با اينكه تو آهسته و آرام شمردى
پنهان نشدم اى پدر اين بار تو بردى
مانند دو شمعِ بهم آميخته از غم
با گريه مرا سخت در آغوش فشردى
دامان من از تيزى سر نيزه چه كم داشت؟
كين گونه سرت را به سر نيزه سپردى
اى لاله پژمرده افتاده بر اين خاك
پيداست از آن روز هنوز آب نخوردى
بايد كه مرا هم ببرى با خود اگر كه
قولى كه به من داده اى از ياد نبردى
كم بود، مرا فرصت پنهان شدن آرى...
با اينكه تو آهسته و آرام شمردى
#شعر_شهادت_حضرت_رقیه_س
#محرم_۱۴۰۴
#ياسين_قاسمى
#كتاب_سين
@hadithashk
تا كه بر لب نام زيباى تو مى آيد حسين
در همان ساعت گره از خلق بگشايد حسين
گريه كن ها را كه مى بينم خجالت ميكشم
كاش اشك چشم ما را هم بيفزايد حسين
در مسير عاشقى چون و چرا كردن خطاست
روى چشمم مى نَهم هر چه بفرمايد حسين
در فراق يار، عاشق بايد آخر جان دهد
كاش زنده ماندن ما را ببخشايد حسين
انتظار مهربانى تو را دشمن نداشت
از تو اما جز محبت بر نمى آيد حسين
روز محشر هم كسى گر نيست در فكر كسى
باز دستم را بگيرد آن زمان شايد حسين
#محرم_۱۴۰۴
#شعر_مناجات_سیدالشهدا_ع
#ياسين_قاسمى
#كتاب_سين
@hadithashk
بنا كردند اگر زير قدم هاى تو هستى را
به لطف خاك پايت آبرو دادند پستى را
به جام ديگرى اى عشق من لب هم نخواهم زد
در اين ميخانه فهميدم فقط معناى مستى را
من آن زندانى عشقم كه در فكر رهايى نيست
اگر اى دوست حتى وا كنى قفلى كه بستى را
ملامت مى كنندم زاهدان اما ملالى نيست
كه در اين بت پرستى يافتم يكتا پرستى را
خريدم فقر و دارم مى فروشم فخر بر عالم
خدا از من نگيرد تا ابد اين تنگدستى را
دگر اين شب نشينى ها دمى هم بر نمى گردد
بدان قدر شبى كه گوشه روضه نشستى را
#شعر_شهادت_حضرت_رقیه_س
#محرم_۱۴۰۴
#ياسين_قاسمى
#كتاب_سين
@hadithashk
مى شد كه دوا كرد جراحات تنش را
سر نيزه اگر بوسه نمى زد دهنش را
مشغول دعا بود در آن لحظه ولى شمر
نگذاشت به پايان برساند سخنش را
بهتر كه در اين همهمه نيزه و شمشير
پيدا نكند زينب كبرى بدنش را
عريان شد اگر، از كرمش بود كه ميخواست
خيرات كند آخر سر پيرهنش را
گر مى شود اى خاك سه روزى كفنش باش
خورشيد نكرده است مراعات تنش را
#گودال
#ياسين_قاسمى
#كتاب_سين
@hadithashk
قصه سوختن بال و پر افسانه نبود
اين سكوت تو جواب من پروانه نبود
خانه بخت مرا ديدى و حرفى نزدى
حق من اى پدر اين خانه ويرانه نبود
هيچ كس دوست من نيست در اين شام بلا
ورنه تشييع من اينقدر غريبانه نبود
شاخه صبر مرا برف جدايى خم كرد
تاب سنگينى اين بار، در اين شانه نبود
گله از مردم اين شهر زياد است، فقط
كاش دور و بر ما مردم بيگانه نبود
#محرم_۱۴۰۴
#شعر_شهادت_حضرت_رقیه_س
#ياسين_قاسمى
#كتاب_سين
@hadithashk
به صياد احتياجى نيست، من دل كنده از نهرم
يكى از ساكنان گوشه ويرانه شهرم
ميان اين محله با كسى بازى نخواهم كرد
نيايد تا كه بابايم به اينجا، با همه قهرم
براى اولين دفعه مرا با خود سفر آورد
نبايد اينچنين مى شد ولى شد اين سفر زهرم
شدم دلخون، شدم دلخور، شدم دلگير و دل مرده
چه آمد بر سرم آخر كه من مظلومه دهرم
نميدانم كجا هستم فقط ميدانم اين را كه
يكى از ساكنان گوشه ويرانه شهرم
#شعر_شهادت_حضرت_رقیه_س
#محرم_۱۴۰۴
#ياسين_قاسمى
#كتاب_سين
@hadithashk
گر چه ما را چند وقتى هست دور انداختى
دست از تو بر نمى دارم مرا نشناختى!
عشق تا امروز معمارى نديده مثل تو
از تمام عاقلان شهر مجنون ساختى
تو همان شاهى كه بعد از فتح قلب عاشقان
پرچم آزادگى را در جهان افراختى
عاشق معشوق يا معشوق عاشق، كيستى؟
دلبرى از هر كه كردى خود به او دل باختى
اشتباهات مرا دنيا به نام تو نوشت
من خطا كردم تو تاوان مرا پرداختى
#محرم_۱۴۰۴
#ياسين_قاسمى
#كتاب_سين
@hadithashk
من به جز آه در اين سينه ندارم نفسى
آه اى دوست دلم را مسپارى به كسى
از خجالت نشد اين دفعه صدايت بزنم
مثل هر بار خودت كاش به دادم برسى
با وجود تو چرا كوشش بيهوده كنم
احتياجى به كسى نيست برايم تو بسى
بين مردم تو فقط راز مرا ميدانى
نگذارى برود آبرويم پيش كسى
باز كن پيله كم طاقت و تاريك مرا
كه به جز سوختن اى عشق ندارم هوسى
مرگ با زندگى بى تو چه فرقى دارد
ميروم آخر سر از قفسى در قفسى
#شعر_مناجات_سیدالشهدا_ع
#محرم_۱۴۰۴
#ياسين_قاسمى
#كتاب_سين
@hadithashk
به لطف شمع چون خاكسترى در باد خواهم شد
كنار گريه كن هاى تو من هم ياد خواهم شد
ز تنهايى به دور خويش بستم پيله غم را
بگو از اين قفس اى دوست كى آزاد خواهم شد
گمان دارند من آتشفشانى سرد و خاموشم
ولى هر جا بيايد نام تو فرياد خواهم شد
مرمت كردن كاشانه من بى سرانجام است
كه من ويرانه عشقم، مگر آباد خواهم شد
مبادا با گل خندان مزارم را بيآرايند
كسى يك خط اگر روضه بخواند شاد خواهم شد
#محرم_۱۴۰۴
#ياسين_قاسمى
#كتاب_سين
@hadithashk
شام از صداى هلهله ها روز و شب نداشت
آنجا دلى براى تو اى عشق تب نداشت
دار و ندار فاطمه در مجلس شراب
افتاده بود دست كسى كه ادب نداشت
آن چوب خيزران مگر آخر چه كرده بود
از آن به بعد صورت ارباب لب نداشت
صحبت سر خريد و فروش كنيز بود
بازار شام يك نفر اصل و نسب نداشت
بر روى خاك، آل على سر گذاشتند
آن شب اگر كه صبح نمى شد عجب نداشت
#الشام_الشام_الشام
#کوفه_شام
#یاسين_قاسمى
@hadirhashk
با اينكه تو آهسته و آرام شمردى
پنهان نشدم اى پدر اين بار تو بردى
مانند دو شمعِ بهم آميخته از غم
با گريه مرا سخت در آغوش فشردى
دامان من از تيزى سر نيزه چه كم داشت؟
كين گونه سرت را به سر نيزه سپردى
اى لاله پژمرده افتاده بر اين خاك
پيداست از آن روز هنوز آب نخوردى
بايد كه مرا هم ببرى با خود اگر كه
قولى كه به من داده اى از ياد نبردى
كم بود، مرا فرصت پنهان شدن آرى...
با اينكه تو آهسته و آرام شمردى
#شعر_شهادت_حضرت_رقیه_س
#یاسين_قاسمى
@hadithashk
شام از صداى هلهله ها روز و شب نداشت
آنجا دلى براى تو اى عشق تب نداشت
دار و ندار فاطمه در مجلس شراب
افتاده بود دست كسى كه ادب نداشت
آن چوب خيزران مگر آخر چه كرده بود
از آن به بعد صورت ارباب لب نداشت
صحبت سر خريد و فروش كنيز بود
بازار شام كار به اصل و نسب نداشت
بر روى خاک، آل على سر گذاشتند
آن شب اگر كه صبح نمى شد عجب نداشت
#الشام_الشام_الشام
#یاسین_قاسمی
@hadithashk