eitaa logo
حدیث اشک
7.1هزار دنبال‌کننده
46 عکس
86 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
بر شبِ ظلمانیِ غم، سحر آید چند صباحی دگر شمس بر آید بعد یتیمیِ عصرِ حیرتِ غیبت... امتِ اسلام را تاجِ سر آید... "ترک‌گدایی مکن، که گنج بیابی" دست تمنا همیشه پر ثمر آید لایق دیدار طلعت رخ او نیست انکه هوایی به جز، او به سر آید در پی گیسویش عطر عنبر و شب بو بر سر هر کوچه و، هر گذر آید ظلم و جنایات را فصل خزانیست... شیعه به صد احترام، مفتخر آید مهر و عطوفت فراگیر شود باز... فرد خطا کار هم بر حذر آید سبز شود عالمی از نفس او... فصل خزان هم به تن برگ و بر آید ریشه ظلم و ستم میکَند از بیخ... دادرس کل برای بشر آید عدل و عدالت بپا میشود آنروز موسم شادی و شور و ظفر آید واکثرو بالدعا ... نص حدیث است تا که جهان را نکو دادگر آید قلب همه شیعیان خرم و شاد است حجت حق ماه اثنی عشر آید @hadithashk
باهجر تو ما تجربه کردیم خزان را آورده به لب،غصه ی دوری تو جان را خیلی نگرانم تو بیایی و نباشم آرام نما قلب منِ دل نگران را رزق همه ی عالم امکان به ید توست «سائل نخورد ثانیه ای غصه ی نان را شیرینیِ اسم تو چه شوری به سر انداخت فرهاد کند،عشق تو شیرین صفتان را تو یوسف زهرایی و گر رخ بنمایی صد یوسف مصری بِکُند تخته دکان را چشمان تو شد تیر و دل ما هدفت شد صیاد،معطل نکن اینقدر کمان را تحت علمت هستم و تخت است خیالم صد شکر،خدا داده به من کهف امان را گفت حافظ شیراز تویی حافظ دنیا یارب برسان خسرو شیرین دهنان را آقا نجفی؟سامره ای؟کرب و بلایی؟ تا کی بشماریم فقط حدس و گمان را نگذار که ما جاهل و گمراه بمیریم تا کی نشِناسیم تو آقای زمان را شیعه به خدا گشته گرفتار،تو برگرد ای گل پسر فاطمه دریاب جهان را ای منتقم فاطمه ما چشم به راهیم برگرد و بسوزان تو فلانی و فلان را برگرد تورا جان همان دخترکی که میخورْد به همراه کتک زخم زبان را می‌گفت پدر طُرِّه ی گیسوت بهم ریخت تا حشر نبخشم به خدا شمر و سنان را از عمه شنیدم وسط مجلس اغیار یا حضرت منان برسان مهدی مان را @hadithashk
هر شب ز دلِ خسته، نگاهی به تو دارم در سجده ز جان، شوقِ پناهی به تو دارم چشمانِ ترم منتظرِ آمدنِ توست یک لحظه فقط، حسِ نگاهی به تو دارم در خواب، اگر دستِ تو در دست بگیرم بیدار نگردم، که نگاهی به تو دارم بگذار بمیرم به همان خوابِ خوشی که در آن تو بمانی، من و راهی به تو دارم @hadithashk
می‌نویسیم که دلدار بخواند ما را کاشکی نامه‌رسانی برساند ما را چه بگوییم، که اعدامِ صدا آزاد است می‌نویسیم قلم منتقمِ فریاد است بسم‌ربّ‌الْقلم ای آیه‌ی موعود سلام! از لبِ تشنه‌لبان می‌چکد «ای رود سلام!» اگر از حال دل بی‌خبران جویایی اگر از بغضِ نگاهِ نگران جویایی ... غصه‌ای نیست، به جز غربتِ جان‌فرسایت نیست غم، جز غمِ هجرانِ جوان‌فرسایت چشم‌مان کور شد از بسکه ندیدیم تو را گوش‌مان کر شده از بس نشنیدیم تو را دل‌مان گوشه‌ای از بی‌خبری‌ها پوسید لب‌مان نامِ تو را جای قدومت بوسید الغرض؛ بی‌سپری در دلِ دشمن سخت است تکیه بر دوستیِ باد سپردن سخت است گرگ‌های دِهِ ما میش، نه؛ چوپان شده‌اند راه‌زن‌ها وسطِ قافله پنهان شده‌اند منبرِ جدّ تو را منبریان دزدیدند خویش را نامه‌رسانان شما نامیدند نانِ هجرانِ تو را ندبه‌فروشان خوردند سودِ بازار تو را روضه‌فروشان بردند لشکرِ بی‌خبران از خبرت می‌گویند دشمنانِ پدرت از پدرت می‌گویند حرف‌شان گرچه دروغ است، ولی می‌گویند عمروعاصان سخن از عدلِ علی می‌گویند شمرکیشانِ زمان دورِ سرت می‌گردند کوفیان دنبالِ نامه‌برت می‌گردند برگِ تقویم پر از جمعه‌ی دلگیر شده روز موعود بیا، آمدنت دیر شده کاش تا خیمه‌‌ی سبزت قدمی پل بزنیم پیش چشمان ترت حرفِ تغزّل بزنیم ... پادشاها! چقدَر دردِ نداری سخت است بین آبادی خود بی‌کس‌وکاری سخت است اشک، شد دانه‌ی تسبیح و زمین را پُر کرد با چنین سیلِ غمی لحظه‌شماری سخت است وسط لشکری از گرگِ بیابان دیده ابر باشی، ولی از ترس نباری سخت است از سرِ «منتظِرآبادِ ظهورت» بروی دل به صحرای غریبی بسپاری سخت است در زمینی که به عشقت شده نرگس‌کاری مثلِ هر روز گُلِ اشک بکاری سخت است گوشه‌ی شهرِ چراغان شده از میلادت سر به دیوار غریبی بگذاری سخت است ؛؛؛ گر چه حرف از تو دروغی‌ست که در تکرار است بینِ ما بی‌عملان مردِ عمل بسیار است جاده‌ی چشمِ نگاهِ نگران مرطوب است یوسف از راه بیا؛ شهر پر از یعقوب است جانِ «عَجّل فَرج»؛ ای روح دعا منتظریم با دلِ منتظران راه بیا منتظریم! @hadithashk
دستِ محتاج تر از من، به درت نیست کریم سر زدن به فقرا دردسرت نیست کریم پس کجایی گل نرگس؟ خبرت نیست کریم من و دیدار تو! ... شاید نظرت نیست کریم نیست آلوده تر از نوکر تو هیچکسی چقدر نیمه ی شعبان برسد، تو نرسی باز هم فکرِ دلِ نوکری امشب یا نه؟ با من بی سر و پا، می پری امشب یا نه؟ آبرو ریخته را، می خری امشب یا نه؟ تو مرا خیمه ی خود، می بری امشب یا نه؟ دستِ خالی من از دستِ تو وِل شد چکنم؟ مادرت از گنهم باز خجل شد چکنم؟! معصیت کارم و این، قابل فهمیدن نیست آنکسی آمده که لایق بخشیدن نیست کاشکی عفو کنی، کار تو رنجیدن نیست بهترین دوست من، مثل تو فکر من نیست آنچه من در تو ندیدم، غضب و کم محلی است ثمر عاشق تو بودن من، عشق علی است قطره ی اشک، به دریای علی محتاج است دل بیمار، به احیای علی محتاج است هرکه اینجاست، به زهرای علی محتاج است نجفم باز به امضای علی محتاج است آنکه برنامه ی مهمانی ما را چیده سفره های رمضان را به علی بخشیده وقت تنگ است، پی راه حلی می گردم شَرَّم و باعث خیرالعملی می گردم باز دنبال همان نور جلی می گردم دور زوار حسین بن علی می گردم دل من را وسط آن همه زائر، جا کن سفر کرببلای همه را امضا کن چون خماریم، کمی مِی به پیاله برسان عطری از باغچه ی آن گل لاله برسان گرچه آواره شدیم آه، قباله برسان پای جامانده ی ما را به سه ساله برسان گفت؛ بابا رمقی نیست دگر در بدنم دختری که وسط راه زمین خورد، منم خواب بودم ز بلندی به زمین خورد سرم سرت از نیزه بهم ریخت پس از چشم ترم مادرت دید لگد خورد به روی کمرم عمه دق کرد، شد آتش همه جای جگرم از شرار نفسم خاک بیابان می سوخت پای زخمم وسط خار مغیلان می سوخت اینهمه موی بهم ریخته را باد کشید معجرم روی سرم بود ... نیفتاد ... کشید طرح این خنده ی من را پُرِ ایراد کشید تو نبودی چقدر زجر، سرم داد کشید گوش من رفت ولی گوش برایت مانده بغلم کن، اگر آغوش برایت مانده @hadithashk
از آن روزی که با عشقت گره خورده ست دنیایم تو را حس میکنم در تار و پودِ روز و شبهایم به عشقِ دیدنت هر هفته صبحِ جمعه ها خوانده "بِنَفسي أنتْ" را در ندبه ها نذرِ تو؛ بابایم تمام آرزویت هست برگردم از آن راهی- که رفتم اشتباه و رفت حالِ خوب و زیبایم بلایِ غیبتَت تقصیرِ عصیان هایِ من بوده به دستت میزدم بوسه؛ نمی لغزید اگر پایم اگر غیر از تو را با جان و دل؛ بیرون کنم از دل یقیناً گوشه ای از خیمه گاهت میشود جایَم منِ آلوده را آسوده کن از نفْس ِ شیطانی نگاهم کن عزیزم که گدایی بی سر و پایم مریضِ لاعلاجَت را دعا کن نیمه ی شعبان شبِ میلادِ تو بسیار محتاجِ مداوایم دو چشمَم را به عشقِ دیدنت بستم به رویِ غیر تو آن عشقِ حلالم هستی و غرقِ تماشایم بیا و عیدی ام را با دعای خیر تزئین کن دعایی که زنَد امضایِ قطعی بر تقاضایم بدان مثلِ شهیدان عاقبت دل میبرم از تو فدایت میشوم! یکروز به چشم ِ تو می آیم!  @hadithashk
هجران به سر آمد شب دیدار رسیده ای منتظران فرصت گفتار رسیده حالا که به بازار، خریدار رسیده دل را به کف آرید که دلدار رسیده آمد گلی از نسل علی و پسرانش ای جان دو عالم به فدای پدرانش حور و ملک از عرش تماشاگر اویند ارواح مقدس همه دور و بر اویند هم خضر و هم عیسی به ادب محضر اویند سر تاسر دنیا همه زیر پر اویند نوری که به پا خواسته از سامره امشب وا می کند از کار دل ما گره امشب ما تشنگی خویش به دریا نفروشیم خاک در او را به گوهرها نفروشیم عطر نفسش را به مسیحا نفروشیم یک موی سرش را به دو دنیا نفروشیم این عشق عیان است نیازی به بیان نیست در طینت ما خصلت کوفی صفتان نیست شادند همه اهل زمین اهل سما هم لبخند نشسته است به لب های خدا هم به به همه اسباب جنون هست فراهم امشب شب مخصوص زیارت شد و ماهم در آرزوی رفتن بین الحرمینیم یارب سببی ساز که دلتنگ حسینیم آن گل که بود دیده نرگس نگرانش آن یوسف خوش نام که گمگشته نشانش آن را که زند نبض زمین با ضربانش یا رب برسانش برسانش برسانش مشتاق ظهور است خودش بیشتر از ما ای کاش در آن روز بسازد سپر از ما روزی که سوی مکه سپاهی بکشاند وقتی رجزی مثل ابالفضل بخواند کافی است که شمشیر علی را بتکاند از دشمن حیدر احدی زنده نماند تاریخ نشان داده که در عالم ایجاد با آل علی هر که در افتاد ور افتاد می آید و بر پا کند اسلام علی را بالا ببرد یک نفری جام علی را در کل جهان زنده کند نام علی را بیچاره کند دشمن ناکام علی را آن روز همان روز بد قوم یهود است پایان بدی منتظر آل سعود است @hadithashk
آخر این راه هر جا هست بی موسی چه فرقی میکند خلق سرگردان که باشد کوه با صحرا چه فرقی میکند آنکه هم صحبت شود با شعله ای در کوه کیست سر به سر آتش بگیرد سینه‌ی سینا چه فرقی میکند گفت رندی یوسف گمگشته باز آید به کنعان گفتمش گیرم آمد با وجود این برادرها چه فرقی میکند روزها را هفته ها را ماه را سالها و قرنها را بی تو طی کردیم پس امروز با فردا چه فرقی میکند روزها در برگه‌ی تقویم گرم سوگواری مانده اند تا نیایی نیمه‌ی شعبان و عاشورا چه فرقی میکند ما نمی بینیمت اما زندگی روشن ز نور مهر توست در نکاه کور خورشیدی که پنهان است با پیدا چه فرقی میکند سالها دنبال تو گشتیم دور خانه ای در مسجدی بی امام این کعبه با هر مسجد هر جا چه فرقی میکند در ظهور تو به دنبال چه میگردیم درمانی ز خویش ندبه میخوانیم آری صبح و شب اما چه فرقی میکند هر طرف در جستجوی یک نشان از روز موعود توایم مشهد و‌ بیروت و مکه، قدس یا صنعا چه فرقی میکند بی تو دنیا رنج بود و زجر بود و زهر بود و زخم بود منتظر ماندم ببینم با تو‌این دنیا چه فرقی میکند @hadithashk
آخر این راه هر جا هست بی موسی چه فرقی میکند خلق سرگردان که باشد کوه با صحرا چه فرقی میکند آنکه هم صحبت شود با شعله ای در کوه کیست سر به سر آتش بگیرد سینه‌ی سینا چه فرقی میکند گفت رندی یوسف گمگشته باز آید به کنعان گفتمش گیرم آمد با وجود این برادرها چه فرقی میکند روزها را هفته ها را ماه را سالها و قرنها را بی تو طی کردیم پس امروز با فردا چه فرقی میکند روزها در برگه‌ی تقویم گرم سوگواری مانده اند تا نیایی نیمه‌ی شعبان و عاشورا چه فرقی میکند ما نمی بینیمت اما زندگی روشن ز نور مهر توست در نکاه کور خورشیدی که پنهان است با پیدا چه فرقی میکند سالها دنبال تو گشتیم دور خانه ای در مسجدی بی امام این کعبه با هر مسجد هر جا چه فرقی میکند در ظهور تو به دنبال چه میگردیم درمانی ز خویش ندبه میخوانیم آری صبح و شب اما چه فرقی میکند هر طرف در جستجوی یک نشان از روز موعود توایم مشهد و‌ بیروت و مکه، قدس یا صنعا چه فرقی میکند بی تو دنیا رنج بود و زجر بود و زهر بود و زخم بود منتظر ماندم ببینم با تو‌این دنیا چه فرقی میکند @hadithashk
باده بریز ساقیا از خُم می به جام ما خوش بنواز مطربا گشته جهان به کام ما مرغ هما ی خوش نشین خوش بنشین به بام ما خوش بخرام از شعف آهوی خوش خرام ما غنچه به باغبان بزن ، خنده ی نوبرانه را ابر ببار بر زمین گوهر دانه دانه را بلبل خوش نوا کنون عزم به شاخسار کن باز شکاری از وفا تیهو ی غم شکار کن ماه و ستاره، آسمان به مقدمش نثار کن عاشق پاکباز جان نذر رخ نگار کن مژده که یار نازنین چون مه مجلس آمده صبا به باغبان خبر ده گل نرگس آمده در خُم می به شوق او باده به جوش آمده خشت به خشتِ میکده ، وه به خروش آمده به مدحتش ز هر طرف بانگ سروش آمده روح الامین به کسوت باده فروش آمده جمله ی کائنات مست از می ناب سرمدی هوش ز سر پرانده این دسته‌گل محمدی قامت دلربای او کرده‌ بپا قیامتی چهره ی دلگشای او دارد عجب حکایتی خال مه جمال او دارد عجب حلاوتی هیبت با شکوه او دارد عجب صلابتی چهار قل بخوان و بر چهره ی او نظاره کن آیه ی وانیکاد خوان نگه به ماهپاره کن نظاره چون پدر به رُخسار مَه پسر کند حضرت شمس بوسه‌ای حواله ی قمر کند لحظه به لحظه دیده را ز اشک شوق تر کند پسر ز شوق خنده بر روی گل پدر کند برده قرار عالمی نرگس چشم مست او چشم تمام سائلان خیره به سوی دست او جلوه ی تابناک او جلوه ی حُسن داوری صولت او محمدی ، هیبت اوست حیدری سیرت اوست فاطمی ، طینت اوست عسکری از حسنین دارد او عادت بنده پروری سجده کنند عرشیان بر رُخ بس نکوی او این رُخ مهدی است یا شمایل عموی او روی مهش ز یوسف مصر بسی ملیح تر وان دم روح پرورش ز مسیح، مسیح تر نطق و کلام و صوت او زهر کسی فصیح تر منطق و حکم و عدل او ز داوران صحیح تر آمده کفر و ظلم را ز بیخ ریشه کن کند آمده تا که خلعت عدل و وفا به تن کند به جاده خیره مانده ام منتظر سپاه تو بیا که بسته ایم ما طاق ظفر به راه تو بیا که طی شد عمر در حسرت یک نگاه تو کاش که دیده بیند آن جلوه ی همچو ماه تو منتظر است شیعه کی صبح ظهور میرسد ز جاده ی امید کی سپاه نور میرسد @hadithashk
ای کاش تنها عاشق زار تو باشم ای یوسف زهرا خریدار تو باشم هر لحظه از عمرم به دنبال تو بودم تا لایق یک لحظه دیدار تو باشم بی تو فقط آشفتگی سهم دلم شد آقای من بگذار بیمار تو باشم سربازی تو آرزویم بوده و هست دیگر نمی خواهم که سربار تو باشم دنیا اسیرم کرده اما دوست دارم تا لحظه‌ی مردن گرفتار تو باشم کی می‌شود ای آنکه شرح «هل اتا»یی مهمان یک خرمای افطار تو باشم با واژه‌های ناحیه آتش گرفتم تا هم‌نوای آه غمبار تو باشم @hadithashk
درد فراق دردِسرش فرق می کند چشم انتظار چشم ترش فرق می کند هجران کشیده جای نفس آه می کشد داغی که هست بر جگرش فرق می کند یوسف عزیزتر شد و یعقوب پیرتر از یار بی خبر ، خبرش فرق می کند از اِبنِ مهزیار که شد دربه‌در بپرس این راه توشه سفرش فرق می کند بالِ هوس ببند که غیر از وبال نیست پرواز عشق بال و پرش فرق می کند ما هرچه غافلیم از او او به فکر ماست مولا به بندگان نظرش فرق می کند پیغام داده منتظران (اَکثِروالدُّعا) هر کار خیر بیشترش فرق می کند باهم دعا کنیم برای ظهور او باهم دعا کنیم اثرش فرق می کند روزی طلوع می کند از مغرب آفتاب روز ظهور او سحرش فرق می کند (قد قامَتِ الصَّلاةِ) همه روبه کربلاست اصلا نماز پشت سرش فرق می کند دستی پی نوازش و دستی به انتقام این ذوالفقار هردو سرش فرق می کند از قبر در می آورد آن دو خلیفه را در این محاکمه نظرش فرق می کند این بار سهمِ (لات و هُبَل) آتش است و دود این بار بت شکن تبرش فرق می کند یا فاطمه بیا تو دعای فرج بخوان مادر دعا کند اثرش فرق می کند @hadithashk