و متابعت هوای نفس و شیطان یا بندگی رحمان قرار گیرد. 📗جرعه وصال ، ص ۸۶ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
4_5902523501343934348.mp3
1.51M
🎵پیشنهادی متفاوت برای شب قدر کلیپ صوتی حدیث نفس 🌸🍃 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاطر
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی": 🔸به روایت آقای"محمدشرف علی پور" 🔹صفحه ۱۶۶_۱۶۴ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاط
🦋 ((نوری در چهره)) قبل از شهرک پیروزاهواز مستقر شدیم. این ساختمان متعلق به پدافند هوایی✈️ ارتش بود که با شروع جنگ تعطیل و تبدیل به محل اسکان رزمندگان شده بود. از واحد تخریب آمده بودو نیرو میخواست.او شرایط کار در واحد تخریب و حساسیت موضوع را بیان کرد. من، ، و یکی دوتا از بچه ها تصمیم گرفتیم همراهش به واحد برویم اما بعد از او شجره صحبت کرد و از واحد گفت ،پشیمان شدیم و به واحد اطلاعات عملیات رفتیم. به مدت دو هفته در اهواز آموزش های شناسایی و کار با قطب نما 🕧را فرا گرفتیم. شب هجدهم یا نوزدهم ماه رمضان🌙 بود که آمد و تعداد هفت،هشت نفر از ما را انتخاب کرد تا به شناسایی ببرند . من از همان ابتدا که اورا دیدم و صحبتهایش راشنیدم به او علاقه مند شدم . به گونه ای با ما رفتار کرد که انگار از قبل ما را میشناخت و آنچنان مهرش به دلم نشست که انگار مدت هاست با او دوست هستم 🙂. واقعا رفتاری تاثیر گذار داشت امکان نداشت کسی با دیدنش مجذوبش نشود.من از شوخی خوشم نمی آمد اما وقتی محمدحسین با من شوخی میکرد نه تنها ناراحت نمیشدم ،بلکه لذت هم میبردم،چون شوخی های او از روی دوست داشتن و عشق بود،نه از باب تمسخره. واقعا نوری در چهره اش داشت که این نور فقط مختص خودش بود .✨ 💠کجاست هم نفسی تا به شرح عرضه دهم که دل چی میکشد از روزگار هجرانش ((رفتار تاثیر گذار)) برای والفجر چهار اماده میشدیم و باید دوتا سنگر بسازیم.محمد حسین مسئول بود اما دوش به دوش ما زحمت میکشید و گونی ها را پر از خاک میکرد و پای کار میبرد.بچه ها وقتی میدیدند فرمانده مثل خودشان کار میکند،روحیه میگرفتند و مانند پروانه، گرد شمع وجودش حلقه میزدنند و گوش به فرمانش بودند. تا کار سنگر سازی تمام نشد ،او مثل دیگران دست از کار نمیکشید.من هیچ وقت ندیدم او به بهانه مسئولیت ، خودش را از بقیه جدا بداند. ((نفت شهر)) معمولا گذشت،برادری و دوستی🤝 موج میزد .اما انچه در واحد اطلاعات عملیات و در زمان مسئولیت محمد حسین دیدم در هیچ جا ندیدم . همه فضایل اخلاقی در اینجا معنا پیدا میکرد .رفتار و کردار او باعث شده بود بچه ها نسبت به نماز توجه بیشتری داشته باشند و زمانی که نفت شهر مستقر شدیم،بیشتر بچه ها نماز شب خوان شده بودند. عصر ها که بیکار میشدیم ،کلاس احکام و قرآن📖 میگذاشت در کنارش، مسابقات کشتی و فوتبال برگزار میکرد . این کار های او باعث میشد آدم به وجد بیاید.🤗 من به جرأت میتوانم بگویم به قدری از محمد حسین در واحد درس گرفتم، تمام مدت حضورم در جبهه و گردان ها و واحد های دیگر نگرفتم. ،ایمان و خوبی های محمد حسین به گونه ای دیگر بود که همه را علاقه مند خودش کرده بود .❤️ 💠ماجرای دل خون گشته نگویم با کس زانکه جز تیغ غمت نیست کسی دمسازم 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا @Golzar_Shohaday_kerman
گلزار شهدای کرمان
#اطلاعیه ❕ 🔍 ما به همکاری شما بزرگواران برای تکمیل اطلاعات شهدای عزیز شهرمان نیازمندیم. لذا از خان
❕ 🔍 ما به همکاری شما بزرگواران برای تکمیل اطلاعات شهدای عزیز شهرمان نیازمندیم. لذا از خانواده، آشنایان و همرزمان دو شهید بزرگوار: و خواهشمندیم در تکمیل اطلاعات این شهیدان با مراجعه به ادمین کانال به آیدی @GSK_Admin ما را یاری نمایند. با سپاس از همکاری و همراهی شما... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسم اللہ قاصم الجبارین 🍃 🎥هم اکنون پخش دعای ابوحمزه ثمالے از صفحه سوم گلزار شهدا(صفحه لایو) 📱صفح
🍃بسم اللہ قاصم الجبارین 🍃 🎥هم اکنون پخش دعای ابوحمزه ثمالے از صفحه سوم گلزار شهدا(صفحه لایو) 📱صفحه اینستاگرام ما: @shohada_kerman.ir 🍃التماس دعا🍃 🌙 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
4_5868297847559946715.mp3
5.43M
تازە فهمــیـد۾ چــرا سوزے ندارم نـالــہ ا۾ چــون ڪـہ....😓 🙏🏻 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#سردار_بی_مرز 🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 📃من در مقطعی این توفیق و لیاقت را پیدا
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت خاطرات از شهید عرفه هیچ وقت فكر نمی كردیم بنا باشد ما برای احمد صحبت كنیم، خاك برسرما كه امروز ما زنده ایم و احمد در میان ما نیست و من برای او بناست صحبت كنم، این هم یكی از رسم های روزگار است. پسر شهید احمد یك جمله قشنگی می گفت روز شنیدن خبر احمد گریه😭 می كرد، زمزمه می كرد با خودش و می گفت: «هی ما را لوس كردی، به خودت عادت دادی، حالا ما چه باید بكنیم». شاید در نبود كاظمی بهتر می شود از او حرف زد. دیگه نیست بگوید: «ول كن پسر، خوشت می آید»، می گفت: حال می كنم وقتی دژبان ها جلوی مرا می گیرند، هل می دهند، دلم می خواهد به من بگویند چكاره ای؟ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman