eitaa logo
گلزار ادبیات
7.8هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
174 ویدیو
5 فایل
توسط دبیر بازنشسته‌: ع. ک. (بانو خالقی) ایجاد کانال: ۹ بهمن ۱۴۰۱ استفاده از مطالب، با ذکر نام یا لینک کانال مجاز است. تبلیغ و تبادل نداریم. کانال دوم‌ما #گلستان‌ادبیات https://eitaa.com/golestaneadabiyat
مشاهده در ایتا
دانلود
امام علی - علیه السلام - فرمودند: قرض بسیار داشتن، راستگو را دروغگو و وفاکننده را خلافکار می‌گرداند. غرر الحکم، ج ۲، ص ۵۶۲. (ع) https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
یک رباعی از مولانا ما را جز ازین زبان، زبانی دگر است جز دوزخ و فردوس، مکانی دگر است آزاده‌دلان، زنده به جانی دگرند آن گوهر پاکشان، ز کانی دگر است باغ اسرار خدا، شرح رباعیات مولانا، بهشتی شیرازی، ص ۶۱۹. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان یک مثل تو از تو، من از بیرون ملا نصرالدین، دو تا مرغ و یک خروس به بازار برد بفروشد و خریداری پیدا شد. ملا نصرالدین گفت: مرغ‌ها یکی ده دِرهَم؛ خروس هم بیست درهم. خریدار گفت: پس دو تا مرغ را می‌برم؛ خروس پیش تو گرو باشد تا پول مرغ‌ها را بیاورم و خروس را ببرم. ملا قبول کرد و خریدار رند، مرغ‌ها را برد و ملا در انتظار ماند. شب که به خانه برگشت، زن ملا به شوهر گفت: امروز سر شیرفروش محله، کلاه گذاشتم. ملا، زن را به مناسبت زرنگی‌اش تشویق کرد و گفت: بگو ببینم چطور سرش کلاه گذاشتی؟ زن گفت: از شیرفروش، یک چارک شیر خواستم و تا او مشغول کشیدن شد، آهسته بدون آن که متوجه شود، گردنبند طلایم را پهلوی سنگ یک چارک گذاشتم و در نتیجه، بیش از یک چارک شیر گرفتم و فقط پول یک چارک شیر دادم. ملا هم ماجرای فروش مرغ‌ها را برای زنش نقل کرد و گفت: تو از تو، من از بیرون. ضرب‌المثل‌های معروف ایران، مهدی سهیلی، ص ۴۳ و ۴۴. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
پسر نوح و معرفتش😂😂😂 از ابوالفضل زرویی نصرآباد باری، البته در"گلستان" هست "پسر نوح با بدان بنشست" قاطی قیل و قال مردم شد "خاندان نبوتش، گم شد" توی باران و سیل شد مجروح نشد اما سوار کشتی نوح گفت: "از آن جا که اهل معرفتم لوطی و بامرام و باصفتم، با رفیقان، شریک و همراهم پوئَنِ ویژه هم نمی‌خواهم پدرم، دیگر است و من، دگرم من حسابم جداست از پدرم به حساب پدر، به شیوه‌ی رانت نگرفتم زمین، ولو یک سانت نگرفتم جواز و باغ و زمین نه موتور، نه حواله‌ی ماشین نرسیدم به سود و فایده‌ها بنده در بورس یا مزایده‌ها تازه کفّار هم اگر پَستند همگی با حقیر، همدستند من رها در بلایشان نکنم روز سختی، رهایشان نکنم بنده بیزارم از سندسازی نیستم اهل پارتی‌بازی می‌شوم غرق تا که شَر نشوم باعث خواری پدر نشوم" واقعاً آفرین بر این صفتش من فدای تریپِ معرفتش! اصل مطلب، زرویی نصرآباد، ص ۱۷۱ و ۱۷۲. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کاریکلماتور از پرویز شاپور 🌼 ماهی، از قطرات باران، بالا رفت. 🌼 بلبلی که تارهای صوتی‌اش را از دست داده بود، انگشت پایش را داخل دهانش کرده بود و سوت بلبلی می‌زد. 🌼 ساعت مغروری دارم که همیشه، لحظه‌ها را پشت سر می‌گذارد و خودش، جلو جلو می‌رود. 🌼 گربه، ماهی را خورد و آب تُنگش را به نیّت آب توبه، سرش ریخت. 🌼 ابر پاره پاره، نشان‌دهنده‌ی آن است که در آسمان هم فقر وجود دارد. 🌼 نمی‌دانم ماهی چه غذای شوری خورده که آن قدر روی آن، آب می‌خورد. 🌼🌼🌼🌼🌼 قلبم را با قلبت میزان می‌کنم، کاریکلماتور، شاپور، ص ۵۴ و ۵۵. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
قفس رباعی از میرهاشم میری گفتم به قصیده‌ای، سخن، ساز کنم یا با غزلی، ترانه آغاز کنم اما دلِ بی‌شکیب نگذاشت مرا جز در قفسِ رباعی آواز کنم! خلوت انس، ج ۲، ص ۴۶۹. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬ 📘115 📕📘حکمت و حکایت شماره (115) ─┅═|| مرگ درویش ||═┅─  ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ♡ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ●●عطار در محل کسب خود مشغول بـه کار بود کـه درویشی از آنجا گذر کرد. درویش تقاضای خودرا با عطار در بین گذاشت، اما عطار همان‌ گونه بـه کار خود می‌پرداخت و درویش را نادیده گرفت. ●●دل درویش از این رویداد چرکین شد و بـه عطار گفت: ●●تو کـه تا این حد بـه زندگی دنیوی وابسته‌اي، چگونه می خواهی روزی جان بدهی؟ عطار بـه درویش گفت: مگر تو چگونه جان خواهی داد؟ ●●درویش در همان حال کاسه چوبین خودرا زیر سر نهاد و جان بـه جان آفرین تسلیم کرد. این رویداد اثری ژرف بر او نهاد کـه عطار دگرگون شد، کار خودرا رها کرد و راه حق را پیش گرفت… ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ♡ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📗تذکرة الاولیا 📕عطار نیشابوری 📘 کانال ســـــــرزمین شعر و ادب: ┏━━━━━━┓ ⠀ عضویت ┗━━━━━━┛ ▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شادمانی از فاضل نظری شادمانی، خود غم دنیاست؛ پس بی‌اعتنا مثل گُل، در محفل غم‌ها و شادی‌ها بخند با به دست آوردن و از دست دادن، خو بگیر رودها، هر لحظه می‌آیند و هر آن می‌روند اکنون، نظری، ص ۲۹. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
یک خاطره‌ی شیرین سؤال و جواب معلم چند روزی می‌شد که به مدرسه‌ی جدید رفته بودم. سر زنگ علوم، معلم به ترتیب شماره‌های دفتر کلاس، از دانش‌آموزان سؤال می‌کرد. از آن جا که اسم من در آخرین ردیف دفتر نوشته شده بود، حدس می‌زدم چه سؤالی را از من بپرسد. به همین دلیل، شروع به حفظ کردن همان سؤال کردم. سؤال این بود: از طبقه‌ی نخستین‌ها، جانوری را نام ببرید و بگویید در کجا زندگی می‌کند؟ مشغول حفظ کردن جواب بودم که آقا معلم، مرا صدا کرد و من بدون این که به سؤالش توجه کرده باشم، در پاسخ گفتم: آقا اجازه، میمون. این جانور در بیشه‌های بزرگ زندگی می‌کند. در همین لحظه، با صدای شلیک خنده همکلاسی‌هایم، به خودم آمدم و متوجه شدم معلم از من پرسیده است: اسم کوچک شما چیست؟ شادی‌های ماندگار، اصغر جدایی، ص ۷۹. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303