eitaa logo
حدیث اشک
5.9هزار دنبال‌کننده
34 عکس
69 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
شاه شمشاد قدان در شباهت به نظر نفسِ پیمبر شده است بی جهت نیست که اسمش علی اکبر شده ست چه بگویم من از آن ذات که ممسوسِ خداست اکبر است و صفت اکبر، مخصوصِ خداست حرکات و سکنات و وجناتش طاها مادرش آمنه بوده ست مگر یا لیلا؟ با همه، خُلقِ عظیمش سرِ احسان دارد این پیمبر چه قدر تازه مسلمان دارد ماه عالم شده از دیدن رویش سرمست پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست” سنگ در دستش از اعجاز، قمر میگردد گر به خورشید بگوید نرو، برمیگردد جان علی، جسم نبی، جلوه ی کوثر بوده سرّ لولاک، ازاول علی اکبر بوده هر زمان عطر حضورش به هوا برمیخواست نفس پنج تن آل عبا بر میخواست ذاتش آئینه در آئینه پیمبر گشته بارها از شب معراجِ خودش برگشته قاب قوسینِ خداوند خمِ ابرویش زد قدم زینب کبری به سر زانویش بی نقاب آمدنش پیش عمو دیدنی است به ابالفضل قسم قامت او دیدنی است چه بگویم من از آن سروِ خرامانِ بهشت حرف حق را قلم خواجه ی شیراز نوشت: شاه شمشاد قدان، خسرو شیرین دهنان که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان” زلفش آنروز که در دست نسیم افتاده سمت و سو داده به تحریر موذن زاده کربلا هم عطشش چندبرابر شده بود تشنه ی صوت اذان علی اکبر شده بود أشهدُ أنّ به این مرد ولی باید گفت اشهدُ أنّ علی بعدِ علی باید گفت جلوی چشم پدر، رد شدنش را عشق است أشهدُ أنّ محمّد شدنش را عشق است باد آورده به همراه، شمیم صلوات میوزد بر سر کوی تو نسیم صلوات ابر رحمت تویی و تشنه ی الطافِ تو دشت مشک از چشمه ی چشمان تو پر برمیگشت کیستی ای که پیمبر شدی از کل جهات باز هم بر گل روی علی اکبر صلوات چشم دنیا به تنت جامه ی احسان دیده ست حسنی بودن تو بر چه کسی پوشیده ست؟ رحمت واسعه ای، اسب تو از روی کرم وسط لشکر دشمن زده ناگاه قدم میروی پشت سرت باد شده پا به رکاب نام اسب تو عقاب است، عقاب است عقاب میشود صید نگاهت دل میدان حتی باز شد روی تو آغوش بیابان حتی رفتی آنگونه که شد دشت پر از عطر تنت کربلا رنگ گرفت از نفس پیرهنت ذات تو گرچه خلاصه شده ی پنج تن است بعد تو دشت پر از عطر حسین و حسن است بیشتر ریخت بهم رفتن تو قاسم را کشت داغ تو جوانان بنی هاشم را مسعود یوسف پور   لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
حضرت عشق فصل گل گشت و نسیم از دل صحرا آمد عرش گل ریز که دلداده ی زهرا آمد شب عید است و به دل مژده ز بالا آمد خیز مجنون که ترا حضرت لیلا آمد روز میلاد علی اکبر لیلا شده است حضرت عشق جهان حضرت بابا شده است خیز کز لطف خدا شمس قمر آورده نخل بستان علی باز ثمر آورده حسن از شور و شعف سفره به سر آورده ام لیلا نه پسر بلکه گهر آورده آل حیدر همه در شور که اکبر آمد بر حسین ابن علی حیدر دیگر آمد تا سما صف زده حوری که ببیند رویش مه به وجد آمده از طرح رخ دلجویش متحیر شده گل، مست شده از بویش شعله در رقص شد از رقص گل گیسویش ابر و باد و مه و خورشید گرفتار دمش بال جبریل امین فرش حریم حرمش بزم شادی به در خانه ی کوثر عشق است باده از دست یداللهی حیدر عشق است رویت روی گل شبه پیمبر عشق است عشق اینست حسین را ، علی اکبر عشق است ثانی حیدر و زهرا و پیمبر اینست این که گفتند علی عالی اکبر اینست گفت بنگر که چه زیباست علی اکبر من یوسف هر چه زلیخاست علی اکبر من لیلی حضرت لیلاست علی اکبر من علی دوم طاهاست علی اکبر من صوت داود نبی لهجه ی کوثر دارد خلق و خوی نبوی صولت حیدر دارد جز خدا عرش همه آمده در طوف سرش میکند فخر به آن قامت رعنا پدرش دهم ماه شکستند حریفان کمرش شمس آمد به هواداریِ شق القمرش روی دامان پدر گفت پدر جان رباب تشنه ام تشنه لبم جان پدر تشنه ی آب پسر ارشد لیلاست به خون آغشته همه ی هستی مولاست به خون آغشته پیکرش در دل صحراست به خون آغشته تشنه لب بین دو دریاست به خون آغشته نوحه خواند حضرت زهرا که بنی قتلوک سینه زد زینب کبرا که بنی قتلوک داریوش جعفری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
خنده ی پیمبری قُنداقه را حسین گرفت و ‌نگاه کرد اینگونه آفتاب تبسم به ماه کرد با خنده ی پیمبری اش از همان نخست حال حسین را علی اش رو به راه کرد هرکس که دیدش و صلواتی نکرد نذر در باب احتجاج خودش اشتباه کرد هرکس که بی وضو بغلش کرد بی گمان مانند لمس کردن قرآن گناه کرد با یک ‌نگاه دشمن خود را در اوج رزم هر قدْر کوه بود مُبَدَل به کاه کرد مردان جنگجوی عرب را بدون جنگ پلکی به هم رسانده و خلع سلاح کرد قبل از ورود شمر به گودال در وداع روز حسین را علی اکبر سیاه کرد برگشت با بهانه ی لب تشنگی ولی در اصل شاهزاده تَرَحُم به شاه کرد برگشت قطعه قطعه علی اکبر این چنین یک دشت را برای تنش بارگاه کرد تو آمدی علی بشود حاصل حسین باشد سه جور آینه در منزل حسین تلفیقی از نبوت محض و امامتی ای شامل پیمبر و ای شامل حسین آن سان که خلق گشت حسین از گِل علی آمد پدید با تو علی از گِل حسین تو آمدی که نام تو مشکل گشا شود عشق به تو ولی بشود مشکل حسین از بس که دوست داشت تورا،در مقام عشق جان تو گشت هدیه ی ناقابل حسین کشتی شکست خورده ی طوفان کربلاست آنجا که پیکر تو ‌شود ساحل حسین قدِّ تو را و‌ موی تو را و رخ تورا هرکس که دید گفت امان از دل حسین با هر تبسمت،نفست،راه رفتنت قبل از سنان خودت شده ای قاتل حسین بالای پیکر تو خودش را بروز داد در های های گریه غم کامل حسین از خیمه تا کنار تن قطعه قطعه ات قدّش خمیده گشت در این فاصله حسین بعد از تو خاک بر سر دنیا که می رود بر روی نیزه ها سر یک قافله حسین بعد از تو روبرو بشود تا صلات ظهر با شمر و‌خولی و انس و حرمله حسین برای گفتن از تو سخن نمی ماند که روضه ات به دل انجمن نمی ماند چه کرده است به اعضای دَرهَمَت شمشیر که بر سیاهی زلفت شکن ‌نمی ماند علی نماند اگر از حسین،قاسم هم به احتمال قوی از حسن نمی ماند چنان میان تن دشت ارباً اربایی که بر تنت اثر پیرهن نمی ماند برای روضه شناسان اشاره ای کافی ست تن تو آه میان کفن نمی ماند مؤذنی که بگوید علی ولی الله مُسَلَم است برایش دهن نمی ماند میان این همه شمشیر و‌نیزه معلوم است که عضو سالمی از این بدن نمی ماند  مهدی رحیمی زمستان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
مثل حیدر آمد به میدان مثل حیدر آمد و طوفان به راه انداخت یکی بود و عجب ترسی به جان یک سپاه انداخت! به خود لرزید لشکر، یک قدم حتی عقب تر رفت به خیل جمعیت وقتی که چرخید و نگاه انداخت پیمبرصورت و سیرت، علی هیبت، حسن طینت سران جنگ را هم اینچنین در اشتباه انداخت کسی در پاسخ `هل من مبارز؟” نیست، حرکت کرد خروشید و یکایک دست و پا در بین راه انداخت به لشکر زد، رجز می خواند و می چرخید با شمشیر صد و هشتاد سر را با کلاه و بی کلاه انداخت! چنان طوفان پاییزی که در جنگل به پاخیزد سر و دست یلان خیره سر را مثل کاه انداخت کسی از روبرو با او نمی جنگید، یک نامرد کمین از پشت کرد و نیزه بر پهلوی ماه انداخت الهی بشکند دستی که از بالای زین او را میان گرگ های زخم خورده، بی پناه انداخت هزاران تیغ بالا رفت، پایین رفت، بالا رفت ... تصور کن عجب جنگی علی اکبر به راه انداخت! پدر این صحنه را طاقت نمی آورد، زود آمد علی را دید و خود را بر زمین از اسب، آه... انداخت! علی سلیمیان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
هر نفست نغمه ی هو ای که از هر نفست نغمه ی هو می ریزد لب خود غنچه نکن سر مگو می ریزد یوسف مصر که ناز از دم او می ریزد نزد جعد سمن آرای تو مو می ریزد دیده مگشا که خدا بر دل ما رحم کند آخر از ناحیه ی پلک ، سبو می ریزد چشم خمخانه به خمّیدن جام لب توست سمع ، مستانه پی گفتن یک یا رب توست بلبل طبع من ار لب به سخن باز کند گره از ناحیه ی زلف چمن باز کند قمر آمد به کنار تو خجالت زده شد خواست از خاک زمین تا که دهن باز کند تو ز قبرم مگذر محض رضای همه چون خیزد از جا تن من بند کفن باز کند دل ز شمس و قمر و لیل ربودی بخدا آنچه خوبان همه گفتند تو بودی بخدا باز کن در که گدا پشت گدا می آید بهر بوسیدن دست تو دعا می آید همه ی خلق گدایند و به تخت ملکوت تاج شاهی به تو با رنگ طلا می آید تو اگر زلف رها سازی و بر باد دهی خود به خود بوی خوش کرببلا می آید وقت ایجاد، ز لبخند لب خوش سخنت جبرئیل آمد و یک بوسه گرفت از دهنت بشنو این نکته که این نکته شنیدن دارد هوش من نزد لبت میل پریدن دارد یک نگاهی ، نظری ، گوشه ی چشمی بنما چه قدر ناز نگاه تو کشیدن دارد جان عباس بیا تذکره را امضا کن دل من تا حرمت شوق رسیدن دارد مرغ جلد توام و بام تو دام است مرا نام تو میبرم این ختم کلام است مرا جعفر ابوالفتحی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
هرجاکه حرف ناز بیاید نیازهست هرجا که حرف سوز بیاید گداز هست هرجا که حرف چاره شود چاره ساز هست هرجا که حرف مأذنه باشد نمازهست گفتیم اذان و زود قیامت درست شد درآسمان نماز جماعت درست شد امشب خوش است رفتن زیر عبای عشق باید گداشویم تماما گدای عشق دل را سپرده ایم به قبله نمای عشق قبله رسیده است به پایین پای عشق هرکس سرش به پای حسین است اعلم است پایین پای شاه همان عرش اعظم است عیسی به خواب آمد و تو جلوه گرشدی با یک حضور شاهد حرف پدر شدی در مسجد النبی تو نبی دگر شدی با جلوه های احمدی ات رهگذر شدی سنگی بزن به شیشه دلتنگی حرم پیغمبر همیشه دلتنگی حرم از بین سنگ تاک کشیدی به یک نگاه طعم شراب ناب چشیدی به یک نگاه از مسجدی به باغ رسیدی به یک نگاه هرچه ندیده بود تو دیدی به یک نگاه انگور را به دین لبانت بکش سریع این شیره دل است بجانت بکش سریع تو مصطفای طایفه ای مصطفی ترین تطهیر شاهدست تویی انما ترین ای لطف دستهای شما هل اتی ترین ماییم خاک پای شما!خاک پا ترین.. امشب تمام روح و تن ما شدی علی تو یا حسین و یا حسن ما شدی علی درپیکر وقار نجابت چه دیدنی ست پشت سر امام نیابت چه دیدنی ست اقرار دشمنان به مقامت چه دیدنی است بر قامتت ردای خلافت چه دیدنی ست ارث از علی گرفت وجود بهاری ات سیاس ها فدای سیاستمداری ات امروز با نقاب نیا بی نقاب باش سایه بگیر برسر ما آفتاب باش حالا که شعله ایم کریمانه آب باش عمه سوار محمل اگر شد رکاب باش زانو خوش است یاور این بازوان شود پله برای رفتن این بانوان شود طرزنگاه کردن بابا به حسرت است  حالا اذان بگو که زمان شهادت است دور و برت به خیمه زنها قیامت است دل کندن از پیمبر خیمه مصیبت است با انقطاع ازهمه دامن کشیده ای چه دیده ای که از دل من دل بریده ای میترسم اینکه پخش به صحرا ببینمت از بغض نیزه ها صد و ده تا ببینمت با زخم های پهلوی زهرا ببینمت هرجا سرم بچرخد و هرجا ببینمت در وقت احتضار پدر را صدا بزن رحمی به حال من کن و کم دست و پا بزن دلواپسم که تیر دراین سینه جا کنند آرام بند بند تنت را جدا کنند جسم تورا حواله به کهنه عبا کنند باهلهله نگاه به احوال ما کنند خون لخته ای مزاحم اگرشد به من بگو انگشت دست لازم اگر شد به من بگو سید پوریا هاشمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
پیمبری دیگر رسیده بعد پیمبر پیمبری دیگر حسین دیگری ودلرباتری دیگر خدا هوای نبی کرد و بازهم آورد میان قاب حسینش پیمبری دیگر چه جای فاطمه خالیست تا ببیند که ظهور کرده به دنیا غضنفری دیگر علی است نام خداوند اکبر و آمد دوباره نام علی قبل اکبری دیگر پدر کنار علی و جهان شده خیره به دلبری که شده محو دلبری درون خانه رحمت،به وسع جود حسین برای سائل ها واشده دری دیگر همینکه او نوه ی مرتضی است فتاح است اگر که سد بشود باز خیبری دیگر به زوج اکبر و عباس میرسد آیا اگر به معرکه آیند، لشکری دیگر؟ قیاس ذره مع الفارق است با خورشید به حدّ او نرسد قدّ سروری دیگر  علی اکبر نازک کار لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
ساقی بیا که مشکلم آسان نمی‌شود جامی بریز باده که پنهان نمی‌شود طوفانی‌ام ، رسیده‌ام از خُم سبو کشم با این یکی دو جام که طوفان نمی‌شود ما را خدا برایِ حسین آفریده است این بندگی حواله‌ی سلطان نمی‌شود ما از ازل خراب سبوییم و غیرِ ما مستی حریفِ این مِیِ جوشان نمی‌شود ما عاشقیم ، عاشقِ ارباب زاده‌ایم این عاشقی نصیبِ سلیمان نمی‌شود – ساقی بیا و این دل دلداده را ببین جامی بریز و حضرتِ شَه زاده را ببین بالا بلند ! سایه‌ی طوبی کجا و تو! ای آبشار ! پهنه‌ی دریا کجا و تو! با یک نگاه زنده کُنی کائنات را تا سر دهند شورِ مسیحا کجا و تو! وقتی قدم به خاک نهادی بهشت گفت : ای قبله‌ی عیان شده ! دنیا کجا و تو! سیلاب می‌کند نظرت رشته کوه را ثابت کند که معجزِ موسی کجا و تو! – چون تو به اوج ، جاذبه پیدا نمی‌شود هر یوسفی که یوسفِ لیلا نمی‌شود از راه آمدی که زِ دل دلبری کُنی ما سر فدا کنیم و تو هم سروری کُنی نامت بلند باد! که این جا دلی نماند  زلفت دراز باد! که غارت گری کُنی ای از همه شبیه ترین بر رسولِ عشق باید به آلِ فاطمه پیغمبری کُنی ای دومین علی علی اول حسین باید از این به بعد علی پروری کُنی ای جلوه‌ات شبیه ابالفضل بی بدیل باید میانِ معرکه‌ها حیدری کُنی – پیغمبرِ دوباره‌ی ایل و تبار عشق! ای صاحبِ همیشگیِ ذوالفقار عشق! وقتی میان معرکه تکبیر می‌کِشی یک دشت را به پنجه‌ی تسخیر می‌کشی چشم تو کافی است برایِ تمام خلق وای از دَمی که قبضه‌ی شمشیر می‌کشی زَهره که هیچ ، هر رجزت سینه می‌درد وقتی که نعره‌های نفس گیر می‌کشی عقاب‌های آسمان همه مبهوتِ مرکبت میتازی و زبانه به زنجیر می‌کشی ای سبط مرتضی تو علی را به کارزار با ضربه‌های خویش به تصویر می‌کشی – زیبا ترین تجسمِ خونِ خدا تویی سر تا به پا تمامیِ کرب و بلا تویی راهِ خدا به سمت تو و آسمان توست حتی حسین چشم به راهِ اذان توست همسایه‌ی همیشه‌ی معراجِ اهل بیت جای پیامبران همه در آستان توست شیواترین مُکبّر محرابِ مرتضی  نهج‌البلاغه تا به ابد خطبه خوان توست اَبرو کمانِ حضرتِ ارباب تا ابد خورشید کوچه گرد به طاقِ کمانِ توست باب الحوائجیِ تو مثلِ عموی توست عباس مست جاذبه‌ی بی امان توست بندِ دل حسینی و آرام زینبی تو روضه‌ی نگفته‌ی هر شام زینبی حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
نگاه معشوق غزل اول دل ما سربه راه معشوق است زیر دین نگاه معشوق است همه ی دل خوشی ما تنها نظر گاه گاه معشوق است دل ما از نخست عاشقی اش روزوشب در پناه معشوق است احتیاجی به لشکر اصلا نیست خیل مژگان سپاه معشوق است آنچه کارش همیشه دلبری است ناز چشم سیاه معشوق است خانه آباد خانه ی عشقیم چونکه این ماه ماه معشوق است غزل دوم شب ما را سحر نمی آید عمر رفته دگر نمی آید باید آقا خودت دعا بکنی کاری از ما که بر نمی آید منتظرمانده ایم و انگاری از تو بر ما خبر نمی آید شد سوال تمام منتظران مهدی منتظَر نمی آید؟ ای بهار همیشگی- بی تو باغ ما را ثمر نمی آید آفتاب حضور تو تا کی از پس پرده در نمی آید؟ غزل سوم آشنای غروب آدینه ای صفای غروب آدینه حس پنهان؛ضمیر گمگشته رو نمای غروب آدینه ابتدای طلوع هر هفته انتهای غروب آدینه ماجرایش همیشه طولانیست ماجرای غروب آدینه چه برای خودش حکایتی است قصه های غروب آدینه به تو نزدیک میشوم آقا با دعای غروب آدینه غزل چهارم التفاتی به گریه هام کنی میتوانی که روبه رام کنی دست وپاگیر هستم و سربار نکند از خودت جدام کنی قادری که مرا خراب کنی از نو بار دگر بَنام کنی میشود در نوافلت یک بار مهربانی کنی دعام کنی آرزو دارم آخرش روزی در هوای حرم هوام کنی قسمت میدهم به جان حسین اهل خود اهل کربلام کنی محمدحسن بیات لو لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
وَاسْمَعْ دعایی وَاسْمَعْ دعایی با تو در دل حرفها مانده وَاسْمَعْ ندایی که صدایم بی صدا مانده اَقْبِل به من حالا که اقبالی برایم نیست در حنجرم وقتی که بغض ربنا مانده دارم فراری می شوم از خود به سوی تو در کشتی این ناخدا تنها خدا مانده ناجی تویی راجی منم در دست های من بی ربنا هایم فقط مشتی هوا مانده وقتی که محرومم کنی روزی نخواهم خورد باید بگیری دست من را که رها مانده پوشانده ای امروز در دنیا عیوبم را اما فَلا تَفْضَحْنیِ روز جزا مانده از تو اگر دورم ولی نزدیک شد مرگم در کوله ام تنها الهی قَدْ دَنا مانده شعبان به پایان آمد و روی لبان من وای من از فریاد لَمْ تَغْفِر لها مانده خوبی تو آمال من را بیشتر کرده است مِنْکَ رَجائی از وَلا تَقْطَع به جا مانده لَمْ تَهْدِنی؟ می خواستی رسوا اگر باشم لم تَهْدِنی؟ وقتی دلیل کربلا مانده یک عمر قَدْ اَفْنَیْتُ عُمری بی حضور تو پس فَاقْبَل عُذری که‌دلیل روضه ها مانده جرم زیادم پیش عفو تو چه ناچیزو تازه عنایات علی موسی الرضا مانده بین جهنم هم تورا فریاد خواهم زد تاثیر اشک شوق در قاموس ما مانده تنها محبت راه ترک معصیت گشته با دوستت دارم جهانی روی پا مانده  مهدی رحیمی زمستان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
به نام‌ دلبرِ اســـیرِ خار ولی مثلِ گُل معطَّر بود گلی که تشنه ی پیوند با صِنوبر بود حکیمه ای که به فردا شدن می اندیشید ملیکه ای‌ که معـــمّایِ قصرِ قیصـــر بود کنیز نه ... بنویســـید ماه بانویی اســــیرِ جاذبه ی آفتابِ دیگر بود به شب نشینیِ ‌‌خورشیدِ سامرا می رفت به سویِ آنچه که در طالِع اش مقدَّر بود بهشت فرشِ قدم ‌هایِ ساده اش‌ میشد بهشــــت‌ با خبــــر از احترامِ ‌‌مادر بود و ناگهان خبری سبز مثلِ گُل رویید گلی که ناب تریــن یادگارِ کوثر بود رسید‌ مژده که ایّامِ غم نخواهد ماند در آن‌ سیاهیِ شب آسِمان منوّر بود ســتاره ای بدرخشید و ماهِ مجلس شد انیس و مونسِ شب هایِ تارِ نرجس شد به نام‌ دلبرِ خوش قد و قامتِ نرجس ردیــــف شد غزلی با قیامتِ نرجس که سر به زیر ولی سَربلند می آید اسارت است شروعِ اصالتِ نرجس چقدر رفته به زهرا شباهتِ زینب چقدر رفته به زینب شهامتِ نرجس عزیزِ حضرتِ‌ مولاست مهدیِ موعود کنیزِ حضرتِ زهراست حضرتِ نرجس حسن ‌شبیه حسن بوده است امّا نه جفایِ جعده کجا و نجابتِ نرجس ؟ به جای اشک دو رکعت نمازِ باران خواند جوانه زد گلِ نرگــــس به حرمتِ نرجس بهارِ منتظران بی خبر رسید از راه شــبیهِ معجزه ای با کرامتِ نرجس ستاره ای بدرخشید و ماهِ‌ مجلس شد به غمزه مسئله آموزِ صد مدرِّس شد پیاده آمده تا تــک ســوارِ ما باشد قرار شد گلِ نرگس قرارِ ما باشد امامِ صُلح غزل پوش می رسد از راه که ‌مـهربانی او ذوالفقــــارِ ما باشد سپاهِ گیسوی او تا رها شود در باد مسیح شانه به شانه کنـــارِ ما باشد به قلبِ آینه ای کــــاش آه ننشیند مباد زخمیِ گرد و غبــــارِ ما باشد عَجَم قبیله ی نام ‌آشنایِ عشقِ علیست طلایِ حضرتِ سلمان عیــــارِ ما باشد خدا‌ کند که شــــکوفایی گُل نرگس طلوعِ تازه ای از روزگــــارِ ما باشد خدا کند که بمیریــــم انتظارش را و این ‌نوشته ی سنگِ مزارِ ما باشد ‌: ستاره ای بدرخشید و ماهِ مجلس شد دل رمیده ی ما را انیس و مونِس شد  ابراهیم زمانی قم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
یا ولی الله ای زمین و آسمان سرمست تو ای عنان عاشقان در دست تو نیمه ی شعبان رسید و روز عید عاشقان را می رسد اینک نوید از درِ بیت الحسن ای دوستان باغبان آمد به سوی بوستان شد دوباره چهره ی حیدر عیان از جمال مهدی صاحب زمان السلام ای ذوالفقارِ در نیام السلام ای دست پاک انتقام السلام ای روضه خوانِ علقمه السلام ای داغدارِ فاطمه آمدی تا عشق را معنا کنی قامت ظلم و ستم را تا کنی روی تو مهتابِ جانِ عاشق است راهِ تو راهِ امامِ صادق است کار تو کار تمام انبیاست نام تو نام تمام اولیاست آسمان زیر نگاهت پست شد باده از جامِ نگاهت مست شد آمدی ما را تو حیران ساختی از بنی آدم تو انسان ساختی معنیِ نور و هدایت نام تو مستی و مستانگی از جام تو ای دمِ تو پاکتر از آبها روی تو روشنگرِ مهتابها با قدومت ای که بر عالم سری می کنی بر پا به محشر محشری با دعایی مرده را عیسی کن و از نگاهی کارِ صد موسی کنی ای مسیحِ آدمیت خنده کن آدمیت را به یک دم زنده کن چهره بنمای و جهان آباد کن قلبها را از قفس آزاد کن از فراغت مانده ام در احتضار می کُشد آخر مرا این انتظار آخر ای پرده نشین آسمان جان زهرا پرده برکِش از میان  داریوش جعفری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
زَمامِ عالم امکان خبر رسید به دریا خدا گوهر داده به شاخ و برگ ولا باز برگ و بر داده به خانواده‌ی زهرا اگر پسر داده دعای نیمه شب مادری ثمر داده پیامی از طرف حق ز آسمان آمد دهید مژده ز ره صاحب‌الزمان آمد رسید و نقل محافل شد و چه زیبا شد دمید و با نفسش عاشقش مسیحا شد همینکه غنچه‌ی لعلِ لبش شکوفا شد میان سینه‌ی عاشق هم عشق پیدا شد ندا رسید که لیلای عاشقان آمد دهید مژده ز ره صاحب‌الزمان آمد زَمامِ عالم امکان هماره در دستش دل هزار پیمبر یکی یکی مستش وجودِ کون و مکان بود و هست، از هستش ندیده گشته‌ام بی اختیار پابستش چکیده‌ی وجنات پیمبران آمد دهید مژده ره صاحب‌الزمان آمد ندیده هیچ‌کسی اینچنین دل آرایی به این شگفتی و زیبایی و تماشایی بهشت، مست، از این بوی یاس زهرایی که هست این گل زهرا به این مصمایی شکوفه‌های گل نرگس از جنان آمد دهید مژده ز ره صاحب‌الزمان آمد دخیل دامن این نازدانه جبرائیل تکان دهنده‌ی این گاهواره میکائیل اسیرِ خنده‌ی زیبای اوست اسرافیل به دست اوست، اگر جان بگیرد عزرائیل به روح مرده‌ی ما شاه انس و جان آمد دهید مژده ز ره صاحب‌الزمان آمد تمام ایل و تبارش یکی یکی لیلا گرفته دست توسل به دامنش دریا به اذن خالق مناّن ز عالم بالا به پای بوسیَش عیسی رسیده با موسی که نور مطلق یزدان به ارمغان آمد دهید مژده ز ره صاحب‌الزمان آمد شنید عالم لاهوت تا صدایش را فرشته آمد و بوسید دست و پایش را گرفت حاتم طائی نخِ عبایش را خود انتخاب نمود از ازل گدایش را سحر شد و ز سما ماه جمکران آمد دهید مژده ز ره صاحب‌الزمان آمد تمامیِ سکناتس شبیه پیغمبر نگاه نافذ او مثل ساقیِ کوثر چه کوثری که خودِ اوست جلوه‌ی کوثر و اولین سخنش بود ذکر یاحیدر بشارت آمد و ماهی ز کهکشان آمد دهید مژده ز ره صاحب‌الزمان آمد نوشته نام علی را به روی بازویش کشیده عرش برین را زمین، به ابرویش عسل عسل چکد از کنج لعل دلجویش به مصطفی و علی رفته خُلق نیکویش به بی زبانیِ هر بی زبان، زبان آمد دهید مژده ز ره صاحب الزمان‌آمد  رضا باقریان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
منم اهلِ آبادیِ آب‌ها  منم خانه بر دوشِ گرداب‌ها به چشمم ببین خانه‌ی خویش را  بنا کرده‌ام رویِ سیلاب‌ها من از اهِل دریایم و میشوم  بدونِ تو مانند مُرداب‌ها خیالِ تماشای آبادی‌ات  ربوده زِ چشمانِ من خواب‌ها نوای نِی اَم ، آتشین‌تر شدم  که می‌سوزم از آهِ بیتاب‌ها بیا تا که از طرحِ اَبروی تو  بسازیم تا کعبه محراب‌ها  – –  کجایی که جامِ محبت زدیم  همه رویِ دل طاقِ نصرت زدیم قدم زن، دلم جمکرانی شده  قنوتِ زمین آسمانی شده و در مسجد کوفه‌یِ قلبِ من  دوباره به پا ندبه خوانی شده بدون تو در کوچه‌های بهشت  تمامیِ گُل‌ها خزانی شده نصیبِ دلی که به دنبالِ توست  فقط حسرتی جاودانی شده نگاهت چرا در پسِ اَبرهاست  نشانت چرا بی نشانی شده در این جامِ خالی شرابی بریز  که هنگامه‌ی سر گِرانی شده  – – به آئینه بندانِ چشمم بیا  قدم زن به دامانِ چشمم بیا قسم بر نگاهت ، دلم دستِ توست  خداوندیِ این حرم دستِ توست نوشتم رویِ کعبه‌ی سینه‌ام  اگر اذن باشد عَلَم دستِ توست مرا می‌نویسی فدایت شوم  که از روزِ اول قلم دستِ توست در این ازدحامِ گدا آمدیم  که آئینه‌هایِ کَرَم دستِ توست تبِ جزر و مدِّ زمین و زمان  تمنایِ هر زیر و بَم دستِ توست طپش‌های قلبِ خدا هم تویی  ظهور و وجود و عدم دستِ توست  – – تو را خوانده‌ام تا حسابم کنی  مبادا که روزی جوابم کنی علی چهره‌ای بس که حیدر شدی  که آئینه‌دارِ پیمبر شدی دو رکعت به پشتِ سَرَت خواندنی است  که با زلفِ خود سایه گستر شدی حسینی و دل می بَری از همه  حسن هستی و مجتبیٰ تر شدی تو زیباترین عشقِ پروردگار  تو گیراترین جامِ کوثر شدی بده گیسوان را به دستانِ باد  که عالم ببیند چه محشر شدی در این فصلِ پاییزیِ بی کسی  تو خورشیدِ گُلهای پَرپر شدی شبِ ما زمستانی و سردِ سرد  بهشتم ! به گُلخانه‌ات باز گرد بزن آتشم شعله‌ات پا گرفت  که کارِ من و عشق بالا گرفت بزن آتشم نازِ چشمت که چشم  به دنبالِ تو راهِ دریا گرفت چه گُلهای یاسی که مجنون عشق  فقط محضِ لبخندِ لیلا گرفت به نامت سلیمانِ دل سکه زد  شفا را زِ دستت مسیحا گرفت برای تماشای اعجازِ تو  پرِ دامنت دستِ موسیٰ گرفت نداریم ظرفیتت را که حق  تو را بینِ قاب معما گرفت منم بغضِ سر در گُمیِ شما  مرا کُشتی از قبل ، کجایی بیا  حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
مجذوب وصف ما را در این شبها تمنا می نویسند مجذوب وصف و وصل لیلا می نویسند من قطره ای ناچیزم اما مطمئنم آخر مرا هم پای دریا می نویسند اصلا چه بهتر که مرا هم چند سالی کلب نگهبان همین جا می نویسند ایل و تبارم را که نوکر می نویسند ایل و تبارت را که آقا می نویسند امشب برای ما کمی باران بخواهید هر آنچه می گویی همان را می نویسند این طاق نصرت ها که بالا رفته ما را پروازهای رو به بالا می نویسند جمعی شما را رب ماها می نویسند جمعی شما را جای بابا می نویسند چشم من و دست کریمت مهربانا امشب صدایت می زنم من یا ابانا موجم که دارم میل طوفانی شدن را حین شعف پاره گریبانی شدن را با سائلت بودن دگر از یاد بردم من آرزوهای سلیمانی شدن را مثل تمام کوچه ها این قلب ما هم دارد تمنای چراغانی شدن را اصلا مرا هم پای این ریسه ببندید دارم سرِ آیینه بندانی شدن را آقا به جان خاک پایت قصد کردم از نو بنا سازم مسلمانی شدن را از نیمه ی شعبان و مهمانت گرفتیم اذن دخول ماه مهمانی شدن را حتی به شوق لیله القدرش ندادیم این حال خوبِ نیمه شعبانی شدن را تو لیله القدری و خورشید زمینی تو آخرین تیر امیرالمومنینی وقتی تو اینجایی بیا معنا ندارد آقا کجا هستی کجا معنا ندارد بیماری ما غفلت از یاد نگار است دور از طبیبان هم دوا معنا ندارد من که گناهم را کمی هم کم نکردم ... در معصیت این حرفها معنا ندارد تو وعده صدق خدا هستی و اینقدر آقا بیا ... آقا نیا ... معنا ندارد ای مهربانتر از پدر مادر چه گویم بی تو رسیدن به خدا معنا ندارد باید که نوکر سوی اربابش بیاید از ما به تو لفظ بیا معنا ندارد وقتی تو از دست دلم راضی نباشی یا ربنا یا ربنا معنا ندارد نگذار بین غفلت کبری بمانیم باید میان غیبت کبری بمانیم باید فراق و سوختن باشد همیشه در به دری از مرد و زن باشد همیشه پیغمبرانه دلبری کن مثل اینکه باید اویسی در قرن باشد همیشه ... آواره ی صحرا نماییدم چه باک است مجنون اگر دور از وطن باشد همیشه ای کاش نامم عبد تو باشد همیشه ای کاش نامت رب من باشد همیشه بی یوسفش تا کی دمادم چشم یعقوب دلخوش به بوی پیرهن باشد همیشه من خواستم ذکر نمازم تادم مرگ ... یا بن الحسن یا بن الحسن باشد همیشه اصلا میان ما دو تا باید همیشه حرف حسینِ بی کفن باشد همیشه امشب سخن از جمکران جایی ندارد جز کربلا این دل تمنایی ندارد  محمد جواد پرچمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
تنها دلیل خلقت زیباترین بهانه برای سرودنی تنها دلیل خلقت بود و نبودنی با تو شروع میشود این بار شعرمن زیرا فقط تویی تو هوادار شعر من گلواژه ی تمام غزل ها قصیده ها سبک جدید گویش و طراح ایده ها پایان خواب های دروغین به دست توست جان دوباره دادن بر دین به دست توست میخوانمت به نام خودت آسمان عشق سوگندمیخورم به تویعنی به جان عشق از سختی تمامی دوران دلم گرفت از این همه گناه فراوان دلم گرفت ازاین همه دورویی وبی مهری و نفاق از قحطی و نبودن ایمان دلم گرفت نوری که بی تو جلوه کند تار می شود حتی بهشت بی تو همان نار می شود بی سمت وسوترازهمه ی بادهای شهر حرف رسیدن تو چه تکرار می شود این روزها بدون تو شب جلوه میکنند این آسمان بدون تو آوار می شود باید بیایی از سفر ای سایه ی سپید خورشید از نبودن تو تار می شود دنیا مرابه غیرتو مشغول کرده ست در غرب ضدِّ آمدنت کار می شود تو نیستی و این همه بغض ترک ترک دارد به روی سینه تلمبار می شود پس زودتر بیا ز سفر ای صبور من آخر شکست پای ظهورت غرور من برگرد تا که آینه ها بی تو نشکنند آیینه ها حکایت جان و دل منند برگرد تا که خنده شودگریه های ما پیش خدا رود نفس ” ای خدای ما ` برگرد ای طراوت سرسبز باغ ها پایان بده به عمر دراز فراق ها برگرد اصل مطلب و خاطر نشان عشق سوگند میخورم به تویعنی به جان عشق ما هر چه می کنیم که آدم نمیشویم بر خیمه گاه سبز تو محرم نمیشویم تقصیر ماست این همه دوری و انتظار ما حق مان همیشه خزان است نه بهار ما عاشقیم و هیچ دعایی نمی کنیم ما فکر می کنیم ریایی نمی کنیم ما بیخودی به نام تو سوگند میخوریم وقتی که از گناه و جهالت همه پُریم ما که لیاقت تو و عشقت نداشتیم بیخود به روی نام خود”عاشق”گذاشتیم محمدحسن بیات لو لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
یا ولی الله کشیده از همان آغاز، نرجس انتظارش را نه چندین روز و شب، نُه ماه خالص انتظارش را ولایت گر که شد معیار و روضه گر که شد مقیاس برای شیعیان کردند شاخص انتظارش را اگر شب منتظر باشی برای دیدن خورشید یقین اینگونه بهتر می‌کنی حس انتظارش را فقط فصل بهار و فصل تابستان نشو خیره مکش ای پنجره اینگونه ناقص انتظارش را پرانده با شمیم خویش شب بو عطر نامش را کشیده با همان یک چشم نرگس انتظارش را مفاتیح الجنان صد جلد دیگر داشت در توشیح اگر می‌گفت مرحوم محدث انتظارش را نه تنها آل یاسین و سمات از او نشان دارند نوشته در امین‌الله و وارث انتظارش را شده کرب و بلا آیینه‌ای از مُنتظرها پس کشیده موقع جان دادن عابس انتظارش را منم من روضه‌ی عباس تا اینکه بیاید او کشیدم در خودم مجلس به مجلس انتظارش را  مهدی رحیمی زمستان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
وقتی غزل به عشقِ تو آغاز می شود بال وُ پَـرِ پـریدنِ من باز می شود وا می شود زبانِ قلم می شود غزل دارد غَزل نوشته اَم اِعجاز می شود هیچم ولی همین که تو را می زنم صدا عرشِ خدا اسیرِ همین ساز می شود لطفِ خـداست نوکـری آلِ فاطمه پس صوتِ دلخراشِ من آواز می شود این نابَلَد همین که به مضمونِ تو رسید استادِ فَـنُّ و قافـیه پَرداز می شود تو آمدی وُ سامـره شد سُـرِّ مَن رَایٰ دارد زمان زمانه یِ پرواز می شود آقا مرا مسـافرِ سردابِتـان کنید با یک نگاه زائرِ چِشمانِتان کنید جان می دهم برایِ همین لحظه یِ وصال بیداری اَم کـنارِ تو شیرین تر از خیال حس می کنم کنارِ تواَم پایِ پرچَـمَت بیخودکه نیست اینهمه احساس وُ شور وُ حال یاایـُّهاَ العَـزیز به کامَـم عسل بریز آقا بِدِه جـوابِ مرا پیش از سوال کِی می شود که سر بِگُذارم به پایِ تو پس کِی به این گدایِ حرم می دهی مَجال زیباترین سروده یِ شبهایِ شعـرِ ما اِی کاش اِتصّـال شود ختمِ اِنفِـصال باران که می زند به خودم می دهم اُمید آمـد نویدِ آمـدَنَت با همـین رِوال باران زد وُ هـوایِ دلم روبه راه شد خورشید مستِ دیدنِ این قُرصِ ماه شد ای قرصِ ماهِ فاطمه قَدری سخن بگو عجـِّل علیٰ ظهورِکَ یابن الحـسن بگو روزِ کـمالِ دینِ خـداوند آمده از دلبرِ زمیـن وُ زمان یارِ من بگو از آرزویِ تَک تَکِ خـدمـتگزارها از آخرین ولی وُ یَلِ بُت شِکن بگو از مهربانی نَبـی وُ هیـبَتِ عـلی از مادر وُ دعایِ حسین وُ حسن بگو از لحظه هایِ راز وُ نیاز وُ عبادَتَش از علمِ باقری وُ صداقت…. سخن بگو از کَـظمِ غِیـظِ کاظمی وُ رأفـتِ رضا از جود وُ از هدایت وُ از حُسنِ ظَن بگو آمد چکـیده یِ همه یِ خلقَـتِ خدا هفت آسمان نشسته سرِ راهِ سامرا دارد دوباره می رسد از سامرا خبر داده به لطفِ حق شجـرِ سامرا ثَمر دور از دو چشمِ توطئه وُ فتنه وُ نِفاق دارد عروسِ فاطمه بَر دامَنَش پسر از رویِ انتظارِ ظهورش چقدر خوب…. تشخیص داده می شود اِنگار خیر وُ شر یا جامِعُ الائمـّه….وَ یا کاشف الکروب اِی نور چشم فاطمه مهدیِ منتَـظَر نادِ علی بگـو وُ به دادِ دلم برس یا فارِسَ الحِجاز…. علمـدارِ دادگر هر کس خدا برایِ خودش انتخاب کرد بی سر به شوقِ دیدنِ تو می دَوَد به سَر آقا اگـر اِشاره کنی می دَهَـم سَرَم مُردَن به عشقِ توست همان نذرِ مادرم آقـا تمـامِ ایل وُ تَـبارم فدایِ تو یک عمر گفته اَم که بمیرم برایِ تو قرآن بخوان کمی دلِ داوود را بِبَر رویایِ اهـلِ عـرش شده ربَّنـایِ تو یوسف هزار بار صدا زد که جانِ من… قـربانِ یک نگاهِ تو وُ رونَـمایِ تو تو آمدی شبیهِ عمو سفره وا کُنی حاتم شود گدایِ تو در سَرسَرایِ تو یک سالِ دیگر از تو شدم دور دلبرم این مبتـلایِ تو شده درد وُ بلایِ تو آقا بیا وُ حـالِ مرا رو به راه کن تا عاشقانه پَر بزنم در هـوایِ تو عالَم به شوقِ آمَدَنت ندبه خوانِ توست چشم انتظارِ تو حـرمِ عمّه جانِ توست حسین ایمانی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
معنای لفظ ام ابیها با طعم خنده های تو دنیا از این به بعد نشناخت فصل فصل سر از پا از این به بعد ای خوش به حال اهل مدینه که شد عیان در چهره ی تو حضرت زهرا از این به بعد دردانه ی حسین شدی و چنین شدی عشق علیِ اکبر لیلا از این به بعد تو آمدی و لفظ عمو تازه پا گرفت تکمیل گشت معنی بابا از این به بعد تو گفته ای و عمه ی سادات گفته اند در روضه ها به زینب کبری از این به بعد هم دختر حسینی و هم مادرش،شدی معنای لفظ ام ابیها از این به بعد کم کم در این مسیر می آید به گوشمان لفظی شبیه روضه بفرما از این به بعد پایان این غزل همه روضه ست گریه کن با گوشواره و تَرَک پا از این به بعد مهدی رحیمی زمستان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
شبیـه حضـرت زهـرا میـان آینـه هــا عکس یــار افتــاده خـدا بـه حضرت اربـاب دختـری داده فرشتـه هـا همگـی در تـدارک اطعـام و دود کــردن اسپنـد بهــر شهـزاده و بال حضرت جبریل فـرش راهش شـد برای نوکـری اش لشکـری شـد آمـاده و با شراب طهوری کـه بـا خــودش آورد حراج کرده عمویش بـه کاسه هـا بـاده تـو آمدی که اجابت کنی دعای مرا شبیـه حضـرت زهـرا به روی سجـاده بیا به ما بچشان جرعـه ای ز آب حیـات نثـار مقــدم پاکـت چهــارده صلـوات بگــو برای همـــه از مقـــام بالایــت کـه شهـد عشق چکیـده ز روی لبهایت نشان بـده بــه همـه دلبرانـه بــودن را اسیــر دلبــری ات بـود و هست بابایت تویـی که عرش نشینی به شانه های عمـو تویـی که شانـه ی عبـاس بوده جـا پایت میان نافلــه عمــه چــه حاجتـی دارد دخیــل بستـه بـه چـادر نمـاز زیبـایت فـدای قامت سبـزی که مثل فاطمه بـود ندیـده صحنـه ی گیتی دوباره همـتایت تویی شبیه تر از هر کسی به مادرمان شبیـه فاطمـه هستـی تو در برابرمان کریمـه ای و کریمـان گـدای کـوی شمـا و قبلـه گـاه دل ما فقط به سـوی شما شمیـم سیـب رسیــده بیـا نگـاه بکــن بیا که می وزد از کوچـه کوچه بوی شما مـرا بخـر کـه غلامـی بـدم ولـی بانــو در آرزوی تــو هستــم در آرزوی شما مـن از تبـار شریفـی ز نسـل سلمانــم کــه اعتبـار گرفتــم از آبـروی شمـا اگـر تمـام جهـان را کسی به من بدهـد عـوض نمی کنم حتـی به تـار موی شمـا تویی که دلبری ات برده صبر و هوش عمو عموت ساقی طفلان، تو مـی” فروش عمو تویی که باز شود صد گـره به دستانت هــزار حاتــم طایـی گـدای احسانت سه ساله دختـر ارباب هستی و پـدرت دخیـل بستـه دلش را به ناز چشمانت چگونــه حاجت خـود را گرفتی از بابا چه صحنه های غریبی که دیده دامانت مثال حضـرت یعقـوب می شـوی وقتی بـه جـای پیرهنـی سر” رسد به کنعانت! عجیب نیست که ما را اسیر خود کردی عجیب نیست که چشمان ماست گریانت خدا کند که به ما هم دمی اشاره کنی به کـار خیـر محال است استخاره کنی... احمد ایرانی نسب لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
دلم از عشق در به در شده است شب تنهایی ام سحر شده است می پرم تا مدینه بی پروا نوبت این شکسته پر شده است شعله های قدیمی یک عشق در وجودم چه بیشتر شده است خبر آمد که آمده از راه آنکه بر عشق برگ و بر شده است ملکی می دهد ندا که “حسین” مژده این بار هم پدر شده است صحن خشک دو چشمم امشب با قدم نو رسیده تر شده است دختری که قرار سینه ی ماست حرمش مکه و مدینه ی ماست دل ما و دل صنوبری ات سر ما و سریرِ سروری ات با دو دستت بیا هوایم کن آرزویم شده کبوتری ات پری خانه ی امام حسین دست ما و عطای کوثری ات زلف ما از ازل گره خورده به سر گوشه ای ز روسری ات به در خانه ات گدا هستم شده شغلم همیشه نوکری ات چِقَدَر شکل فاطمه هستی به فدای نگاه مادری ات آسمان پای مقدمت پا شد با قدومت مدینه غوغا شد هردو چشمت همیشه شیداتر هر یکی از یکیست دریاتر کسی مانند تو نیامده است مثل خالق همیشه یکتاتر اوج فهمت فراتر از درک است از عروجِ خیال بالاتر از تو گفتن چه کار دشواریست واژه در واژه ات معماتر بوده ارباب صاحب فرزند تو رسیدی شده است باباتر تو رسیدی و با وجودت شد خانه اش از بهشت زیباتر از دهانت “پدر” شنیدنی است چه قدر ناز تو خریدنی است چشم خود را همین که وا کردی همه جا را پر از صفا کردی با همین سنِّ کوچکت کارِ حضرت خضر و نوح را کردی غیر تو پرده دار عشق نبود سرّ عشق را بر ملا کردی با حضورت دل از همه بردی همه را مست و مبتلا کردی جای گریه “حسین” میگفتی بعد از آن عمه را صدا کردی لحظه ای بعد روی دوش عمو تو خودت را چه خوب جا کردی نذر تو یک سبد شکوفه و یاس شده هم بازی ات عمو “عباس” رونق بزم عرشیان شده ای حسرت اهل آسمان شده ای در زلالیِ چشم بابایت رود جاری و بیکران شده ای بانوی من درست می بینم ؟ چه شده اینهمه کمان شده ای؟ کاش می مُردم و نمی دیدم هدف سنگ شامیان شده ای سر بازار خنده می کردند خسته از دست این و آن شده ای طلب مرگ می کنی از بس دست و پا گیر کاروان شده ای کنج ویرانه پر زدی رفتی بوسه بر زخم سر زدی رفتی محمد حسن بیات لو لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
جانم رقیه وقتی که فراتر ز زمان است رقیه از مَنظر من جان جهان است رقیه مفهوم عزیزی و غریبی و شجاعت در جزء نه در سطح کلان است رقیه مانند علی اکبر و مانند اباالفضل در کرببلا یک جریان است رقیه زینب به حسینش همه ی عمر چگونه ست؛ نسبت به اباالفضل همان است رقیه وقتی شده مهمان خرابه به قدم هاش من معتقدم گنج نهان است رقیه مانند حسین بن علی بر تن آدم جسم است اگر سوریه جان است رقیه آنجا که عمو آمده با مشک لب رود عکس وسط آب روان است رقیه من باورم این است که از خلقت عالم مقصود حسین است و بهانه ست رقیه رفته ست علی اکبر و تا لحظه ی آخر ای وای که گوشش به اذان است رقیه در مجلس تنهایی جسم علی اکبر با روضه ی سر مرثیه خوان است رقیه مهدی رحیمی زمستان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
باد در عرش که پیچید خبر شکل گرفت از پر و بال ملک فرش گذر شکل گرفت نور خورشید به شب خورد..،سحر شکل گرفت آسمان پرده برانداخت..،قمر شکل گرفت ماه از جلوه ی گیراش چه حظی می برد علی از فرط تماشاش چه حظی می بُرد نخل پر برکت توحید ثمردار شده نسل تابنده ی خورشید،قمردار شده کهکشان های خداوند خبردارشده پدر خاکیِ افلاک پسردار شده صورتش هودج نور است..،پدر می بوسد دست آب ور خود را چقدر می بوسد ابرویش جلوه‌ی ربّ است اُبُهَت دارد زلف او آیه ی نوری است که حرمت دارد چشم او ابر بهاری است که رحمت دارد نام او جامِ طهوری است که شربت دارد صاحب شهد شکرریزِ سبو می آید چِقَدَر نام اباالفضل به او می آید گونه ی آینه بر دوده ی آهش خیره چشم فانوس به پیچ و خم راهش خیره برکه ی آب به رخساره ی ماهش خیره پلک باران به تماشای نگاهش خیره آسمان خیره به چشمان تر این ماه است چشم او چشمه ی توحیدی آل الله است رشته‌ ی وصلت عُشاق،نخ دامن او رختی از جنس پر و بال ملک بر تن او دَرِ جنّات خدا ،دُکمه ی پیراهن او ساقه ی طاقِ فلک بازوی شیر افکن او غرشش غرش طوفانیِ شاه عرب است پسر شیر خدا،شیر نباشد عجب است هرکه در زندگی اش غصه ی بسیاری داشت اگر از خانه ی مولا طلب یاری داشت بی گمان با پسرش نیز سر و کاری داشت سیزده ساله چه رزم علوی واری داشت سیزده ساله یلِ با جَنَم حیدر شد وارث بر حق تیغ دو دم حیدر شد دست عباس به دامان امام حسن است سند قلب اباالفضل به نام حسن است سالیانی است که درگیر مرام حسن است گرچه ساقی است ولی تشنه ی جام حسن است چِقَدَر خصلت دلدار به دلبر رفته کرم حضرت ساقی به برادر رفته ساحل امن یقین بود که دریا را ساخت شانه اش بود که زُلف شب یلدا را ساخت کوهی از غیرتِ حساس به زهرا را ساخت دامن اُمِّ بَنین حضرت سقا را ساخت گیسویش را به سر زلفِ حسینِ خود دوخت کاشف الکرب شدن را به اباالفضل آموخت آفریده شده عباس برای زینب سینه ی او سپر دفع بلای زینب جان عشاق اباالفضل،فدای زینب ما گدایانِ حسینیم،گدای زینب همگی بنده ی عشقیم به عباس قسم پاسبانان دمشقیم به عباس قسم سیل اشکیم به دنبال نمِ دریایش دست ما را برسانید به اعطینایش این که خوانده است حسین بن علی آقایش ارمنی های محلّه اند علم‌کِش هایش هرکه را جَذبه ی این عشق به زنجیرش کرد نمک سفره ی عباس نمک گیرش کرد کاش ما را به ردای کرمش وصل کنند مثل وصله به نخِ شال غمش وصل کنند مثل پَر،کنج ستون علمش وصل کنند دست ما را به ضریح حرمش وصل کنند تا که آب و گِلمان خرج عزایش باشد تنمان تکه ای از صحن و سرایش باشد آبرو داده به سرچشمه،به دریا،دستش از زمین پُل زده تا عرش مُعَلّی،دستش مرده را زنده کند همچو مسیحا،دستش چقدر مُعجزه ها خلق شده با دستش آن که از خاک درش کور شفا می گیرد با همان دستِ قلم دست مرا می گیرد سرو سبز علویّات برومند شده شانه ی او به بلندای دماوند شده چهره اش بانی پیدایش لبخند شده خطبه خوان حرم امن خداوند شده مکه را شیفته ی عشقِ امام خود کرد کعبه را بنده ی اعجاز کلام خود کرد آیه ی نور به پیشانی او مکتوب است با وجودش بخدا وضع حرم مطلوب است بین اطفال حسین بن علی،محبوب است سر دوشش چقدر حال رقیه خوب است طفل از ذوق تماشای عمو پر می زد هر زمان بوسه به دست علی اصغر می زد آه! از لحظه ی شومی که بلا نازل شد بین مهتاب و حرم ظلمت شب حائل شد اشک افلاک فرو ریخت زمین ها گِل شد کار برگشتن سقا به حرم مشکل شد دامن شیر به سرپنجه ی کفتار گرفت ناگهان تیغ به بازوی علمدار گرفت رود فریاد زد ای اهل حرم..،دریا سوخت مطمئناً جگر تشنه ی دخترها سوخت وسط معرکه ی جنگ دل بابا سوخت آخرین مشک که افتاد زمین..،سقّا سوخت چقدر بعد علمدارِ حرم هق هق کرد بنویسید رباب از غم اصغر دق کرد @hadithashk
عطر ناب سحر و ذکر لب اهل جنان گوشه میکده و ساقی و پیمانه زنان واژه واژه کلمات همه شیرین دهنان صحبت از شاه ادب بود و چنین بود و چنان شاه شمشاد قدان خسرو شیرین دهنان که به مژگان شکند ناز همه صف شکنان گفت این میکده را رونق عهد ازلی است هر کسی هست در اینجا به لبش نادعلی است نور این میکده از نور خداوند جلی است رونقی هست اگر از اثر فیض علی است ساقی میکده گر حضرت میر عرب است از تمناش دل اهل ولا پر طرب است حرف ساقی شده باید به ادب زانو زد زانو از روی ادب محضر آن مه‌رو زد باید از حسن رخش ذکر مدد یا هو زد شرح اوصاف رخ و مو و خم ابرو زد پیش محراب دو ابروش جان در تعظیم پیش دریای دو چشمش همگان در تعظیم قمر هاشمیان مات رخش شمس و قمر محو خال رخ زیباش شده خیل بشر زده با خال و خطش در همه جا شور و شرر خیل دلها که شد ازشوق رخش زیر و زبر با نگاهش دل افلاک به هم می‌ریزد نام او تا ببری جود و کرم می‌ریزد صحبت از طره کیسوش جنون انگیز است شرح اوصاف گل روش جنون انگیز است تاب پیچ و خم ابروش جنون انگیز است به خدا رایحه بوش جنون انگیز است هر چه من گفته‌ام و هر چه که گفتند کم است هر چه در مدحت عباس سرودند کم است پیش قد قامت او مأذنه حیرت دارد سفره‌هامان همه از اوست که برکت دارد ذکر زهرا به لبش هست که نصرت دارد حضرت باب حسین است و عنایت دارد هر چه از جانب ارباب رسیده‌است به ما بوده از زاویه ماه عشیره به خدا نام او حضرت عباس و مقامش سقاست گیسویش لیل و رخش ماه و نگاهش دریاست او عمو جان رقیه است و به عالم آقاست علمش در وسط عرش خدا پابرجاست محور چرخ و فلک نیست به غیر از علمش محمل عرضه حاجات گدایان حرمش سر سال است و دگر باره گدا آمده است دست خالی به در شاه وفا آمده است به امید کرم دست شما آمده است به هوای حرم کر و بلا آمده است آمده رزق بگیرد که گدایت باشد تا سیاهی صف دل شده‌هایت باشد یل دریا دل صاحب نفس دلداده ای که دریا به حضورت به سجود افتاده شیر صفینی و در معرکه‌ها آماده مظهر صبر و رضا کیستی آقا زاده؟ صحبت محفل ما صحبت گیسوی تو بود فتنه انگیز جهان غمزه جادوی تو بود دل ما دل نشود تا که گرفتار تو نیست خاک بر فرق سرش هر که طرفدار تو نیست باخته هر که پی گرمی بازار تو نیست که امیدی به جز از لطف سزاوار تو نیست دل ما را به سر زلف تو آویخته‌اند به سر زلف و به پیش قدمت ریخته‌اند @hadithashk
ناگهان بانگِ هَل اَتیٰ پیچید در دل صورها، صدا پیچید صوت شیرین ربَّنا پیچید عطر سجاده ی خدا پیچید مُرشد اهل دین! سلامٌ علیک سَیِّدُ السّاجدین! سلامٌ علیک نغمه ی چَنگ و ضَربِ دف آمد موسمِ شادی و شعف آمد مِی عُشّاق از نجف آمد دادِ کعبه از آن طرف آمد: گوش‌ها! بشنوید فریادم عاشقِ سینه‌چاکِ سجادم ماه، نِعمَ الْبَدَل* گرفت تو را حُسن، ضربُ المثل گرفت تو را شعر، بیتُ الغزل گرفت تو را تا پدرجان بغل گرفت تو را شب میلاد..،کربلا رفتی بین آغوشِ عشقِ ما رفتی ما ذبیحِ نگاهِ دلداریم بخدا سرسپرده ی یاریم دار بر دوش ، مثلِ تَمّاریم با علی‌ها چه عالمی داریم شَرَفُ الشَّمس مشرقینی تو دوّمین حیدر حسینی تو عشق تزریق کرده در جانت تا پدر کرده بو‌سه‌بارانت عمه می گفت:ای به قربانت... ...به عمویت کشیده چشمانت چشمه ای، رو به جو نخواهی زد با ابالفضل مو نخواهی زد فرشِ پشتِ درِ تو از پرِ ماست بامِ تو لانه ی کبوترِ ماست خانه‌ات سرپناهِ آخرِ ماست مادرت آبرویِ کشورِ ماست با تو ما نیز جزءِ این ایلیم عجمی زاده ایم..،فامیلیم هر که در کویِ وحدتِ تو دوید از همه غیر رَبِّ خویش بُرید بال هرکه عروج را فهمید از صحیفه به صحن عرش رسید مَلَک وحی اگر جلیل شده با دعایِ تو جبرئیل شده قَطره ی نطقِ تو خودش دریاست واژه هایت عجیب،بی‌همتاست منبرت بانیِ تحول‌هاست خطبه ات مُهرِ ثبتِ عاشوراست از تو داریم نوحه و دم را از تو داریم این محرم را غمِ من را حضور تو کم کرد عشق را بین سینه ام دم کرد گنبدت را دلم مُجَسَّم کرد حَرَمت را درست خواهم کرد در بقیعت به پا کنم..،علنی! اوّلین چایخانه ی حسنی کاشی‌اش پُر لَعاب خواهد شد دل زُوّار آب خواهد شد آب حوضش شراب خواهد شد صحن‌ها ، انقلاب خواهد شد کنج هر صحن،انجمن داری تا خودِ صبح،سینه‌زن داری در حرم عطر ناب خواهم ریخت مثل مشهد،گلاب خواهم ریخت مشک بر دوش..،آب خواهم ریخت یادِ طفلِ رباب خواهم ریخت سهم جسمِ ضریح تو..،تب نیست بی‌حیا دور عمه زینب نیست *بهترین جایگزین @hadithashk