eitaa logo
حدیث اشک
7.1هزار دنبال‌کننده
46 عکس
86 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
گرچه توحیدم اساسش از غدیر و از خم است رزق حب اهل بیتم با امام هشتم است اتفاقی نیست این عاشق شدن، نوکر شدن علتش از رحمت معصومه، بانوی قم است آن قدر آقاست این آقا که شد کهف الوری خواهرش هم مُستجار ماست از بس خانم است اهل بیت حضرت موسی بن جعفر از ازل لطفشان آماده و در اختیار مردم است بس که از من دستگیری کرده مولایم رضا برده ام از خاطرم این بار، بار چندم است آن قدر اوصاف او را اهل معنا گفته اند لابه لای مدح هایش، شعرهای ما گم است هر کسی شد زائر صحن و سرای مشهدش با ولایش در امان از آتش و از هیزم است هشتمین نور است در ظاهر ولیکن باطنا علت پیدایش شش روزه ی هفت انجم است نور او تابید و بر ظلمت سراسر هجمه شد آن زمانی که رسید و نور قلب نجمه شد یا غیاث المستغیثینِ دل زارم رضاست یا امان الخائفینِ جانِ تبدارم رضاست یا امین الله فی أرضه کمی از شأن اوست منشأ آرامش و امید بسیارم رضاست گرچه در بازار این عالم ندارم مشتری غم ندارم، می روم مشهد، خریدارم رضاست آن امام مهربانی که به حکم عاشقی بیشتر از هر چه گویی دوستش دارم رضاست نور راهم در دل دنیای تیره نور اوست روی مهتاب نمایان، در شب تارم رضاست در گرفتاری به این آقا توسل می کنم تکیه گاهِ لحظه هایی که گرفتارم رضاست دلخوشم بر وعده ی صدقش، چرا که طبق آن در سه جای سخت بعد از مردنم، یارم رضاست در تمام سال، آن شب که بر آن دل بسته ام آن شب میلاد آقاجان و دلدارم رضاست می شود دنیا گلستان مثل صحنش بین طوس گر که لبخندی زند بر خاکیان شمس الشموس درد ما عشق است و عشق یار، تاوانش خوش است دل سپردن نزد جانان، جان به قربانش خوش است از سوی باب الجوادش که رسیدی خیره شو دیدن آن گنبد زیبا و تابانش خوش است با تأمل رفت و آمد کن در آن صحن و سرا عاشقانه راه رفتن، زیر ایوانش خوش است با تمام خستگی ها، آن زمان که یک نفس... از ته دل می کشی کنج شبستانش خوش است گریه ی طفلی بلند و صوت نقاره بلند کورِ بینا گشته با چشمان گریانش خوش است تشنه ی کرب و بلایی، منت از سلطان بکش کربلا رفتن هم از سمت خراسانش خوش است روزی اشک محرم را بگیر از دست او گریه با اذنش برای جد عطشانش خوش است یاد غم های حسین و ظهر عاشورای او از دو ماه قبل اگر باشی پریشانش خوش است گریه کن بر آن غریبی که کفن حتی نداشت بر زمین ماند و به تن یک پیرهن حتی نداشت @hadithashk
بارها گفتم به خود دیدی که قسمت می‌شود دیدنش نزدیکتر ساعت به ساعت می‌شود بعدِ نیشابور قلبم  پُر حرارت می‌شود عاقبت از دستِ من این کوپه راحت می‌شود عشق وقتی که تو باشی بی‌نهایت می‌شود یک نفر قبل از خودم در من تصرف کرده است عشق را در شوق پیچیده  تعارف کرده است وسعتِ روح مرا غرق تشرف کرده است تا حرم را دیده‌ام قلبم توقف کرده است باز هم اذن ورودی که عنایت می‌شود یک طرف صوتِ تلاوتهای قاری‌ها و من یک طرف مداح و آوای قناری‌ها و من صحن در صحن است حال بی قراری‌ها و من تا ضریحت مست از لحظه شماری‌ها و من یاعلی می‌گویم اینجا و قیامت می‌شود مثل این آئینه‌ها خود را شکستم آمدم پیش این فواره‌ها قدری نشستم آمدم تا ضریحت راه را از حفظ هستم آمدم رو به سویت چشمهایم را که بستم آمدم آمدم که آمدن‌هایت اجابت می‌شود من به دنبالِ توام فیروزه‌کاری‌ها که نه غرق در نام رضایم خوش‌نگاری‌ها که نه دست خالی می‌روم از کفشداری‌ها که نه می‌کَنم دل از همه از این نداری‌ها که نه صدهزاران حج نصیب یک زیارت می‌شود هرچه هست اینجا از اول تا به آخر دیدنی است بال بالِ بچه‌ها مثل کبوتر دیدنی است دُور دورِ دختران بر گرد مادر  دیدنی است سُرسره بازیِ طفلان روی مرمر دیدنی است چشم با این دیدنی‌ها غرق حیرت می‌شود جبرئیل آمد حرم یک شب شفایش را گرفت رفت میکائیل و اسرافیل جایش را گرفت مرد کوری بود دیدم چشمهایش را گرفت خادمی از دستِ معلولی عصایش را گرفت ناز ما را کم بکش دارد که عادت می‌شود بارها گفتم بده اینبار می‌گویم  بگیر آنچه می‌دانی از آن بسیار می‌گویم  بگیر این مَنیت را از این دیوار می‌گویم  بگیر هرچه شد بر قامتم سربار می‌گویم بگیر عاشقیِ ما تو را اسباب زحمت می‌شود با کبوترهای تو هروقت قاطی می‌شوم مثل این فواره غرقِ بی ثباتی می‌شوم محوِ اوصاف تو و الطاف ذاتی می‌شوم باز امشب خیره بر  مردی دهاتی می‌شوم هرکه اینجا می‌رسد حتما که دعوت می‌شود با خودش چادر نمازِ پیر‌زن آورده است جانماز و عطر و تسبیح و کفن آورده است روی انگشتش عقیقی از یمن آورده است خرده پولی نذر آقا از وطن آورده است آسمان از دیدنش غرق حسادت می‌شود می‌کشد سوغاتی‌اش را بر ضریحت پیرمرد می‌زند بوسه همینجا بر ضریحت پیرمرد آمده در بین صف‌ها بر ضریحت پیرمرد یک کفن آورد اما بر ضریحت پیر مرد قبل آنیکه کشد دیدم خجالت می‌شود گریه‌اش اُفتاد یادِ جسم عریان حسین از خجالت آب شد پیرِ پریشان حسین زیرِ ایوانت دلش رفته به ایوان حسین ای به قربانت رضا و ای به قربان حسین اشکهامان مرهم صدها جراحت می‌شود @hadithashk
با بوسه بر خاکت طلا رونق گرفته با نام تو بازارها رونق گرفته ای که قدمگاه تو آمالِ دل ماست هر جا که رفتی خاک پا رونق گرفته داروی ما دارالشفایت ، خاک پایت در خیلِ بیمار این دوا رونق گرفت بیمار ، یک تجویز ، حال خوب ، برگشت اینگونه این دارالشفا رونق گرفته مزدِ تو بر زوار توحید ست ، با تو ایمانِ مردم بر خدا رونق گرفته یک اربعین را کربلایی می کنی پس انگار با تو کربلا رونق گرفته @hadithashk
مسیر نور در اوج رهایی رسیده تا افق های جدایی شنیده شد صدای آشنایی ز اطراف حریم کبریایی... ندا آمد:الا یا اهل العالم چهل شب مانده تا ماه محرم شراب سرخ با پیمانه ای گفت کبوتر وقت ترک لانه ای گفت جنون عشق در دیوانه ای گفت شنیدم شمع با پروانه ای گفت بسوزی پا‌به‌پای من در این غم چهل شب مانده تا ماه محرم سرِ بازار با قدی خمیده عصای پیری بابا رسیده خودش با شانه ای بیرق‌کشیده برایم پیرهن مشکی خریده عجب رختی شود این رخت ماتم چهل شب مانده تا ماه محرم از این دنیای پوچِ هیچ‌مقدار ز دست روزگار مردم آزار گرفتارم گرفتارم گرفتار اجل دست از سرم بردار..،بردار به من مهلت بده ای مرگ..،این دم چهل شب مانده تا ماه محرم شبیه بادها باشیم ای کاش رهاتر از رها باشیم ای کاش شکوهِ ربنا باشیم ای کاش مُحرم کربلا باشیم ای کاش همین امشب بده اذن مرا هم چهل شب مانده تا ماه محرم هبوط ماه،چشمِ روشن تو چه بد بوده‌است طرز کشتن تو به دست کیست آن پیراهن تو دگر وقتی نمانده تا تن تو شود در زیر سم اسب درهم چهل شب مانده تا ماه محرم نوشته چکمه رویِ بال بُردند تنت را تا تهِ گودال بردند تو را با نیزه ای از حال بردند سرت را بین آن جنجال..،بردند بِگِرید عالمی پای "مُقَرَّم" چهل شب مانده تا ماه محرم چه می شد دور تو بلوا نمی شد برای غارتت دعوا نمی شد رقیّه خانمت تنها نمی شد سنان پایش به خیمه وا نمی شد کنارِ زینب تو نیست مَحرَم چهل شب مانده تا ماه محرم @hadithashk
احساس می کنم که همین‌جاست جنتم هر وقت در حریم تو گرم زیارتم هرگز به جز تو از تو نمی خواهم ای رئوف این است آرزوی من این است حاجتم آهو شدم فقط که نوازش کنی مرا من صید مبتلا‌شده ی این ضمانتم یک سال می شود که به مشهد نیامدم یک سال می شود که فقط آهِ حسرتم خلوت‌گُزین صحنِ گوهرشاد تو..،منم یک شب سری بزن به من و کنج‌عزلتم در شهر شُهرتم شده دیوانه ی رضا در ماجرای عاشقی‌ات درس عبرتم گندم‌به‌دست..،گوشه ای از بارگاه تو با جبرئیل های حرم گرم صحبتم گاهی هوای مشهد و گاهی هوای قم... شکر خدا کبوتر بام کرامتم وقتی که شاه مملکت ماست شاه طوس پس خوش‌به‌حال من که در این مُلک،رعیتم جاروکش حریم تواَم..،نوکر تواَم گرد و غبار صحن تو شد تاج عزتم خورشید عالمِین،همین گنبد‌ِ طلاست بر بام تو دمیده شود صبح دولتم من در جوار غیرِ تو جا خوش نمی کنم من سالیان سال کنار تو راحتم کُلِّ عشیره..،نان‌خور موسی بن جعفریم قربان این گداشدنِ با‌اصالتم ای مهربان‌تر‌ از پدرم! دوست‌دارمت... از کودکی همیشه تو کردی حمایتم مُهر تو مُهر نیست..،مسحیایِ طوس ماست صد مُرده زنده می شود از عطر تربتم صد جرعه از شراب بهشتی اگر دهند با چای حضرتی‌ست فقط اوج لذتم محشر، شفیعِ گریه‌کنانِ تو فاطمه است زهرا به یُمن اشکِ تو کرده شفاعتم کامل‌ترین عبادت من نام حیدر است ذکر علی علی شده کُلِّ دیانتم سرباز حیدریم،نجف پادگان ماست... در لشگر امیرِ عرب گرمِ خدمتم صحن رضاست آینه ی صحن مرتضی... من محو در تجلیِ این بی نهایتم سلمانِ سرسپرده ی سَلمانیِ تواَم لطفاً بیا به دیدن من وقت رحلتم بابُ الجواد؛ بابِ مُرادِ دل من است عمریست داده ای به همین راه عادتم نُطقم کنار پنجره‌فولاد باز شد با ذکر یا رقیه بهم ریخت لُکنتم ای عُهده‌دار مجلس عطشان کربلا! من آن حسین‌گویِ دمِ دربِ هیئتم تو روضه‌خوان آن لب سرنیزه‌خورده ای من سینه‌چاکِ لطمه‌ی ذکر مصیبتم یَابْن‌َالشَّبیب‌گُفتنِ تو می کُشد مرا... گفتی:که زخم خورده‌ی آن هتک حرمتم ▪️ یابن الشبیب جد مرا بی هوا زدند یابن الشبیب جد مرا با عصا زدند @hadithashk
یا جواد الائمه با نگاهت، چشمه، باران، رود، معنا می‌شود؛ بخشش و احسان و لطف و جود معنا می‌شود بی‌وجودت کارِ دنیا، غرقِ خسران می‌شود، با وجودِ اهلِ جودت، سود معنا می‌شود یا جوادِ اهلِ بیتِ مصطفی، با دستِ تو دم به دم، بخشایشِ معبود، معنا می‌شود رخت بستی از زمینِ خاکی و در این جهان هرچه غربت بود و خواهد بود، معنا می‌شود ای شهیدِ زهرِ کین!، ای نورِ حق، با رفتنت، ناگهان این بغضِ حزن‌آلود، معنا می‌شود عادل حسین قربان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عشق ارث مادر بود این که دوستت دارم زیاد عشق بود و عشق،هر چه دارم از نامت به یاد آتشی در سینه دارم بی گمان از عشق توست سینه،نه،با عشق تو نامش شده باب المراد ای جوان مرگ غریب توس،مثل مادرت عشق تو باشد برای عاشقت زادالمعاد با نگاهی می شود دنیا و عقبایش به راه هر کسی کرده ست بر سبک نگاهت اعتماد ماند جسمت چون تن جد غریبت بی کفن زیر نور آفتاب افتاد مصباح العباد کربلای دیگری شد کاظمین از داغ تو ای علیِ اکبر شاه خراسان یا جواد  علی زارعی رضایی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ابن الرضا (ع) در برگ ریز فصل خزان مثل مادرش افتاده است امام جوان مثل مادرش شب را امام خسته ی ما صبح می کند با چشمه های اشک روان مثل مادرش غم خیمه می زند به دلش صبح و ظهر و شام با هر فرازهای اذان مثل مادرش از کودکی که داغ پدر دیده قوت او خون دل است و زخم زبان مثل مادرش از جای تازیانه نه ؛ از غربت علی دارد به دوش بار گران مثل مادرش امشب به حال دختر خود گریه می کند دلواپس است و دل نگران مثل مادرش در بند وارثان سقیفه بعید نیست قدش شود به کوچه کمان مثل مادرش خیلی شبیه مادر خود می خورد زمین در پای او نمانده توان مثل مادرش قلب جریحه دار امام جوان ما افتاده بود از ضربان مثل مادرش بر پیکر رهاشده بالای پشت بام باید گریست با دل و جان مثل مادرش راهی کربلاست جوادالائمه هم شب های جمعه گریه کنان مثل مادرش در ماتم حسین همه صیحه می کشند از هوش رفت امام زمان مثل مادرش ” الشِّمرُ جالسُ...” همه خیره به قتلگاه زینب رسید لطمه زنان مثل مادرش ساکت نشین ؛ محتشم عصر خویش باش با احتیاط روضه بخوان مثل مادرش
کشتی شکست خورده ی طوفان کربلا 

در خاک و خون تپیده به میدان کربلا  

بودند دیو و دد همه سیراب و می مکید  

خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا 
 علیرضا خاکساری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
وارثِ حسین بعد از سقیفه، چونکه شد اسلام، وَالسلام دیگر نماند فاطمه را هیچ احترام آل علی، به حال علی، نوحه گر شدند تا صبح فجر، تا برسد روز انتقام ما آل فاطمه که امانِ خلایقیم خود صیدِ کید و مکرِ خواصیم و هم عوام مردم سوار گرده ی نیکانِ خود شدند از بسکه شد طعامِ شکمهایشان حرام مالِ حرام و شبهه، بسازد امام کُش مائیم کشته های سقیفه علیَ الدوام بس داغ روی داغ، تحمل نموده ایم پیریِ زودرس شده روزیِ ما تمام حالا ز بعدِ فاطمه اَم من، جوان ترین... معصومِ جان به لب شده ی کینه و خِصام رحمی نکرد قاتلِ من بر جوانی اَم عمرم شبیهِ مادرمان، ماند ناتمام ای اُم فضل، من چه بدی با تو کرده ام؟ از من چه دیده ای تو، بجز خوبیِ مدام؟ تیر جفای تو جگرم را نشانه رفت این بود پاسخ کرم و جود و احترام؟ میشد چنان رباب، به عهدت وفا کنی اما شبیهِ جعده شدی قاتلِ امام!؟ من وارثِ حسینم و هم وارثِ حسن سوزِ عطش به دردِ غریبی است اِلتیام یادِ گلوی تشنه ی جدم که میکنم... نیزه نخورده، میکِشَم آهِ گلو، به کام من در میان حجره زدم دست و پا، ولی جد غریبِ من تهِ گودال، صیدِ دام چون شمر، زنده زنده سرش از قفا برید فریادِ یاحسین بگوش آمد از خیام راسُ الحسین، بر سرِ نیزه شد و تنش... زیرِ سمِ ستور، ولی باز ناتمام چون ساربان به پیکرِ غارت زده رسید انگشت شد، بهانه انگشترِ امام ای ساربان، مقابلِ چشمانِ مادرش... دیگر مَبُر، که فاطمه غش کرد، وَالسلام محمود ژولیده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جواد الائمه(ع) شرحی کنار سورهء کوثر گذاشتی بر روی صفحه، لالهء پرپر گذاشتی طرز نفس نفس زدنت میکشد مرا آقاچه شد به روی زمین سر گذاشتی حالی نداشتی و به هنگام هلهله سر را به روی دامن مادر گذاشتی کمتر به در بزن سر خود را، دلم شکست با لکه های خون که روی در گذاشتی یک آب گفتی و بغلش چند یا حسین پهلوی آب روضهء دلبر گذاشتی کف میزدند دور تو گرچه کنیزها کی یک گلوی تشنه به خنجر گذاشتی با این تنی که رفته غریبانه روی بام غصه برای چند کبوتر گذاشتی خواهر نداشتی بخورد سیلی از همه جایی برای روضه معجر گذاشتی رضا دین پرور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جواد الائمّه میان حجره چنان ناله از جفا می‌زد که سوز ناله‌اش آتش به ماسوا می‌زد به لب ز کینۀ بیگانه هیچ شکوه نداشت و لیک داد، ز بیداد آشنا می‌زد شرار زهر ز یک‌سو، لهیب غم یک‌سوی به جان و پیکرش آتش، جدا جدا می‌زد... صدای نالۀ وِی هی ضعیف‌تر می‌شد که پیک مرگ بر او از جنان صلا می‌زد برون حجره همه پای‌کوب و دست‌افشان درون حجره یکی بود و دست و پا می‌زد ستاده بود و جواد الائمّه جان می‌داد از او بپرس که زخم زبان چرا می‌زد  علی انسانی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹