eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
8هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
756 ویدیو
1هزار فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
. حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده به نفسِ حاج حیدر خمسه ●━━━━━━─────── تا حالا چپ وراست خوردی؟چرا رقیه مرد ما نمیمیریم؟با لگد اوردش پهلو نموند براش اه...چشماش ورم داشت..آخه ی سیلی یه مرد جنگآور، صورت بچه چقدره ؟یجوری زد زبونش گرفت دیگه نگفت:بابا.گفت:عم .عم.عمووو* برکت سفره‌ی نذریِ محرم، صفر است باقی سال اگر سفره ما نان دارد چه کسی گفته که در جنت الاعلی‌ست فقط شاه ما روی زمین روضه‌ی رضوان دارد *تا حالا دیدی دندون بچه بیفته...دندون بچه سه ساله هنوز ریشه نداره با یه ضربه میفته ..آه دندوناش افتاده بود..* شرط ایمان به خدا، گریه ی بر ماتم اوست قول معصوم به این مسئله اذعان دارد تکیه بر نیزه ی غربت کرده در حالیکه لشکر جن و ملک گوش به فرمان دارد شمر با خنجر کندش چقدر تندی کرد ذبح با ضربه زدن، دردِ دو چندان دارد دخترش کاش نیاید وسط قربانگاه تا نبیند پدری بی سر و عریان *"صلی الله علی سیدنا العریان...حسین"میخوام از زبون یه دختر گله مند به باباش روضه بخونم:..* بگو امشب به من از عصرِ عاشورا کجا بودی؟ مرا مهمانی آوردی خودت تنها کجا بودی؟ بگو وقتی چهل منزل مدام از ناقه افتادم الا ای در نگاهم عروة الوثقی کجا بودی؟ اگر بر نیزه بودی من که چشمانم نمی‌دیدت مرا بردند بازار یهودی‌ها کجا بودی؟ کلیسا رفته‌ای از شانه‌ی گیسوت فهمیدم چه کم دارند اطفالت از آن ترسا؟ کجا بودی؟ من از بوی طعام خانه ها خوابم نمیگیرد تو ای با بوی نان همراه، تا حالا کجا بودی؟ *بوی نون میدونی از کجا بود؟؟ در تنور رو برداشت. آه.. آتیش زیر خاکستر؛ سر رو گذاشت تو تنور .بوی نان گرفت محاسن سوخت موها سوخت ..حسین ...* بابا جان! شنیدم بر درختی تاب خوردی، ملالی نیست مرا آن شب که زجرم داد در صحرا، کجا بودی؟ تو معلوم است شبها جای گرمی داشتی بابا من این شبها که می‌لرزیدم از سرما، کجا بودی؟ شب ویرونه که با گریه چراغونی میشه من که هق هق می کنم خرابه بارونی میشه هِی می خوام نشون بدم بابا که هیچیم نشده ولی سرفه ام می گیره کُنج لبم خونی میشه بو دلِ شَبدَه بِویرانه گَلیبسَن یارالی بو نَ دُنیادی بابا سَن یارالی من یارالی میشه که نفسم موقع صحبت نگیره که سر و پایین، یتیمی از خجالت نگیره بچه ها بهم می‌خندیدن بابا الهی که دخترِ یتیمی لکنت نگیره بو دلِ شَبدَه بِویرانه گَلیبسَن یارالی بو نَ دُنیادی بابا سَن یارالی من یارالی «یارالی ننه ننه ننه..» *گفتی دست مادرم شکسته بود الآنم دست دخترت بالا نمیاد.هی سر رو می‌آورد بالا سر می افتاد خجالت می کشید.. حسین * *توی خرابه همهمه شد ..رقیه رفت بزرگترها رفتند تصمیم بگیرند ،رباب و نجمه و خانم و امام سجاد .چکارش کنیم؟؟ خانم فرمودند: ما که کم داغ ندیدیم، آروم باشید. می بریمش قبرستون مسلمانها قبرستون مسلمانها نذاشتند خاکش کنند، آخ با دست قبر کَند...تو آل الله دونفر براشون قبرکَندن فرق داشت ..یکی پشت خیمه ها حسین با خنجر خاک رو کَند اما اینجا دیدند زنها تو خرابه با دست دارند خاک رو می کَنند ..آخ دخترِ حسین رو خاک کردند..* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
. سلام الله علیها اجرا شده نفسِ سید رضا نریمانی ●━━━━━━─────── خواب بودم یه خورده بد بیدار شدم یکی داشت نعره میزد بیدار شدم رو سرم دست میکشیدی پا بشم بعد تو هی با لگد بیدار شدم بعد رفتن تو مهربون من خواهرت میشد بلا گردون من میشینم با دندونام قصه میگم یکی بود یکی نبود دندون من دستای مردای شامی سنگینه بعد سیلی چش من تار میبینه تاری چشام فدا سرت فقط تو رو خوب نمیبینم بدیش اینه کاش می شد تو رو شریک راز کنم خیلی حرفا رو برا تو، باز کنم کاشکی درد دست و گردنم میذاشت برا باباییم یه خورده ناز کنم بازوی شکسته بازو نمیشه دردی مثل درد پهلو نمیشه دوست دارم ناز بکنم برات ولی ناز دختر بدون مو نمیشه غم رفیق چشمای ترم میشد سفرت داشت دیگه باورم میشد خواهرت اگه نبود موهای من از اینکه مونده کمترم میشد بین موهام سوره فجرو نگاه سه دخترتم اَجرو نگاه دنبال موهام روی سرم نگرد لابلای پنجه ی زجرو نگاه همیشه پدر عزیز دختره به خدا که همه چیز دختره من کبودیام سر تازیونه ست بگو هی نگن مریضه دخترت بابا! دشمنای تو امونم نمیدن زیر آفتاب سایه بونم نمیدن به کنیزا اینجا نون خشک میدن باباجون به من همونم نمیدن رسیده آخر کارم بابایی پره پاییزه بهارم بابایی هر چقدر دلت میخواد آیه بخون من که خیزرون ندارم بابایی *حالا سرتو بغل گرفت نمتونه بلند کنه سرو، آروم آروم آوردجلو گفت...* زخمای سرت منو پیر می کنه آیه های عمو تفسیر میکنه دست نبردم تو موهات درد نکشی تو موهای سوخته دست گیر میکنه دور گردنم غُل انداخته بودش همونی که چهار قُل انداخته بودش چقدر زود میخوای از پیشم بری تازه حرفامون گل انداخته بودش بی تو من بایدم آشفته باشم این اسیری رو پذیرفته باشم این دفعه خواستی بری منم ببر بدون من نمیری گفته باشم حرمله میزد.. دستمو میکشید و تو قافله میزد خسته نمی شد و سر حوصله میزد منو سکینه رو تو چند مرحله میزد از بس که زده لبی نمونده دندونی برام نمونده بابا وقتی اومدی که تار میبینم سویی به چشام نمونده بابا قدم خمیده سه ساله ای شبیه من کسی ندیده بس که گرسنمه بابا رنگم پریده ببین که دونه دونه ی موهام سفیده داره موهام یواش یواش شبیه مادرت سفید میشه سرم شکسته عمو که رفته حرمت حرم شکسته افتادم از رو ناقه و پرم شکسته پهلوی من شبیه مادرم شکسته .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده نفسِ حاج ●━━━━━━─────── *یه حرفی بگم اونایی که دختر دارند میدونند دختر با پسر فرق داره.«از مشغولین بهشت زهرای تهران پرسیدن خاطره داری روضه ای چیزی تو ذهنت مونده باشه؟ گفت خیلی زیاد..گفت: یک روز دیدم یه دختربچه ای رو دفن کردند مراسماش تموم شد دیدم از فردا دم دمای غروب بابای بچه میومد تا نزدیک طلوع آفتاب که هوا روشن میشه کنار قبر دختر می موند بعد میرفت. گفتم شاید تا چهلم دست برداره چند ماه گذشت یه روز رفتم جلو بهش سلام کردم گفتم: فلانی من اینجا خدمتگزارم یه سوال ازت دارم خدا صبرت بده، خدا بچه اتو رحمت کنه چرا هر روز غروب میای میگن خوبیت نداره؟ یه نگاه کرد گفت: دخترم خیلی از تاریکی می ترسه»همچین که از رو شتر افتاد یه نگاه کرد دید همه رفتند.تاریکی خیلی سخته اونم دختربچه تو بیابون گم‌ بشه بزرگش نمیتونه تحمل کنه اگه دختر بچه زمین بخوره یا خدای نکرده کسی بهش آسیبی برسونه دستشو میذاره رو همون جایی که آسیب دیده تا برسه به باباش میگه بابا فلانی منو زد. اما من نمیدونم این حرامزاده چه جور این بچه روزد تا اوردش داخل کاروان دیگه نرفت سراغباباش اول ازهمه خاک لباساشو تکوندیه نگاه کردرفت لابه لای نیزه هانیزه ای که سرعموعباسش رونیزه بودیه نگاه کرد..* عمو عباس گوشواره هامو یادت هست عمو عباس النگوها مو یادت هست عمو‌ به غارتش بردن صدای شمر میده منو عذاب أین عمی العباس ؟ جلو چشای ما میخوره آب أین عمی العباس؟ دستای عمه رو بسته با طناب أین عمی العباس ؟ عمو بیا دخترحرمله میگه مارو کوفه می برند عمو بیا من خجالت میکشم دورم پر از نامحرمه عمو بیا *بچه رو از زن غساله گرفت اومدند تو خرابه نشستند اصلا آیین و بنیان تشییع جنازه اینه رو شونه باید تشییع بشه،خانم زینب نشست رو زمین این بچه رو،رو دست گرفت، یه طرف رباب نشست، یه طرف امام سجاد، یه طرف خانم سکینه، یه طرف ام کلثوم نشست ،تا حالا تشییع جنازه نشسته دیده بودید؟ حضرت داره قبر رو آماده میکنه این بچه روگذاشتند رو دست همدیگه..به عزت وشرف لااله الاالله..* بیایید تشییع جنازهٔ یک بدنه بیایید بدن رقیه هم بی کفنه *بچه رو گذاشت تو قبرخانم یه نگاه کرد صدا زد رقیه جان؟ نترسی عمه این تاریکی دیگه زجر نداره. سخت ترین لحظه دفن این خانوم اونجا بود هی همه دارن بهم نگاه میکنند کی خاک رو بدن میریزه ؟آخه این امانت حسین بوده، این سوگلی داداشش بوده.. خانم زینب یه لحظه یاد نیمه شبی افتاد تو مدینه باباش امیرالمؤمنین هی می رفت داخل قبربیرون میومد. دیدن علی نشسته بالای قبر فاطمه ..* چه کنم! آتشی افتاده به جانم چه کنم؟ آتش از آب دو دیده ننشانم چه کنم؟ *انقدر بابا بابا کرد..وقتی باباشو بغل گرفت گفت عمه دیگه نمیخوابم میترسم دوباره بابام بره...میگن فردای شهادت این خانم دیدن بی بی ام کلثوم خیلی گریه میکنه.خانم زینب فرمود خواهرم چرا انقدر گریه میکنی؟ عرضه داشت خواهرم دیروز رقیه رو پای من خوابش برده بود. یه لحظه بیدار شد گفت عمه میتونم یه چیزی بگم؟ چیه عزیز دلم!عمه خیلی گرسنه ام شده.. زخانه ها همه بوی طعام می آید ولی به جان تو بابا گرسنه خوابیدم .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. |⇦•دارم از طفلی... حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده به نفسِ کربلایی ●━━━━━━─────── "صلی الله علیک یا اباعبدالله یا رحمت الله الواسعه و یا باب النجاة الامه.. حسین" شب سومه میگی خدایا بحق حسین شب خاصیه شب دختر سه ساله اش رقیه ست هم خدا رو برای فرج امام زمان قسم بده خدا رو همونطور که ماه رمضون میگی الهی بعلیٍ امشب بگو بحق الحسین فرج آقامونو برسون هر کس گرفتاره امشب باب الحوائج واسطه است.."اشف صدرالحسین بحق الحسین و بظور الحجه" یا صاحب الزمان شب عمه سه سالت رقیه ست امشب یه سرم به ما بزن آقا "انا سائلکم" ما هم امشب اومدیم برا گدایی در خونه این سه ساله...* دارم از طفلی خودم را بیقرارت میکنم هر چه دارم یا ندارم را نثارت میکنم تو قتیل گریه ای پس من برای گریه ام دیده ام را وقف چشم اشک بارت میکنم خوش به سعادت چشمی که این شبای محرم بارونی بشه..آری گریه کن برا اون مصیبت اون آقایی که هر روز که از روزای محرم میگذشت میدید سپاه دشمن روز به روز داره اضافه میشه.. هل من ناصرش رو از همون روز دوم محرم که رسید کربلا شروع کرد. اما وقتی بعد هزار و چهارصد سال اگه میخوای امام حسینو یاری کنی با همین اشکای چشمت تو روضه کمک بده به آقا...مگه نمیگی "یا لیتنا کنا معک" کاش کربلا بودم کمکت میکردم.حالا که کربلا نیستم اینجا تو روضه ات دم میدم..* آب مینوشم به یاد خشکی لبهای تو با دو قطره آب خود را داغدارت میکنم *یه چیزی امشب یادت بدم میخوای روضه خونگی خودت بشینی برا امام حسین روضه خونگی بگیری هر وقت ظهر غروب نصفه شب تشنه ات شد رفتی طرف آب برداری بگو "السلام علیک یا اباعبدالله"به این آب نگاه کن یه لحظه صبر کن بگو قربون لبای تشنه ی بچه هات حسین...* * هلال ابن نافع میگه من وسط میدان بودم هم خیمه گاه عمربن سعد رو مشرف بودم میدیدم هم خیمه گاه حسین دیدم دختر بچه ای دامن سیدالشهدا رو گرفته هی صدا میزمه" ابا اناالعطشان"میگه این صجنه جیگرمو آتیش زد هلال میگه تا این دختر صدا زد "ابا اناالعطشان" دیدم حسین گریه میکنه..آخه ابی عبدالله دید فشار تشنگی رو دختر زیاد شده گریه میکنه اونایی که دختر بچه دارن میدونن اگه بچه یه خواسته داشته باشه میاد هی دستتو میکشه بابا بابا داره جیگرم میسوزه.. نیزه دار میگه دیدم نیزه خم شد سر اومد مقابل دختر دست انداخت گردن بابا آخ بابا بگم یه دونه .. ببین گونه م که میریزه ازش درد سنان زد حرمله از خنده غش کرد این میزد اون میخندید بابا هلم میداد جلو لشکر بیارد ببین بابا ادامو در میارن *وقتی سر خم شد نیزه اومد جلو صورت دختر یه لحظه خودش خجالت کشید چون دختر دارا خوب میفهمن من چی میگم دختر دوست داره بهترین وضعیتو جلو باباش داشته باشه یه نگاه کرد کبودی صورت،لبا ترکیده، چشم ورم کرده. بابا اومد جلو صورتش گفت بابا یه چیزی میگم ناراحت نشی من اون دختری که میشناختی نیستما من همون رقیه قدیمما ...* دیگه از دست خودم کلافه ام زحمتو کم میکنم اضافه ام دختر خوش قیافه بودم هیچکی خوشش نمیاد از قیافه ام آره یه دختر با این سرو صورت کی دوست داره ببینه ..بابا دیگه خسته شدم عمه م از دستم کلافه ست منو ببر..بریم تشییع جنازه ..پیکری که تشییع نشد پیکر رقیه ست چون همونجا جون داد همونجام خاکش کردن.. شب سوم محرمه همه جمعیت پیرو جووون از سویدای دلت بلند بگو یا حسین..* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
متن روضه 1 🔸مرا که دانه اشک است، دانه لازم نیست 🔸به ناله انس گرفتم، ترانه لازم نیست زبانحال بی بی رقیه سلام الله علیها... گوشه خرابه... 🔸نشان آبله و سنگ و کعب نی کافیست 🔸دگر به لاله رویم نشانه لازم نیست شب سوم محرم... معمولا رسمه... متوسل میشن به نازدانه ابی عبدالله... زهرای سه ساله... 🔸به سنگ قبر من بی‌گناه بنویسید 🔸اسیر سلسله را تازیانه لازم نیست چه کردن با این نازدانه...خدا... 🔸عدو بهانه گرفت و زد به او گفتم 🔸بزن مرا که یتیمم، بهانه لازم نیست (سازگار) نمیدونم تا حالا بچه یتیم دیدی یا نه... کنار بدن بابا دیدی چطور ناله میزنه... با زبان کودکی همه حرفهاش رو به بابا میگه... هرکی ناله این بچه ی یتیم رو بشنوه ناخودآگاه اشکش جاری میشه... اما ... هر جا شما بچه یتیم ببینید... حتما نوازشش می کنید... باهاش همدردی می کنید... من بمیرم برا یتیم ابی عبدالله... چه خوب نوازشش کردند... چه خوب باهاش همدردی کردن... کنار سر بابا... هر کجا رسیدن... بهش تازیانه زدند... بهش سیلی زدند... 🔸بزن مرا که یتیمم، بهانه لازم نیست گوشه خرابه... نیمه های شب... بی بی رقیه... شروع کرد به گریه کردن... هی بهونه بابا میگیره... میگه عمه جان زینب... من بابامو میخام عمه جان...بابام کجاست... بلاکش دوران زینب اومد کنار دختر نشست... صدازد... عمه جان انقده بی تابی نکن... عمه جان بابات رفته سفر برمیگرده انقدر گریه نکن... هرکاری کرد این دختر بچه آروم نشد... اهل خرابه از خواب بیدار شدند با صدای گریه خانم رقیه همه به گریه افتادن صدای ناله اهل خرابه بلند شد... خبر به کاخ یزید معلون رسید... خدا لعنتش کنه صدازد چه خبر شده... گفتن دختر ابی عبدالله... گوشه خرابه... هی بهونه بابا می گیره... نانجیب صدا زد... خوب ببرید سر بریده باباش حسین براش... یا صاحب الزمان... امان از اون لحظه ای که سر مقدس ابی عبدالله رو آوردن داخل خرابه... گذاشتند جلو دختر بچه... حالا تصور کن... یه دختر سه ساله... سر باباش رو در مقابلش بگذارن... چه حالی پیدا میکنه... تا نگاهش به سر بابا افتاد... صدا زد بابای خوبم... کجا بودی... يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي خَضَبكَ بِدِمائكَ! بابا... کی تو رو به خونت خضاب کرده... يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي قَطع وَ رِيدَيْكَ بابای خوبم... کی رگهای گردنت رو بریده... يا أبتاهُ مَنْ ذَا الَّذي أَيتمني علي صِغَر سِنّي (نفس المهموم 456) بابا... بگو ببینم... کی منو تو بچگی یتیم کرد... هی دست رو صورت بابا میکشه... هی نوازش میکنه... گریه میکنه... صدا زد... بابا... نبودی ببینی بعد از چی به سرمون اوردن بابا... يا أبتاهُ، منْ بَعدكَ وا غُرْبَتاهُ بابا... بعد از تو داد از غريبي (انوار الشهادة 244) خیمه هامون رو آتیش زدند...بابا دستهامون رو بستند...بابا طناب به گردنمون انداختند...بابا ما رو شهر به شهر به شهر گرداندند... بابا... نبودی ببینی از کربلا تا شام چقدر به ما تازیانه زدند... 🔸شامی ها بدند، بابا،بابا، بابا 🔸عمه رو زدن، بابا،بابا، بابا هر کجا ميخواستند به ما تازیانه بزنند عمه جانم زینب... بدن رو سپر میکرد... مبادا تازیانه به ما اصابت کنه... بابا اصلا باورم نميشه... 🔸زجر چه بی حیاست، بابا،بابا، بابا 🔸پس عمو كجاست، بابا،بابا، بابا 🔸صورت نیلی، بابا،بابا، بابا 🔸بچه و سیلی، بابا،بابا، بابا بابا... ببین صورتم کبود شده... موهای سرم سفید شده... مثل مادرم زهرا قدم خمیده... بابا دیگه طاقت ندارم... دیگه تنهام نزار... منم با خودت با خودت ببر بابا... انقدر کنار بدن بابا ناله زد... یدفعه دیدند دختر یکطرف افتاد سر بابا یکطرف... عمه جانش زینب اومد نگاه کرد دید دختر جان به جانان تسلیم کرده... 🔸ناز مرا به ضربت سیلی کشید خصم 🔸بابا گمان مبر که نوازشگرم نبود 🔸تا زنده ام به جان تو مدیون زینبم 🔸جز او کسی به فکر من و خواهرم نبود (و سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبون)َ شعراء 227 - 👇
متن روضه 2 🔸منم آن گنج الهی که به ویرانه نهانم 🔸گر چه طفلم به خدا بانوی ملک دو جهانم امشب دلها رو روانه کنیم... کنار حرم با صفای بی بی رقیه سلام الله علیها... امشب به یاد غربت نازدانه ابی عبدالله اشک بریزیم... 🔸ابر سیلی است نقاب رخ همچون قمر من 🔸چادر عصمت زهراست همانا به سر من نميدونم دختر سه ساله دارید یا نه... حتما همتون دیدید... دخترها علاقه خاصی به بابا دارن... اصلا معروفه... میگن دخترها بابایی هستند... آنهایی که دختر دارند بهتر میفهمن چی ميگم... خدا نکنه کسی این دختر بچه رو اذیت کنه... میگه بزار بابام بیاد... شکایتت رو به بابام میکنم... خدا نکنه زخمی رو بدن دختر بچه باشه... میگه بزار بابام بیاد... بهش نشون میدم... بهش ميگم... 🔸دم به دم بر جگرم زخم روی زخم نشسته حالا میخواهی درد دل نازدانه حسین رو گوش بدی بسم الله... 🔸دم به دم بر جگرم زخم روی زخم نشسته 🔸دلم از داغ کباب و سرم از سنگ شکسته چقدر بهش سنگ زدند... چقدر بهش تازیانه زدند... چقدر سیلی زدند... یاصاحب الزمان... 🔸رخ نیلی، لب عطشان، دل خونین، تن خسته اما... 🔸گره از خلق گشایم به همین بازوی بسته امشب اگه با ابی عبدالله کار داری.... آقا رو به نازدانه اش قسم بده... اگه گرفتاری، مریضداری، حاجت داری، اگه کربلا میخواهی... بگو حسین جان... تو رو به صورت سیلی خورده دختر سه ساله ات قسم... امشب دیگه دست خالی ردمون نکن... 🔸طواف شمع چون پروانه می کرد 🔸به دستش موی بابا شانه می کرد تا سر بابا رو گذاشتند جلو دختر بچه صدا زد بابا... چه بلایی سرت آوردن...بابا... 🔸سر و روی پدر را پاک می کرد 🔸برایش عقده ی دل باز می کرد صدا زد بابای خوبم... 🔸به قربان سر نورانی تو 🔸چرا خون ریزد از پیشانی تو يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي خَضَبكَ بِدِمائكَ 🔸رخ من نیلی از سیلی است بابا 🔸لبان تو چرا نیلی است بابا بابا کی با چوب به لب و دندانت زده... اما میخام بگم... بابای خوبم... 🔸تو از چوب جفا داری نشانه 🔸مرا باشد نشان از تازیانه اگه با چوب به لب و دندان تو زدن... اما به منم تازیانه زدن... 🔸مرا باشد نشان از تازیانه بابا دیگه طاقت تازیانه ندارم... طاقت سیلی خوردن ندارم... طاقت سنگ خوردن ندارم... 🔸ز تو دارم تمنا جان بابا 🔸مرا با خود ببر در نزد زهرا ................. . "امشبی را شه دین، در بغلم مهمان است" صبح فردا بدنم روی زمین بی جان است شاعر: * امشبی را شه دین در بغلم مهمان است (مکن ای صبح طلوع)۲ رویِ لبهاش هنوز آیه ایی از قرآن است (مکن ای صبح طلوع) - 👇
. |⇦•خورشید من آمدی شبانه... و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده به نفسِ حاج عباس حیدر زاده ●━━━━━━─────── چه اشک هاکه چکیده به پای آمدنت بیا که جان من آقا فدای آمدنت ازاینکه با عملم “تَحبس الدعا” شده ام نمی رسد به اجابت دعای آمدنت پس از هزار و صد و چند سال غیبت باز به سر نیامده این ماجرای آمدنت به سینه شوق تو دارم غریبِ بی یاور بگو چه کار کنم من برای آمدنت گذشت عمرم و شد پیر نوکرت آقا در انتظار فرج جمعه های آمدنت *فقط سوال یه من امشب شب سوم از خودم و همه شماها اینه که چقدر منتظر امام زمانت هستی چقدر برای اومدنش اشک می‌ریزی چقدر براش دعا می‌کنی در طول روز چند بار صداش می‌زنی از خودم این سوال را می‌کنم شرمنده می‌شم سرمو پایین می‌اندازم چقدر نگاهت به دره تا آقات بیاد چقدر دعا می‌کنی تا آقا بیاد چقدر منتظرشی تا آقا بیاد اگر همه انتظارها را رو هم جمع کنی به یه لحظه انتظار رقیه نمی‌رسه همش نگاهش بود باباش کی میاد کی میاد کی میاد سوال می‌کرد عمه بابا کی میاد ؟گوشه خرابه اون شبی که بیدار شد گریه می‌کرد هرچی بهش اصرار کردند چی می‌خوای گرسنته؟ گفت نه عمه، تشنه‌ای؟ نه عمه عمه چی می‌خوای؟ آهسته کنار گوش عمه گفت عمه بابا می‌خوام..* اکنون که نیامد ز سفر ماه منیرم خوب است در این گوشه ویرانه بمیرم از من نکشد ناز کسی چون که اسیرم *جان حضرت رقیه اگر همین الان یه دختر سه چهار ساله بیاد تو مجلس به شما بگن این بابا نداره یتیمه چه جوری احترامش می‌کنید چه جوری نوازشش می‌کنید؟.* بابا بابا بابا بابا بابا... خورشید من آمدی شبانه قدری بغلم کن عاشقانه نشناختمت در اول کار نفرین خدا به این زمانه کی زیر گلوت را پدر جان اینطور بریده ناشیانه؟ تقصیر حرارت تنور است این سوختگی زیر چانه اوضاع مناسبی ندارم چه خوب که آمدی شبانه من که همه عمر رفته بودم تنها به مجالس زنانه اما بابا! رفتم وسط شرابخواران کت بسته به زور تازیانه در راه شتر تکان نمی‌خورد خوردم کتکی به این بهانه هر بار طناب را کشیدند خوردیم زمین دانه دانه من سیر غذا نخوردم اما خوردم دل سیر تازیانه هر سنگ که بر سر تو می‌خورد می‌کرد به سمت من کمانه از خاطر من نمی‌رود نه آن ضربهٔ چوب وحشیانه دیگر ز سفر بدم می‌آید کی می‌بریم پدر به خانه در این سه ساله مرا یک مسافرت بردی من از خرابه تو از تشت سر درآوردی بابا جون من سلام اومدی به دیدنم گوشه ویرانه شام بابا جون من سلام ببین از خار مغیلان آبله زده پاهام از سفر خوش اومدی بابایی شدی مهمون رو دست دخترت مگه گوشه تنور بودی بابا یکمی سوخته بابا موی سرت من فدای سر تو صورتم کبوده مثل صورت مادر تو خیمه‌ها سوخته شد و گوشوارم را ربودند شبیه انگشتر تو بابایی از شهر کوفه تا به شام می‌زدند سنگ‌ها از رو پشت بام سیلی می‌زدن گل سه سالتو هر جایی که گفتم بابام می‌خوام .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
. سلام الله علیها اجرا شده به نفسِ حاج عباس حیدر زاده ●━━━━━━─────── *فرمودند سر بریده بابا را نشناخت چرا سر را نشناخت تا حالا از خودت سوال کردی چرا سر بابا را نشناخت بعضی‌ها میگن به وضع سر هم ریخته بود پیشانی شکسته بود لب‌ها چوب خورده بود مگه میشه دختر سر بابا رو نشناسه؟ یه دختر تو کربلا بدن بابا را نشناخت حق داشت نشناسه چون بدن را یا از سر می‌شناسند یا از لباس می‌شناسند. وقتی که اومد دید نه سر داره نه لباس داره صدا زد عمه جان این بدن کیه؟ گفت عمه جان این بدن بابات حسینه حق داشت سکینه نشناسه..اما سه ساله سر بابا را نشناسه خیلی حرفه اما نگاه کرد سر را نشناخت بعضیا میگن سر پیشانی شکسته بود. لب‌ها چوب خورده بود. خدا رحمت کند حضرت آیت الله شیخ حسن آقا تهرانی را ایشون خودش برا من نقل می‌کرد اوایل انقلاب حاکم شرع بود می‌گفت یه روز زنگ زدن خونه ما این دختر ۵ ساله‌ام گوشی رو برداشت منافقین به این دختر گفتن می‌خوایم بیایم بابایت رو بکشیم این دختر پشت گوشی دستش لرزید خورد. زمین یک هفته نکشید دق کرد مرد فقط به این دختر گفتند می‌خوایم بیایم باباتو بکشیم.. حالا بیا ببین سر بریده بابا را جلوی دختر ..* خیلی دیر اومدی دیره دخترت داره می‌میره رمقی نداره دستاش سرتو بغل بگیره *میگن سر بابا رو نشناختی بعضیا یه علت دیگه‌ای نقل می‌کنند میگن از شدت سیلی که به رقیه زدند دیگه چشماش تار می‌دید. آخه دست سنگین و صورت سه ساله شاید این درست‌تر باشه آخه یه سیلی مدینه زدند.انقدر دست سنگین بود چشم مادر سرخ شد گوشواره شکست حالا من از شما سوال می‌کنم سیلی با صورت دختر سه ساله چه می‌کنه؟ با ناله جواب بده بگو یا حسین ..* بابا بابا بابا بابا بابا..! بابا کبودی‌های تنم را تو دیده‌ای لکنت زبان گرفتن من را شنیده‌ای عمه به وقت پا شدنم گریه می‌کند چیزی مگر ز مادرتان ارث برده‌ام حالا گرفته‌ام که چه‌ها مادرت کشید از درد استخوان کمر جان سپرده‌ام .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
@babolharam_netMoharram 1403.04.18 - Shab 03 - H-Ashouraeian - 04 - Abozar Biukafi - Zamzame.mp3
زمان: حجم: 9.99M
|⇦•چشمام اگه میبینی... سلام الله علیها اجرا شده به نفسِ حاج ابوذر بیوکافی ●━━━━━━─────── چشمام اگه می‌بینی کبوده زیر سر بازار یهوده امون از آزارش طناب به دست شدیم گرفتارش امون از آزارش خراب بمونه شام و بازارش من نازپرورده بودم عذاب ندیده بودم عمه میگفت تا حالا شراب ندیده بودم *یه کمی از سر و وضع خودش که توضیح داد، چشاش که با دیدن این سر نورانی سو اومد، تازه زخما رو دید، حالا داره با سر حرف میزنه..* خنجر رو بابایی کی کشیده کی اینجوری رگهاتو بریده سرت چی آوردن نمیدونم تو رو کجا بردن سرت چی آوردن نون جسارت به تو رو خوردن این دنیا پرستا دنیامو سر بریدن سرت رو از تو خورجین تا دل تشت کشیدن .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .
|⇦•تماشات میکنم با اشک... و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده به نفسِ حاج محمود کریمی ●━━━━━━─────── تماشات میکنم با اشک اگه پلکای من واشه تو با سر اومدی گفتی رقیه سختشه پاشه دیگه چیزی نمونده که بگم زیباترم این تو قشنگی قد دختر،به موهاشه،به موهاشه یتیما هی کتک خوردن همه هم بازیام مردن منم حالا و اون دختر که گوشواره ام رو گوشاشه تموم نون و خرماشون،که سهم‌ نیزه داراشد نشونم داد عمه،گفت دنیا مال باباشه از اون شب بین اون صحرا دوتا دندونام افتادن نشه باز گم بشم عمه دوباره زجر پیداشه آخ،عمه جان! ندیدی پیش اون ناقه گرفت از مو بلندم کرد اخه بچه نمیتونه سوار ناقه تنهاشه مگه من مرده بودم که لبات و خیزرون بوسید حالا می‌بوسمت اما اگه با تو لبی باشه سرت شرط قمارش شراب اما کنارش بود که عمه داد میزد که بزن ما رو بزن باشه .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. |⇦•امشب برایت دخترت... و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده به نفسِ حاج وحید گلستانی ●━━━━━━─────── السلام علیک یا اباعبدالله الحسین.... وقتی ندارم سر پناهی غیر از اینجا دستم به دامانت نکش از دست من دامن *کجا رو داریم غیر از خیمه آقا ابی عبدالله کجا رو داریم غیر از خیمه حضرت زهرا و بچه هاشون..* شأنی برای خویش قائل نیستم اصلا من کی ام؟ خُب نوکرانی بهتر از من داری اما من پیدا نخواهم کرد بهتر از تو آقایی تنها تو را دارم حسیــــن از دار دنیا من خوب و بدِ عالم به زیر پرچمت جمع اند هستن میان گریه کن های تو، حتی من مانند حر که عاقبت او را بغل کردی وا می‌کنی آغوش خود را، میرسم تا من *همه ما رو حسین بغل گرفته خبر نداریم عجب آغوش گرمی.اما بمیرم حسرت این آغوش به دل یه سه ساله موند..گفت بابا!..* آغوش تو کجا این سر بابا یکم بخند لحظه ی آخره بابا مولای من ...! از دوستی با غیر تو خیری نمیبینم تنها تو هستی که رفاقت میکنی بامن سرمایه ای دارم اگر قطعا خودت هستی اصلا؟ که را دارم به جزِ اولادِ زهرا، من؟ کِی رو زدم چیزی طلب کردم به جز اینکه سالی فقط یک کربلا دارم تمنّا من *امروز کربلای مارو امضا بزن واسطه مون یه سه ساله است کافیه واسه بابا یکم ناز کنه کار هممون راه میفته..* امشب برایت دخترت مرثیه میخواند آزرده شد روحم همانند تو بابا، من گفت بابای من....! آنکه سرش پی در پی افتاد از نوک نی،تو آنکه کنار نیزه ات افتاده از پا، من ماهِ کبود من بیا تا صبح بشماریم تو بیشتر از شمر سیلی خورده ای یا من گفت حالا که آمدی بابا یا مرا با خودت ببر یا باش راستی دختری که آن کوچه از کتکِ سیر خوردم از بابا دست خودم نبود یدفعه پیر شدم از خواب که پا شدم دیدم اسیر شدم *آخه گفت...!* خواب بودم یه خرده بد بیدار شدم یکی داشت نعره میزد بیدار شدم رو سرم دست میکشیدی پا بشم بعدِ تو هی با لگد بیدار میشم دست خودم که نیست خرابه مال من بچه هاشون, بابا عمه رو میزنن دست میندازن منو... میگن میریم برات گوشواره میخریم دست میندازن منو میون بازار دست میندازن منو توی خرابه دست میزنن بابا همش به روسریم *آخی چه دخترِ نازی بابا نداری؟ بابات کجاست چرا لباسات پاره است؟؟ * دست میندازن منو میون بازار دست میندازن منو توی خرابه میگن آروم بازی کنیم تو کوچه بابای این دختر رو نیزه خوابه چشماتو وا کن و دخترتو ببین تو صورتم بابا مادرتو ببین دیگه نمیشه که مشکل و حل کنی دست نداری تا منو بغل کنی *بعد اینهمه مدت اومدی نه دست نه پا..* دست تو که نبود دستم شکسته است دست یهود شده یه جوری زجر زده که حتی دستهای خودش کبود شده «دست عدو بزرگتر از صورت من است» دستم نمیرسید بابا تا نیزه زد نیزه دار رو دست من با نیزه دست کدومشون تو رو کبود کرد دستای خیزرون بوده یا نیزه من که درگیر توام غیر تو گیری ندارم اگه تو پیشم باشی درد اسیری ندارم من دیگه بزرگ شدم نشون به این نشونی که بعد تو دیگه بابا دندون شیری ندارم وضع ما رو میبینه هرکی از اینجا رد میشه نمیخوام گریه کنم برایِ عمه بد میشه شنیدم زجر اومده حرفمو آروم میزنم نکنه نشونی خرابه رو بلد بشه مشکل از چشام که نیست نمیبینه نیمه شبه من میخوام ببوسمت مشکل ما زخم لبه معلوم کار یکی فقط نبوده بابا جون چقدر رگهایِ حنجر تو نامرتبه .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. #روضه حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده به نفسِ حاج وحید گلستانی ●━━━━━━─────── گفت بابا..! بعد رفتن تو مهربون من خواهرت میشد بلا گردون من میشینم با دندونام قصه میگم یکی بود یکی نبود دندون من زخمهای سرت منو پیر میکنه آیه های موت و تفسیر میکنه دست نبردم تو موهات درد نکشی توموهای سوخته دست گیر میکنه بین موهام سوره فجرو نگاه سه ساله دخترتم اجرو نگاه دنبال موهام روی سرم نگرد لابه لای پنجه ی زجرو نگاه این پهلو ناقص، این بازو بی حس ای بابا... مارو گردوندن مجلس به مجلس ای بابا.. باصورتم...چیکار کنم بهم بگین فقط کجا....فرار کنم چه‌جوری دست به موم زدن منو درست جلو سر عموم زدن گفت بابا..! رسیده آخرِ کارم بابایی *دیگه داره رمق رقیه هی میره..یه لحظه میتونی تصور کنی این بچه سر بابا رو گرفته تو بغل هی داره رمق از بدنش میره* رسیده آخر کارم بابایی پُرِ پاییزه بهارم بابایی هرچقدر دلت میخواد آیه بخون من که خیزرون ندارم بابایی رنج و عذاب شد خبر داری چیا تو مجلس شراب شد وقتی که با چوب زدنت دلم کباب شد بگو یه چیزی به اون که داشت تو بزمِ مِی چشای هیزی نشون میداد سکینه رو.... نزدیک بود امروز کنیز خونه ای شم دیگه آروم نمیشم من دیگه اون رقیه که نرفته بود بازار شام نمیشم من دیگه اون دختری که ندیده بود بزم حــــــرام نمیشم... «من که همه عمر رفته بودم تنها به مجالس زنانه» «بابا! مگر که تشت زر و چوب خیزران کم بود که بعد چند دقیقه شراب آوردن» تو رو میزدن به قصد ثواب منو میزدن تو بزم شراب تو‌ بزم شراب... شد آستین پاره برا من حجاب نشست حرمله روبروی رباب *حسیــــــــــن جــــــــــانم..سیدالمظلوم سیدالغریب..رحم الله من ناداه یا حسین...* رسمه به والله تو ماها ناز یتیم رو میخرن دختر یتیم که ناز کنه براش عروسک میخرن اما بگم ز شامی ها با ماها خیلی فرق دارن دختر یتیم گریه کنه سر باباشو میبرن تو خرابه تشییع چطوری بود زینب یه گوشه نشسته بود این بدنو تو دست گرفته بود یطرف رباب نشسته بود...تا حالا تشییع جنازه نشسته دیده بودین..دست به دست میچرخوندن و گریه میکردن رسید به قسمت سخت کار کی خاک بریزه؟هر کی مشت شو پر میکرد یاد ابی عبدالله میفتاد بالا سر علی اصغر وقتی میخواست روی علی اصغر خاک بریزه میگفت زینب هنوز چشاش بازه..* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇