يوسف زهرا
دور زمان به نیمه شعبان رسیده است
اندوه و درد و غصّه به پایان رسیده است
بر جسم مُرده ی همگان جان رسیده است
از آسمان ، خلیفه ی رحمان رسیده است
تابیدن ستاره ی مجلس مبارک است
میلاد ماه پاره ی نرجس مبارک است
این صاحب کمال که از راه آمده ست
این وجه ذوالجلال که از راه آمده ست
این حُسنِ بی زوال که از راه آمده ست
این مُصصطفی خِصال که راه آمده ست
بُـرهان قاطع همه ی دوستان ماست
نصّ حدیث گفته ، علیّ زمان ماست
این نورسیده ماه شبستان نرجس است
این سوره ی تبارک قـرآن نرجس است
این زینتی که برکت دامان نرجس است
روح امام یازدهم ، جـان نرجس است
فرمانبری از او به همه خلق گشته فرض
جایی که هست جزو صِفتهاش”ربّ أرض”
از هیبتش بفهــم که فرزند عسکری ست
لبخند او به خاطر لبخندِ عسکری ست
لبهای او عسل که نگو ، قندِ عسکری ست
دلبند و دلپسند و خوشایندِ عسکری ست
این حرف جز به وصف تو انشا نمی شود
((هر یوسفی که یوسف زهرا نمی شود))
دل در هوای وصل تو بی تابِ سامراست
چشمم در انتظار شب و خوابِ سامراست
یادت کلیدِ اصلیِ ابــوابِ سامراست
راه وصالت از دل سردابِ سامراست
احساس می کنیم که فردا از آن ماست
وقتی دعا برای تو ورد زبان ماست
شیعه به انتظار تو باید بأیستد
وقتی که اسم خاص تو آید بأیستد
پای کسی به جز تو نشاید بأیستد
تا پیش خصم رُخ بنماید بأیستد
با اینکه سیره ات چو مُحمّد، مُحبّت است
دلهای دشمنان تو مغلوبِ وحشت است
باید که ذوالفقار بگیری به دستِ خود
روی فَرَس ، مهار بگیری به دستِ خود
با جبر ، اختیار بگیری به دستِ خود
از دشمنت قرار بگیری به دستِ خود
بینند چون که خلق ، علمداریِ تو را
اقــرار می کنند علی واریِ تو را
آقا بیا و بر سـَلَفی ها عِـتــاب کن
قدری پیِ هلاکتِ دشمن شتاب کن
با دست خویش آن دو نفر را عذاب کن
ما را شریک این همه فعل ثواب کن
از خون تمام معرکه را رنگ می کنی
وقتی به شیوه ی پدری جنگ می کنی
ای قتله گاهْ دیده ی ما زودتر بیا
ای پیر اشکِ کرب و بلا زودتر بیا
جان شهیدِ دستْ جدا زودتر بیا
یارا ! به خاطر اُسرا زودتر بیا
جدّت صدات می زند از منبر سنان
`عجّل علیٰ ظهورکَ یا صاحب الزّمان”
محمد قاسمی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
#شعر_هیئت #شعر_ولادت_حضرت_امام_زمان #شعر_ولادت_حضرت_صاحب_الزمان #فرج_حضرت_صاحب_الزمان #محمد_قاسمی #نیمه_شعبان
سیمای دلبر
فرخنده باشد آن دم گل از چمن در آید
در قابِ چشمِ یاران سیمای دلبر آید
روشن بوَد جهانی زان نورِ جاودانی
از جلوه ی جمالش عالم به محشر آید
آن بختِ با سعادت آن فیضِ نور و رحمت
آن میوه ی نبوّت از باغِ کوثر آید
در صبح روشنایی زیبا پسر چو ماهی
دامان پاکِ نرگس آغوشِ عسکر آید
از قبلگاهِ عالم خورشیدِ مطلع الفجر
آن هادیِ خلایق منجی و رهبر آید
با نورِ عشق و ایمان روشن کند جهانی
از کعبه نیز بوی یاسِ معطّر آید
او پرچمِ عدالت بر دوشِ خود گرفته
تا پُر شود جهان از الله و اکبر آید
بر عاشقان مبارک آن عیدِ با سعادت
مهدیِ آلِ احمد نورِ پیمبر آید!
هستی محرابی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
#شعر_اهل_بیت #شعر_مناجات_امام_زمان #شعر_ولادت_امام_زمان #شعر_ولادت_حضرت_صاحب_الزمان #هستی_محرابی
نگاه معشوق
غزل اول
دل ما سربه راه معشوق است
زیر دین نگاه معشوق است
همه ی دل خوشی ما تنها
نظر گاه گاه معشوق است
دل ما از نخست عاشقی اش
روزوشب در پناه معشوق است
احتیاجی به لشکر اصلا نیست
خیل مژگان سپاه معشوق است
آنچه کارش همیشه دلبری است
ناز چشم سیاه معشوق است
خانه آباد خانه ی عشقیم
چونکه این ماه ماه معشوق است
غزل دوم
شب ما را سحر نمی آید
عمر رفته دگر نمی آید
باید آقا خودت دعا بکنی
کاری از ما که بر نمی آید
منتظرمانده ایم و انگاری
از تو بر ما خبر نمی آید
شد سوال تمام منتظران
مهدی منتظَر نمی آید؟
ای بهار همیشگی- بی تو
باغ ما را ثمر نمی آید
آفتاب حضور تو تا کی
از پس پرده در نمی آید؟
غزل سوم
آشنای غروب آدینه
ای صفای غروب آدینه
حس پنهان؛ضمیر گمگشته
رو نمای غروب آدینه
ابتدای طلوع هر هفته
انتهای غروب آدینه
ماجرایش همیشه طولانیست
ماجرای غروب آدینه
چه برای خودش حکایتی است
قصه های غروب آدینه
به تو نزدیک میشوم آقا
با دعای غروب آدینه
غزل چهارم
التفاتی به گریه هام کنی
میتوانی که روبه رام کنی
دست وپاگیر هستم و سربار
نکند از خودت جدام کنی
قادری که مرا خراب کنی
از نو بار دگر بَنام کنی
میشود در نوافلت یک بار
مهربانی کنی دعام کنی
آرزو دارم آخرش روزی
در هوای حرم هوام کنی
قسمت میدهم به جان حسین
اهل خود اهل کربلام کنی
محمدحسن بیات لو
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
#شعر_اعیاد_شعبانیه #شعر_ولادت_اهل_بیت #شعر_ولادت_حضرت_امام_زمان #شعر_ولادت_حضرت_صاحب_الزمان #عید_نیمه_شعبان #محمد_حسن_بیاتلو
یا ولی الله
ای زمین و آسمان سرمست تو
ای عنان عاشقان در دست تو
نیمه ی شعبان رسید و روز عید
عاشقان را می رسد اینک نوید
از درِ بیت الحسن ای دوستان
باغبان آمد به سوی بوستان
شد دوباره چهره ی حیدر عیان
از جمال مهدی صاحب زمان
السلام ای ذوالفقارِ در نیام
السلام ای دست پاک انتقام
السلام ای روضه خوانِ علقمه
السلام ای داغدارِ فاطمه
آمدی تا عشق را معنا کنی
قامت ظلم و ستم را تا کنی
روی تو مهتابِ جانِ عاشق است
راهِ تو راهِ امامِ صادق است
کار تو کار تمام انبیاست
نام تو نام تمام اولیاست
آسمان زیر نگاهت پست شد
باده از جامِ نگاهت مست شد
آمدی ما را تو حیران ساختی
از بنی آدم تو انسان ساختی
معنیِ نور و هدایت نام تو
مستی و مستانگی از جام تو
ای دمِ تو پاکتر از آبها
روی تو روشنگرِ مهتابها
با قدومت ای که بر عالم سری
می کنی بر پا به محشر محشری
با دعایی مرده را عیسی کن
و از نگاهی کارِ صد موسی کنی
ای مسیحِ آدمیت خنده کن
آدمیت را به یک دم زنده کن
چهره بنمای و جهان آباد کن
قلبها را از قفس آزاد کن
از فراغت مانده ام در احتضار
می کُشد آخر مرا این انتظار
آخر ای پرده نشین آسمان
جان زهرا پرده برکِش از میان
داریوش جعفری
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
#داریوش_جعفری #شعر_اعیاد_شعبانیه #شعر_اهل_بیت #شعر_مذهبی #شعر_ولادت_امام_زمان #شعر_ولادت_حضرت_صاحب_الزمان
همین جمعه ظهورِ تو بود
کاش همین جمعه ظهورِ تو بود
در همه جا جشن و سرورِ تو بود
کاش همه مسجد و محرابِ ما
آینه پردازِ حضورِ تو بود
از حرمِ فاطمه تا جمکران
بزمِ گل افشانیِ نورِ تو بود
کاش که بر روی لبِ عاشقان
زمزمه ی شعر و شعورِ تو بود
کاش سری واردِ قم می شدی
واردِ بستانِ نهم می شدی
پرتوِ این شهر همه ایزدی
یک سری بر عمّه ی خود میزدی
عمه ی تو دستِ شفاعت بوَد
صاحبِ ابوابِ کرامت بوَد
حضرتِ معصومه عزیزِ خدا
دخترِ والای امامت بوَد
صحنِ ولایت تو را منتظر
سینه ی او تشنه ی دریای مهر
پس تو کجایی پسر فاطمه؟
زرد شده چهره ی عالم همه
خاکِ رَهت سرمه ی چشمانِ ما
عشقِ تو سرلوحه ی ایمانِ ما
ما همه تن چشم به راهِ توییم
مست ز یک ذرّه نگاهِ توییم
عالم ما منتظرِ روی توست
جانِ جهان عاشقِ ابروی توست
کی شود این فاصله ها کم شود
نورِ تو در دیده مجسّم شود!
هستی محرابی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
#شعر_مذهبی #شعر_ولادت_امام_زمان #شعر_ولادت_اهل_بیت #شعر_ولادت_حضرت_صاحب_الزمان #هستی_محرابی
زَمامِ عالم امکان
خبر رسید به دریا خدا گوهر داده
به شاخ و برگ ولا باز برگ و بر داده
به خانوادهی زهرا اگر پسر داده
دعای نیمه شب مادری ثمر داده
پیامی از طرف حق ز آسمان آمد
دهید مژده ز ره صاحبالزمان آمد
رسید و نقل محافل شد و چه زیبا شد
دمید و با نفسش عاشقش مسیحا شد
همینکه غنچهی لعلِ لبش شکوفا شد
میان سینهی عاشق هم عشق پیدا شد
ندا رسید که لیلای عاشقان آمد
دهید مژده ز ره صاحبالزمان آمد
زَمامِ عالم امکان هماره در دستش
دل هزار پیمبر یکی یکی مستش
وجودِ کون و مکان بود و هست، از هستش
ندیده گشتهام بی اختیار پابستش
چکیدهی وجنات پیمبران آمد
دهید مژده ره صاحبالزمان آمد
ندیده هیچکسی اینچنین دل آرایی
به این شگفتی و زیبایی و تماشایی
بهشت، مست، از این بوی یاس زهرایی
که هست این گل زهرا به این مصمایی
شکوفههای گل نرگس از جنان آمد
دهید مژده ز ره صاحبالزمان آمد
دخیل دامن این نازدانه جبرائیل
تکان دهندهی این گاهواره میکائیل
اسیرِ خندهی زیبای اوست اسرافیل
به دست اوست، اگر جان بگیرد عزرائیل
به روح مردهی ما شاه انس و جان آمد
دهید مژده ز ره صاحبالزمان آمد
تمام ایل و تبارش یکی یکی لیلا
گرفته دست توسل به دامنش دریا
به اذن خالق مناّن ز عالم بالا
به پای بوسیَش عیسی رسیده با موسی
که نور مطلق یزدان به ارمغان آمد
دهید مژده ز ره صاحبالزمان آمد
شنید عالم لاهوت تا صدایش را
فرشته آمد و بوسید دست و پایش را
گرفت حاتم طائی نخِ عبایش را
خود انتخاب نمود از ازل گدایش را
سحر شد و ز سما ماه جمکران آمد
دهید مژده ز ره صاحبالزمان آمد
تمامیِ سکناتس شبیه پیغمبر
نگاه نافذ او مثل ساقیِ کوثر
چه کوثری که خودِ اوست جلوهی کوثر
و اولین سخنش بود ذکر یاحیدر
بشارت آمد و ماهی ز کهکشان آمد
دهید مژده ز ره صاحبالزمان آمد
نوشته نام علی را به روی بازویش
کشیده عرش برین را زمین، به ابرویش
عسل عسل چکد از کنج لعل دلجویش
به مصطفی و علی رفته خُلق نیکویش
به بی زبانیِ هر بی زبان، زبان آمد
دهید مژده ز ره صاحب الزمانآمد
رضا باقریان
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
#رضا_باقریان #شعر_اعیاد_شعبانیه #شعر_ولادت_امام_زمان #شعر_ولادت_اهل_بیت #شعر_ولادت_حضرت_صاحب_الزمان
هوای جمکران دارم
در سینه ام امشب آسمان دارم
یک دشت، ستاره بر زبان دارم
از کوفه و سهله می روم تا قم
زیرا که هوای جمکران دارم
آماده ی دار چشم های توست
در پیکر خود اگر که جان دارم
عمری ست گدای خانه ات هستم
عمری ست از این تنور، نان دارم
می خواهم که تمام هستم را
می خواهم هر چه در توان دارم
بر پای نگاه دوست بگذارم
دریاب مرا که دوستت دارم
مجنونم و راه خانه می گیرم
از لیلی خود نشانه می گیرم
صیدم؛ که ز دست های صیادم
آزادم و آب و دانه می گیرم
چون اشک، روان گاه و بیگاهم
بارانم و بی بهانه می گیرم
هر بار که یاد یار می افتم
با آتش دل زبانه می گیرم
یک روز چنان غبار می آیم
بر دامنت آشیانه می گیرم
من گرد و غبار راه دلدارم
دریاب مرا که دوستت دارم
در عید رسیدن تو حیرانم
هم شادم و هم کمی پریشانم
از اینکه تو هستی و ... نمی بینم
از اینکه کجایی و ... نمی دانم
دلگرم به ریسه و چراغانی
سرگرم به کوچه و خیابانم
مشتاق، شبیه طاق نصرت ها
بی تاب، در انتظار مهمانم
این چند خطِ ارادت من هم
عرضی ست برای نیمه شعبانم
ای مقصد حرف های بسیارم
دریاب مرا که دوستت دارم
سرمست تو کِی شراب می خواهد؟
کِی تشنه ی عشقت آب می خواهد؟
ناخالصی وجود صد رنگم
یک نیم نگاه ناب می خواهد
در باغ، تمام میوه ها کالند
باغ دلم آفتاب می خواهد
تا آمدن تو زنده می مانم؟
این پرسش من جواب می خواهد
هرچند که دولت تو چون عیسی
رزمنده ی پارکاب می خواهد
با این همه من فدایی یارم
دریاب مرا که دوستت دارم
برگرد غریب سامرا برگرد
ای وعده آخر خدا برگرد
چیزی دگر از خدا نمی خواهیم
ای صاحب ما فقط بیا... برگرد
ما این مذل الاعدا خواندیم
آقای معز الاولیا برگرد
ما جمعیت قلیل دنیاییم
دنیا شده بر علیه ما برگرد
ای منتقم حسین و عاشورا
با پرچم سرخ کربلا برگرد
از دوری کربلاست می بارم
دریاب مرا که دوستت دارم
محمدعلی بیابانی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
#شعر_هیئت #شعر_ولادت_امام_زمان #شعر_ولادت_اهل_بیت #شعر_ولادت_حضرت_صاحب_الزمان #محمد_علی_بیابانی
اشکِ شوق
در صحن طبعم واژهها هم بیقرارند
انگار حسّ و حال شعری تازه دارند
وقتی که حرف از مُنتَظَر شد بغض کردند
گفتند یک عمر است که چشم انتظارند
بارانی از مضمون چکید از چشمِ خودکار
تا ابرهای کاغذی قدری ببارند
دیدم کمال همنشینی هم اثر کرد
کاغذ ؛ قلم ؛ واژه ؛ به حال من دچارند
تسبیحی از جنس هِجاها ساختم چون
دیدم تمام حرفها لحظه شمارند
پس بی درنگ از دلبرِ دلخواه گفتم
یک یا علی هم بعدِ بسم الله گفتم
سُستم ولی از عشق ، محکم مینویسم
از عرش میگویند و من هم مینویسم
در آینهبندان صیقل خوردهی شعر
با چشمِ طبعم هر چه دیدم مینویسم
قنداقهای در دستِ نوری میدرخشید
پس دارم از خورشید عالم مینویسم
از قطرهاشکِ شوقِ بابایی خدایی
از خندههای آب زمزم مینویسم
آنقدر محوم که قلم از دستم افتاد
پس بیشتر میبینم و کم مینویسم
از روی دستِ شاعرِ مطلق نوشتم
گفتند جاءالعشق ، جاءالحق نوشتم
آمد کسی که با همه توفیر دارد
او که نگاهش لطفِ عالمگیر دارد
آمد طبیب حاذق دردِ جدایی
هر چند که دردِ غمش واگیر دارد
گفتند «اَشِدّاءُعَلیَالْکُفّار» ؛ هر چند
در دست او شمشیر هم تدبیر دارد
مانند جدش چشم او حُر آفرین است
از بس نگاه نافذش تاثیر دارد
با اینکه او در مهربانی بینظیر است
اما برای دشمنش شمشیر دارد
آمد کسی که در زمستان هم بهار است
او وارث اصلی تیغ ذوالفقار است
باید که ما هم در سپاهش یار باشیم
اما نه اینکه روی دوشش بار باشیم
باید بصیرت داشت و از حق سخن گفت
صفین اگر تکرار شد عمّار باشیم
باید که پای عشق ، تا آخر بمانیم
یا پای دارش میثم تمّار باشیم
وقتی که آمد گفت وقت انتقام است
باید خروشِ غیرت مختار باشیم
باید برای یا لَثارات الحسینش
از بغضِ خونخواهی حق سرشار باشیم
باید فدک را از سقیفه پس بگیریم
حق علی را از خلیفه پس بگیریم
رضا قاسمی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
#رضا_قاسمی #شعر_اعیاد_شعبانبه #شعر_عید_نیمه_شعبان #شعر_ولادت_امام_زمان #شعر_ولادت_حضرت_صاحب_الزمان #عید_نیمه_شعبان