eitaa logo
حدیث اشک
9.2هزار دنبال‌کننده
75 عکس
152 ویدیو
11 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
احلی من العسل می رود مثل حسن، حیدر دیگر باشد انتقام نفس خسته ی مادر باشد همه ی جنگ سرِ دشمنیِ با علی است بی نقاب آمده تا که خودِ حیدر باشدذوالفقاری ست دوباره به سر مرهب ها قاسم ابن پسر فاتح خیبر باشد سیزده ساله ولی خوب به او می آید که به فرزند علی مالک اشتر باشد آرزو داشته تا چند صباحی دیگر ضرب تیغش به ابوالفضل برابر باشد نوجوانیِ ابالفضل به صفین شده کشته هایش ولی امروز فراتر باش ازرق شام نفهمید که در محضر او لحظاتی ست که می چرخد و بی سر باشد آنچنان میمنه و میسره را ریخت بهم همه گفتند که شاید علی اکبر باشد کسی از ضربه ی تیغش به سلامت نگذشت اجل کوفه و شام است و مقدر باشد  حسن کردی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
رشید آل هاشم این سرو رشید آل هاشم قاسم رفته ست به جنگ‌ قوم ظالم قاسم در دست دو دم نداشت او اما بود یک حیدر ذوالفقار لازم قاسم گفتم حسن کربوبلا کو؟گفتند قاسم قاسم قاسم قاسم قاسم قل من هو فاتحٌ بهذا المقتل قلنا بک فتح بک یختم قاسم صد بار سر از ازرق شامی می‌زد در هر دودم اکبر ناظم قاسم در راه ظهور ، عطر افشانی کرد دایی گل حضرت قائم قاسم وقتی زره اش تنش نشد با کفنش در حج حسین گشت مُحرِم قاسم گوهر بتراش آی گوهر بتراش مُحرِم شو و بهر کربلا سر بتراش هم در تن او کفن حسن می‌گوید هم خویش کفن به‌تن حسن می‌گوید هو می‌کشد و می‌پرد از نفس خودش فارغ ز ضمیر من حسن می‌گوید بانگ ارنی ز طور این خیمه رسید رب نیز به جای لن حسن می‌گوید از بس که جمل به کربلا آورده هی می‌دود و حسن حسن می‌گوید خلقا که شبیه مجتبی آقا بود پس خلقا و منطقا حسن می‌گوید او وارث خانواده‌‌ی آل کساست با جلوه‌ی پنج‌تن حسن می‌گوید از خیمه‌ی باغبان به صحرا زده است گل آمده از چمن حسن می‌گوید ابن الحسن است در گلستان حسین پس جان حسن شده به قربان حسین گل می‌رود و گلاب برمی‌گردد در سایه‌ی آفتاب برمی‌گردد با کاسه‌ی لبریز عسل می‌رود و با کاسه ای از شراب برمی‌گردد مانند حسن رفته به میدان اما مانند ابوتراب برمی‌گردد جایی که مجیب دیر پاسخ بدهد با صورت خیس آب برمی‌گردد بال و پر این کبوتر خوش پرواز توی بغل عقاب برمی‌گردد اکبر زحسین رفت و قاسم زحسن با فاطمه بی حساب برمی‌گردد مه رفته و آفتاب آورده به بار این جام عسل شراب آورده به بار این سمت منم تونیز آن سو پسرم چشمم شد از این فراق کم سو پسرم یک کوچه برای کشتنت وا کردند ای کاش که نشکنی به پهلو پسرم هرکس که رسید ضربه زد ، قاتل تو معلوم نشد در این هیاهو پسرم شک نیست عزیزم ارباً اربا شدنت در لشکر گرگ بودی آهو پسرم یک بار علی اکبر و این مرتبه تو انداخته ای مرا به زانو پسرم خس خس نکن اینقدر نکش پا به زمین آن لحن عمو عمو ت پس کو پسرم ای خوش قد و بالا شده مثل عباس ای تیغ نشسته روی ابرو پسرم از سینه شکسته ای در این هول و بلا با فاطمه پس نمی‌زنی مو پسرم وحید عظیم پور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹