eitaa logo
حدیث اشک
9.2هزار دنبال‌کننده
75 عکس
152 ویدیو
11 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
قرص قمر گوهر حیدر، گوهر آورده است جلوه ی قرص قمر آورده است روی دو دستش پسر آورده است ام بنین شیر نر آورده است روز علی رو و شبش موی اوست تیغ علی ، گوشه ی ابروی اوست هان ! ضربانش چه وزین می زند طعنه نگاهش به نگین می زند اخم علی ، ضربه به کین می زند پشت فلک را به زمین می زند مژده که آمد قمر عالمین روی لبش ذکر امیری حسین ماه کرم , در خور مدح و ثناست درد بیارید که چشمش دواست طفل نگو ، عاشق تیر بلاست قامت او محشر کرب و بلاست بر لب حور و ملک این نغمه بود ذخر الحسین چشم به دنیا گشود آمده ای یاوری دین کنی هرچه حسین گفت تو تمکین کنی سر بدهم تا که تو تمرین کنی مرگ مرا کاش تو شیرین کنی کاش به دریای تو پاکم کنند زیر قدم های تو خاکم کنند حق به دلت مُهر تولا زده مِهر تو را نیز به دلها زده کشتی امن تو به دریا زده بوسه به دستان تو مولا زده ماه عرب، ماه عجم کیست ؟ تو وارث شمشیر دو دم کیست ؟ تو‌ آمدی از ایل و تباری اصیل مست تماشای تو شد جبرییل جان حسینی و به زینب کفیل بر علم سرخ تو عالم دخیل خورده گره نبض جهانم به تو ای علم افراشته، جانم به تو هر که از اوصاف کرم گفته است از غم هجران حرم گفته است.. حرف مرا..چشم ترم گفته است جای نصیحت پدرم گفته است: بر خم زلفش تو گرفتار باش نوکر عباس علمدار باش روی تو از ماه نشان را گرفت آمد و نبض ضربان را گرفت سر غمت چیست که جان را گرفت نام ابلفضل جهان را گرفت اسم تو شد زینت هر منبری حیدری و حیدری و حیدری بودنت آرامش قلب رباب لب به دعا باز کن ای مستجاب خم نشو تا نهر ای عالیجناب رو نزن ای حضرت دریا به آب آب خودت تشنه ی لبهای توست خاک کجا ؟ عرش خدا جای توست خون تو در علقمه غلطیده شد خیمه پر از حرف نسنجیده شد اشک حسین بن علی دیده شد دست تو قرآن شد و بوسیده شد دست جدا از بدنت، چاره ساز دست به دامان تو کردم دراز سنسیز اولار قلب جهان تار و مار آدین ائدر فصل خزانی بهار قاشلاری تیغ دو دم ذوالفقار سنسن حسین و حسنه هم جوار کیمسه سنین تک شرف الناس اولار قطعا حسین قارداشی عباس اولار ... لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا ابالفضل شب عشق است و از بالا گلی روی زمین آمد رکاب عشق را آذین نمودند و نگین آمد فقط حیدر امیرالمؤمنین باشد ولی امشب علی رخساره ای بر دامن ام البنین آمد صفا بخش دل حبل المتین گردید و زین معنی خودش باب الحوائج گشت و چون حبل المتین آمد ستاره ریخت از یمن قدومش بر سر هستی تمام هستی زینب شد و شور آفرین آمد به شاگردی مدال فخر از شیر جمل دارد جوان کربلا از درس استادی چنین آمد اذان گفت و نبی در خاطر مردم از آن آمد رجز خواند و علی در دیده مردم از این آمد وفا را کرد معنا با تمام خویش این یعنی بنای دست مردانه برون زین آستین آمد حرم لب تشنه بودند و دل دریا به دریا زد به سویش تیر دشمن از یسار و از یمین آمد بریدند از تنش دستش ، مبادا تا رود خیمه به فرق حضرت دریا عمود آهنین آمد کنار علقمه از پا فتاد و پیش اربابش به دستانی بریده سر به زیر و شرمگین آمد اگر چه نیست اینجا مادرش بر دامنش گیرد ولی ، زهرا بجای مادرش ام البنین آمد  داریوش جعفری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا قمرالعشیره ابتدای راه میگویم حسین با دلی آگاه میگویم حسین بعد بسم الله میگویم حسین چهارم این ماه میگویم حسین یا حسین گفتم دلم‌ بیدار شد کف بزن اقا برادردار شد! درصد مستی قلبم پُر شده گونه ام از اشک امشب سُر شده وای من نان دلم آجر شده گوییا ساقی ز من دلخور شده گفت بهتر از برادر بودنم... این بود که نوکر آقا منم! پیش دریا صحبت از جو نیست که پیش‌ ما حرفی به جز هو نیست که وصف عباس از سر و رو نیست که وصف او در چشم و ابرو نیست که چشم‌ و ابرویش اگرچه محشر است.. بخدا عباس از آن بالاتر است! جمع صبر و علم و ایثار و یقین جمع شد در پیکر این نازنین نیست مانندش خدایا در زمین مست شو با حرف زین العابدین.. در وفا مثل عمویم کَس ندید غبطه خورده بر مقامش هرشهید در بصیرت اسوه ی عمارها در شرف الگوی مردم دارها داروی مجانی بیمارها هرچه گشتم باهمه معیارها مرد و مردانه ابوفاضل تک است عقل ما از درک اینها منفک است ای سحرها چشم بیدارت علی محضر محتاج، رفتارت علی نحوه ی تدبیر پیکارت علی آفرین گفته به گفتارت علی خطبه ی تو کار طوفان میکند کعبه زیر پات جان جان میکند ماهی اما آفتاب زینبی نور اطراف حجاب زینبی تو به نوعی بوتراب زینبی تو دعای مستجاب زینبی چه زمان امدن چه رفتنت کیف کرده خواهرت از دیدنت خواهرت هربار مضطر میشود.. یا که چشمش از غمی تر میشود تا که خیره بر تو دلبر میشود حال او بهتر وَ بهتر میشود ذکر میگوید برای چشمهات ای عصای دست من زینب فدات! اینهمه عشق برادر خواهری کرد در این دونفر جلوه گری کربلا شد قصه جور دیگری ماند تنها خواهری با لشگری این طرف سقای ما بی دست بود آن طرف کوفه سپاهش مست بود زینب و چشمان سنگین عوام زینب و زخم عمیق احترام زینب و پای برهنه راه شام زینب و ... کافیست حرف من‌ تمام دیده عباس از این غم تر است دیگر اصلا لال باشم بهتر است سید پوریا هاشمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
شیرافکنِ قبیله‌ی آلِ علی سیمرغ در غبارِ خودش ایستاده است خورشید در مدارِ خودش ایستاده است غرق ادب تمامِ جهان کوچک و بزرگ هر قُله در دیارِ خودش ایستاده است در بینِ سینه‌هاست نفس‌ها که دیده‌اند آری علی کنارِ خودش ایستاده است رزم آوری رسیده که امروز عَبدو وَد مبهوت بر مزارِ خودش ایستاده است میدان به احترام امیرش بلند شد از هیبتِ سوار خودش ایستاده است شیرافکنِ قبیله‌ی آلِ علی است یا... شیری به بیشه‌زارِ خودش ایستاده است هرکس که دید گفت یقینا که مرتضی... با تیغِ ذوالفقارِ خودش ایستاده است او امتدادِ قلعه‌تکانیِ مرتضاست عباس خاطراتِ جوانیِ مرتضاست سمت بهشت جاده نبود و تو آمدی مستی حریفِ باده نبود و تو آمدی تو از نژاد حیدری و فرق می‌کنی چون تو امیرزاده نبود و تو آمدی سوگند می‌خورند تمامیِ آبها دریای ایستاده نبود و تو آمدی پیش از تو ای مدار تمامیِ کیش‌ها این قدر عشق ساده نبود و تو آمدی بر خاک آستانه ماهی تمام عمر خورشید سر نهاده نبود و تو آمدی قبل از تو دل به هیچ جمالی نداده‌ایم این عشقِ بی اراده نبود و تو آمدی این خانواده داشت هر آن چیز غیرِ تو شوری به خانواده نبود و تو آمدی تو آمدی و از تو علی بوسه چین شده است از این به بعد فاطمه ام‌البنین شده است گفتم که جرعه‌ای زنم از آبشارِ تو لکنت زبان گرفته‌ام اما کنار تو الکن کَن است آنکه که از هیبت تو گفت بیچاره خشک ، پیش تو شد شد شکارِ تو سَرسَرخوشم نـ نـ نذرِ توام تا ابد ابد هر هر نفس زِزنده‌ام از از بهار تو از از ازل شده شده‌ام مبتلای تو دل دل دلم شده شده دل دل دچار تو من من غلاغلام د در درگه توام من من کجا کجا و شـ شهـ شهریار تو الـ الکنم مـ مدح تو گفـ گفتنم خطاست بگشا گره گره زِ من شرمسار تو این بار هم زبان مرا باز می‌کنی تا از تو گویم از طپش چشمه‌سار تو باب‌الحسین باب دلی بو الفضائلی ای شکل مرتضی چقدر خوش شمایلی از آن زمان که فیض سحر آفریده‌اند از جلوه‌های روی قمر آفریده‌اند شیرانِ بیشه‌های شجاعت نوشته‌اند از خاکِ مقدم تو جگر آفریده‌اند در پیش بچه‌های علی خاک زاده‌ای بالای کعبه سایه‌ی سر آفرینده‌اند دورِ سرِ حسین و حسن چرخ می‌زنی از ابتدا به دوشِ تو پَر آفریده‌اند ام‌البنین گرفته تو را نذر کرده است بهر حسین چشم نظر آفریده‌اند جمع است ... لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
دریا دل ابوفاضل شبیه حیدر کرار دریا دل ابوفاضل که با هر ضرب تیغش فتح شد حاصل ابوفاضل کسی که خنده‌اش آئینه‌ی آیات رحمت بود و با خشمش عذابی سخت شد نازل، ابوفاضل همانکس که جلال از هیبت چشمش مجلل شد همانکه شد کمال از خلقتش کامل أبوفاضل به لطف گوشه‌ی چشمش مسلمانیم و آنکس که به طاق ابروانش قبله شد مایل ابوفاضل میان موج غم با دیدنش ارباب میخندید به دریای حسین بن علی ساحل ابوفاضل به عشق او دلم با هر تپش در سینه میگوید أبوفاضل ابوفاضل أبوفاضل أبوفاضل شبیه مجتبی وقت کرم یکدفعه هم حتی نرفته نا‌امید از خانه‌اش سائل، ابوفاضل مسلمانان چه غم دارید وقتی اینچنین بوده برای ارمنی ها حل هر مشکل أبوفاضل  میثم کاوسی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
باد در عرش که پیچید خبر شکل گرفت از پر و بال ملک فرش گذر شکل گرفت نور خورشید به شب خورد..،سحر شکل گرفت آسمان پرده برانداخت..،قمر شکل گرفت ماه از جلوه ی گیراش چه حظی می برد علی از فرط تماشاش چه حظی می بُرد نخل پر برکت توحید ثمردار شده نسل تابنده ی خورشید،قمردار شده کهکشان های خداوند خبردارشده پدر خاکیِ افلاک پسردار شده صورتش هودج نور است..،پدر می بوسد دست آب ور خود را چقدر می بوسد ابرویش جلوه‌ی ربّ است اُبُهَت دارد زلف او آیه ی نوری است که حرمت دارد چشم او ابر بهاری است که رحمت دارد نام او جامِ طهوری است که شربت دارد صاحب شهد شکرریزِ سبو می آید چِقَدَر نام اباالفضل به او می آید گونه ی آینه بر دوده ی آهش خیره چشم فانوس به پیچ و خم راهش خیره برکه ی آب به رخساره ی ماهش خیره پلک باران به تماشای نگاهش خیره آسمان خیره به چشمان تر این ماه است چشم او چشمه ی توحیدی آل الله است رشته‌ ی وصلت عُشاق،نخ دامن او رختی از جنس پر و بال ملک بر تن او دَرِ جنّات خدا ،دُکمه ی پیراهن او ساقه ی طاقِ فلک بازوی شیر افکن او غرشش غرش طوفانیِ شاه عرب است پسر شیر خدا،شیر نباشد عجب است هرکه در زندگی اش غصه ی بسیاری داشت اگر از خانه ی مولا طلب یاری داشت بی گمان با پسرش نیز سر و کاری داشت سیزده ساله چه رزم علوی واری داشت سیزده ساله یلِ با جَنَم حیدر شد وارث بر حق تیغ دو دم حیدر شد دست عباس به دامان امام حسن است سند قلب اباالفضل به نام حسن است سالیانی است که درگیر مرام حسن است گرچه ساقی است ولی تشنه ی جام حسن است چِقَدَر خصلت دلدار به دلبر رفته کرم حضرت ساقی به برادر رفته ساحل امن یقین بود که دریا را ساخت شانه اش بود که زُلف شب یلدا را ساخت کوهی از غیرتِ حساس به زهرا را ساخت دامن اُمِّ بَنین حضرت سقا را ساخت گیسویش را به سر زلفِ حسینِ خود دوخت کاشف الکرب شدن را به اباالفضل آموخت آفریده شده عباس برای زینب سینه ی او سپر دفع بلای زینب جان عشاق اباالفضل،فدای زینب ما گدایانِ حسینیم،گدای زینب همگی بنده ی عشقیم به عباس قسم پاسبانان دمشقیم به عباس قسم سیل اشکیم به دنبال نمِ دریایش دست ما را برسانید به اعطینایش این که خوانده است حسین بن علی آقایش ارمنی های محلّه اند علم‌کِش هایش هرکه را جَذبه ی این عشق به زنجیرش کرد نمک سفره ی عباس نمک گیرش کرد کاش ما را به ردای کرمش وصل کنند مثل وصله به نخِ شال غمش وصل کنند مثل پَر،کنج ستون علمش وصل کنند دست ما را به ضریح حرمش وصل کنند تا که آب و گِلمان خرج عزایش باشد تنمان تکه ای از صحن و سرایش باشد آبرو داده به سرچشمه،به دریا،دستش از زمین پُل زده تا عرش مُعَلّی،دستش مرده را زنده کند همچو مسیحا،دستش چقدر مُعجزه ها خلق شده با دستش آن که از خاک درش کور شفا می گیرد با همان دستِ قلم دست مرا می گیرد سرو سبز علویّات برومند شده شانه ی او به بلندای دماوند شده چهره اش بانی پیدایش لبخند شده خطبه خوان حرم امن خداوند شده مکه را شیفته ی عشقِ امام خود کرد کعبه را بنده ی اعجاز کلام خود کرد آیه ی نور به پیشانی او مکتوب است با وجودش بخدا وضع حرم مطلوب است بین اطفال حسین بن علی،محبوب است سر دوشش چقدر حال رقیه خوب است طفل از ذوق تماشای عمو پر می زد هر زمان بوسه به دست علی اصغر می زد آه! از لحظه ی شومی که بلا نازل شد بین مهتاب و حرم ظلمت شب حائل شد اشک افلاک فرو ریخت زمین ها گِل شد کار برگشتن سقا به حرم مشکل شد دامن شیر به سرپنجه ی کفتار گرفت ناگهان تیغ به بازوی علمدار گرفت رود فریاد زد ای اهل حرم..،دریا سوخت مطمئناً جگر تشنه ی دخترها سوخت وسط معرکه ی جنگ دل بابا سوخت آخرین مشک که افتاد زمین..،سقّا سوخت چقدر بعد علمدارِ حرم هق هق کرد بنویسید رباب از غم اصغر دق کرد @hadithashk
عطر ناب سحر و ذکر لب اهل جنان گوشه میکده و ساقی و پیمانه زنان واژه واژه کلمات همه شیرین دهنان صحبت از شاه ادب بود و چنین بود و چنان شاه شمشاد قدان خسرو شیرین دهنان که به مژگان شکند ناز همه صف شکنان گفت این میکده را رونق عهد ازلی است هر کسی هست در اینجا به لبش نادعلی است نور این میکده از نور خداوند جلی است رونقی هست اگر از اثر فیض علی است ساقی میکده گر حضرت میر عرب است از تمناش دل اهل ولا پر طرب است حرف ساقی شده باید به ادب زانو زد زانو از روی ادب محضر آن مه‌رو زد باید از حسن رخش ذکر مدد یا هو زد شرح اوصاف رخ و مو و خم ابرو زد پیش محراب دو ابروش جان در تعظیم پیش دریای دو چشمش همگان در تعظیم قمر هاشمیان مات رخش شمس و قمر محو خال رخ زیباش شده خیل بشر زده با خال و خطش در همه جا شور و شرر خیل دلها که شد ازشوق رخش زیر و زبر با نگاهش دل افلاک به هم می‌ریزد نام او تا ببری جود و کرم می‌ریزد صحبت از طره کیسوش جنون انگیز است شرح اوصاف گل روش جنون انگیز است تاب پیچ و خم ابروش جنون انگیز است به خدا رایحه بوش جنون انگیز است هر چه من گفته‌ام و هر چه که گفتند کم است هر چه در مدحت عباس سرودند کم است پیش قد قامت او مأذنه حیرت دارد سفره‌هامان همه از اوست که برکت دارد ذکر زهرا به لبش هست که نصرت دارد حضرت باب حسین است و عنایت دارد هر چه از جانب ارباب رسیده‌است به ما بوده از زاویه ماه عشیره به خدا نام او حضرت عباس و مقامش سقاست گیسویش لیل و رخش ماه و نگاهش دریاست او عمو جان رقیه است و به عالم آقاست علمش در وسط عرش خدا پابرجاست محور چرخ و فلک نیست به غیر از علمش محمل عرضه حاجات گدایان حرمش سر سال است و دگر باره گدا آمده است دست خالی به در شاه وفا آمده است به امید کرم دست شما آمده است به هوای حرم کر و بلا آمده است آمده رزق بگیرد که گدایت باشد تا سیاهی صف دل شده‌هایت باشد یل دریا دل صاحب نفس دلداده ای که دریا به حضورت به سجود افتاده شیر صفینی و در معرکه‌ها آماده مظهر صبر و رضا کیستی آقا زاده؟ صحبت محفل ما صحبت گیسوی تو بود فتنه انگیز جهان غمزه جادوی تو بود دل ما دل نشود تا که گرفتار تو نیست خاک بر فرق سرش هر که طرفدار تو نیست باخته هر که پی گرمی بازار تو نیست که امیدی به جز از لطف سزاوار تو نیست دل ما را به سر زلف تو آویخته‌اند به سر زلف و به پیش قدمت ریخته‌اند @hadithashk
دریا دل ابوفاضل شبیه حیدر کرار دریا دل ابوفاضل که با هر ضرب تیغش فتح شد حاصل ابوفاضل کسی که خنده‌اش آئینه‌ی آیات رحمت بود و با خشمش عذابی سخت شد نازل، ابوفاضل همانکس که جلال از هیبت چشمش مجلل شد همانکه شد کمال از خلقتش کامل أبوفاضل به لطف گوشه‌ی چشمش مسلمانیم و آنکس که به طاق ابروانش قبله شد مایل ابوفاضل میان موج غم با دیدنش ارباب میخندید به دریای حسین بن علی ساحل ابوفاضل به عشق او دلم با هر تپش در سینه میگوید أبوفاضل ابوفاضل أبوفاضل أبوفاضل شبیه مجتبی وقت کرم یکدفعه هم حتی نرفته نا‌امید از خانه‌اش سائل، ابوفاضل مسلمانان چه غم دارید وقتی اینچنین بوده برای ارمنی ها حل هر مشکل أبوفاضل  میثم کاوسی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
گوهر حیدر گوهر حیدر، گوهر آورده است جلوه ی قرص قمر آورده است روی دو دستش پسر آورده است ام بنین شیر نر آورده است روز علی رو و شبش موی اوست تیغ علی ، گوشه ی ابروی اوست هان ! ضربانش چه وزین می زند طعنه نگاهش به نگین می زند اخم علی ، ضربه به کین می زند پشت فلک را به زمین می زند مژده که آمد قمر عالمین روی لبش ذکر امیری حسین ماه کرم , در خور مدح و ثناست درد بیارید که چشمش دواست طفل نگو ، عاشق تیر بلاست قامت او محشر کرب و بلاست بر لب حور و ملک این نغمه بود ذخر الحسین چشم به دنیا گشود آمده ای یاوری دین کنی هرچه حسین گفت تو تمکین کنی سر بدهم تا که تو تمرین کنی مرگ مرا کاش تو شیرین کنی کاش به دریای تو پاکم کنند زیر قدم های تو خاکم کنند حق به دلت مُهر تولا زده مِهر تو را نیز به دلها زده کشتی امن تو به دریا زده بوسه به دستان تو مولا زده ماه عرب، ماه عجم کیست ؟ تو وارث شمشیر دو دم کیست ؟ تو‌ آمدی از ایل و تباری اصیل مست تماشای تو شد جبرییل جان حسینی و به زینب کفیل بر علم سرخ تو عالم دخیل خورده گره نبض جهانم به تو ای علم افراشته، جانم به تو هر که از اوصاف کرم گفته است از غم هجران حرم گفته است.. حرف مرا..چشم ترم گفته است جای نصیحت پدرم گفته است: بر خم زلفش تو گرفتار باش نوکر عباس علمدار باش روی تو از ماه نشان را گرفت آمد و نبض ضربان را گرفت سر غمت چیست که جان را گرفت نام ابلفضل جهان را گرفت اسم تو شد زینت هر منبری حیدری و حیدری و حیدری بودنت آرامش قلب رباب لب به دعا باز کن ای مستجاب خم نشو تا نهر ای عالیجناب رو نزن ای حضرت دریا به آب آب خودش تشنه ی لبهای توست خاک کجا ؟ عرش خدا جای توست خون تو در علقمه غلطیده شد خیمه پر از حرف نسنجیده شد اشک حسین بن علی دیده شد دست تو قرآن شد و بوسیده شد دست جدا از بدنت، چاره ساز دست به دامان تو کردم دراز سنسیز اولار قلب جهان تار و مار آدین ائدر فصل خزانی بهار قاشلاری تیغ دو دم ذوالفقار سنسن حسین و حسنه هم جوار کیمسه سنین تک شرف الناس اولار قطعا حسین قارداشی عباس اولار لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا قمرالعشیره زمین و آسمان را گرم یا قدوس و یا هو کرد همینکه صحبت از زیبایی آن چشم و ابرو کرد خدا وقتی بنا بود از رخ خود پرده بردارد علی را آفرید و مرتضی عباس را رو کرد جنان خوشبو شد از آن لحظه ای که لحظه ای کوتاه شمیم گیسوی مشک آفرینش را سحر بو کرد به هرجا که قدم می زد شمیم یاس می پیچید بیابان را به حکم کیمیایی غرق شب بو کرد تمام دشت را آن شیر خفته در نگاه او به شوق صید بودن پیش چشمش دشت آهو کرد نمی دانم خدا هنگام نقاشی ابرویش کمان را آفریده یا که میل دو پرستو کرد نمی دانم هنر را آفرید اول سپس عباس را یا که هر آنچه از هنر را بود صرف خلقت او کرد به اخمی نیمی از لشگر به اخمی نیمه ی دیگر شمار کشتگان را در نبرد خود ترازو کرد به توفیق مقام عبد بودن می رسد هر کس غبار صحن را با توتیای چشم جارو کرد  علی کاوند لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
سقای دشت کربلا نه اینکه سر بزند ماهتاب از دستش على ست سرزده یک آفتاب از دستش براى ثبت نگین عقیق عباسى على ست ساخته امشب رکاب از دستش على ست ساخته با چهارچوب حیدریش براى عکس ابالفضل،قاب از دستش سوال بوسه به صورت به سر به لب رفته گرفته است ولیکن جواب از دستش کسی که ساقى مستان گرفته در بغلش عجیب نیست بریزد شراب از دستش براى ساغر و ساقى شدن همین کافیست؛ که حیدر آمده نوشیده آب از دستش چه غنچه ایست به دست على که گل نشده به کوچه آمده بوى گلاب از دستش ۲ کمند صید ز زلفش بهار از ابرویش شروع زخم ز پلکش،شکار از ابرویش به جاى کُشتن فی الفور میکُشد کم کم اگر چه میرود این انتظار از ابرویش اگرچه ابروى زیباى او کشیده است ولى؛ کشیده است خودش نیز کار از ابرویش خدا به خیر کند کار آن کسى را که شده ست یک تنه زخمى دوبار از ابرویش فرات سر برود،پا برهنه در برود اگر که در برود اختیار از ابرویش به جنگ، معنی لایُمکن الفِرار این است؛ نکرده هیچ دلیرى فرار از ابرویش نشسته است دو زانو و درس میگیرد در اوج معرکه ها ذوالفقار از ابرویش ۳ شروع می شود این شعر کم کم از چشمش کسى که نیست دو ابروى او کم از چشمش کسى که در وسط پلک گل به وقت سحر گرفته الگوى تهذیب،شبنم از چشمش به جنگ اوست که دشمن دوبار می ترسد هم از دلیرى ابروى او هم از چشمش گذاشت بر بدن رود زخم از دستش گذاشت بر جگر آب مرهم از چشمش سپیدتر شده شعبان به خاطر رویش سیاه تر شده ماه محرم از چشمش چکیده گریه ى کاتب به صفحه هرجا که؛ نوشته مقتل ابن مقرم از چشمش  مهدی رحیمی زمستان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حضرت سقا وقت آنست که این بار قلم بردارم محتوایی ز ادب ،لطف و کرم بر دارم بانگ شادی زده و دست ز غم بردارم پرده از آتش سوزانِ دلم بردارم مژده بر مهر دهم، ماه به دنیا آمد باب حاجات زمین ، حضرت سقا آمد در کمالات ادب ،روحِ حیا عباس است صاحب غیرت و معنای وفا عباس است قمر هاشمیان ،صدق وصفا عباس است قبله ارباب بود، قبله نما عباس است تا که لبریز شود چشمه جان از احساس بنویسید کمالات بخوانید عباس سنگ خارا که به دستان تو گوهر باشد هر غلامی به درت آمده سرور باشد چشم از لطف و عنایات شما تر باشد کیست در اوج ادب با تو برابر باشد؟! عطر، چون عطر گل یاس نباشد هرگز یاوری مثل تو عباس نباشد هرگز خیل مردم همگی بر سر کویت سائل چشم حاتم شده بر دست رئوفت مایل هر تلاشی به در غیر، بود بی حاصل که تو حامی و عمیدی و تویی بوفاضل در مَدارج نرود از تو کسی بالا تر هر چه گشتیم ندیدیم کسی آقاتر در شب تار فقط چاره غم مهتاب است طاق ابروی قمر جلوه گه محراب است بی سبب نیست اگر ،محترم ارباب است مثل عباسِ برادر نَبُود، نایاب است خنده ای کرد غم از چهره ی آقا پر زد ذره از خاک به آفاق و ثریا پر زد معین بازوند لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹