eitaa logo
حدیث اشک
9.2هزار دنبال‌کننده
75 عکس
152 ویدیو
11 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
والا مقام ای نیم قرن فاطمه ی خانواده ام.. خورده گره اراده ی تو بر اراده ام تو لشکر سواره ای و من پیاده ام! من پیش تو کنار خدا ایستاده ام زینب خدای صبر مسیحای هر بلا! بانو قدم بزن روی چشمان کربلا! والا مقام! حضرت خورشید قافله! ای انبیا گدای تو در وقت نافله بین تو و امام شدن نیست فاصله لرزید از وقار تو دستان حرمله تیغ حجاب تو به سر شمر خورده است خولی ز ترس نام تو صدبار مرده است در کربلا امام تو..پیغمبرت منم آن سایه ای که هست بروی سرت منم بانوی من !محافظ دور و برت منم امری اگر که هست بگو! نوکرت منم! آل علی رکاب.. دراینجا نگین تویی چون مالک حقیقی این سرزمین تویی پایین بیا که زانوی من تکیه گاه توست تو در پناه من دو جهان در پناه توست راه حسین عاقبتش شاهراه توست خواهر چرا به زیر گلویم نگاه توست؟! یادت که هست عالم ذر ماجرای من؟! یادت که هست قصه ی قالوا بلای من؟! اینجا قرارگاه قیام تو و من است این دشت خشک و داغ بهشت است گلشن است آرام باش آخر این راه روشن است اینجا قرار ما سوی گودال رفتن است! شمشیر و نیزه خوردن من را نگاه کن با گریه هات عزم شکست سپاه کن چادر کمر ببند که این راه مشکل است پشت سر تو زجر و سنان در مقابل است افسار ناقه ی تو بدستان قاتل است! جای نقاب پوشیه ات مشتی از گِل است بی من عزیز کوچه نشینم چه میکنی؟! پرچم به دست توست ببینم چه میکنی! سید پوریا هاشمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عطر یاس و بوی سیب انتظارِ آن که دارم می رسد التیامِ قلب زارم می رسد صاحبِ دارو ندارم می رسد کاروانِ گلعذارم می رسد می رسد هر لحظه از سوی حبیب بر مشامم عطر یاس و بوی سیب من به قربانِ حسین و راهِ او بچه هایِ کوچکِ همراهِ او آن علمدارِ رشیدِ ماهِ او لحظه ی اشکِ رباب و آهِ او وقتِ نوحه، اشک و ماتَم می رسد یک دهه حُزنِ دمادَم می رسد روضه خوان و روضه ی اهل خیام روضه خوان و روضه ی آن ازدحام روضه خوان و روضه ی والامقام روضه خوان و روضه ی زخم امام نعل تازه می زنند بر اسبشان ده نفر رذل پلیدو بد دهان روضه خوان می گوید از تیروکمان روضه خوان می گوید از شمر و سنان روضه خوان می گوید از زخم دهان روضه خوان می گوید از آن ساربان یک طرف پنهان شده شمر لعین سوی دیگر ساربان کرده کمین از همان تیری که زد چَشمِ قَمَر از همان تیری که زد سوی پِسر از همان تیرِ خَشِن،تیرِ سِ سَر حرمله زد سینه ی شاه ظَفَر خواهرش چون صحنه را اینگونه دید گیسوانش شد سفید و شد سفید یک حرام زاده رسید و نیزه زد قصدِ قُربت کردُ با انگیزه زد آن حرامیِ دِگَر، سرنیزه زد با لگد بر جسمِ آن پاکیزه زد عرش حق، تیره شدو آمد سنان می زند با چکمه اش بر آسمان شاهِ عالم بر زمین کوبیدِ شد صورتش خاکی شدو ساییدِ شد روی خاکِ قتلگه چرخیدِ شد استخوانِ سینه اش پیچیدِ شد ناگهان شمرِ خبیث،دِشنه کشید بَر گلویِ شاهِ لب تِشنه کشید احسان صابریون لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
با کاروانت با کاروانت همراه گشته لشکر سینه زنانت اینجا جوان ها خون اشک می ریزند در سوگ جوانت ای آسمانم رنگی ندارد این شب و روز آسمانت مهمان نوازی جایی ندارد در مرام میزبانت روضه همین بس شمشیر ها خورده است جسم نیمه جانت آه ای موذن خیمه شده دلتنگ تکبیر اذانت زینب نداند نیزه به دنبال چه باشد در دهانت  شهریار سنجری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ثاراللهی‌ام خیر را مِن‌باب نابودی شر آورده‌ام خاندانم را به امداد بشر آورده‌ام با بروز آشکار وجه ثاراللهی‌ام کربلا را از دل تاریخ در آورده ام داغ، هرچه دارد این صحرا خریدارم به دل دل که جای خود برای دوست سر آورده‌ام چشم کوفه کاش دنبال زر و زیور نبود تا ببیند کاروانی از گوهر آورده‌‌ام طفل بودم با دعایم کوفه باران میگرفت من چه حاجاتی که در این شهر برآورده‌ام نامه‌هایی که فرستادند همراه من است کودکان را از جفاشان بی‌خبر، آورده‌ام چه نیازی هست به خورشید و ماه کربلا کاروانی با خود از شمس و قمر آورده ام هم برای خاکهای داغ این صحرا بدن هم برای آن تنور داغ سر آورده‌ام بعد عباسم بنا دارم علمداری کند خواهرم را بیشتر از این نظر آورده ام اکبرم را، اکبرم را، اکبرم را، اکبرم آن که از جان خواهم او را بیشتر آورده‌ام کاش شرمنده نگردم آخرش پیش رباب اولین بار است اصغر را سفر آورده ام اشک، بیش از خون، ز دین حق حفاظت میکند دختران را از پسرها بیشتر آورده ام تا نبیند صورت حوریه ها را آفتاب از ملائک سایه ای از بال و پر آورده ام گروه شعر یا مظلوم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
غم نخور بروی تا به ماه ، می‌آیم تا به پایان راه می‌آیم تو برو هر کجا که میخواهی پا به پای تو راه می‌آیم غم نخور من برای غربت تو می‌شوم یک سپاه می‌آیم به حرم گفته ام که هرجایی تا بگویند آه می‌آیم با سرت تا به شام خواهم رفت با تنت قتلگاه می‌آیم صدقه ، تازیانه ، چشم ، نظر تا به این جایگاه می‌آیم از حرم بوی عود می‌آید روز سرخ تو‌ زود می‌آید خوب میبینم این که پای فرات سر عباس عمود می‌آید از روی مرکب تو میبینم که تن تو فرود می‌آید سر تو روی خاک گودالت تکه پاره سجود می‌آید دخترت میرسد کنار تنت کمی اما کبود می‌آید مشعل افتاده دست شمر و سنان از حرم بوی دود می‌آید روی نیزه سر تو خواهد رفت جامه از پیکر تو خواهد رفت شمر از قتلگاه خنده زنان به حرم با سر تو خواهد رفت حرمله با همان کمانی که زده بر اصغر تو خواهد رفت زجر با تازیانه ای در دست جلوی دختر تو خواهد رفت بروی تا به ماه می‌آیم پابه پای تو راه می‌آیم من می‌آیم رباب می‌آید تا به بزم شراب می‌آید به تو ای شاه حُسن ، موی سفید بیشتر از خضاب می‌آید  وحید عظیم پور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
امان از دل زینب(س) دیده را فکر جدایی از تو دریا می‌کند هیچ میدانی غمت خون بر دل ما می‌کند این زمین بوی جدایی می‌دهد، اینجا کجاست؟ درد و غم اینجا دلم را باز پیدا می‌کند یک صدای گریه می آید به گوشم آشناست از زمانی که رسیدم گریه زهرا می‌کند تا که از کرب و بلا گفتی تو، دلواپس شدم غصه دارد در دل من خیمه برپا می‌کند دختر کوچک‌ترت هم، مضطرب گشته حسین در میان خیمه ها با اشک غوغا می‌کند کاش برگردیم در آن خانه‌ای که سوخته ورنه با اهل و عیالت کوفه بد تا می‌کند خوب میدانم گلویت تشنه می‌مانَد حسین راه حلقت را نوک سر نیزه‌ای وا می‌کند از همین امروز می بینم که شمر بی ادب چکمه را بر استخوان سینه‌ات جا می‌کند از سرِ فرصت سرت را می‌بُرند و می‌بَرند یکنفر سر را یکی من را تماشا می‌کند محمود اسدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹