eitaa logo
حدیث اشک
7هزار دنبال‌کننده
46 عکس
86 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
بی بی جانم چگونه دم بزند از تو طبع محدودم؟ چگونه شعر شود واژه های معدودم؟ چگونه از تو بخواند زبان الکن من؟ که این لباس نباشد قواره تن من چگونه از تو بگویم که بی معلمه ای؟ که مانده ام تو علی هستی یا که فاطمه ای فهیمه ای و نجابت کنیز درگاهت فرشتگان فلک مستفیضِ درگاهت کجا به خفت و خواریِ ظلم تن دادی؟ تو اعتبار دوباره به نام زن دادی چه عزتی همه کائنات حیرانت چه هیبتی که اباالفضل شد نگهبانت نوشته اند که جان تو بود و جان حسین جهان من به فدای تو ای جهان حسین ملیکه ای و پرستار می شوی گاهی عفیفه ای و علمدار می شوی گاهی جنان و جاه و جلالش به زیر پرچم توست خوشا به حال تو بانو، حسین همدم توست تو از هرآنچه که گفتم فراتری...زینب به این نتیجه رسیدم که محشری...زینب بگو چه بر سر شام و سپاهش آوردی؟ خودت بیا و بگو نفس حیدری...زینب برای ما سخن `ما رأیت” کافی بود نیاز نیست به اعجاز دیگری...زینب پیام کرببلا را رسانده ای به جهان اگر غلط نکنم پس پیمبری...زینب تو فخر هاشمیونی، عقیله العربی به قول فاطمه علیا مخدری...زینب سید جعفر حیدری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
دخت محبوبِ حضرت مولا آسمانی پر از بلا دارم سینه ای غرق ربنا دارم بر دلم آه بی صدا دارم در سرم شور نینوا دارم زینبم من عصاره ی زهرا دخت محبوبِ حضرت مولا کودکی با بلا عجین بودم در صبوری چو بی قرین بودم اسوه‌ی صبر صابرین بودم اینچنین شد که برترین بودم بالِ جبریل پا خورم باشد پرده‌ی عرش چادرم باشد آمدم زینت پدر باشم راویِ ضرب میخ در باشم شاهد پاره‌ی جگر باشم کربلا راهی خطر باشم من شب تیره را سحر هستم بَهرِ مولای خود سپر هستم مادر دو شهید خوش نامم بانوی پاکِ دین اسلامم سر پرست و بزرگِ ایتامم شهد غربت چکیده در کامم کربلا سنجشِ غرورم بود قتلگاهش که اوج شورم بود لحظه‌ی سخت من همان دم شد لحظه ای که فضا پُر از غم شد ..وَ غمی در نهاد عالم شد آسمان ناگهان جهنم شد این ندا آمد و زمین لرزید شمر دون رأس شاه را بُبْرید رأس او را بروی نی بردند چه بگویم کجا و کی بردند تا که بردند، بر او پی بردند سوی بزم حرام و می بردند سر آقا کجا و تشت طلا لب آقا کجا و چوب جفا از سرش بگذریم ، پیکر او در کنارش فتاده مادر او خون رَوَد از رگ و زِ حنجر او زخم شمشیر شد سراسر او نعل اسب و تن مطهر شاه نیزه‌ی غارتی و پیکر شاه بعد او نوبت حرم آمد چه بگویم، چه بر سرم آمد آتشی سوی معجرم آمد تازیانه به پیکرم آمد چون کبوتر اسیرِ در دامم برده اند سوی کوفه و شامم کوفی و بی حیایی و پستی خطبه های من و می و مستی سنگِ از روی بام و یک دستی ..بُرده از من تمامیِ هستی کوفه شادی و هلهله دارد کوفه خولی و حرمله دارد شامی و سیلی و کبودی ها بزم شام و غم حسودی ها آتش و کینه و یهودی ها چشمِ هیزِ کلاهخودی ها وجه مجهول شد سرت را شام عاقبت کُشت دخترت را شام  مجتبی دسترنج ملتمس لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا زینب(س) دو دستم بسته و سوی تو چشمی چون سبو دارم بریز آبی بر این آتش که از سرخی رو دارم چراغ چشمم از سیلی به سو سو کردن افتاده نگاهی کن به سویم تا که بر این دیده سو دارم سخن هایم اگر محکم ولی در خویش می گریم که از غم ذولفقار آبداری بر گلو دارم سرت افتاد و افتادم روان گشتی روان گشتم که من با هم قدم بودن از اول با تو خو دارم هرآنچه بر سرت برنیزه آمد برسرم آمد چنین در آینه با خویش هر دم گفتگو دارم تمام کوچه ها سد شد اگر ،من سد شکن هستم به هر مژگان ز اشک خویش سیلابی به جو دارم سرت را تا در آغوشم نگیرم که نمی میرم چهل منزل اگر جان کنده ام این آرزو دارم موسی علیمرادی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حسین من توی این یه سال و نیمه روز و شب اسمت و زمزمه کردم زیر لب کجایی ببینی حال و روزم و خواهرت داره میسوزه توی تب یه نفر نمونده بود تو کربلا که به زخم دل من نمک نزد به یاد لبای تشنه لب تو خواهرت لب به آب خنک نزد اگر هر چیزی رو که یادم بره تا قیامت این و یادم نمیره یه حرومی جلو بچه هات میخواست دم خیمه معجرم رو بگیره نمیتونن به خدا غیرتی ها این و لحظه ای به تصویر بیارن قصد اینا این بودش تو کربلا مثل تو من و غریب گیر بیارن ابن ذی الجوشن بی حیا تو راه ما رو واسه خاطر خدا میزد جات خالی بود ببینی تو شهر شام من و با اسم کوچیک صدا میزد برای بازی با آبروی من حرمله تو بازارا برده بودم دخترت تو شهر شام همش میگفت کاش منم تو کربلا مرده بودم   حسین زارع‌زاده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
سالار زینب(س) دم دمای آخر عمر منه چشامو نمیتونم تکون بدم زیر آفتاب بذارید بسترمو روا نیست من زیر سایه جون بدم کاش میشد برادرم بیاد پیشم غمامو بهش بگم دونه دونه راضی ام به اینکه بازم برا من با سر بریده قرآن بخونه غم کربلا رو من میگم شما هر کس و دیدید بهش بگید چی شد آخه از بالای تل تو قتلگاه هیشکی اندازه‌ی من ندید چی شد یکی با نیزه به پهلوهاش میزد یه نفر عصا میزد روی تنش تنها بین یه سپاه افتاده بود بدجوری غریب گیر آوردنش لحظه لحظه تو هوای قتلگاه شبیه برگای پاییز شدم برا اینکه کمتر اونو بزنن حتی با شمر گلاویز شدم کی دیده بچه های انبیا رو با چنین وضعی اسارت ببرن سر شیش ماهه رو میبرن که هیچ حتی گهواره شو غارت ببرن سری که رو نیزه رفته رو کجا اینهمه با سنگ‌ نشونه میگیرن دختر بی پناه و آخه کجا راهشو با تازیونه میگیرن کجای دنیا دیدید که مردمی توی جشنشون عزادار ببرن کی دیده با لباس پاره زنو برا تحقیر به بازار ببرن اون‌روزا خیلی زیاد دقم دادن بدجوری تو غصه آبم کردن هیشکی سایه مم ندیده بود ولی راهی بزم شرابم کردن توی گودال ، سر نی ، بزم شراب هرجا رفت حسین منم پشت سرش دل من تنگشه کاش این آخرا داداشم بیاد کنار خواهرش  وحید عظیم پور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بنت الفاطمه(س) آنچنان که خُلق دخترها به مادر میرود خُلق زینب نیز به زهرای اطهر میرود شرط عقد خواهری چون او فقط این بود که هر چه پیش آید بهمراه برادر میرود در مقابل محض همراهی این خواهر حسین ترک پیکر کرده و بر نیزه با سر میرود خون حیدر در رگش جاریست وقتی اینچنین در اسارت هم چنان فاتح به منبر میرود هیبت زینب به حیرت برده دشمن را که او روی منبر میرود یا فتح خیبر میرود!؟ خطبه میخواند تمام شهر میریزد به هم آنچنان که انتظار روز محشر میرود تیغ بران بیانش ذوالفقاری دیگر است آن زمانی که به جنگ جهل لشگر میرود کوه صبر است او که از داغ دل پر غصه‌اش کاسه‌ی صبر تمام غصه‌ها سر میرود  میثم کاوسی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا زینب(س) باز صحبت از تو شد عرش خدا باران گرفت باز هم با اشک های تو دلِ یزدان گرفت بانگِ هل من ناصرش را با تو ، هر عصری شنید گفت اگر چه ظالمی این غائله پایان گرفت آن که کم کم جان گرفته بین گودال از حسین از تو در بالای تل هم ، ذره ذره جان گرفت بوسه گاهِ مصطفی را داخل خورجین گذاشت بی خبر از قیمت سر بود اگر ارزان گرفت رفت کوفه ، رفت شام و رفت تا کنج تنور کوچه کوچه خانه خانه بوی اَلرّحمن گرفت کوفه مهمانداریش با طعنه و با سنگ بود کوفه ایی که بارها ازدست مولا نان گرفت شام هم تا زد بر آن دندان امیر مستِ پست آستین را دختری مظلومه با دندان گرفت ایستادی همچو پرچم ، قلبهاشان ایستاد از صدایِ حیدری ات ناقه هم فرمان گرفت گر چه سامانت به روی نیزه منزل کرده بود دینِ حق از پایمردی هایِ تو سامان گرفت  حامد آقایی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ما رایت الا جمیلاً کوهی از جنس غم و درد، در اینجا خفته است آسـمـانی چـو افـق زرد، در اینجا خفته است عطش‌آلود لبی، سوخته‌جانی بی‌تاب کمری خم‌شده از درد، در اینجا خفته است گُلی از شرم و حیا سـرخ ولی پژمرده با خس و خار هماورد، در اینجا خفته است دلی از صبر، ولی ساخته با سوز و گداز یک جهان شعلهٔ دلسرد، در اینجا خفته است ابری آکنده ز باران، دلی آغشته به خون شبنمی بر رخ پُر گَرد، در اینجا خفته است خنجرِ حنجر و شمشـیرِ زبان آهخته به خدا شیرزنی مرد، در اینجا خفته است آنکه از داغیِ خورشید در این شام سیاه خبـری داغ‌تر آورد در اینجا خفته اسـت  حامد شیخ‌پور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
فیضِ محض است رحمت زینب چشم ما و عنایت زینب مشرقِ عالَم است صبحِ دمشق صحن نور است ساحتِ زینب بس که آئینه‌ی صفات خداست صبر آمد به صورت زینب هر سحر جبرئیل می آید پا برهنه..، زیارت زینب از ازل حاکم است تا به ابد پای‌برجاست دولت زینب دفترِ زُهد اگر خلاصه شود می شود یک عبادتِ زینب هر زمان صحبت از شجاعت شد گفته ایم از شهامت زینب دخترِ شیر باطناً شیر است به علی رفته قدرت زینب نبض اسلام دست این بانوست زنده شد دین به برکت زینب جَرَیان‌سازِ مکتبِ سرخ است رنگ عشق است نهضت زینب عِلم پرسید : کوه عرفان کیست؟! عشق فرمود: حضرت زینب او چه دیده است غیر زیبایی عقل ماند از بصیرت زینب پرچم کُفر را به زیر کشید تا فلک رفت رایَت زینب اُسکُتوا گفت..، لال شد دنیا تو ببین چیست هیبت زینب! فتنه را ذبح کرد با کلمات ماتم از طرز صحبت زینب سلسله هم دخیل دامن اوست فرق دارد اسارت زینب دور ناقه فرشته ها جمع‌اند... عرش آمد عیادت زینب عرقِ شرمِ چوبِ مَحمِل ریخت سُرخ شد از خجالت زینب سرِ بر نیزه ، سایه ای انداخت... آه! از استراحت زینب خواهشش روسریِ سالم بود سوخت در شعله حاجت زینب گذرِ کوفه پُر شد از اوباش سخت طِی شد مسافت زینب سِرِّ مَستور رفت در بازار شُد لگدمال حُرمت زینب حرمله با رباب هم‌قدم است... آب شد کوهِ غیرت زینب! " دَخَلَتْ زِینَبُ عَلَی بْنِ زیاد " کُشت ما را مصیبت زینب @hadithashk
پر از تو ام دم آخر ، ز غیر تو بری ام دلم برای تو لک زد، مرا نمی بری ام ؟! به شوق اینکه بگیری مرا در آغوشت من از حیات گذشتم به مرگ مشتری ام به زیر تابش خورشید رنگ عوض کردم بعید باشد عزیزم به جا بیاوری ام حباب زیر قدم های من نمی شکند نمانده هیچ اثری از شکوه حیدری ام سه چهار مرتبه با شمر همکلام شدن چقدر لطمه زده بر غرور خواهری ام حسین چشم تو روشن به شام برگشتم هنوز خانه به دوش مصیبت سری ام .... که شمر آمد و از تن برید و بر نی زد بریده مثل همان ضجه های آخری ام ... مقطعه شده بودی تو را بغل کردم به قتلگاه تو گل کرد حس مادری ام ... حسین ، کشته مرا حکمت نفس زدنت هنوز عطر تو جامانده روی پیرهنت @hadithashk
پر از تو ام دم آخر ، ز غیر تو بری ام دلم برای تو لک زد، مرا نمی بری ام ؟! به شوق اینکه بگیری مرا در آغوشت من از حیات گذشتم به مرگ مشتری ام به زیر تابش خورشید رنگ عوض کردم بعید باشد عزیزم به جا بیاوری ام حباب زیر قدم های من نمی شکند نمانده هیچ اثری از شکوه حیدری ام سه چهار مرتبه با شمر همکلام شدن چقدر لطمه زده بر غرور خواهری ام حسین چشم تو روشن به شام برگشتم هنوز خانه به دوش مصیبت سری ام .... که شمر آمد و از تن برید و بر نی زد بریده مثل همان ضجه های آخری ام ... مقطعه شده بودی تو را بغل کردم به قتلگاه تو گل کرد حس مادری ام ... حسین ، کشته مرا حکمت نفس زدنت هنوز عطر تو جامانده روی پیرهنت @hadithashk
ای روحِ وفا اسوه‌یِ ایثار عقیله ای فاطمه و حیدرِ کرار عقیله مدیونِ تو و صبرِ تو شد مکتب و مذهب شد صبر، به صبرِ تو بدهکار عقیله از عصرِ دهم تا دلِ شامات تو بودی بر اهلِ حرم میر و علمدار عقیله بر منبرِ جدت تو چنان جلوه نمودی گفتند که حیدر شده تکرار عقیله وای از دلِ غمدیده و خونینِ تو بانو بودی همه‌یِ عمر ، عزادار عقیله وقتی که نگاهت به سر افتاد ، گمانم دنیایِ تو شد بر سرت آوار عقیله جا دارد اگر خلق،بمیرند از این غم آخر تو کجا و سرِ بازار عقیله؟ @hadithashk