eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
7.9هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
752 ویدیو
1هزار فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
. علیه السلام اجرا شده۱۴۰۲ به نفسِ حاج محمد رضا طاهری ●━━━━━━─────── بار اول سلام کرد حضرت روش رو ازش برگردوند. سلامو جواب داد اما روش رو ازش برگردوند. پیرمرده گفت: یه بار دیگه دارن طوافت میدن می برنت. گفتم چیکار کنم؟ گفت بگو آقا بحق مادرت زهرا سلام الله علیها. میگه تو اون طواف آخر گفتم آقا تو رو بحق مادرت زهرا سلام الله علیها روتو برنگردون. آقا فرمود: چرا کاری می کنی ما ازت رو بر گردونیم. لذا به این مادر همشون یجورِ دیگه ای ارادت دارن...پسرش جوادالائمه هم همینطور بود... موفق اومد دوان دوان گفتش یا امام رضا علیه السلام من تا حالا اینطوری پسرتو با این حال ندیده بودم. ببین چیکار داره میکنه؟ هی مشت میزنه رو زمین، چشا کاسه ی خون شده هی میگه آتیش تون میزنم، از خاک بیرون تون میکشم. حضرت رضا علیه السلام اومد فرمود: عزیز دلم چه کسی رو میخوای بیرون بکشی آتیش بزنی؟ یه نیگا به بابا کرد گفت: بابا آخه مادرم زهرا سلام الله علیها چه گناهی داشت؟ چرا درِ خونه اشو آتیش زدن؟ چرا سیلی تو صورتش زدن؟* هی زمین خوردم و هی ناله زدم وا اُمّاه! دارم از کوچه عجب خاطره هایی پسرم مثل آن چادر خاکی شد عبایت خاکی مثل زهرا سرم آمد چه بلایی پسرم مادرم را پسرش برد سوی خانه ولی من سوی خانه روم با چه عصایی پسرم *یه مقدار بیشتر راه نبود از کاخ مأمون تا خونه امام رضا علیه السلام. میگن پنجاه مرتبه حضرت رو زمین نشست. گاهی تعادل از دست می داد و زمین میخورد. هی صدا می زد آه جیگرم! آه پسرم!* «ازاین جا حواس ها جمع باشه امام رضا علیه السلام داره روضه میخونه....» سر نهادم به روی خاک که از جدم حسین برده ام ارثِ غریبَ الغربایی پسرم آب هم گر بدهی باز دلم می سوزد شده این حجره عجب کرب و بلایی پسرم جوادم!جگرم پاره شد اما بدنم پاره نشد کَس نزد بر سر من سنگِ جفایی پسرم دو ماه با این روضه ها گریه کردی شب آخره : دست و پا می زنم و سینهٔ من نیست دگر زیر پا و لگد بی سر و پایی پسرم گریه بر بی کفن کرب و بلا کن در قبر چون که بند کفنم را بگشایی پسرم *صلی الله علیک یا اباعبدالله..هر جایی اسم کفن بیاد ناخودآگاه باید بگی ای حسین....ای بی کفن حسین...* *اباصلت میگه اون لحظه آخر یه وقت دیدم یه آقازاده مه سیمایی وارد حجره شد. اول حواسم پرت بود سوال کردم آقا! شما کی هستی ؟ من که همه درهای حجره رو بسته بودم. فرمود اباصلت حواست کجاست؟ اون خدایی که یه لحظه منو از مدینه به توس میاره قادر نیست از در ِ بسته منو وارد کنه؟ فهمیدم جوادالائمه ست. سلام کردم گفتم آقاجان خیلی وقته بابات منتظره... رفقا نکته اینجاست، امام رضا علیه السلام تا این لحظه میگن حضرت همش می خوابید تو حجره تو بستر. حتی سر سفره که اومده بودن با غلاما معمولا غداشونو میخوردن نتونست بنشینه. اینقد حالش بد بود. این سمی که به امام رضا علیه السلام دادن یه سهم مهلکی بود. اما اباصلت میگه تعجب کردم. تا نگاه امام رضا علیه السلام به علی اکبرش افتاد، تا نگاهش به جوادالائمه علیه السلام افتاد. یه وقت دیدم انگار جون به پاهای امام رضا علیه السلام اومد. از جا بلند شد دوان دوان تا جلو در اومد. تا دست، گردن جوادش انداخت افتاد روی زمین. من میگم درستم همینه. آدم نگاهش به جوونش میفته جون میگیره...* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده به نفسِ حجت الاسلام سید حسین موسوی ●━━━━━━─────── *یزید صبر کن. کربلا در کربلا میماند اگر زینب س نبود. آره. اینم اضافه بکنید. کربلا در کربلا میماند اگر رقیه س نبود. گریه های این بچه توو شام جهت دار بود. معنا دار بود. می خواست یزید و رسوا بکنه. حالا میگم روضه اش رو براتون...* قصد دارم در انتهای قیام آبروی یزید را ببرم بعد هم با خیال آسوده می‌روم، می‌روم سوی پدرم «حسیییین جان. حسییییین جان.» *نزدیکی های شهر عسقلان هوا گرم شده بود. یزیدیآ اسباشون رو آب می دادند اضافه های آب رو می ریختند رو زمین. به این مخدرات و به این بچه ها آب نمی دادند. یه نقل اینه. خانم سلام الله علیها زیر سایه بوته ی خواری رفت آن جا خوابش برد. "و تَرَکوها و ارتَحَلوا عَنها". لشکر کوچ کرد و این دختر رو فراموش کردند. خانم اونجا جا موند. یه وقت زینب متوجه شد. "فَبَکَت و نادَت". گریه می کرد. زینب س بلند بلند درخواست می کرد. "یا قَوم بِاللهِ عَلَیکُم اِصبِروا. فَقَد اِفتَقَدَت اِبنَتُ اَخی و قُرَهُ عَینی." نور چشمم گم شده. دختر برادرم گم شده. این زجر رفت دنبال رقیه و رقیه رو پیدا کرد. نمی دونم شاید این بچه منتظر ترحم بود. سه سال است. تشنه اش بود. گفت لااقل یه خورده به من آب میده. اما اما اما...* هِی گفتم نزن میام میام میام موهامو نکش میام میام میام *هِی لگد می زد. بابا بابا همه رو تحمل کردم بابا. می دونی کجا خیلی اذیت شد دخترش؟ ..* هِی لگد می زد بابا بابا بابا حرف بد می زد بابا بابا بابا .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
. |⇦•آهای اهل شام... و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده نفسِ حاج میثم‌مطیعی•✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ دلم روشنه خبر میرسه آهای اهل شام سحر می‌رسه صدای منو اگه بشنوه به داد دلم با سر میرسه ... پدر میرسه من دلم روشنه ... میاد دوای دردم خواب دیدم اومده ... خودم دورش بگردم موهای سوخته شو ... همینجا شونه کردم «بابایی بابایی ... به من بگو کجایی» آهای نیزه‌دار حواست کجاست؟ سر روی نی عموی منه نیفته یه وقت به روی زمین که طوریش بشه دلم میشکنه ... عموی منه مثل گل پرپرم ... یه وقت نبینه بابا گم شده معجرم ... یه وقت نبینه بابا چادرِ رو سرم... یه وقت نبینه بابا «بابایی بابایی ... به من بگو کجایی» نمیگم چرا میون مسیر قدم شد کمون موهام شد سپید نمی‌خواد بگی توی قتلگاه کی موی تو رو گرفت و کشید ... گرفت و کشید دست و پا میزدی ... خودم تنت رو دیدم لحظه‌ای که همه ... می‌زدنت رو دیدم دست یک رهگذر ... پیرهنت رو دیدم «بابایی بابایی ... به من بگو کجایی» (بند اول) و نغمه پرداز: (بندهای دوم و سوم): .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. #روضه حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده به نفسِ حاج وحید گلستانی ●━━━━━━─────── گفت بابا..! بعد رفتن تو مهربون من خواهرت میشد بلا گردون من میشینم با دندونام قصه میگم یکی بود یکی نبود دندون من زخمهای سرت منو پیر میکنه آیه های موت و تفسیر میکنه دست نبردم تو موهات درد نکشی توموهای سوخته دست گیر میکنه بین موهام سوره فجرو نگاه سه ساله دخترتم اجرو نگاه دنبال موهام روی سرم نگرد لابه لای پنجه ی زجرو نگاه این پهلو ناقص، این بازو بی حس ای بابا... مارو گردوندن مجلس به مجلس ای بابا.. باصورتم...چیکار کنم بهم بگین فقط کجا....فرار کنم چه‌جوری دست به موم زدن منو درست جلو سر عموم زدن گفت بابا..! رسیده آخرِ کارم بابایی *دیگه داره رمق رقیه هی میره..یه لحظه میتونی تصور کنی این بچه سر بابا رو گرفته تو بغل هی داره رمق از بدنش میره* رسیده آخر کارم بابایی پُرِ پاییزه بهارم بابایی هرچقدر دلت میخواد آیه بخون من که خیزرون ندارم بابایی رنج و عذاب شد خبر داری چیا تو مجلس شراب شد وقتی که با چوب زدنت دلم کباب شد بگو یه چیزی به اون که داشت تو بزمِ مِی چشای هیزی نشون میداد سکینه رو.... نزدیک بود امروز کنیز خونه ای شم دیگه آروم نمیشم من دیگه اون رقیه که نرفته بود بازار شام نمیشم من دیگه اون دختری که ندیده بود بزم حــــــرام نمیشم... «من که همه عمر رفته بودم تنها به مجالس زنانه» «بابا! مگر که تشت زر و چوب خیزران کم بود که بعد چند دقیقه شراب آوردن» تو رو میزدن به قصد ثواب منو میزدن تو بزم شراب تو‌ بزم شراب... شد آستین پاره برا من حجاب نشست حرمله روبروی رباب *حسیــــــــــن جــــــــــانم..سیدالمظلوم سیدالغریب..رحم الله من ناداه یا حسین...* رسمه به والله تو ماها ناز یتیم رو میخرن دختر یتیم که ناز کنه براش عروسک میخرن اما بگم ز شامی ها با ماها خیلی فرق دارن دختر یتیم گریه کنه سر باباشو میبرن تو خرابه تشییع چطوری بود زینب یه گوشه نشسته بود این بدنو تو دست گرفته بود یطرف رباب نشسته بود...تا حالا تشییع جنازه نشسته دیده بودین..دست به دست میچرخوندن و گریه میکردن رسید به قسمت سخت کار کی خاک بریزه؟هر کی مشت شو پر میکرد یاد ابی عبدالله میفتاد بالا سر علی اصغر وقتی میخواست روی علی اصغر خاک بریزه میگفت زینب هنوز چشاش بازه..* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇