eitaa logo
حدیث اشک
5.9هزار دنبال‌کننده
34 عکس
70 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
صحنت پناه می دهد صحنت پناه می دهد این بی پناه را آهوی نفس سرکش گم کرده راه را دست مرا بگیر که چون طفل بی خیال گم می کنم بدون شما راه و چاه را در روزگار برزخی آخر الزمان از من بگیر جرأت هر اشتباه را با هر سلام تازه فراموش میکنی بی مهری مدام منِ روسیاه را بر شانه ی ضریح اگر گریه می کنم از کودکی شناخته ام تکیه گاه را آبی بر آتش دل خود میزنم به اشک می گیرد اشک یاد تو فکر گناه را `ای آنکه خاک را به نظر کیمیا کنی” از شاعرت دریغ نکن آن نگاه را  حسن کردی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
امام رئوف تهی رسید از این جام و لب به لب برگشت رئوف خواست بدهکار با طلب برگشت برای عرض ارادت چو نوکری خورشید چقدر صبح به سوی تو رفت و شب برگشت چقدر از حرمت لات چاله‌ی میدان به شهر خویش که برگشت با ادب برگشت دلم شبیه به یک هسته پرت شد سویت به یک نگاه تو نخلی پر از رطب برگشت پس از ادای رضا مست شد تمام تنم همین که خواندمش و لب به روی لب برگشت همین کمال رئوفی‌ست اینکه در حرمش هنوز گریه نکرده به من طرب برگشت دلیل گنبد او هست پس نگو امشب به سمت طوس چرا قبله بی سبب برگشت نماز واجب اگر بود پس چرا قبله برای خاطر یک امر مستحب برگشت جلوتر از همه‌ی دیگران بهشتی شد کسی که از حرم تو عقب عقب برگشت  مهدی رحیمی زمستان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حرم شد خانه ی امید ما کاشانه ی سلطان میخانه ی ما بوده سقا خانه ی سلطان با روی خوش بخشیدنش بدعادتم کرده هرگز به کم راضی نشد پیمانه ی سلطاندیوانه تکلیفش چه خواهد شد در این وادی علامه وقتی می شود دیوانه ی سلطان یک بار دور او بگردد می شود صد حج حاجی ترین مخلوق شد پروانه ی سلطان درس وفاداری به سائل ها کبوتر داد چون لب نزد بر دانه ای جز دانه ی سلطان نان و نمک ایجاب کرده درد اگر دارم تکیه کنم بر شانه ی مردانه ی سلطان دیگر ببین با آشناهایش چه خواهد کرد با دست پر رفت از حرم بیگانه ی سلطان کرببلای اربعینت را بگیر از او ... روزی نوکر می رسد از خانه ی سلطان ناصر دودانگه لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
گنبدِ نور با هر مقام و منصبی در چاه افتاد هر کس که پیش پات با اکراه افتاد شب غرق تاریکی شد از آن لحظه ای که دستش ز دامان رخت کوتاه افتاد تا گنبدِ نورت شبانه روز تابید خورشید شرمنده ز چشم ماه افتاد یک بی بضاعت خواست حاجی نام گیرد ناگاه سمت شهر مشهد راه افتاد حرفِ زیارت نامه خواندن بود در عرش روی زبان ها یا امین الله افتاد حرف تفاوت نیست و نزد ضریحت یک کنج رعیت ، کنج دیگر شاه افتاد یاد لب عباس ، باران گریه کردم چشمم به سقاخانه ات هرگاه افتاد شهریار سنجری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
پناهم ده درد و دل های من فروان است بگذریم از شما چه پنهان است پیش تو هر کسی که مهمان است درد هایش نگفته درمان است پسری کور گنبدت را دید دختری کر صدات را فهمید با چه نازی در آسمان چرخید کفتری که به روی ایوان ست بسته ام دل به مهر تو تنها جز تو من را کسی نشد مولا شمسِ تبریز مالِ مولانا شمس من ساکن خراسان است نور تو می درد سیاهی را نچشم طعمِ بی پناهی را بر سرش کرده تاج شاهی را هر کسی که گدای سلطان است باز هم آمدم پناهم ده زائر مشهدم پناهم ده من اگر چه بدم پناهم ده دلم از کرده اش پشیمان است در حرم تا که آب نوشیدم لب خشک حسین را دیدم مردم از شرم تا که فهمیدم گفته مقتل ذبیح العطشان است خویش را باز سینه زن کردم یاد ارباب بی کفن کردم من نوکر سیاه تن کردم شاه عالم به خاک عریان است  شهریار سنجری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
آقای من گنبدت مال خودت من فکر راهی دیگرم فکر دستی مهربان و سرپناهی دیگرم گندم صحن تو را خوردم که در فکر حرم مثل آدم دم به دم درگیر آهی دیگرم آدم از جنت به در شد من ز صحن انقلاب او گناهی دیگر است و من گناهی دیگرم خلقت آدم اگر که اشتباهی بود، من؛ اشتباهی محض روی اشتباهی دیگرم نیمی از خود را به جنگ نیم دیگر برده‌ام دل سپاهی دیگر است و من سپاهی دیگرم چون کلاغی که میان کفترانت گم شده‌است من هم آری درحریمت رو سیاهی دیگرم چارراه خسروی و بیقراری‌های من من که در هر چارراهی،چارراهی دیگرم ماه را می‌بینم و با آه می‌گویم به او من خودم درگیر جزرومدِّ ماهی دیگرم حال که من را نمی‌خواهی میان شهر قم راهی صحن و سرا و بارگاهی دیگرم  مهدی رحیمی زمستان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ماهِ منیرم سلامم به سلطان و ماهِ منیرم سلامم به درگاهِ نِعم‌الامیرم منم زائرِ صحنِ چشمانِ پاکت چو دیوانه عمری به دامت اسیرم اگر غرقِ عصیان و غرقِ گناهم توسل به دامانِ خیرِ کثیرم به پیشِ نگاهِ تو خم می شوم چون_ به درگاهِ لطفت سراپا حقیرم ز دریای مِهرت مرا هم ببخشا که آن شوره زاری شبیهِ کویرم چه محزون رسیدم به درگاهِ تو تا_ ز عطرِ ضریحِ تو حاجت بگیرم دلی که شکسته دعایش قبول است من آن سائلِ بی نوا وُ فقیرم من و آهِ بی انتهای جنونم ببین دردِ هجرانِ تو کرده پیرم به عشقِ گُلِ روی تو زنده باشم تویی جلوه ی عشق و ماهِ منیرم به من آبرو داده ای با نگاهت به قربِ جلالت ببین سر به زیرم شد از نَم نَمِ اشکِ من صحنِ تو خیس تو که آشنایی ز آه و نفیرم تو صد آسمان را به رویم گشودی که در هر دو عالم تویی دستگیرم دلم بس که دل بسته بر رافتِ تو غلامیِ تو حک شده بر ضمیرم من از روزِ خلقت به قلبم نوشتند_ به مِهرت بمانم ز عشقت بمیرم!  هستی محرابی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
دل آلوده ام سنگ دلم که چشمه خروشاند و گریه کرد در خویش شعله ور شد و سوزاند و گریه کرد آلوده بود و روی مواجه شدن نداشت یک لحظه بین خوف و رجا ماند و گریه کرد دست خودش نبود دوباره دلش گرفت از پا نشست... بس که تو را خواند و گریه کرد اول اجازه خواست خدا و رسول را آرام خواند زیر لب اذن دخول را
ای آنکه خاک را به نظر کیمیا کنی 

صدها گره ز کار فرو بسته وا کنی” 

حالا که مبتلای گناهم نمی شود... 

با یک نظر مرا به خودت مبتلا کنی!؟ 

بوی حرم مشام مرا مست می کند 

این طعم گریه کام مرا مست می کند 

لبریز از شراب جواب تو می شود 

نامی که 
السلام” مرا مست می کند یک چشمه از تلالو گل دسته های تو سر تا به پا تمام مرا مست می کند این آهوی رمیده ی دل را دم فرار صیاد چشم های شما می کند شکار بی عشق تو به هیچ نمی ارزد این حیات جان گر نشد فدای تو می خواهمش چه کار؟! حالا که در کشاکش دنیای پر فریب من را کشاند سمت حرم دست روزگار آزاد کن کبوتر دل را از این قفس رحمی نما به‌عاشق بی تاب و بیقرار من مست و می فروشم و میخانه زاده ام اما هنوز تشنه ی یک جرعه باده ام یعنی هنوز منتظرم لطفی از تو را دست خدا گره بزند بر اراده ام قلب مرا نفوذ نگاه تو بشکند هر چند رو سیاه ولی صاف و ساده ام ای قبله ی امید همه بارگاه تو نذر تو باد جان من و خانواده ام  هادی ملک پور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا امام رضا (ع) خاک بودم سال‌ها از شوق گلدان شما در دل من بار خواهد داد احسان شما هرچه را آموختم از کودکی..،نام تو بود یا رضا گفته فقط طفل دبستان شما جای درس‌ومشق‌خواندن..،گنبدت را می کِشم دفتر من پُر شد از عکسِ شبستان شما اعتکاف مشهد ما از شروط بندگی است من تمام عُمر را هستم مسلمان شما آمدم ای شاه...،یادش خوش! روانش شاد باد! هر که بوده از ازل روزی غزلخوان شما مهربانی؛خصلت خدمتگزار کوی توست ای به قربان لب خندان دربان شما دردهای ایل خود را جمع کردم..،آمدم دربه‌در افتاده ام دنبال درمان شما هفت‌پُشت من نمک‌پروده ی این سفره اند آن‌قَدَر نان خوردم از دستِ پدرجان شما! یک طرف معصومه‌خانم،یک‌طرف سلطان‌طوس... در حقیقت نامِ این خاک است:ایران شما! نوکر بی دست و پا آیا به دردت می خورد؟! آمدم تا بسپرم خود را به دستان شما آی سلطان!دوستت دارم..،مرا باور بکن دوستت دارم..،قسم هم می خورم..،جان شما! روز محشر،خنده اش را فاطمه تضمین کُند هرکسی که چشم‌هایش گشته گریان شما بین صحن تو..،خودم را در نجف حس می کنم هو کشیدم `یا علی” را رو به ایوان شما هرچه دارم را بگیر و کربلایم را بده یا علی‌موسَی‌الرِّضا! دستم به دامان شما رفته رفته دارد ایّام محرم می رسد... آه!می آید همان ماهِ پریشان شما حرمله،خولی،سنان،اَخنَس..،عقب‌تر می روند... شمر تنها می شود با جد عطشان شما عمه‌جانت همسفر شد با سنانِ پستِ مست... وای از اهل حرم وای از عزیزان شما بردیا محمدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا غریب الغربا می نشینم که مرا خانهء مادر ببری تشنه ای را به لبِ چشمهء کوثر ببری با گناهی ز بهشتِ همه بیرون زده ام آمدم تا که مرا جنّتِ بهتر ببری دام را پهن کنی جلد حریمت شده ام مستحب است که در خانه کبوتر ببری نوکر تو شده ام که به خودت رو بزنم تو هم آقا شده ای که دل نوکر ببری منت خادم تو می کشم ای شاه که گفت ظرفی از خاک به دستم بده تا زر ببری در شلوغی حرم، هول جزا را زده ام در زدم تا که از آتش، همه را در ببری `هر دری بسته بود جز در پر فیض جواد” پشت این در بنشین فیض مکرّر ببری آنقدر دور ضریحت گله کردم به حسین تا مرا نیز به شش گوشه اش آخر ببری یا غریب الغربا تو شده حتی یک بار... غم خود را طرف مرقد خواهر ببری!؟ گفت زینب چقدر داد کشیدی سر من آمدی شمر به گودال مگر سر بِبَری مضطرب بود حسین، گفت به ناموس خودش برو لازم نشود دست به معجر ببری رضا دین پرور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جانم امام رضا(ع) مثل معتاد های گیر مواد یا گدایان زار کارتن خواب همه در ها به روم بسته شده بروم تا کجا امام رضا؟! سگ ولگرد هرکجا نشدم من سگ کوچه توام آری.. هیچکس فکر حال و روزم نیست جز شما جز شما امام رضا من بی دست و پای دوزاری شاعر شعرهای تکراری آمدم به دکان عطاری چیست من را دوا امام رضا؟؟ قلّک خالی شکسته منم ناامیدی بعد شوقم من بی محلی نکن گرفتارم راه با من بیا امام رضا تاجر ورشکسته در زندان سرطانی خسته نگران کودک قهر کرده با دگران همه گفتند یا امام رضا یک رفیقم هنوز بیکار است یک رفیقم نرفته سربازی فقرای بدون ویزا را.. میبری کربلا امام رضا؟! رضا دین پرور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا اباالحسن دست من و کرامت تو یا اباالحسن درد من و طبابت تو یا اباالحسن گشتم تمام ادعیه ها را نیافتم زیباتر از زیارت تو یا اباالحسن هرچندذره ام من و از مهر بگذرم در سایه حمایت تو یااباالحسن من هرچه یافتم بجهان یافتم بلی در پرتو هدایت تو یا اباالحسن هر روز و شب به شوق حرم موج می زند در سینه ام محبت تو یا اباالحسن امشب شب ولادت موسی کاظم است گویی بود ولادت تو یا اباالحسن یکدم مبادباد خزان آید و رود از باغ جان طراوت تو یا اباالحسن جایی است امن و محکم و تسخیر ناپذیر همچون دژی ولایت تو یا اباالحسن اقرار می کنم که تمام وجودم است از لطف بی نهایت تو یا اباالحسن شاعر؟؟؟ لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
لاله ی خوشبو رضا(ع) آن روزها دستِ پدرها بس که خالی بود یک مشهدِ ساده برامان خوش خیالی بود از چاه های نفت سهمِ ما علاالدین از عیشِ دنیا سهمِ ما چایِ ذغالی بود کفشِ دوخطِ میخی و آتاری و تیله دار و ندارم کارت های فوتبالی بود عکسِ حرم را بوسه می زد کودکی هایم عکسی که روی سکه های صد ریالی بود عکسی که هرشب پیشِ چشمِ مادرم تا صبح تنها دلیلِ گریه های پشتِ قالی بود دستِ پدر از قلکِ من بود خالی تر آری همیشه مادرم بُغضَش سُفالی بود گاهی پدر از طُرقبه می گفت اما حیف هرسال جیبِ او دچارِ خشکسالی بود نه اهلِ مشهد نه ولیکن ریشه ام آنجاست صجایی که شوقِ سالهای نونهالی بود همراهِ اتوبوسِ بنزِ سیصد و دو ، گاه می رفت تا مشهد دلم! بَه بَه! چه حالی بود آقا نوارِ (( لاله ی خوشبو رضا )) بُگْذار فامیلیِ آقای راننده وصالی بود یک فرفره ، یک زنجبیلِ پیچی و یک عطر سوغاتِ خوبِ روزهای خردسالی بود با پرده ی نقاشی صحنِ حرم عکسی... انداختیم و من لباسم خال خالی بود یَخمَک به دستم بود و می رفتم حرم سرمَست لبهام غرقِ خنده های پرتقالی بود با اولین پرواز امروز آمدم مشهد جای منِ آن روزها بدجور خالی بود مادر! دوباره گم شدم در کوچه ی سرشور کو آن مسافرخانه ای که این حوالی بود مادر! به جای تو زیارت کردم آقا را بابا! هوای طرقبه امروز عالی بود...!   محسن کاویانی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
صحن و سرایت به دور صحن و سرایت طواف باید کرد وَ چند روز در آن اعتکاف باید کرد برای آنکه مقام تو آشکار شود.. کناره پنجره ات اکتشاف باید کرد سفارش است به زائر، که قبلِ اذن دخول دلِ شکسته، چون آئینه صاف باید کرد برو بیای حریمت زِ بس تماشائیست که ذهن خویش زِ دنیا معاف باید کرد اگر که حج فقیران تویی امام رئوف به حق، ضریحِ شما را مطاف باید کرد به شوقِ دیدنِ صحن رفیع تان گاهی زِ رفتن عتبات انصراف باید کرد ضریح و گنبد و گلدسته ات کم است آقا تمام صحن تو زرینه باف باید کرد دلی که از غم هجرِ تو رشته رشته شده به دست لطف تو آقا کلاف باید کرد كتاب عشق تو را باید از نخست نوشت، سپس به دست طبرسی صحاف باید کرد تو علم کلی و پیش تو، عالمِ بالله زبان بی خِردان را غلاف باید کرد به پشتبانیِ از تو امام، در دنیا گهی صبوری و گاهی مصاف باید کرد تو برترین اقیانوسِ بی کرانی که.. ..به برتری شما اعتراف باید کرد یک کربلاست تمام نیاز دنیائیم یک کربلا به نیازم مضاف باید کرد  مجتبی دسترنج ملتمس لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
آمدم ای شاه فرشته در حرمت جان نثار می آید نسیم سوی شما بی قرار می آید دلِ شکسته کسی آمده حرم حالا دم ضریح ببین وصله دار می آید نوایِ«آمدم ای شاه..»در حرم جاری ست نوا به گوش همه آشکار می آید علی و حیدر کرار کشور مایی، هزار میثم اگر سمت دار می آید غلام و شاه و غنی و فقیر فرقی نیست بشر به هر سِمت و اعتبار می آید زِ جای جای جهان آمدند پابوست که زائر از همه قشر و تبار می آید گدا به قصد گدایی، مریض قصد شفا یکی نگو که به قصد شکار می آید رسیده آهوی خسته به درگه سلطان رسیده تا که بگوید به کار می آید شب است و ماه شبانه رسیده محضرتان همان که پیش شما شمس وار می آید فدای رأفت شاهی که قول داده خودش زمان سختی زائر سه بار می آید قسم به جان جواد و به پهلوی زهرا، بگو امان تو از شرِ نار می آید به قصد گریه برای حسین آمده ام به چشم های ترم حال زار می آید امان از لحظاتی که زینبش فرمود که لشکر این همه دورت چِکار می آید؟ رسیده حرمله با تیر و شمر با خنجر سَرآخِرش سر تو نیزه دار می آید بیا و پیک سحر بانگ از این حرم سر دِه بگو که جمعه شَهِ تکسوار می آید...  مجتبی دسترنج ملتمس لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
چشمه ی فیض و سعادت السلام ای چشمه ی فیض و سعادت السلام هشتمین نورِ خدا برجِ ولایت السلام السلام ای جلوه ی وَ الطُورِ سینین السلام آیه های روشنِ طاها وُ یاسین السلام السلام ای ماهِ تابان کوکبِ اقبالِ ما آن طلوعِ آستانت قبله ی آمالِ ما بر مشامم می رسد هر لحظه بوی مشهدت جان به قربانِ تو و صحن و سرا و مرقدت زنده ایم از برکتِ مِهر ولایت یا رضا چشمِ ما روشن از آن گنبد طلایت یا رضا در بغل گیرم ضریحِ با صفایت یا رضا یک زیارت سهمِ من پایینِ پایت یا رضا فخرِ ما این بس تو باشی سید و مولای ما برکتِ دنیای ما و شافیِ عقبای ما ای امامِ نور و رحمت منبعِ فیضِ خدا گلشنِ مِهر و محبت مظهرِ جود و سخا تو به امرِ حق شدی راهی بسوی خاکِ طوس مقدمت بر چشمِ ما ای حضرتِ شمس الشموس اقتدارِ کشورِ ایران همه از نامِ توست روزیِ ایرانیان از سفره ی انعامِ توست گر چه گشته دارِ غربت منزل و ماوای تو شد ولی در قلبِ هر جان حقیقت جای تو! هستی محرابی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
امام رئوف چه موسیقی ساده‌ی مهربونی عجب اتفاقی تو متن حروفه همه حرف من تو دو واژه خلاصه‌س امامم رئوفه امامم رئوفه امام رئوفم چقد مهربونی چقد درد پای ضریحت آوردن چقد مادرایی که سربازشونو با یه نذر، دستت امانت سپردن واسه حاجتش جای دیگه نمیره سلامی برای تو از قم میاره یه جو معرفت زائرت داشته باشه واسه کفترای تو گندم میاره خودت یادمون دادی که وقت حاجت چجوری بخوایم، نوع خواستن مهمه چه خوبه بلد باشه کارش رو زائر تو صحنت بگه: یا جواد الائمه نذار سنگ رو یخ بشم آه دریا نزار آب شم از خجالت ببارم آخه‌ قول دادم به مادربزرگم یه بارم شده اونو مشهد بیارم   میلاد حسنی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بهشت مجنون شبگردم خودم را می کِشم سوی حرم پیمانه دست من نده، چون مستم از بوی حرم اینجا بهشت است و خدا با اذن زهرا ریخته کوثر به عشق مرتضی در چشمه و جوی حرم پیراهنِ درویشی ام عیب مرا پوشانده است کشکول من لبریز شد با ذکر هوهوی حرم من آن گلیم پاره ای هستم که با دست خودت گرد و غبارش را کشیدی زیر جاروی حرم گفتم مریضم، خسته ام، بیچاره ام، درمانده ام محتاج تر کردی مرا فوراً به داروی حرم چاقوی ضامن دار تو درد مرا فهمیده است یکبار شمشیری بزن بر پای آهوی حرم از پیش خود طردم نکن، از خانه بیرونم نکن والله وا کردم حساب ویژه ای روی حرم حرف وداعت می شود فوراً پریشان می شوم زلف دلم عمری گره خورده به گیسوی حرم مثل شلوغی نجف تا کربلا در اربعین گم کن دوباره حاجتم را در هیاهوی حرم رضا دین پرور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
رخصت گرفت روز و به شب هم کشیده شد پاهای لنگ تا که به پرچم کشیده شد مردی که وام او به ضمانت نیاز داشت کارش دگر به ضامن عالم کشیده شد تصویر زائران حرف دور این ضریح در قاب مثل قطره ی شبنم کشیده شد دارد غذای حضرتی اعجاز می کند پای تمام عالم و آدم کشیده شد آن روضه خوان زیارت مخصوص می رود اما زیارتش به محرّم کشیده شد ... @hadithashk
حسین جان اگر لب تشنه ی آب بقایی همره ما شو دلت را کربلا ،کن دشت تربت شو، معلی شو منيت حاصلش فقر است میخواهی غنی باشی بیا بین گدایانش، بیا همسفره ی ما شو نبازی ،مفت عمرت را ، دو روز زندگانی را گدایی کن در این خانه و آقای دنیا شو بساط من منم را جمع کن در پیشگاه او خودت را دست او بسپار و سر تا پا تمنا شو برای شستن دیگ غذای نذری روضه زرنگی کن همیشه زودتر از دیگران پاشو تولی پیشه کن اما برای صدق گفتارت به امر حضرت صادق کمی اهل تبری شو هوا سرد است و سرمای گنه پُر کرده دنیا را بنوش از چای داغ روضه ی او غرق گرما شو به درباری که سائل ساحتِ پیغمبری دارد گدای دست سقا باش و با افتادن آقا شو سریر پادشاهی چیست؟ مسکین نجف بودن رسیدی پای ایوان طلایش تا کمر تاشو شبیه جون” اگر ماندی به پای اعتقاداتت برای گرمی آغوش اربابت مهیا شو..... در آن وادی که یک بال مگس اشکت شفاعت هست بیا اشکی بریز و باعث لبخند زهرا شو ابا الفضلی اگر بالای تل در روضه ذهنت رفت به اشک ،دیده قطره قطره در گودال دریا شو صدا زد اکبرم ! گفتم برو سوى رسول الله ولی دیگر نگفتم قبل رفتن ارباً اربا شو بسوز ای دل برای زینبی که گفت با گریه در این گودال خوابیدی ،چرا بی پیرهن... پا شو قوام عرش رحمان سینه ی این شاه مظلوم است تمام عرش سنگین گشته ای شمر لعین پاشو گروه شعر یا مظلوم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حسین جانم اسلام اگر که نور فروزان و ثاقب است ماه محرم است که آن را مراقب است راه سعادت بشر از کربلا گذشت راه حسین صدر تمام مکاتب است در روضه بود دین خدا را شناختیم این مستحب مقدم بر هرچه واجب است یک قطره اشک دادم و جنت خریده‌ام دیگر گدای پشت در امروز کاسب است وقتی تو دستگیر منی در جزا حسین دیگر چه خوف از غم و رنج محاسبه است آسیمه سر به نعش علی اکبرش رسید این ابتدای روضه‌ی ام المصائب است کرامت نعمت زاده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
روزگاری مردی از جنس خدا مردی از نسل علیِ مرتضی پا در این دهر پر از بلوا گذاشت چهره‌ای نورانی و پُرخنده داشت از طفولیت دلی سرزنده داشت باطنی از نور حق تابنده داشت تاج سر بود و به هر دل جای داشت زندگی‌اش را به‌پای دین گذاشت گفته‌هایش بی‌بدیل و ناب بود بهر حفظ مردمش بی‌تاب بود سینه‌اش آکنده از آلام بود آرزویش عزّت اسلام بود با درایت بود و الحق باخدا مقتدر بود و به دور از ادعا آمد و با همّت ربّانی اش دلربا شد با رخ نورانی‌اش وصف او تا هرکجا اعجاز کرد چشم هر جویای حق را باز کرد خانه‌اش چون معبد شاهان نبود زرق و برق دنیوی در آن نبود بی مَثَل بود و نظیرش هم نبود ذرّه‌ای وابسته‌ی عالم نبود گرچه دائم بر لبانش خنده بود همچو تیغی گفته‌اش بُرّنده بود پاک بود و خالی از ناخالصی شیر بود و خالی از دلواپسی آگه و سرزنده و بیدار بود دشمن هوشیار استکبار بود او امین مردم و دلسوز بود زاهد شب بود و شیر روز بود حق چنان رعنا و پاکش کرده بود عالمی را سینه چاکش کرده بود خالصانه آبرویش را گذاشت باغبان بود و هزاران لاله داشت لاله‌هایش عاشقش مستانه وار بهر جان دادن برایش بی‌قرار ابلهان ناگه که حمله‌ور شدند لاله‌های باغ او پرپر شدند لاله‌ها پرپر شدند و باغبان خونِ دل خورد از شعار این و آن الغَرَض در نیمه‌ی خرداد ماه بزم ما شد خانه‌ی هجران و آه حق به روی مرد حق در باز کرد با ضمیری مطمئن پرواز کرد مرد حق رفت و عزادارش شدیم خال لب رفت و گرفتارش شدیم تا خمینی عارفانه دیده بست کثرتی از عهد و پیمان‌ها شکست عدّه‌ای آهنگ اهریمن زدند طعنه‌ها بر رهبر میهن زدند دین‌فروشان ظاهراً با دین شدند مدعی مکتب و آیین شدند عالمان بی‌عمل عامل شدند ظاهراً یک خادم قابل شدند ساده‌لوحان عارف و عابد شدند یک‌شبه صاحب دل و زاهد شدند الغَرَض دانی هم‌اکنون درد چیست؟ فرقِ بین مرد و یک نامرد چیست؟ ضعف ما همره نبودن با ولی ست مشکل ما غفلت از حرف علی ست تا علی داری سری و سروری سر مکن خم پیش پای اشعری تا علی داری، چه باکی از ضرر با علی تو در امانی از شرر با علی باش و مشو از او جدا تا ظهور نور مصباح الهدی ١۵_خرداد @hadithashk