eitaa logo
حافظ خوانی و ادبیات
515 دنبال‌کننده
393 عکس
86 ویدیو
4 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دو خوانش غزل ۳۰۴ حافظ.mp3
3.45M
غزل شمارهٔ ۳۰۴     دارای جهان نصرت دین خسرو کامل یحیای مظفر ملک عالم عادل ای درگه اسلام پناه تو گشاده بر روی جهان روزنه جان و در دل تعظیم تو بر جان و خرد واجب و لازم انعام تو بر کون و مکان فایض و شامل روز ازل از کلک تو یک نقطه سیاهی بر روی مه افتاد که شد حل مسائل خورشید چو آن خال سیه دید به دل گفت ای کاش که من بودمی آن هندوی مقبل شاها فلک از بزم تو در رقص و سماع است دست طرب از دامن این زمزمه مگسل می نوش و جهان بخش که از خَمّ کمندت شد گردن بدخواه گرفتار سلاسل دور فلکی یک سره بر منهج عدل است خوش باش که ظالم نبرد بار به منزل حافظ قلم شاه جهان مِقْسَم رزق است از بهر معیشت مکن اندیشه باطل @hafez_adabiyat
شرح غزل ۳۰۴ حافظ❇️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صدای کیست.mp3
1.66M
صدای کیست چنین دلپذیر می‌آید؟ کدام چشمه به این گرمسیر می‌آید؟ صدای کیست که این گونه روشن و گیراست؟ که بود و کیست که از این مسیر می‌آید؟ چه گفته است مگر جبرئیل با احمد؟ صدای کاتب و کلک دبیر می‌آید خبر به روشنی روز در فضا پیچید خبر دهید:‌ کسی دستگیر می‌آید کسی بزرگ‌تر از آسمان و هر چه در اوست به دست‌گیریِ طفلِ صغیر می‌آید علی به جای محمد به انتخابِ خدا خبر دهید: بشیری نذیر می‌آید کسی به سختیِ سوهان، به سختیِ صخره کسی به نرمیِ موجِ حریر می‌آید شبیه چشمه کسی جاری و تپنده کسی شبیه آینه روشن ضمیر می آید کسی که مثل کسی نیست، مثل هیچ کسی کسی شبیه خودش، بی‌نظیر می‌آید خبر دهید که: دریا به چشمه خواهد ریخت خبر دهید به یاران: غدیر می‌آید به سالکان طریقِ شرافت و شمشیر خبر دهید که از راه، پیر می‌آید خبر دهید به یاران:‌ دوباره از بیشه صدای زنده‏ یِ یک شرزه شیر می‌آید خمِ غدیر به دوش از کرانه‌ها، مردی به آبیاریِ خاکِ کویر می‌آید کسی دوباره به پای یتیم می‌سوزد کسی دوباره سراغ فقیر می‌آید کسی حماسه‌ ی خلقت ، کسی حقیقت روح کسی که مرگ به چشمش حقیر می‌آید علی همیشه بزرگ است در تمام فصول امیر عشق ، همیشه امیر می آید بیا که منکرِ مولا اگر چه آزاد است به عرصه گاهِ قیامت اسیر می‌آید علی همیشه بزرگ است در تمام فصول امیر عشق همیشه امیر می‌آید @hafez_adabiyat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ostan be ostan mix (1).mp3
10.13M
سید حلالم کن خواننده : جواد سعادت ( سنگونی ) شاعر : محسن کاویانی تهیه کننده : جواد سنگونی
خورشید بر مسیرسفربست راه را.mp3
1.09M
خورشید بر مسیر سفر بست راه را در دست خود گرفت سپس دست ماه را بین سیاه‌چالۀ تاریک و نور محض می‌خواست تا نشان بدهد راه و چاه را تا شعله‌های فتنه نخیزد پس از غدیر بنشاند نزد برکه، هزاران گواه را.. فرمود: «در شمایل این مرد بنگرید آیینۀ تمام‌نمای الاه را» تاریخ گشت محو تماشای هیبتش برداشت گنبد فلک از سر کلاه را ترسیم کرد صحنۀ پیوند آن دو دست در پیش چشم خلق، مسیر نگاه را «اَتمَمتُ نِعمتی» پیِ «اَکمَلتُ دینکُم» شد نازل و شناخت بشر، تکیه‌گاه را تا تکیه بر سریر ولایت زند علی اعزام کرد خیل ملائک، سپاه را صد کهکشان به وصلۀ پیراهنش، نهان گیتی ندیده بود چنین فَرّ و جاه را میزان حق، علی شد و نهج‌البلاغه‌اش آباد کرد خرمن خشک و تباه را سامان گرفت بی سر و سامانی بشر پیدا نمود پشت عدالت، پناه را یابی چون او میانۀ اصحاب مصطفی با هم اگر شبیه کنی کوه و کاه را افسوس! خاک تیره ندانست قدر او شرمنده کرد سرخی خونش پگاه را گیرم ز کینه، فرق علی را توان شکافت تاوان چه‌سان دهند چنین اشتباه را؟ گیرم به داغ فاطمه‌اش می‌توان نشاند بینند با چه رو نبی دادخواه را؟ گیرم ز کین، توان جگر مجتبی گداخت تا حشر می‌کشند به دوش، این گناه را گیرم که راه آب توان بست بر حسین سد می‌کنند با چه، ره اشک و آه را؟ ذرات عالم است روایت‌گر غدیر بینی اگر ضمیر جماد و گیاه را خورشیدِ روزم احمد و ماه شبم علی‌ست یارب مگیر، از سرم این مهر و ماه را یا مرتضی! بگیر به حق ولایتت هنگام مرگ، دست من روسیاه را @hafez_adabiyat
چه بنویسم.mp3
1.81M
چه بنویسم؟ که شعرم باب میلم در نمی‌آید دلم می‌خواهد اما آه... از من برنمی‌آید مرا بگذار و بگذر ای غزل! دیوانۀ سرکش! از او گفتن، به این از هرچه کم کمتر نمی‌آید شنیدم با صدای او خدای او سخن می‌گفت در این ساحت سکوتم من، صدایم در نمی‌آید چه بنویسم؟ که خرما بر نخیل و دست ما کوتاه که نام او بلند است و به این دفتر نمی‌آید «امیرالمؤمنین» واژه‌ست؟ نه، پیراهنی زیباست ببین! بر قامتی جز قامت حیدر نمی‌آید به شوق روی پیغمبر سه روز آذین شده یثرب ولی بیرون دروازه‌ست پیغمبر، نمی‌آید علی باید بیاید تا محمد گام بردارد که پیغمبر به همراه کس دیگر نمی‌آید علی باید بیاید تا کنار مصطفی باشد علی باید بیاید تا محمد، مرتضی باشد که دنیا بی‌علی شهری‌ست بی‌قانون، خبر داری؟ محمد بی‌علی، موساست بی‌هارون، خبر داری؟ بدون او در این طوفان چگونه زنده می‌مانی؟ محمد بی‌ علی، نوح است بی‌کشتی، نمی‌دانی! بلاگردان او در بدر و در احزاب و خیبر بود علی جان محمد یا محمد جان حیدر بود؟ محمد با علی وقتی می‌آید، وقت طوفان است فرار از دستشان کار مسیحی‌های نجران است... علی آری علی... مردی که در افلاک، نامی بود شنیدم بارها هم‌سفرۀ مردی جذامی بود... چه بنویسم؟ که دیگر کاری از من بر نمی‌آید از او گفتن به این از هرچه کم کمتر نمی‌آید همین ابیات درهم را تو می‌بینی خبر دارم همین کم را همین کم را تو می‌بینی خبر دارم @hafez_adabiyat
هدایت شده از طنزیمات کارخانه
چقدر جمعه ها روزهای ی هستن! و چقدر سفارش شده در این روز صلوات های بفرستیم. فقط خواستم اعمال امروز رو بهتون یادآوری کنم، والا! 😎 🆔 @TANZimat_karkhane 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پنجره متفاوتی به حضور رهبر انقلاب در پای صندوق ۱۱۰ 🔹از حیاط بیت رهبری تا محل رأی‌گیری انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم
💠 شعر زبان آشتی جهان است 💠 ، محفلی صمیمی با شاعران ، اساتید ، نوسرایان و علاقمندان به شعر خوانش اشعار ، نقد و بررسی نوسروده ها 📆شنبه ها ⏰۵تا۷عصر 🏢پردیسان ، بلوار ۲۲ بهمن ، خیابان شهیدان رضی ۱، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ❇لینک دعوت باافتخار و امتنان : https://eitaa.com/joinchat/4167041496Cbc50b4da4e
دو خوانش غزل ۳۰۵ حافظ.mp3
3.12M
غزل شمارهٔ ۳۰۵     به وقت گل شدم از توبهٔ شراب خجل که کس مباد ز کردار ناصواب خجل صلاح ما همه دام ره است و من زین بحث نیم ز شاهد و ساقی به هیچ باب خجل بود که یار نپرسد ز ما به خلق کریم که از سؤال ملولیم و از جواب خجل ز خون که رفت شب دوش از سراچهٔ چشم شدیم در نظر شبروان خواب خجل رواست نرگس مست ار فکند سر در پیش که شد ز شیوهٔ آن چشم پر عتاب خجل تو خوبرویتری ز آفتاب و شکر خدا که نیستم ز تو در روی آفتاب خجل حجاب ظلمت از آن بست آب خضر که گشت ز شعر حافظ و آن طبع همچو آب خجل @hafez_adabiyat
شرح غزل ۳۰۵ حافظ❇️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از 
در جبههٔ حق حمایتِ یکدله باد تا ختم بر این تقابل و غائله باد با رأی و حمایت از جلیلی قطعاََ پیروزی قاطعی در این مرحله باد
خدا کند که بیاید برون ز صندوق آرا چو نام پاک رئیسی، کسی به نام جلیلی به سینه داغ نشسته ولی خدا برساند پس از صدای خداحافظی، سلام جلیلی میان مردم دانا نه سوءظن و نه شکی که هست مثل رئیسی، فقط مرام جلیلی چه سالهای زیادی که بود دولت سایه و حرف های رئیسی شده پیام جلیلی شنیده نه، همه دیدیم سالیان گذشته که بوده پاکی و اخلاص، در کلام جلیلی دوباره جمعه حمایت ز نام نامی ایران برای خاطر اهداف نا تمام جلیلی به امر رهبر فرزانه پای صندوق راییم به پاس خون رئیسی، به احترام جلیلی 🌹@omolbaninbahrami کانال شاعر ارزشی (ام.خزان)
هدایت شده از ادبی-اشراق
💠اداره هنرهای ادبی؛ معاونت فضای مجازی، هنر و رسانه دفتر تبلیغات اسلامی برگزار می‌کند: 🔰 محفل هفتگی شعر حوزه《مشارق》 شعرخوانی شاعران طلبه و نقد بررسی اشعار 🔴با حضور: استاد سید محمدجواد شرافت 🔹زمان: دوشنبه، ۱۱ تیرماه ۱۴۰۳، ساعت ۱۷ 🔸مکان: قم، خیابان شهدا(صفاییه)، نبش کوچه ۱۷، معاونت فضای مجازی، هنر و رسانه دفتر تبلیغات اسلامی، سالن نمایش. 🔻لطفا به زمان برگزاری جلسه دقت کنید. @eshragh_adabi
هدایت شده از آرایه های ادبی
🎯 آشنایی‌زدایی یا بیگانه‌سازی در ادبیات، «آشنایی‌زدایی» یا «بیگانه‌سازی» یا همان: To defamiliarize & to estrange یعنی اینکه دنیایی را که نزد مخاطب، متعارف و عادی به‌نظر می‌رسد را به دنیایی بیگانه، غریب و نا‌آشنا تبدیل کنیم و قابلیت از‌دست‌رفته‌ی خواننده برای دریافت نامتعارف (یعنی دریافت جدید) را برایش زنده کنیم و احساس تازه‌ای را در او به وجود آوریم. نمونه‌داستان کوتاه که حاوی آشنایی‌زدایی یا بیگانه‌سازی است: «شب در هتل» اثر زیگفرید لنتس و نمونه رمان برای آن، رمان «سرگذشت ندیمه» اثر مارگارت آتوود است. 🎯 تعاریف و مفاهیم مختلف آشنایی‌زدایی: ۱. آشنازدایی: با توجه به اینکه بسیاری از ادراکات ما به سبب تکرار دچار عادت شده(اتوماسیون) و آنقدر این ادراکات برای ما عادی شده است که گاهی متوجه حضور آن نمی شویم(مثل صدای شنیدن آوای پرندگان و یا صدای عبور آب در رودخانه و یا صدای پیچیدن باد در درختان، برای کسی که در جنگل زندگی می کند این صداها را بعد از مدتی متوجه نمی شود ولی برای یک تازه وارد به جنگل این صداها قابل فهم و شنیدن است) در مورد زبان نیز وضع به همین شکل است یعنی بسیاری از واژگان زبان به سبب استفاده فراوان تاثیر اولیه خود را از دست می دهند و برای ما عادی می شوند بطوری که دیگر باعث جلب توجه ما نمی شوند و در اینجا وظیفه ادبیات این است که با کمک روشهای مناسب، بار دیگر این واژگان را ارزشمند و قابل توجه گرداند. در حقیقت شاعر و یا نویسنده با دمیدن روح قدسی در کالبد مرده کلمات، جانی دوباره به آنها می دهد و به تعبیر استاد کدکنی"رستاخیر کلمات" ظهور می یابد. برای درک بهتر مفهوم آشنازدایی لطفا" به مثالهای زیر دقت بفرمایید: نفس ها ابر/دل ها خسته و غمگین/ درختان اسکلتهای بلورآجین (اخوان-زمستان) در این اتاق تهی پیکر/ انسان مه آلود/ نگاهت به حلقه کدام در آویخته ( سپهری- زندگی خوابها) خیزید و خز آرید که هنگام خزان است(منوچهری) ۲. آشنایی زدایی، جایی ست که شما از یک پدیده، نماد یا شخصیت متعارف که از او ویژگی یا رفتار خاصی انتظار می رود، تصویر یا رفتار متفاوت و گاه متضادی ارائه دهید. ۳. آشنایی‌زدایی یعنی کلمات،  اشیا و ... تعریف متفاوتی پیدا کنن و معنی اولی که به ذهن خواننده میاد کاربرد نداشته باشه. مثلاً وقتی می‌گه صداش انگار سمباده‌ای روی چوبه، صدای خش دار شخص رو می‌رسونه. یعنی از سمباده  آشنایی زدایی شده. ۴. اگر در متنی چیزهای شناخته شده و پیش پا افتاده، به شکل جدید و تازه‌ای درک بشود، به آن  «آشنایی‌زدایی» می‌گویند. آشنایی‌زدایی یعنی هر چیزی که به آن عادت کرده‌ایم و عادی شده را بهم بریزیم و از نو، جور تازه‌ای بسازیم. محتوا و مفهوم همان است، سوژه همان است، شکل و شیوه‌ی بیان عوض می‌شود؛ تازه و بدیع و جذاب می‌شود. آشنایی‌زدایی یعنی غریبه کردن مفاهیم آشنا و معمولی! @arayehha