گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللّهـ الرّحمنـ الرّحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_روز_تیغ📖 زندگینامه و خاطراتِ سرد
🍃بسمـ اللّهـ الرّحمنـ الرّحیمـ 🍃
#برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷
#رمان_روز_تیغ📖
زندگینامه و خاطراتِ سردارشهید والامقام "علی آقا ماهانی"
🔹صفحه : ۵۰_۴۹
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا
@Golzar_Shohaday_kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللّهـ الرّحمنـ الرّحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_روز_تیغ📖 زندگینامه و خاطراتِ سرد
🔸فصل پنجم
#قسمت_سی_و_ششم🦋
فاطمه ماهانی نگاهش مات است و انگار چیزی را در درون خودش جستجو می کند .
می گوید من سه سال از علی آقا بزرگتر بودم ، اما این ظاهر قضیه بود .
او همیشه الگوی زندگی من بود .
گاهی فراموش می کردم که باید حداقل بخاطر سن و سالم از او پخته تر باشم .
در واقع آرزویی که هیچگاه عملی نشد .
حتی وقتی حرفهای خواهر و برادری هم پیش می آمد و به اصطلاح، نشانی از توبیخ در آن مشاهده می شد، باز هم درس معرفت در آن بود .
روزهایی را به یاد دارم که ماه مبارک رمضان بود و گاهی اوقات یادم می رفت که روزه هستم
و به غذای افطاری ناخنک می زدم .
علی آقا می گفت مگر تو از من بزرگتر نیستی؟ پس چرا فراموش می کنی که روزه هستی؟ راست می گفت، گاهی اوقات مشغله دنیا فرصت
پرداختن به #آخرت را از آدم می گیرد .
یک روز گفت :
حضرت نوح پس از نهصد سالگی برای خودش سایبانی ساخت تا حالا که پیر شده ، در زیر آن راحت تر بتواند #خدا را #عبادت کند .
چندین سال بعد که هنگام رحلتش فرا رسید ، فرمود : « اگر می دانستم زندگی در این دنیا
اینهمه کوتاه است ، این را هم نمی ساختم .»
علی آقا می خواست با این قصه، ما را که داشتیم در روزمرگی خودمان غرق می شدیم و مدام از نداشتن حرف می زدیم ، با زیرکی متوجه کند که در این عمر کم، همه اش هم دنبال مال دنیا نرویم .
حتی درد کشیدنش هم برای خدا بود . فقط برای خدا ..!❤️
چون دلش نمی خواست هیچکس بداند به او چه گذشته یا می گذرد.
زمستان بود و روزهایی که علی آقا در عملیات شکست حصرآبادان، از ناحیه دست به سختی مجروح شده بود ، شبی برای خواندن #قرآن و #دعا تا پاسی از شب در اتاق او بودم و شب را هم در آنجا خوابیدم .
نزدیک اذان صبح ، با شنیدن ناله جانکاهی از خواب بیدار شدم .
علی آقا صورتی که کاملا بود که ناله می کرد و ذکر می گفت و #آیه می خواند، در خواب بود .
این
اولین بار بود که درد کشیدن او را می دیدم.
بعد از نماز صبح ، کمی دست دست کردم و گفتم : «علی آقا ، دیشب خیلی ناله می کردی! درد داشتی؟ »
نگران و مضطرب نگاهم کرد و با حالت مظلومانه ای گفت : « تو را به جان پسرت روح الله ، ناله
کردن مرا برای مادر یا دیگری تعریف نکن .»
او در حالیکه بسیار متواضع بود ، اما هیچ وقت در مقابل ظلم سر خم نکرد .
اگر هم می دید کسی مجبور است، نهیبش می زد تا به خودش بیاید .
هیچ راهی برای پذیرفتن زور و ظلم از نظر او توجیه پذیر نبود، حتی به خاطر خودش قبل از انقلاب، بخاطر فعالیتهایی که داشت توسط ساواک دستگیر و زندانی شد .
مدتی به اصرار مادرم و به خاطر دلتنگی او، به هرسختی و زحمتی که بود، اجازه ملاقات گرفتیم . علی آقا دوست نداشت مشکلات خودش را به دوش کسی بیندازد یا کسی از درد و ناراحتی او آزرده خاطر شود .
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا
@Golzar_Shohaday_kerman
گلزار شهدای کرمان
#مناجات_نامه 🌙 ✨مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ... 💫خدایت تو را رها نکرده و تنها نگذاشته . ضحی ۳ 🍃نه حدیث
#مناجات_نامه ✨
أَینَما تُوَلّوا فثَمَّ وَجهُ اللّه🌱
به هر طرف که روکنید،
وجہ الهے آنجاست....
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا
@Golzar_Shohaday_kerman
گلزار شهدای کرمان
#سردار_بی_مرز 🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 🍂دلنوشتهی فاطمه سلیمانی (دختر #شهی
#سردار_بی_مرز 🦋
خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷
♦️به روایت
✍دیدم اینطور نمیشه راپید را گذاشتم زمین و گفتم : « حاجی من اینجور نمیتونم کار کنم!.»
داشتم کالک #عملیات می کشیدم.
#حاج_قاسم مدام میگفت : «پس چی شد؟» اطلاعات دیر به دستمان رسیده بود!
حالا باید فوری میکشیدم و میدادم دستش! در جوابم گفت : «ناراحت نشو خودم الان میام کمکت » رفتیم توی اتاق خودش، یک راپید گرفت دستش. نشست ان طرف کالک. گفت: «من اینطرف رو میکشم تو اونطرف رو» یک نفر دیگه هم امد کمکمان. با همان دست مجروحش تند تند کالک میکشید و میآمد جلو!
خیلی کم روی اطلاعات نگاه میکرد. برعکس ما که هی باید سراغ اطلاعات میرفتیم و بعد پیاده میکردیم روی کالک. بیست و سه دقیقه بعد کالک کامل عملیاتی جلویمان بود .
حاج قاسم نگاهی به من انداخت و گفت :«خسته نباشی» نگاه کردم و دیدم مثلا قرار بود من بکشم! اما بیشتر زحمتش را حاجی کشیده بود. از بس شناسایی رفته بود و همه را به چشم دیده بود!
📚منبع: کتاب سلیمانی عزیز
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
حاج اقا #پناهیان میگفت: میخواستیم و دلمون میخواست بریم #کربلا نمیشد #شب_جمعه بود دلم میخواست برم
ڪسانی ڪه خیلی دوست دارند برای هدایت دیگران تلاش ڪنند
و عشق به سعادت آدم ها داشته باشند به جای اینڪه بمیرند #شهید می شوند.🌱
این #شهادت آنها را
صاحب قدرتی جاودانه و تاثیری گسترده برای کمک به انسان ها برای رسیدن به سعادت خواهد ڪرد.
#شهدا بهتر از فرشته ها به کمک ما آدم های مُردنی می شتابند.....🌷
#استاد_پناهیان
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا
@Golzar_Shohaday_kerman
گلزار شهدای کرمان
#گلزار_شهدای_کرمان 🔶امروز عصر... حضور تیم فوتسال ایثار جیرفت در گلزار شهدای کرمان ب
#گلزار_شهدای_کرمان 🌷
شماهـاڪسۍرودردنــیآسراغدارید
ڪہقبلازاینڪہشمابدنیآ
بیایید،
خودشوبـراتونڪشتہباشہ؟ :)
+ایــنشهـداخیـلــــــۍشماهارو
دوسٺ
دارن:)
بیاییددستـتوݩروازدســـتشـهیدان
جدانڪنیــد.....♥️
#حاج_حسین_یکتا
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا
@Golzar_Shohaday_kerman
دانشمند جنگ
می توان به سردار شهید ، مهدی زندینیا لقب "دانشمند جنگ"را داد.🌱
۲۴ عنوان اختراع و حدود۱۲ مورد ابتکار و نوآوری بر روی سلاحها و تجهیزات جنگی
که همه ابداعات و اختراعات او در جبهه ها بود، مورد استفاده تمامی رزمندگان قرار گرفت و به تأیید کارشناسان نظامی رسید.🍃
فرمانده تیپ ادوات #لشکر_ثارالله بود.
#قاسم_سلیمانی به او لقب
" سردار فاتح "
داده بود.
او در #عملیات کربلای 5
آسمانے شد.
#شهید_حاج_مهدی_زندی_نیا
🔸از شهدای شاخص شهرستان سیرجان
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا
@Golzar_Shohaday_kerman
گلزار شهدای کرمان
#گلزار_شهدای_کرمان 🌷 شماهـاڪسۍرودردنــیآسراغدارید ڪہقبلازاینڪہشمابدنیآ بیایید، خودشوبـرات
#گلزار_شهدای_کرمان
پرسیدم:
قله افتخار یک ملت کجاست؟
آرام دستم را گرفت
و بر سر قبر یک شهید
مهمانم کرد🍃
روی سنگ قبرش نوشته
بود:
قله افتخارم شهادت است💞
#شهید_قاسم_سلیمانی
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
4_5899982749015476497.mp3
11.51M
#مداحی
اَرباب،انتظارسخته....
منم دلدارم🌱
هرکی دیدم کربلا رفته...
🎤 #محمدحسین_پویانفر
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا
@Golzar_Shohaday_kerman
گلزار شهدای کرمان
#گلزار_شهدای_کرمان پرسیدم: قله افتخار یک ملت کجاست؟ آرام دستم را گرفت و بر سر قبر یک شهید مهمانم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#گلزار_شهدای_کرمان 🌷
«روضه نمے خواهد آن تنے که سر ندارد»😭
▪️روضه خوانی
مداح اهل بیت پور کاوه
درکنار مزار #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
و #شهید_حسین_پورجعفری
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا
@Golzar_Shohaday_kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللّهـ الرّحمنـ الرّحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_روز_تیغ📖 زندگینامه و خاطراتِ سرد
🍃بسمـ اللّهـ الرّحمنـ الرّحیمـ 🍃
#برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷
#رمان_روز_تیغ📖
زندگینامه و خاطراتِ سردارشهید والامقام "علی آقا ماهانی"
🔹صفحه :۵۱_۵۰
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا
@Golzar_Shohaday_kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللّهـ الرّحمنـ الرّحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_روز_تیغ📖 زندگینامه و خاطراتِ سر
🔸فصل پنجم
#قسمت_سی_و_هفتم 🦋
به همین خاطر وقتی ما را دید ،بیش از اینکه خوشحال شود ، ناراحت شد .
در پایان ملاقات هم آهسته به من گفت :« به حسین بگو اینجا نیاید . بگو خودش را پیش اینها خرد نکند .»
دیدم صورتش سیاه شده گفتم:
«چی شده ؟»
گفت :« بخاطر اینکه درِ اتاقِ یکی از ساواک ها را با پا باز کردم ، هفت ساعت تمام مرا شکنجه کردند ؛ به جرم اینکه چرا به ما احترام نگذاشتی . من هم گفتم شما قابل احترام نیستید .»
عرض کردم ، تا جایی که میتوانست سختی ها و مشکلات خودش را پنهان میکرد چون به یقین رسیده بود ، و میدانست رسیدن به #خدا دور از سختی های دنیا ، ممکن نیست .
پس از آزادی ، بیرون روی شدیدی داشت .روزی از او معذرت خواهی کردم و پرسیدم :« چرا دائم به دستشویی میروی؟! »
خجل شد و گفت :« دست خودم نیست خواهر .خدالعنت کند آنها را ، یک بار از میله داغ برای شکنجه ام استفاده کردند .»
وقتی حضرت امام ( ره ) از جنگ به عنوان نعمت یاد میکند ، بعضی ها نفهمیدند ایشان چه فرموده اند ؟!
اما امروز همه ما شاهد هستیم که همین عالمان بزرگ معرفت از روزهای امتحان خدا _که یکی از آن، جنگ ما بود _ به منصه ظهور رسیدند .
از این نعمت بزرگتر چه چیز میتواند باشد ؟!
بخاطر همین ما هر مومنی را دیدیم ، یا به #جبهه رفت ، یا اگر شرایط نداشت ، به این #رزمندگان عشق ورزید و از آنها دفاع کرد .
فراموش نمیکنم ایشان برای گذراندن دوره نقاهت ، عصاکشان آمد به منزل من .
دلش نمیخواست کسی _ مخصوصا پدر و مادرم _ از درد و رنج با خبر شود .
البته نسبت به من هم مدام اظهار شرمندگی میکرد .
دائم میگفت :« خدا خیرت بدهد ، شدم اسباب زحمت . خدا کند زود تر خوب بشوم و برگردم .»
هنوز یک هفته نگذشته بود که گفت:« می خواهم بروم تهران .»
گفتم فکر #منطقه را از سرت بیرون کن ،دیگر جای سالمی نداری .
گفت :« اتفاقا به تهران میروم تا زودتر خوب شوم و به منطقه برگردم .
خدا میداند هنوز به وظیفه ام عمل نکرده ام .»
به خودم گفتم لابد دلش برای کرمان تنگ شده ، تهران را بهانه میکند ؛ بگذار یک هفته ای برود ، دوباره بر میگردد .......
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا
@Golzar_Shohaday_kerman
گلزار شهدای کرمان
#اطلاعیه ❕ 🔍 ما به همکاری شما بزرگواران برای تکمیل اطلاعات شهدای عزیز شهرمان نیازمندیم. لذا از خان
#اطلاعیه ❕
🔍 ما به همکاری شما بزرگواران برای تکمیل اطلاعات شهدای عزیز شهرمان نیازمندیم.
لذا از خانواده، آشنایان و همرزمان سه شهید بزرگوار:
#شهید_مجید_سالاری
و
#شهید_غلامحسین_سلجوقی_نژاد
و
#شهید_حسین_ذره_صفت
خواهشمندیم در تکمیل اطلاعات این شهدا با مراجعه به ادمین کانال به آیدی
@golzarshohada_admin
ما را یاری نمایند.
با سپاس از همکاری و همراهی شما...
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#مناجات_نامه ✨ أَینَما تُوَلّوا فثَمَّ وَجهُ اللّه🌱 به هر طرف که روکنید، وجہ الهے آنجاست.... 🔻
#مناجات_نامه
{ فَاِنّـی قَریـبٌ }
آره!
من پیشِتم..🙃
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#سردار_بی_مرز 🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت ✍دیدم اینطور نمیشه راپید را گذاشتم زمی
#سردار_بی_مرز 🦋
خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷
♦️به روایت
✍من در مقطعی این توفیق و لیاقت را پیدا کردم که در جنگ با داعش در عراق، همرزم #شهید_هادی_طارمی باشم.
آنجا هادی را که دیدم، پرسیدم: از #حاج_قاسم چه خبر؟ گفت: "الحمدلله سالم و سلامت است."
آن روز توانستم به دست بوسی #سردار بروم.
به هادی گفتم: حاج قاسم اجازه میده باهاش عکس📸 بگیرم؟
گفت: "حاج قاسم بزرگتر از این حرفهاست. عکس که چیزی نیست. حتی اجازه میده باهاش غذا بخوری."
هادی مرا پیش #سردار برد و بهعنوان یک #مدافع_حرم هممحلهای به ایشان معرفی کرد و حاج قاسم هم خوشحال شد.
آن روز بیش از هر چیزی، به این افتخار کردم که یکی از بچههای شادآباد، محافظ #سردار_سلیمانی است.
شاید باورتان نشود، آن روز من سر سفره صبحانه #حاج_قاسم نشستم و از دست خودش لقمه گرفتم.»
✨«هادی میگفت: من هر روز از دست حاج قاسم، لقمه متبرک میگیرم. این بهجای خود اما نکته مهم، صمیمیت سردار با نیروهایش بود. سردار حتی خودش لقمه در دهان نیروهایش میگذاشت.
📚به روایت همرزم شهید
محافظ رشید حاج قاسم سلیمانی
شهید هادی طارمی🌷
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◼️به مناسبت #شهادت_امام_سجاد (ع)
" چهل سال گریه ؟! "
🎞حجت الاسلام انصاریان
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#تابلو_نوشت #شهید_محمد_علی_عسکر_پور 🌱قسمتی از وصیتنامه شهید: ۱.دست از راه #امام و خط امام برندار
#تابلو_نوشت
#شهید_رضا_دادبین
پدر شهید گفت:
بعد از هفت شبانه روز که از #شهادت رضا گذشت، جنازه را آوردند.
از رضا خواستم مقداری از خونَش را جهت تقدیم به حضرت مهدی(عج) هدیه بدهد؛ همان زمان ، از جای زخم(کتف) خون بیرون آمد...انگار که قلب میزند!❤️
مقداری از این خون به پارچه سفید آغشته شد تا تقدیم به منتقم گردد.
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ما_همه_پناهیانیم ✌️
🔸امروز یکی از شگردهای فعّال دشمن، "شایعهسازی" است.
جوانها امروز در #فضای_مجازی فعّالند؛ فضای مجازی میتواند ابزاری باشد برای زدن توی دهن دشمنان👊
#مقام_معظم_رهبری
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#گلزار_شهدای_کرمان سالها مجاهدت مخلصانه و شجاعانه در میدانهای مبارزه با شیاطین و اشرار عالم و س
#گلزار_شهدای_کرمان
•••
شب آخری که با همسرش صحبت میڪرد گفت:
" ما میگیم زمان #امام_حسین (ع) اگر بودیم فلان ڪار رو میکردیم،
مثل بعضیها کنار نمیرفتیم و فرار نمیڪردیم؛
⬅️حالا همون زمان امام حسینیه!
حسین ما یار میخواد ... "
#شهید_محمد_علی_الله_دادی 🌺
#ما_ملت_امام_حسینیم
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
1_20563878.mp3
13.99M
#رادیو_گلزار
#رفیق_شهید 🥀
دنیا قفس شده
جهانم تاریکه..
دوست شهید من
صدامو داری که؟
🎙حسین دانش
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
💠گلزار شهدای کرمان در شبکه های اجتماعی
•نشانی ما در پیامرسانهای بله ، ایتا ، تلگرام و سروش :
@Golzar_Shohaday_Kerman
•صفحه ما در اینستاگرام:
https://instagram.com/golzar_shohada_kerman?igshid=18vwembnmokaj
با ما همراه باشید.✌️
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
🌷 روایتی از فرماندهِ ۱۸سالهِ گردان نیروی زمینی #سپاه
وقتی متوجه شد یکی از آشنایان مقداری شير آورده و به پدرش داده، ناراحت شد.
با آرامش گفت :
«چرا قبول کرديد ؟»
: « خوب يک مقدار شير آورده.🤷♂
تو هم بخـور.»
- « منظورم شير يا هر چيز ديگری نيست.
منظورم اين است که چون پسرِ اين بنده خدا در گردانی که مـن مسئول آن هستم، سرباز است، شما نمی بايست از او هديه ای قبول می کرديد .»
#شهید_حسین_نادری
🌱از شهدای شهرستان سیرجان
📷اولین چهره از سمت چپ
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللّهـ الرّحمنـ الرّحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_روز_تیغ📖 زندگینامه و خاطراتِ سر
🍃بسمـ اللّهـ الرّحمنـ الرّحیمـ 🍃
#برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷
#رمان_روز_تیغ📖
زندگینامه و خاطراتِ سردارشهید والامقام "علی آقا ماهانی"
🔹صفحه : ۵۳_۵۲
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا
@Golzar_Shohaday_kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللّهـ الرّحمنـ الرّحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_روز_تیغ📖 زندگینامه و خاطراتِ سرد
🔸فصل پنجم
#قسمت_سی_و_هشتم🦋
ده روز بعد فهمیدم کرمان که هیچ ، تهران هم بهانه بوده و به #منطقه رفته است .
حقیر هم ، در سالهایی که مدام در جنگ زخمی ، و در بیمارستان بستری می شد به سراغش میرفتم و چیز هایی را میدیدم که قلبم به لرزه می افتاد...
در اتاق بیمارستان ، به جز علی اقا ، چند نفر دیگر بستری بودند ؛ اما هر وقت به ملاقاتش میرفتیم ، میدیدیم که روی زمین نشسته است .
میگفتم :« علی اقا تو که هنوز حالت خوب نشده ، چرا روی زمین نشسته ای ؟!»
میگفت :« من که چیزی در راه خدا نداده ام .نگاه کن همه کسانی که اینجا بستری هستند ، یک عضوی از بدن مبارکشان را در راه خدا داده اند . اینها لایق استراحت هستند نه من ! »
تا زمانی هم که انجا بود ، هر وقت مجروحی از اتاق بیرون میرفت و بر میگشت ،به زحمت از جا بر میخاست ، دستش را می بوسید و کمک میکرد تا در جای خودش قرار بگیرد .
خوب ، این عاشق است!..
نه عاشق ، که "عاشقِ عاشقان" است .
در #عملیات شکست حصر آبادان ، عصب دست چپ علی اقا قطع و پایش هم به شدت مجروح شده بود ؛ اما جرأت نمیکردم به او بگویم که فعلا مدتی به جبهه نرود .
به همین خاطر ، دست فلج او را بهانه ای کردم و گفتم :« علی اقا ، تو که دیگر نمی توانی سلاح به دست بگیری ، در جبهه میخواهی چکار کنی ؟!»
آن روزها ، مهدی سخی هم از ناحیه دست راست ، قطع عصب شده بود .
علی اقا که انگار متوجه شد منظورم چیست ، گفت :« اینکه مشکلی نیست ؛من و مهدی با هم یک تفنگ میگیریم.☺️
مهدی ، سلاح را محکم می چسبد؛
من هم به قلب دشمن شلیک میکنم !»
اهل صحبت کردن در مورد کارهایش نبود .
نمیدانم چطور شد سوال کردم چطوری مجروح شدی ، که جواب داد و واقعا تعجب کردم و یک کلام هم حرف نزدم .
میترسیدیم حرفش را قطع کند .
چنین تعریف کرد : داشتیم میرفتیم به جلو که خمپاره ای به زمین خورد و دیگر چیزی نفهمیدم . بچه های #رزمنده بعدا برایم تعریف کردند که وقتی رسیدیم ، فکر کردیم #شهید شده ای .
مهر شهید رویت زدیم بعد به سردخانه منتقلت کردیم .
وضعیت من به شکلی بوده که بچه ها حق داشتند .
می گفتند تمام بدنت پر از ترکش بود .
نه فشار داشتی نه نبض !
مسئول سردخانه میخواسته جابه جایم کند که احساس میکند نفس میزنم .
فورا دکترها را مطلع میکند و سریعا مرا به اتاق عمل می فرستند .....
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا
@Golzar_Shohaday_kerman
گلزار شهدای کرمان
#سردار_بی_مرز 🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت ✍من در مقطعی این توفیق و لیاقت را پیدا
#سردار_بی_مرز 🦋
خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷
♦️به روایت
میانه نبرد بودیم ؛ در حمله بوکمال.
از منطقه T2 به T3 رسیدیم . همان جا بودیم که حاجی سخنرانی کرد و گفت:
کمتر از دو ماه دیگر اثری از #داعش باقی نخواهد ماند .✌️
نشسته بود نوک خط روی #خاکریز ؛ دفتری جلویش باز بود ..
"زینبیون از این طرف برید ، حیدریون از این طرف و شما هم از وسط بزنید."
بچه ها به صدا در آمدند که انتحاری ها امانشان را بریده؛ از شدت انفجارهایشان ، گوش هایمان خونریزی کرده؛ چشم هایمان تیره و تار میبیند .
حاجی یکپارچه غیظ شد !
- : «پورجعفری!
برو تفنگ منو از توی ماشین بردار بیار خودم میرم.»
جانِ بچه ها بود و فرماندهشان!
"نه" نیاوردند روی حرفش و زدند به خط دشمن.🔥
📚منبع : کتاب سلیمانی عزیز
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman