eitaa logo
کانال #داستان و #طنز حال خوش
4.7هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
3.3هزار ویدیو
106 فایل
#خواندنی ، #دیدنی و #خندیدنی ، 🔴🔴نظر، انتقاد ، پیشنهاد @abasalialmasi 🔵کپی پستها با ذکر #صلوات آزاد 👈در این کانال ❌ تبادل ❌ تبلیغ ⛔️ نداریم ✅کانالهای دیگرما👇 🆔 @Basirat_E 🆔 @hzrt_mahdi 🆔 @tavasolnameh 🆔 @Imam_zamani 🆔 @menbar_kotah
مشاهده در ایتا
دانلود
معلم به حیف نون گفت : بنويس صابون نوشت سابون معلم: چرا اينطور مينويسی؟ حیف نون: چیه میترسی کف نکنه؟ @hal_khosh
یه بار موجودی حسابم انقدر کم بود دستگاه خودپرداز کارتمو گرو نگه داشت تا پول رسیدو ببرم بدم @hal_khosh
شش هفت تا خواستگاری اخیرم بخاطر خجالتی بودنم بهم خورده آخه یه دسته موز میذارن جلوت بعد آخرش بابای طرف میگه خجالت نکش اون آخریشم بخور خب آدم خجالت میکشه دیگه @hal_khosh
تخمه خوردن اولش از روی لذته از یه جایی به بعد انگار میشه وظیفه......باید تمومش کنی!! @hal_khosh
من یه دوست داشتم انقد خواستگاری رفته بود، یه بار وسط خواستگاری تازه فهمیده بود قبلا اینجا اومده @hal_khosh
✍️ 🔸دروغ صلی الله علیه وآله وسلم ✍️مردی نزد پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم آمده و گفت: در پنهان به گناهانی چهارگانه مبتلا هستم؛ زنا، شرابخواری، سرقت و دروغ. هر کدام را تو بگویی به خاطرت ترک می‌کنم. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: دروغ را ترک کن. مرد رفت و هنگامی که قصد زنا کرد با خود گفت: اگر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم از گناه من پرسید، باید انکار کنم و این نقض عهد من است (یعنی دروغ گفته‌ام) و اگر اقرار به گناه کنم، حدّ بر من جاری می شود. دوباره نیّت دزدی کرد و همین اندیشه را نمود و درباره کارهای دیگر نیز به همین نتیجه رسید. به نزد پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم آمد و گفت: یا رسول‌الله! تو همه راه‌ها را بر من بستی، من همه را ترک نمودم. 📚میزان الحکمه، ج۸، ص۳۴۴ 💥در چنین موقعیتی حساس است که بینش دینی ما دستور می‌دهد دروغ شوخی و جدی، هر دو باید ترک شود. و دروغ‌های کوچک نیز همچنین. 📚مضمون روایت، ج ۸، ص۳۴۵ @hal_khosh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍️ بسیار خواندنی 🔸 ▪️مردی در بصره، سال‌ها در بستر بیماری بود؛ به‌طوری که زخم بستر گرفته بود؛ و اموال زیادی را فروخته بود تا هزینه درمان خود کند؛ همیشه دست به دعا داشت. روزی عالمی نزد او آمد و گفت: می‌دانی که شفا نخواهی یافت! آیا برای مرگ حاضری؟ گفت: بخدا قسم حاضرم. داستان مرد بیمار به این طریق بود که، در بصره بیماری وبا آمد؛ و طبیبان گفتند: دوای این بیماری آ‌ب لیمو است. این مرد، تنها آب لیمو فروش شهر بود. که آب‌لیمو را نصفه با آب قاطی می‌کرد و می‌فروخت. چون مشتری زیاد شد، کل بطری را آب ریخته و چند قطره‌ای آب‌لیمو می‌ریخت تا بوی لیمو دهد. مردی چنین دید و گفت: من مجبور بودم بخرم تا نمیرم، ولی دعا می‌کنم زندگی تو بر باد برود چنانچه زندگی مردم را بر باد می‌دهی و خونشان را در شیشه می‌کنی. عالم گفت: از پول حرام مردم، نصف بصره را خریدی! و حالا ده سال است برای درمان و علاج خود آن‌ها را می‌فروشی. می‌دانی از آن همه مال حرام چه مانده است؟ دو کاسه! آن دو را هم تا نفروشی و از دست ندهی، نخواهی مرد! و زجر کش خواهی شد. پس مالت را بده که بفروشند تا مرگت فرا رسد. پیرمرد به پسرش گفت: ببر بفروش، چون مال حرام ماندنی نیست. چون پسر کاسه‌ها را فروخت، پدرجان داد. های بیشتر به اضافه یه عالمه 👇 https://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا