eitaa logo
حدیث اشک
7هزار دنبال‌کننده
44 عکس
85 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
السلام ای سرو سر افکنده ات ای حیا شرمنده ی روبنده ت ای تفاخر کرده از چشمت وقار ای کلامت تیز تر از ذوالفقار فارغ التحصیل درست صبر شد پایبند اختیارت جبر شد بی معلم عالمه تنها تویی رونوشت حیدر و زهرا تویی ای زده پهلو به جنت خاک پات ای طنین خطبه ی حیدر صدات ای حیا زانو زده در محضرت داده معنا بر نجابت معجرت ای در اوج موجِ طوفانِ فرات لنگر و سکان کشتی نجات یک نگاهت روح، در جسم حسین خط پیشانی تو اسم حسین ای به اسلامِ تو از احمد سلام پله های صبر را رفته تمام زینبت نام و به معنا حیدری بر خدایِ عرشِ نی پیغمبری سائلان را ساحل آرامشی تو امید صاحبان خواهشی قدری از قدر تو متن صد کتاب چون شب قدری و قدرت در حجاب آشکار از خطبه ات قاموس وحی وحی را معنا تویی ناموس وحی تا رود روبنده از رویت کنار می شود پیدا جمال کردگار ای نشسته ابرها در چشم تو مادرت را یادآور چشم تو از دو چشمت کرده ای جاری دو نیل نیلِ جاری تر از آب سلسبیل اشک تو افتد اگر روی زمین خاک ریزد بر سرش ماء معین آسمان دارد به یاد آن اشک را چشم تو بر خاک داد آن اشک را خاک گل شد بسکه اشکت را چشید صد دهان شد آه از دل برکشید دید بیدل سوی دلبر می روی سوی بی سر خفته با سر می روی یوسفت بی پیرهن بر روی خاک گرگ ها کردند جسمش چاک چاک تن به خاک افتاده، بر نیزه سرش دشت را پر کرده بوی مادرش جسم عریان پوششی از سنگ داشت پیرهن را ظالمی در چنگ داش @hadithashk
رفت از کف من دار و ندارم چه کنم؟ از داغ گلم اشک نبارم چه کنم؟ نوشیده ام آب و شیر من جوشیده از غصه ی طفل شیرخوارم چه کنم؟ بر نیزه سر کوچک او را بستند این داغ کجای دل گذارم چه کنم؟ پیداست به نیزه ترک لب هایش از کودک خویش شرمسارم چه کنم؟ از آب نصیبی به گل من نرسید جز آه چه از جگر برآرم چه کنم ؟ بر نیزه سرش ، تنش کجا افتاده است؟ من مادرم و جان نسپارم چه کنم؟ @hadithashk
شد مصحف عشقم آیه آیه؛ هیهات بی او ز غم پسر گلایه؟! هیهات در تابش خورشید تنش عریان بود دیگر پس از او رباب و سایه؟! هیهات @hadithashk
فدای غربت تو ای غریب بغدادی چقدر ناله که زیر شکنجه سر دادی سیاه چاله ی مرطوب و استخوانی خرد بگو که با چه گناهی به حبس افتادی چنین که خرد شده ساق پایت از زنجیر به فرض حبس نباشی، چه سود از آزادی؟ شکسته بال و پر اصلا قفس نمی خواهد! ولی تو در قفسی و اسیر صیادی غریبی و غل و زنجیر و زخم در گودال به تو زیاد رسیده از ارث اجدادی @hadithashk