فیضِ محض است رحمت زینب
چشم ما و عنایت زینب
مشرقِ عالَم است صبحِ دمشق
صحن نور است ساحتِ زینب
بس که آئینهی صفات خداست
صبر آمد به صورت زینب
هر سحر جبرئیل می آید
پا برهنه..، زیارت زینب
از ازل حاکم است تا به ابد
پایبرجاست دولت زینب
دفترِ زُهد اگر خلاصه شود
می شود یک عبادتِ زینب
هر زمان صحبت از شجاعت شد
گفته ایم از شهامت زینب
دخترِ شیر باطناً شیر است
به علی رفته قدرت زینب
نبض اسلام دست این بانوست
زنده شد دین به برکت زینب
جَرَیانسازِ مکتبِ سرخ است
رنگ عشق است نهضت زینب
عِلم پرسید : کوه عرفان کیست؟!
عشق فرمود: حضرت زینب
او چه دیده است غیر زیبایی
عقل ماند از بصیرت زینب
پرچم کُفر را به زیر کشید
تا فلک رفت رایَت زینب
اُسکُتوا گفت..، لال شد دنیا
تو ببین چیست هیبت زینب!
فتنه را ذبح کرد با کلمات
ماتم از طرز صحبت زینب
سلسله هم دخیل دامن اوست
فرق دارد اسارت زینب
دور ناقه فرشته ها جمعاند...
عرش آمد عیادت زینب
عرقِ شرمِ چوبِ مَحمِل ریخت
سُرخ شد از خجالت زینب
سرِ بر نیزه ، سایه ای انداخت...
آه! از استراحت زینب
خواهشش روسریِ سالم بود
سوخت در شعله حاجت زینب
گذرِ کوفه پُر شد از اوباش
سخت طِی شد مسافت زینب
سِرِّ مَستور رفت در بازار
شُد لگدمال حُرمت زینب
حرمله با رباب همقدم است...
آب شد کوهِ غیرت زینب!
" دَخَلَتْ زِینَبُ عَلَی بْنِ زیاد "
کُشت ما را مصیبت زینب
#شعر_شهادت_حضرت_زینب_س
#بردیا_محمدی
@hadithashk
پر از تو ام دم آخر ، ز غیر تو بری ام
دلم برای تو لک زد، مرا نمی بری ام ؟!
به شوق اینکه بگیری مرا در آغوشت
من از حیات گذشتم به مرگ مشتری ام
به زیر تابش خورشید رنگ عوض کردم
بعید باشد عزیزم به جا بیاوری ام
حباب زیر قدم های من نمی شکند
نمانده هیچ اثری از شکوه حیدری ام
سه چهار مرتبه با شمر همکلام شدن
چقدر لطمه زده بر غرور خواهری ام
حسین چشم تو روشن به شام برگشتم
هنوز خانه به دوش مصیبت سری ام ....
که شمر آمد و از تن برید و بر نی زد
بریده مثل همان ضجه های آخری ام ...
مقطعه شده بودی تو را بغل کردم
به قتلگاه تو گل کرد حس مادری ام ...
حسین ، کشته مرا حکمت نفس زدنت
هنوز عطر تو جامانده روی پیرهنت
#شعر_شهادت_حضرت_زینب_س
#ناصر_دودانگه
@hadithashk
پر از تو ام دم آخر ، ز غیر تو بری ام
دلم برای تو لک زد، مرا نمی بری ام ؟!
به شوق اینکه بگیری مرا در آغوشت
من از حیات گذشتم به مرگ مشتری ام
به زیر تابش خورشید رنگ عوض کردم
بعید باشد عزیزم به جا بیاوری ام
حباب زیر قدم های من نمی شکند
نمانده هیچ اثری از شکوه حیدری ام
سه چهار مرتبه با شمر همکلام شدن
چقدر لطمه زده بر غرور خواهری ام
حسین چشم تو روشن به شام برگشتم
هنوز خانه به دوش مصیبت سری ام ....
که شمر آمد و از تن برید و بر نی زد
بریده مثل همان ضجه های آخری ام ...
مقطعه شده بودی تو را بغل کردم
به قتلگاه تو گل کرد حس مادری ام ...
حسین ، کشته مرا حکمت نفس زدنت
هنوز عطر تو جامانده روی پیرهنت
#شعر_شهادت_حضرت_زینب_س
#ناصر_دودانگه
@hadithashk
ای روحِ وفا اسوهیِ ایثار عقیله
ای فاطمه و حیدرِ کرار عقیله
مدیونِ تو و صبرِ تو شد مکتب و مذهب
شد صبر، به صبرِ تو بدهکار عقیله
از عصرِ دهم تا دلِ شامات تو بودی
بر اهلِ حرم میر و علمدار عقیله
بر منبرِ جدت تو چنان جلوه نمودی
گفتند که حیدر شده تکرار عقیله
وای از دلِ غمدیده و خونینِ تو بانو
بودی همهیِ عمر ، عزادار عقیله
وقتی که نگاهت به سر افتاد ، گمانم
دنیایِ تو شد بر سرت آوار عقیله
جا دارد اگر خلق،بمیرند از این غم
آخر تو کجا و سرِ بازار عقیله؟
#شعر_شهادت_حضرت_زینب_س
#علی_گلچین_پور
@hadithashk
دنیای بی تو نداره تعریفی
دنیای بی تو رو اصلا نمیخوام
روم نشد حتی به یک نفر بگم
چی به روز ما آورده شهر شام
کوچه بازار و دیدم ولی حسین
دلم از بزم شراب شون پره
اونی که خیزرون و زد به لبت
قیامت چوب گناشو می خوره
با چشام دیدم که پژمرده شدی
زیر دست و پای شمر ، لاله ی من
قرار این نبود که از پیشم بری
رفیق پنجاه و چند ساله ی من
کربلا کاری ازم بر نیومد
تا که زخم بدن تو خوب بشه
حالا گریه می کنیم من و رباب
تا که زخمای تن تو خوب بشه
بعد تو روی خوشی رو ندیدم
بعد تو غم یه قدم عقب نرفت
هیچکی مثل من تو سختی کشیدن
راه صد ساله رو تو یه شب نرفت
#شعر_شهادت_حضرت_زینب_س
#شهریار_سنجری
@hadithashk
سلام ای با مقام و رتبه ی زن آشنا زینب
سلام ای عفت و صبر و وفا را محتوا زینب
سلام ای خورده نان از سفره ی ایمان پیغمبر
سلام ای قبله ی ایمان کل انبیا زینب
سلام ای زینت نام علیِ عالیِ اعلا
سلام ای افتخار حضرت خیرالنسا زینب
سلام ای زینبیون را پناه روز وانفسا
سلام ای بر غمت هر پاکزادی مبتلا زینب
نباشد گر چه نامت در حدیث عشق اما تو
شدی معنای ستر و کرده ای کار کساء زینب
تمام انبیا خدمتگزاران سر کویت
که هستی بضعه ی آزاده ی آل عبا زینب
تمام حسنها را در تو دیدم اینچنین گفتم
حیا زینب وفا زینب به عالم کیمیا زینب
به فرمان خدا فرمانبرت میشد ملک وقتی
که میخواندی دعا با بارالها ، ربنا زینب
اگر دارالشفا ذکر حسین ابن علی باشد
یقین دارم تویی داروی این دارالشفا زینب
هزاران مرحبا گفتی به یاران روز عاشورا
خدا هم گفت در هر دم هزاران مرحبا زینب
از آن ساعت که غرق خون حسین افتاد در گودال
هدایت تا چهل منزل به راه افتاد با زینب
تو شیر عرصه ی حق محوری بودی نبودی تو
یقین میمرد نام کربلا در کربلا زینب
نه تنها روی دوشت پرچم حلم و حیا داری
که تو هستی سفیر مکتب خون خدا زینب
تو تفسیر تمام آیه ها بودی که از یک سر
به گوش خلق می آمد ز روی نیزه ها زینب
ز نطق آتشینت شام را شام بلا کردی
کلامت کرد کار ذوالفقار مرتضی زینب
به تیغ در زبان ویرانه کردی کاخ ظلمت را
گلستان کرده ای با مقدمت ویرانه را زینب
سنان و ساربان وجسم عریان را جدا دیدی
سه ساله طشت زر راس جدا دیدی جدا زینب
به هر جا دید زین العابدین بزم عزایی را
میان گریه بر داغ پدر میگفت یا زینب
جدا از کربلا با زخمهای شام در غربت
فقط میخواند از گودال و آخر شد فدا زینب
قیام سرخ عاشوراست با نام حسین اما
یود حسن ختام دفتر این ماجرا زینب
#شعر_شهادت_حضرت_زینب_س
#داریوش_جعفری
@hadirhashk
اگر چه مضطرم گر چه نحیف و زار و بیمارم
ببر من را به زیر هرم این خورشید ، بگذارم
چو زیر آفتاب گرم جسم دلبرم افتاد
کنون خواهم که جان را تشنه بر جانانه بسپارم
نخوردم آب خوش یک جرعه بعد از روز عاشورا
نمیدانی چه داغی بر دلم از کربلا دارم
تمام دلخوشی هایم شده یک جامه خونین
فقط با مرگ شاید دست از این جامه بردارم
نبودی تا ببینی زیر تیغ و نیزه یارم را
نبودی تا ببینی بر زمین جسم کس و کارم
یکی میبرد انگشتر یکی سر دیگری معجر
یکی هم مشک پاره برد از دست علمدارم
به قدر بغض کوفی اربا اربا شد علی اکبر
نشد تا جسم او را بی عبا از خاک بردارم
دلم تنگ و گله دارم ز تکرار نفسهایم
اجل از چه معطل میکتد در کار دیدارم
همین که دیدی و نشناختی من را ، بخوان با من
دعای رفتن و پیوستنم بر نازنین یارم
#شعر_شهادت_حضرت_زینب_س
#داریوش_جعفری
@hadithashk
السلام ای سرو سر افکنده ات
ای حیا شرمنده ی روبنده ت
ای تفاخر کرده از چشمت وقار
ای کلامت تیز تر از ذوالفقار
فارغ التحصیل درست صبر شد
پایبند اختیارت جبر شد
بی معلم عالمه تنها تویی
رونوشت حیدر و زهرا تویی
ای زده پهلو به جنت خاک پات
ای طنین خطبه ی حیدر صدات
ای حیا زانو زده در محضرت
داده معنا بر نجابت معجرت
ای در اوج موجِ طوفانِ فرات
لنگر و سکان کشتی نجات
یک نگاهت روح، در جسم حسین
خط پیشانی تو اسم حسین
ای به اسلامِ تو از احمد سلام
پله های صبر را رفته تمام
زینبت نام و به معنا حیدری
بر خدایِ عرشِ نی پیغمبری
سائلان را ساحل آرامشی
تو امید صاحبان خواهشی
قدری از قدر تو متن صد کتاب
چون شب قدری و قدرت در حجاب
آشکار از خطبه ات قاموس وحی
وحی را معنا تویی ناموس وحی
تا رود روبنده از رویت کنار
می شود پیدا جمال کردگار
ای نشسته ابرها در چشم تو
مادرت را یادآور چشم تو
از دو چشمت کرده ای جاری دو نیل
نیلِ جاری تر از آب سلسبیل
اشک تو افتد اگر روی زمین
خاک ریزد بر سرش ماء معین
آسمان دارد به یاد آن اشک را
چشم تو بر خاک داد آن اشک را
خاک گل شد بسکه اشکت را چشید
صد دهان شد آه از دل برکشید
دید بیدل سوی دلبر می روی
سوی بی سر خفته با سر می روی
یوسفت بی پیرهن بر روی خاک
گرگ ها کردند جسمش چاک چاک
تن به خاک افتاده، بر نیزه سرش
دشت را پر کرده بوی مادرش
جسم عریان پوششی از سنگ داشت
پیرهن را ظالمی در چنگ داش
#شعر_شهادت_حضرت_زینب_س
#محمد_رضا_مسعودی
@hadithashk
کربلا بود که بلا دیدم
هست یادم چه صحنهها دیدم
مانده یادم هنوز، یادت هست؟
بار آخر تو را کجا دیدم
بین گودال جسم بیجانِ
خستهات را چه بی صدا دیدم
با چه سختی دو چشم وا کردی
خون روی پلک تو چرا دیدم
روی پیراهنت عزیز دلم
من خودم ردّ نعل را دیدم
پیرُهن این بوَد تنت چه شده
تکه تکه تو را رها دیدم
روی زخم تنت که وا شده بود
من خودم جای یک عصا دیدم
نه فقط روی سینهات حتی
روی پشتت برو بیا دیدم
بدنت روی خاک سینه نداشت
سینهات را جدا جدا دیدم
پیکرت روی نیزه بالا رفت
سرت اما به زیر پا دیدم
#شعر_شهادت_حضرت_زینب_س
#محمود_اسدی
@hadithashk
گر چه صحبت از او کار ما نیست
شاعرش نا امید از خدا نیست
لال بودم زبان باز کردم
یاعلی گفتم آغاز کردم
هر بیان مؤدب عزیز است
شعر در وصف زینب عزیز است
او که آیینه دار علی شد
وارث اقتدار علی شد
بین زن هاست بالاترین او
بعد زهراست زهراترین او
روی لب های جبریل نامش
نیست در فهم عالم مقامش
ماه شرمنده نور رویش
روز و شب سجده آرد به سویش
عزت و رفعتش بی نظیر است
آسمان پیش او سر به زیر است
از ازل عشق دیوانه اوست
جود هم سایل خانه اوست
کوه حیران و سرمست او بود
صبر بازیچه دست او بود
تازه روز دهم نوبتش شد
صحنه آماده غیرتش شد
بار دیگر قیامی به پا کرد
کوفه و شام را کربلا کرد
دست حق بود همواره یارش
ذره ای کم نشد از وقارش
آنکه سیری در افلاک دارد
کی ز اهل زمین باک دارد
خطبه اش کوفه را زیر و روکرد
شام را خار و بی آبرو کرد
شهر را از هیاهو درآورد
مرد و زن را به زانو درآورد
پرچم کفر را بر زمین زد
مهر خفت به آن سرزمین زد
گفت در بندتان نیست زینب
رفته از یادتان کیست زینب؟
از خودم بارها نان گرفتید
پیش من درس قرآن گرفتید
گیرم اصلا بدون نقابیم
ما درخشان تر از آفتابیم
عرش روشن ز تابیدن ماست
چشمتان کور از دیدن ماست
یک نفر از شما با خدا نیست؟
این سر روی نی آشنا نیست؟
یادتان هست قحطی که آمد
آسمان دست رد بر شما زد
این سر روی نی با خدایش
درد دل کرد در ربنایش
ابر رحمت به گریه که افتاد
سوی این خاک باران فرستاد
آن همه لطف ها یادتان رفت؟
عزت و شأن ما یادتان رفت؟
مردمی که همیشه حقیرید!
شأن ما را به بازی مگیرید
ما در این شهر سختی کشیدیم
حرف های بدی را شنیدیم
بین بازار که جای ما نیست
خارجی خواندن ما روا نیست
سخت تا کرد این شهر با ما
چشمتان تا ابد خیس بادا
#شعر_شهادت_حضرت_زینب_س
#علی_ذوالقدر
@hadithashk
کنارت حسرتِ مُردن برام موند
پس از تو خندهی دشمن برام موند
حسین، انصافه که از شش برادر
فقط یک تکه پیراهن برام موند
تنور خونهی خولی که دوره
پس از تو دیرِ راهب سوت و کوره
به من هم سر بزن اینجا بیا که
دل من گرمتر از هر تنوره
سرت بر نیزه بود و محملم سوخت
شبیه حال و روزت حاصلم سوخت
دمِ آخر همینکه بی کسم دید
دل خورشید بر حال دلم سوخت
بزار از درد تنهایی بخونه
از این پهلوی زهرایی بخونه
دلش وامیشه عمه وقتی پیشت
برا اصغر که لالایی بخونه
دلم تنگه دلم تنگه دلم تنگ
غم آهنگه تپشهایم غم آهنگ
دلم تنگِ تو بود و رو تنِ من
نوشتند اسم تو با ضربهی سنگ
همه از کینهها آکنده بودند
به دورِ قافله با خنده بودند
کتک خوردم ولیکن پس گرفتم
همون پیراهنی که کنده بودند
از اون دستی که گیسوتو بهم ریخت
از اون سنگی که ابروتو بهم ریخت
پس از تو بارها خوردیم ما هم
از اون نیزه که پهلوتو بهم ریخت
میون تشت دیدم آفتاب و
شنیدی بینِ ما داد رباب و
بزن ما رو ولی روی حسینم
دوباره کج نکن ظرف شراب و
#شعر_شهادت_حضرت_زینب_س
#حسن_لطفی
@hadithashk
مردم و زنده شدم این یه سال و نیمه همش
زندگی بعد تو روی خوش نشون نداد بهم
مگه یاد کربلا از سر من بیرون میره
تو بگو یه لحظه اون قدم امون نداد بهم
خوب شدش پیرهنت و گرفتم از دست سنان
این یه تیکه پیروهن مونس خلوتم میشه
من که جایی نمیرم با کسی حرف نمیزنم
طاقتم که طاق میاد همینه طاغتم میشه
لحظه ذبح تو رو برا کی تعریف کنمش
این غمی که فقط منو تو محرم میدونی
بعد اون علم بدوش مونده پهلوی فرات
آخ بمیرم که منو صاحب پرچم میدونی
پیرهنی که داده یعقوب و شفا منم میده
بگو ازراییل بره جون منو خودت بگیر
زندگیم بعد تو زندگی که نیست مصیبته
خواهرت بعد تو از عالم و آدم شده سیر
روضه ی زینبتم روضه قتلگاهته
تا دم مرگ واسه تو خیس چشای خواهرت
تو خودت بیا برای زینبت روضه بخون
بیا جمع جمعمون زیر کِساء مادرت
بگو از لحظه ای که از روی تل میدیدمت
یه نفر بودی و چند نفر تو رو میزدنت
من دیدم برای این که زود زمین گیرت کنن
چند تا نیزه دار که از کمر تو رو میزدنت
#شعر_شهادت_حضرت_زینب_س
#بهمن_ترکمانی
@hadithashk