eitaa logo
حدیث اشک
7.1هزار دنبال‌کننده
46 عکس
86 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
نگار من دل پریشانم، نگار دل پریشانم کجاست یوسف خیمه نشینم، ماه کنعانم کجاست آیه ی مستور در تفسیر قرآنم کجاست در پس این ابرها،خورشید پنهانم کجاست آی مردم، تک سواری را که میخوانم کجاست من فدای آن کسی که در کنارم هست و نیست روز و شب دنبال من، دنبال کارم هست و نیست سالهای سال را چشم انتظارم هست و نیست بیقرارم چون فقط او بیقرارم هست و نیست غمگسارم، مهربانم،جان جانانم کجاست مانده ام با این شب یلدای طولانی شده اینهمه امروز یا فردای طولانی شده اینهمه جنگ و جدل دعوای طولانی شده اینهمه کشتار و این صف های طولانی شده شد جهان تسخیر موران، پس سلیمانم کجاست زخم تر شد زخم های دردناک ما چقدر ضجه آقا متانا و نراک ما چقدر ؟ شرحه شرحه سینه های چاک چاک ما چقدر ؟ داغِ اجسادِ شهید بی پلاک ما چقدر ؟ گریه های بی ریا، سوز شهیدانم کجاست از می آلوده دنیا شدم مست و ندید من گنه کردم ولی چشمان خود بست و ندید دید که این بی حیا با دیگران هست و ندید توبه های من شکست او عهد نشکست و ندید آنکه او راپیر کرده عهد و پیمانم کجاست نوکر بیچاره این خانه را یادش نرفت شد خریدار من و بیعانه را یادش نرفت مادرش جاروکش ویرانه را یادش نرفت روضه خوان دختری دردانه را یادش نرفت گفت باباجان نمی‌دانی که دندانم کجاست ؟ دختر زهراست رخسارش به زهرا می رود هر کجا که می رود با قامتی تا می رود بیت الاحزان که ندارد پس کجاها می رود آخرش پیش سر بابا ز دنیا می رود من دلم این روزها اصلاً نمیدانم کجاست این مصیبتها همه بعد پیمبر شد شروع از دم دیوار ، از پهلوی مادر شد شروع داغ ما از میخ های داغ ، از در شد شروع بستن دست اسیر از دست حیدر شد شروع فاطمه آمد به هوش و گفت علی جانم کجاست خواست بردارد علی نعلین پایش رانشد خواست بر دوشش نگهدارد عبایش را نشد خواست زهرا نشنود سوز صدایش را نشد خواست در کوچه نبیند دستهایش را نشد تا غلافی خورد زهرا گفت: سلمانم کجاست رضا دین پرور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
سرت سلامت سر کویت اگر قرار من است خنده های تو نوبهار من است به جنون‌ آمده قلم امشب کلمه..واژه در حصار من است دست های دلم پر از خالیست عشق تو بین کوله بار است پی تو در به در به هر سویم آری این نیز روزگار من است زنده ام بی تو...خاک بر سرمن دفتر شعر سوگوار من است هرکجایی همیشه قلبت شاد هرکجایی سرت سلامت باد حال و روز دلم زمستان است ابر چشمم همیشه باران است رو سیاهم ولی مرا دریاب به خدا نوکرت پشیمان است به مسیح دم تو محتاجم چاره کن حال من پریشان است نیمی از قصه نیمه ی رمضان نیمه ی بعد نیمه شعبان است دائما روز و‌شب خودت آقا بر لبت ذکر یا حسن جان است هرکجایی همیشه قلبت شاد هرکجایی سرت سلامت باد سایه ات هست بر سرم آقا مثل تو نیست در کرم آقا گر بمیرم به غیر خانه ی تو عرض حاجت نمی برم آقا از تو فرمان و از همه عالم چشم آقا..نوکرم آقا بوده مهر تو از همان اول در رگ و شیر مادرم آقا میرسد روز خنده ی زهرا ای پناه همه حرم آقا هرکجایی همیشه قلبت شاد هرکجایی سرت سلامت باد تو حسينى و يا كه تكرارش جلوه اى از نگاه خَمّارش بين سجاده ات دعايم كن بيش از اينها شوم گرفتارش دستِ من نيست بى قرارىِ من چه كنم؟دلبرى شده كارش تو خودت مستِ ساقى اش هستى اى فداى تو و علمدارش ماهمه گیر لطف اربابیم همه درگیر لطف بسیارش هرکجایی همیشه قلبت شاد هرکجایی سرت سلامت باد از فراقت عجيب مى سوزم وقت اَمّّن يُجيب مى سوزم آتش از تو وجود دل با من امر كن عنقريب مى سوزم حرف آتش شده،به جان خودت ياد شيب الخضيب مى سوزم تا زمانی که جان به تن دارم از غم بوى سيب مى سوزم خواب دیدم که در رکاب شما من شبیه حبیب می سوزم هرکجایی همیشه قلبت شاد هرکجایی سرت سلامت باد  آرمان صائمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
شب برکات شب قدر است و شب بارش خیر و برکات آمده ماه جبینی که بُوَد جلوهء ذات آمده تا که شود ساحل کشتیِ نجات به قدم های پر از میمنت او صلوات آمد و بر همهء خَلق سرآمد گردید پسرِفاطمه هم نامِ محمد گردید آمده آنکه بُوَد آینهء رویِ نبی مثل او نیست درخشنده به عالم نَسَبی خاندانم همه قربان چنین اُمّ و اَبی (چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی) آن شبِ قدر که از عرش تنزّل می کرد به روی دامنِ پاکیزه زنی گل می کرد جلوهء رَبّ جلیل آمده امشب به ظهور آمد و سامره شد با قدمش وادی طور چشم شیطان صفتان کور شد از تابش نور قل هو الله احد ، چشم بَد از رویش دور حُسن او از همهء نیک رُخان بُرده سَبَق بر روی بازوی او نقش شده جاءَ الحَق اشکِ شوقِ پدری می چکد از چشم ترش می زند بوسه به رخسارهء هم چون قمرش صدقه می دهد امشب به گدایانِ درش کاشکی جانب ما نیز بیفتد نظرش بشنو ای سوخته بالی که به کُنجِ قفسی دستِ خالی نرود از درِ این خانه کسی مهر مهدیست که جاری بُوَد اندر رگ و پوست دشمنش دشمن و با دوست او باشم دوست (به جهان خُرّم از آنم که جهان خُرّم از اوست) (آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست) (هرکجا هست خدایا به سلامت دارش) لایقم کن که شوم منتظرِ دیدارش او بیاید همه جا امن و امان خواهد شد این جهنّم کده گلزار جنان خواهد شد او بیاید همهء عِلم بیان خواهد شد (نفس باد صبا مُشک فشان خواهد شد) عالم پیر جوان می شود ان شاء الله حضرت نور عیان می شود ان شاء الله کوکب دُرّی و رَخشنده تر از هر ماه است گرچه مهدیست ولی هادیِ هر گمراه است به خدا سینهء او مَخزنِ سِرّ الله است از پریشانیِ دلسوختگان آگاه است در جهانی که پُر از قیل و پُر از قال بُوَد انتظارِ فرجش افضلِ اعمال بُوَد بارِ هجران به روی دوش کشیدن سخت است گلی از باغچهء وَصل نچیدن سخت است پی محبوب دویدن...نرسیدن سخت است همه را دیدن و روی تو ندیدن سخت است در جوانی ز غمِ دوری تو پیر شدیم دیده بر راه نشستیم و زمینگیر شدیم یک کبوتر وسطِ لانه صدایش می زد مادرش پُشتِ درِ خانه صدایش می زد بینِ آتش پَرِ پروانه صدایش می زد از غم و طعنهء بیگانه صدایش می زد صبر کن فاطمه یک روز کسی می آید (مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید) شب عید است ولی افضل اعمال ؛ حسین ذکر روز و شب تو در همه احوال ؛ حسین ب ... لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بهار آمد بهار آمد و عطری به هر دیار زدند به جای‌جای زمین نقشی از بهار زدند فرا رسیدن نوروز و موکب گل را به نغمه جارچیان بهار جار زدند... به هر کجای در آید نسیم، عطرافشان مگر که بر نَفَسش بوی زُلف یار زدند به روی جامۀ سبزی که بر تنش کردند هزار برگ به پیراهن چنار زدند هزارها عَلَم سرخ و زرد و آبیِ گل به این نوید به گلزار و کوهسار زدند... شکوه موکب میلاد حضرت مهدی‌ست که بر زمین و زمان این همه نگار زدند رسید مهدی موعود کز ولادت او به فرق عشق و وفا تاج افتخار زدند... عصارۀ همه گل‌های احمدی مهدی‌ست گُلِ همیشه بهار محمدی مهدی‌ست طلایه‌دار سحرگاه نور می‌آید امير قافلۀ شوق و شور می‌آید... گشوده پنجرۀ نور بر زمین و زمان امام نور که در سال نور می‌آید امام يازدهم را به شادی و تبريک مَلَک ز هر طرفی در حضور می‌آید به منزل دل ویران ما بُوَد نزدیک طنین قافله کز راه دور می‌آید ز شوق تابش این آفتاب آزادی ز ذرّه ذرّه سرود سرور می‌آید پس از سه روز سفر در عوالم ملکوت ز ميهمانی ربِّ غفور می‌آید ز غیب یافته اَلواح مهدویّت را کَلیم عالَم رَجَعت ز طور می‌آید... بود کريم و همين بس کرامتش که مدام از او عنايت و از ما قصور می‌آید عصارۀ همه گل‌های احمدی مهدی‌ست گُلِ همیشه بهار محمدی مهدی‌ست نظام‌بخش جهان و جهانِ جان مهدی‌ست امام منتقم و صاحب‌الزمان مهدی‌ست کسی که عدل علی را به معنی اعلی برای نوع بشر آرَد ارمغان مهدی‌ست کسی که با کلماتش به ظاهر و باطن کتاب حُسن خدا راست ترجمان مهدی‌ست کسی که رجعت والای صالحان زمین برای یاری او می‌شود عیان مهدی‌ست کسی که فیض نگاه ولایتش امروز نگاهدار زمین است و آسمان مهدی‌ست وجود او همه لطف است و غیبتش همه لطف کمال لطف خدا بر جهانیان مهدی‌ست... کسی که زمزمۀ عاشقانه‌اش آرد نزول بارش رحمت به انس و جان مهدی‌ست... عصارۀ همه گل‌های احمدی مهدی‌ست گُلِ همیشه بهار محمدی مهدی‌ست...  سید رضا مؤید لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا مهدی هرچه که داریم از اعتبار کریم است شُکرِ خدا کارِ ما کنارِ کریم است هرچه به ما می‌دهند از اول خلقت محض گُلِ روی روزگارِ کریم است روزی ما شُکرِ حق به دست کسی نیست تا که در این خانه سفره‌دارِ کریم است ما نه فقط جبرئیل هم سرِ هر صبح منتظرِ سیبِ آبدارِ کریم است گر لبِ ما سرخ شد از خونِ جگر نیست روزی ما شاخه‌ی انارِ کریم است تا جگری سوخت از آن سرمه کشیدیم دیده‌ی عشاق وام‌دارِ کریم است جلوه نما بنگرم جمالِ علی را تا که ببینم علی و آلِ علی را وارث قدوسی قداست زهرا صاحب سجاده‌ی سیادت زهرا ثانیه‌ها جمعه‌ها زمان طلوع است تکیه به کعبه بزن به ساحت زهرا قسمتِ پیر و جوان ما که نگردید کاش شود دیدن تو قسمت زهرا دیده‌ی دلدادگان به فتح تو مانده است تا برسد دست ما به تربت زهرا زُلف بر افشان که پنج آینه بینیم محشر کبری نما قیامت زهرا خانه‌ی عشاق را که سیل غمت برد بر سر ما مانده لیک منتِ زهرا عاشقی ما تویی جمال محمد عشق محمد بس است و آل محمد چشم به دیدار توست شاه خراسان تا که بیایی شبی به گوشه‌ی ایوان کیستی ای آتش وجود پیمبر کیستی ای مرتضی را همه‌ی جان گوش به فرمان توست تمامی گیتی تا که بباری دوباره حضرت باران گفت که خدمت کند – حجت صادق-* گر تو بیایی توراست خادم و دربان حیرت محضیم از این حدیث از آن شأن بیت فؤاد آورم زِ خطه‌ی کرمان** `گر مُتِمَسِک شود به ذِیلِ تو ابلیس باز مقرب شود به درگه رحمان” سوی تو ما حاملِ سلامِ رضائیم لشکر ایرانیِ امام رضائیم غیرتِ حیدر تبارِ فاطمه برگرد ختم کن این انتظارِ فاطمه ، برگرد صبح ظهور تو روز گرم تقاص است بارِ دگر بر مزارِ فاطمه برگرد لشکر تو لشکرِ علی و حسین است حضرتِ دُل دُل سوارِ فاطمه برگرد یک طرفت اکبر است و یک طرف عباس با دو دمِ ذوالفقارِ فاطمه برگرد میمنه و میسره‌ها باز بپاشند با دو یلِ تیغدارِ فاطمه برگرد زود بیا و جگر شیعه خنک کن ای همه ، دارو ندار فاطمه برگرد پیش تو باید که دید قامت عباس بر سر دوش تو هست رایت عباس راه تو جمع شهادت است و شهود است راه خدایی است که آغوش گشوده است لطف تو آری کرامت حسنین است خشم تو باری عذاب قوم ثمود است راه تو روشن تر از طلألؤِ خورشید وسعتِ تابیدن تو ... لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا صاحب الزمان(عج) بی حضور سبز رویت ، روزها بی عید شد ماه ها و سال ها با فصلِ غم تمدید شد ماه شمسی رو ، هزار چارصد سال است که از کنارت عالم خاکیِ ما تبعید شد آهم از این هجر اگر چه، ناله ایی جانسوز نیست از فرج تا یاد کردم ، هر نفس امید شد هر چه بود و هر چه هستم در هوایت زنده ام ذره هم هر صبح با سجده به تو خورشید شد هر کسی دنبالِ چشمان خدا جویِ تو رفت با توسل بر نگاهت غرقِ در توحید شد آنکه از خاکِ در تو توتیا بر خود گرفت زیر خاک و روی خاکِ این زمین جاوید شد  حامد آقایی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا ولی الله اگر خورشید علیَ الظاهر چراغِ روشنی دارد میانِ سینه اش امّا غمِ ناگفتنی دارد اگر هر موجِ دریا سر به پای صخره میکوبد اگر باد از دلِ دنیا غباری را نمی روبد اگر دست از سرِ عالم، زمستان برنمی‌دارد اگر باران به روی صورتِ خلقت نمی بارد اگر بویِ بهار از هفت سین بیرون نمی آید اگر اخبار فتح از شاخه ی زیتون نمی آید اگر چرخِ فلک دیگر به نفع ما نمی چرخد اساساً چرخِ خوشبختی در این دنیا نمی چرخد اگر زور و زر و تزویر جایی دست و پا کرده اگر تبعیض، مردم را چنین از هم جدا کرده زمین خواری اگر عادت شده در بینِ نا اهلان اگر مخفی شده گرگی میانِ خرقه ی ایمان ‌دلیل این تناقض ها و صدها نابسامانی همین که منجیِ عالم تو پیدایی و پنهانی تو جانانِ رسول الله و موعودِ خداوندی که زخمِ کهنه ی دل را به یک لبخند میبندی عدالتخواهی از نسلِ امیرالمؤمنینی تو عدالت گسترِ هفت آسمان ها و زمینی تو امیدِ آخرِ مستضعفان و سائلان هستی تو پشتیبانِ گرمِ مردمانِ بی زبان هستی زمانی که انا المَهدی به لب آهسته می‌آیی شبیه نیمه ی ماهی که خو کرده به زیبایی بیا تَر کن لب خشکیده ی امواج دریا را بیا پُر کن دو دستِ خالی و محتاج دنیا را بیا و با نفس هایت دو عالم را بهاری کن بیا و جای اجداد غریبت شهریاری کن بیا آقا ببین دلشوره های عاشقانت را دخیل زائران در جای جایِ جمکرانت را بیا از بامِ کعبه خطبه کن شرح قیام‌َات را بیا که مادرت در بینِ کوچه برده نامت را بیا که عمه جانت از صمیمِ دل دعا کرده تو را مضطر میانِ خیلِ نامحرم صدا کرده بیا ای منتقم،خون حسینت بر زمین مانده بیا که سر به روی نیزه و پیکر زمین مانده میلاد فریدنیا لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
کجایی آقا دیده اشک است و جگر آتش و دل غم دارد دار دنیا چه کم از داغ جهنم دارد؟ نسل ها در پی هم چشم به راهت مردند نسل امروز هم آینده مبهم دارد آفتاب پس ابری و یقین دارم ابر از غم توست اگر بارش نم نم دارد شوق بوییدنت آخر بکشد گل ها را هر بهاری برسد باز تو را کم دارد نه فقط من همه عمر پریشان توام کائنات از غمت اندیشه درهم دارد حیف از ایام جوانی که جدا از تو گذشت هر دم و بازدمم زجر دمادم دارد پدر صبر درآمد خبری از تو نشد نه مرا می کشد این زخم، نه مرهم دارد صبر سروی ست که هرچند به پایت مانده ست زیر بار غمت اما کمری خم دارد گرچه دیر است ولی چشم به راهت هستم این شب تار سپیده سحری هم دارد سید جعفر حیدری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
صاحب‌الامر سلام‌ ای وجود خدا را نشانی سلام ای که‌ روزی‌رسان جهانی بزرگی‌ که‌ طاووس‌ِ اهل‌ِ جَنانی بیابان نشینی که عرش‌ آشیانی تو مافوق توصیف‌و شرح و بیانی که تو صاحب‌الامر و صاحب‌زمانی سلام ای‌که در ماورای کمالی محمّد جمالی و حیدر جلالی تو مثل حسین‌وحسن بی مثالی تو موزون‌ترین جلوه‌ی اعتدالی یگانه دلیل قوام جهانی که تو صاحب‌الامر و صاحب‌زمانی توهادی تومَهدی تو نورُالهُدایی تو عینُ‌الحَیاتی تو روحُ‌البقایی تو هم کُنیه با خاتم الانبیایی ابوالقاسمی خاتم‌الاوصیایی تو کهف‌حصینی تو خطّ امانی که تو صاحب‌الامر و صاحب‌زمانی تو آن عُمرِ پُر برکتِ جاودانی که‌وقت سخاوت سر از آسمانی به ظاهر شبیه چهل‌ سالگانی به چشم‌ انتظاریِ رُکنِ یمانی به اعجاز حق تا همیشه جوانی که تو صاحب‌الامر و صاحب‌زمانی به قرآن قسم که تو قرآن مایی تو در اصل آن اصل‌ِایمان مایی تو در اِحتجاجات بُرهان مایی چه بهتر از اینکه‌پدرجان مایی؟ تو مارا به نان و نوا می‌رسانی که تو صاحب‌الامر و صاحب‌زمانی چه‌فیضی‌ست خدمتگزار تو بودن به هر قیمتی پای کار تو بودن خراب تو گشتن دچار تو بودن هواییِ یک‌دم کنار تو بودن بُوَد وصل تو لذّتِ جاودانی که تو صاحب‌الامر و صاحب‌زمانی (من‌از عهدِآدم‌ تورا دوست دارم) به‌کعبه به‌زمزم تورا دوست دارم به اشک محرّم تورا دوست دارم امام زمانم تو را دوست دارم شده عشق ما و تو چه داستانی! که تو صاحب‌الامر و صاحب‌زمانی مُریدم مُریدم تو هستی مُرادم گدایی تو هست از سر زیادم سگی‌روسیاهم به پات اوفتادم و قلاده‌ام را به دست تو دادم تو هرجا بخواهی مرا می‌کشانی که تو صاحب‌الامر و صاحب‌زمانی سوال‌من این‌است الان کجایی ؟ تو در مکّه‌ای یا که در کربلایی؟ بگو در نجف یا که در سامرایی؟ و یا در جوار امام‌ِ رضایی؟ دمی را به سهله دمی جمکرانی که تو صاحب‌الامر و صاحب‌زمانی توآن حاضرِ غایب از چشمِ‌ مایی که مثل علی وقت جلوه نمایی به یک طُرفةُالعین در هر کجایی تو در کوه رَضوی و یا ذی‌طُوایی بمیرم نبینم که بی خانمانی که تو صاحب‌الامر و صاحب‌زمانی دعا می‌کنم تا بیایی به زودی به پایان رسد این جدایی به زودی به‌عشّاق صورت‌گشایی به زودی ... لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا صاحب الزمان(عج) ای رفیق امروز خاک ما طلا شد یا نشد بخت از خواب زمستانیش پا شد یا نشد این دل وامانده ام حاجت روا شد یا نشد نیمه ی شعبان قرارم کربلا شد یا نشد مست مستم کوچه کوچه میزنم هرخانه را تا ببینند اهل شهر امشب من دیوانه را چهارده قرن است ماه و سال ما تکراری است امشب اما از بهشت امواج کوثر جاری است هرکسی امشب سرش برروی یک دیواری است افضل اعمال عاشق ها امانتداری است پس تو امشب مستی مارا ببین و دم نزن حرف عاشق بودن ما را به نامحرم نزن عشق مارا از صف اغیار منفک میکند کوری هرکس به خوشحالی ما شک میکند حق تعالی امشب مارا مبارک میکند فاطمه `عجّل فرج” در مصفحش حک میکند از رسولان الهی تا امامان گرام یک قصیده در پی یک مصرع حسن ختام تا به کی تاریک باشد آسمان سامرا می‌دمد خورشید ما از پادگان سامرا چشم و قلبت روشن ای مرد جوان سامرا یک جهان هستند از امشب در امان سامرا باد از بام بهشت امشب خبر آورده است خوش به حال نوکران نرجس پسر آورده است این پسر جان است و جانان است و ایمان همه حرف هایش خط به خط آیات قرآن همه گیسویش آرامش حال پریشان همه پس نگو دیگر به او خورشید پنهان همه او همیشه حاضر است و آنکه پنهان است ما چشم او باز است و آنکه چشم خودرا بست ما عاشقان دیوانه ی روی نگار آخری نام او مهدی.ست، تنها یار،یار آخری سفره دار آخری، دلدل سوار آخری میرسد یکروز صاحب ذولفقار آخری نعره ی یا فاطمه در دشت و هامون میکشد آن دو تا نامرد را از خاک بیرون میکشد اینهمه گفتیم از مهدی آل مصطفی اینهمه گفتیم ازآن آقایی و شور و صفا ما کجا هستیم؟فکر درهم و فکر شفا نوکرانش بیخیال و دوستانش بی وفا هرچه گفتیم عاشقیم افسوس لاف و لاف بود در پی دنیا گدای غافلش علّاف بود مرهم مردم شدیم و مرهم او نیستیم آدم مردم شدیم و آدم او نیستیم همدم مردم شدیم و همدم او نیستیم محرم مردم شدیم و محرم او نیستیم جای دست باز او رو به کس و ناکس زدیم دست خود آورد سوی ما ولی ما پس زدیم مطمئنم راه ما آخر به کویش میرسد نوکر بیچاره هم به آرزویش میرسد گفت سائل از کدامین سمت بویش میرسد؟ گفت در هر خیمه ای حرف عمویش میرسد به تمنای فرج رخصت بگیر از فاطمه با خود صاحب زمان بنشین کنار علقمه ای عمو ای خوش قدوبالا چرا پس کم شدی؟ ابرویت کو چشم هایت کو چرا درهم شدی؟ چون کمان حرمله از چند قسم ... لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹