eitaa logo
حدیث اشک
9.2هزار دنبال‌کننده
75 عکس
152 ویدیو
11 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید مدافع حرم مصطفی صدر زاده تقدیم به شهید مدافع حرم مصطفی صدر زاده ( سیدابراهیم) آهای آهای جوونا مهربونای این شهر میخام بگم براتون از آدمای این شهر آی اونایی که دارید ‏تو چشماتون ستاره ‏میخام منم براتون ‏قصه بگم دوباره یه روزی اون دور دورا یه دختر ی دردونه بازی میکرد تو حیاط بی دغدغه تو خونه بعد اذون که میشد ‏هی می پرید به هرسو ‏منتظر بابا ش بود ‏که در واشه بیاد تو یه روزی از اون روزا ‏موهاشو خوب شونه زد ‏سرِ وا کردن در ‏با دادشش چونه زد ‏ میگفت مامان نمیخام ‏ با علی دعوا کنم ‏ امروز میخام من برم ‏ در واسش وا کنم ‏ اذونو گفته بودند ‏نهارم آماده بود ‏پای سماور چای ‏مامانم ایستاده بود ‏ تو دستای همسرش ‏ چای و نبات و هِل بود بابا اومد به خونه ‏ولی کمی کِسِل بود نشست و گفت عده ای دوباره حقه کردند دور حریم عشقو نامردا حلقه کردند میگفت باید با دوستام ‏بریم به جنگ دشمن ‏نباد بزاریم پاشون ‏وا بشه سمت میهن مامان ساکو بست وگفت ‏اینم ببر نیازه ‏اشکاش و پاک میکردو ‏میگفت مال پیازه ‏ بابا که میخواست بره ‏ دختر خودش رو لوس کرد ‏ با پسرش دست دادو ‏ دخترکش رو بوس کرد ‏رفت و صدایی برخاست ‏بابایی زودی برگرد ‏پشت سر و نگاه کرد ‏خندیدو بای بای میکرد ‏ مامان کنار بچه اش ‏ نقاشی شو رنگ میزد ‏ با سر میرفت رو گوشی ‏ تا که گوشی زنگ میزد ‏الو الو مصطفی ‏دلم پوسید کی میای ‏دو ماهی شد که رفتی ‏میشه بگید کی میای ‏ بابا که گفت یه مقدار ‏ از کارا رو زمینه ‏ دوباره کوهی از غم ‏ روی دلش میشینه ‏مامان برا بچه هاش ‏با غم و غصه میگفت ‏ اشکاشو پاک میکرد و ‏براشون قصه میگفت ‏ آی قصه قصه قصه ‏ نون وپنیر و پونه ‏ گریه نکن دخترم ‏ بابا میاد به خونه ‏یه روز که رفت مدرسه ‏قبل کلاس آخر ‏صدا زدن ، فاطمه ‏پاشو بیا تو دفتر ‏ مدیر و کادر دفتر لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جانباز مدافع حرم حاج امیر حسین حاجی نصیری یادم میاد قدیما، رو طاقچه خونمون یه قاب عکس خوشکل از بابای مهربون بابای پهلونم قوی و کشتی گیره ‏روی تشک حریفو ، همیشه زیر میگیره اونی که تو زندگی ، بازی سختیو داشت ولی میون مردم ، مرام تختیو داشت چند تا رفیق بودن که ، باهم روزایی داشتن تو هر چی دست می بردن ، خدایی گل می کاشتن محمد و مصطفی ، مجتبی و عفتی خیلی صمیمی بودن ، رفیقای هیئتی اینقد واسم عزیزن ، اون رفقاش که نگو هر کدومو میدیدم ، بهش میگفتم عمو تا که خبر رسید از ، وقایع سوریه تو چشماشون پیدا بود ، چه شوق پرشوریه گفته بودن نمیرن ، به زودیای زود که نمیدونید باباهم ، دل تو دلش نبود که بابام برای بی بی ، ارادت خاصی داشت واسه همین اسممو ، همنام بی بی گذاشت میخاس رو خاک نیفته ، حافظ این علم شد ما رو گذاشت و رفت و ، کبوتر حرم شد ذلت و هرگز نخواست ، به زیر سقف سازش چه آتیشی به دین زد ، جنایتای داعش تو قلبای سیاشون ، نور سفید نداشتن میگفت که اونها کم از ، شمر ویزید نداشتن حالا دیگه رفیقاش ، میومدن از سفر مثل گل شکسته ، شقایقای پرپر بابایی که بهشتو ، فقط در اونجا میدید کنار حاج قاسم ِ ، مقاومت میجنگید ولی یه روز حریفش ، میون باد و طوفان زدن زمین تختیو ، رو خاکای خانطومان بابا منم شبیه ، اقاقیای سر دشت یه لحظه پر کشیدتا، سمت بهشتو برگشت با اینکه تو پیکرش ، نه جونی بود نه هوشی حاجی صداش بلند شد ، حاج اسماعیل به گوشی بابام که دید عناد و ، بازی روزگارو پشت بی سیم هوار زد ، شخم بزنین اینجارو بعد همون ماجرا ، اون پهلون خسته اومد تو میدون شهر ، با بالهای شکسته تو چشممون بزرگ شد، بابای لاکچری مون مدال جانبازی داشت ، بابای ویلچری مون نسیم صبح جمعه ، شونه میزد به موهام گریه میکرد با بابا ، بالا سر عموهام امون ز طعنه ها و ، زخم زبون مردم تو شهر کسی نداره ، حرمت نون گندم یکی دل مامانو ، شکست و توش غصه کاشت چقدر مگه پول میدن ، ارزش این درد وداشت نمیدونم بعضیا ، دیگه چرا دل پُرن همونهایی که نونو ، به نرخ روز میخورن بابا میگفت برا تو ، اینجا شبیه جنگه یه وقت نشه کمیتِ ، ارادتت بلنگه کی گفته هر کی داره ، پینه به سر زاهده به بد یا خوب ماها، خدا خودش شاهده حالا دیگه معنی ، حرف بابا روشنه خودی به جای دشمن، بابامونو میزنه درسته که رفیقاش ، داعش و راه ندادن ولی تو این مملکت ، داعشیا زیا ... لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹