eitaa logo
کانال #داستان و #طنز حال خوش
4.8هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
3.3هزار ویدیو
112 فایل
#خواندنی ، #دیدنی و #خندیدنی ، 🔴🔴نظر، انتقاد ، پیشنهاد @abasalialmasi 🔵کپی پستها با ذکر #صلوات آزاد 👈در این کانال ❌ تبادل ❌ تبلیغ ⛔️ نداریم ✅کانالهای دیگرما👇 🆔 @Basirat_E 🆔 @hzrt_mahdi 🆔 @tavasolnameh 🆔 @Imam_zamani 🆔 @menbar_kotah
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴امروز بنا به روایتی سالروز وفات " عموي گرامي پيامبراسلام صلی الله علیه وآله وسلم است ( سال 10 بعثت) ✍️ حضرت ابوطالب بن عبدالمطب مانند بيشتر رُؤَساي قريش مردي تاجر بود و پس از درگذشت پدرش، عبدالمطلب، سرپرستي پيامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم را از هشت سالگي بر عهده گرفت. ✅ در سفري كه حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم را براي تجارت با خود به شام برد، بشارت پيامبري آن حضرت را از راهبي به نام بُحيرا شنيد و در حراست از پيامبر تلاش بيشتري از خود نشان داد. ✅ پس از بعثت نيز، ابوطالب، ياور و پشتيبان هميشگي پيامبر بود و در حمايت از ايشان دريغ نمي كرد. ابوطالب در حالي كه با ديگر مسلمانان در شِعْب ابوطالب در محاصره ي مشركان مكه بود، در گذشت. ✅ در همان سال حضرت خديجه علیها سلام همسر با وفاي پيامبر نيز وفات كرد و رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بر اثر شدت غم و اندوه، آن سال را "عامُ الحزن" يعني سال حزن و اندوه ناميدند. 🔵کانال موضوعی و مناسبتی شامل ولادت نامه و شهادت نامه اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام 🔻 https://eitaa.com/joinchat/3406626836C8d7f688c0d
. 🔸 زهد آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی 🔹 پس از فوت حاج شیخ، محمد رضا پهلوی که از فرنگ برگشته بود به اتفاق پدرش به طرف قم می آیند و در بین راه درباره حاج شیخ با هم بحث می کنند. 🔸 آنها در قم بر مصباح التولیه نماینده مردم قم و تولیت آستانه وارد می شوند. 🔹 تولیت می گفت: رضاخان در لحظه ورود پس از احوالپرسی کوتاه از من پرسید: حاج شیخ که مُرد از مال دنیا چی داشت؟ 🔸 گفتم: هیچ نداشت، حتی شام زن و بچه اش را نیز از منزل آیت الله صدر آوردند. 🔹 در این هنگام رضا شاه رو به پسرش کرد و گفت: نگفتم به تو، حاج شیخ مرد خوبی بود؟! 🔸 آقا سید طلبه ای می گفت: روزی خدمت شیخ عرض کردم ما پنج نفریم و فقط 5 تومان شهریه به ما مرحمت می فرمایید، این بسیار اندک است. 🔹 حاج شیخ قسم خورد که ما هم پنج نفریم و همین 5 تومان را برداشت می کنیم. 📗 خاطرات زندگی میرزا محمد علی معزالدینی ، صفحه 49 .
‍ 💠 سیره حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی «ره» 🔹شيخ علی، خادم مرحوم آقای حائری (مؤسس حوزه علمیه قم) می‌گوید شبی زمستانی خوابیده بودم. صدای در بلند شد. در را باز کردم. دیدم زن فقیری است اظهار کرد شوهرم مریض است نه دوا دارم نه غذا و نه ذغال دارم که اقلاً کرسی را گرم کنم. گفتم این موقع شب که کاری نمی شود کرد! آقا هم می‌دانم الآن چیزی ندارد که کمک کند. زن ناامید برگشت. 🔸آقا که حرف های ما را شنیده بود صدایم کرد و فرمود: اگر روز قیامت خداوند از من و تو بازخواست کند که در این ساعت شب بنده من به در خانه شما آمد چرا او را ناامید کردید؟ ما چه جوابی داریم؟ عرض کردم آقا ما الآن چه کاری می‌توانیم برای او انجام بدهیم؟ فرمود تو منزل او را بلد شدی؟ عرض کردم: بله، ولی رفتن در میان آن کوچه‌ها با این گل و برف مشکل است. فرمود: بلند شو برویم. 🔹وقتی که آمدیم مریض و وضعیت منزل را ملاحظه کردیم صحت اظهارات آن خانم معلوم شد. آقا به من فرمود برو از قول من به صدر الحکماء بگو همین الآن بیاید این مریض را معاینه کند. دکتر را آوردم. دکتر پس از معاینه نسخه ای نوشت و به من داد و رفت، آقا به من فرمود برو به دواخانه فلان، بگو به حساب من دوای این نسخه را بدهند. رفتم دوا را گرفته آوردم. بعد فرمود برو بمنزل فلان علاف بگو به حساب من یک گونی ذغال بدهد. من رفتم ذغال را گرفته با مقداری غذا آوردم 🔸بعد فرمود روزی چقدر گوشت برای منزل ما می‌گیری عرض کردم هفت سیر فرمود نصف آن گوشت را هر روز به این خانه بده، نصف دیگر هم برای ما فعلا بس است. آن وقت فرمود حالا بلند شو برویم بخوابیم. 📚 مردان علم در میدان عمل، ص234.
🔻تماس تلفنی پیامبر با مشرکان! از خاطرات دوران دبستان (طنز واقعی)😄 🔹سال هفتاد و چهار بود، دبستان امام حسن مجتبی برازجان درس میخوندیم، امتحان دینی داشتیم، بعد یکی از سوالات جوابش این بود: (پیامبر(ص) زمانی که در دره شعب ابی طالب تبعید بود؛ دست از رسالت خود بر نمی‌داشت و با کاروان‌هایی که از آنجا عبور می‌کردند، تماس بر قرار میکرد و آنها را به اسلام دعوت می‌کرد) 🔸بعد یکی از دوستان من هم چون تو کتاب خونده بود که پیامبر (ص)تماس برقرار میکرد، همیشه پیش خودش فکر میکرده منظور کتاب تماس تلفنی بوده! 🔹خلاصه ما هم طبق معمول سر جلسه برای تقلبی کنار هم نشسته بودیم، بهش گفتم ایزدی جواب سوال هشت چی میشه؟ گفت جوابش میشه: (با تماس تلفنی) 🔸تعجب کردم بهش گفتم مگه زمان پیامبر(ص) تلفن بوده؟ برگشت گفت تو انگار حالت خوب نیستااا! مثل اینکه پیغمبر خدا بوده، برای خدا کاری داره یه خط تلفن بده به پیامبرش؟ 🔹اینو که گفت کمی قانع شدم. بعد گفت: نترس بنویس. بعد از امتحان تو کتاب هم نشونت میدم تا خیالت راحت بشه، منم با کمی ترس همینو نوشتم. 🔸هفته بعد معلممون آقای کازرونیان برگه ها رو صحیح کرده بود، اومد سر کلاس قبل از اینکه هر کاری بکنه مستقیم رفت در کمدش رو باز کرد چوبش، (که خودش بهش میگفت ترکه) رو بیرون آورد، گفت : موسوی و ایزدی بیاین اینجا! 🔹از حالت معلم متوجه شدم اتفاق بدی افتاده، کلاس یه جوری تو سکوت همراه با ترس فرو رفته بود که موقع حرکت کردن صدای کفش‌های دوتامون تو کلاس می پیچید. اومدیم بیرون کنار تابلو ایستادیم. 🔸معلم همینجوری که تو کلاس قدم میزد و میرفت ته کلاس و بر می گشت، با یه لحن خاصی گفت: خب پیامبر تو دره شعب ابی طالب چطوری مردم رو به یگانه پرستی دعوت میکرد؟ 🔹من متوجه شدم ایزدی یه گندی زده، سکوت تمام کلاس رو گرفته بود، ما هم داشتیم از ترس میمردیم، دوباره معلم سؤالش رو تکرار کرد، منم با ترس و لرز گفتم: با تماس تلفنی!که یکدفعه کلاس منفجر شد از خنده 🔸بعد از اینکه معلم کلاس رو ساکت کرد گفت شما کنار هم نشسته بودین؟ با ترس و لرز گفتیم بله 🔹همینجوری که چوبش رو تو دستش میچرخوند گفت: خب حالا بگو ببینم مگه زمان پیامبر تلفن بوده؟ منم گفتم: خب پیامبر خدا بوده. یه خط تلفن که چیزی نیست که خدا به پیامبرش نده. باز کلاس منفجر شد از خنده! 🔸معلم در حالی که با اشاره چوبش داشت بهمون حالی می‌کرد که دستاتون رو بیارین بالا گفت: حالا خدا به پیامبرش یه خط تلفن داد. مشرکان قریش از کجا تلفن آوردن که اگه پیامبر بهشون زنگ زد جواب بدن؟ 🔹بعد با صدای بلند گفت دستاتون رو بگیرین بالا متقلب‌های کثیف! 🔸در حالی که داشتم به این فکر می‌کردم، راست میگه! تازه اگه خدا به مشرکان قریش هم تلفن می‌داد. وقتی کاروان در حال حرکته سیم تلفن رو به کجا میخواستن وصل کنن؟ (سال هفتاد و چهار موبایل نبود). احساس کردم تمام کلاس رو برفکی میبینم. متوجه شدم معلم با تمام قدرت چوب رو خوابونده کف دستم. ✍️خاطرات دبستان 💯خاطرات هر ایرانی زنده 🍀خادم الحسین🍀
مردی قصد خودكشی داشت به بالای صخره بلندی رفت طنابی به گردنش انداخت و آن را به صخره بست😳 مقداری سم خورد خود را آتش زده و پرت كرد🔥🔥 و در همان حال به سر خود شلیک كرد🔫 تیر به خطا رفت و طناب را قطع كرد ! مرد كه از حلق آویز شدن نجات یافته بود😌😎 به داخل آب افتاد و آتش خاموش شد!😅😅 خوردن آب دریا باعث شد استفراغ کرده و سم را از بدن او دفع كند😦🤕 ماهیگیری او را دید و از آب زنده بیرون آورد✌🏻 مرد به بیمارستان منتقل شد و در آنجا به علت نبود امكانات درگذشت کانال و حال خوش🔻 http://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92💕💙💕
ته چین چیست؟ به آخرین منطقه ی کشور چین «ته چین»میگویند . کانال و حال خوش🔻 http://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92💕💙💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 قابل توجه افرادی که موفق به روزه گرفتن روز نشدند : 🔵 در روایت آمده است صد بار گفتن این ذکر ، در ایام ماه رجب ثواب روزه گرفتن در ماه رجب را دارد: 🌕 سُبْحَانَ الْإِلَهِ الْجَلِیلِ سُبْحَانَ مَنْ لا یَنْبَغِی التَّسْبِیحُ إِلا لَهُ سُبْحَانَ الْأَعَزِّ الْأَكْرَمِ سُبْحَانَ مَنْ لَبِسَ الْعِزَّ وَ هُوَ لَهُ أَهْلٌ 📚 مفاتیح الجنان / اعمال ماه رجب
🌸السلام علیک یا رسول الله 🌸 🍃ای نام تو جانبخش تر از آب حیات محتاج تو خلقی به حیات و به ممات 🍃از بعثت انبیاء و ارسال رسل مقصود تو بودی، به جمالت صلوات 🔵کانال و حال خوش👇 https://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92
امین وحی می رسد به درگه حرای تو که منبعث کند تو را ز جانب خدای تو چو از حرا برون شدی و سوی مکه آمدی به «آمنوا» به «تتقوا» بلند شد ندای تو (عید مبعث خاتم رسولان مبارک)
5e9b0755-c802-42d8-a78b-be1eafabb8fa.mp3
2.55M
یا رحمت للعالمین یا سیدی یا رسول الله بمناسبت حاج محمدرضاطاهری 🔵کانال و حال خوش👇 https://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92
💠رسول خدا صلى الله عليه و آله: لا يَزالُ العَبدُ يَكذِبُ ويَتَحرَّى الكذبَ فَتُنكَتُ في قَلبِهِ نُكتَةٌ حتّى يَسوَدَّ قَلبُهُ، فيُكتَبَ عندَ اللَّهِ مِن الكاذِبينَ. 🌻آدمى چندان مىگويد و دنبال مىرود كه نقطهاى سياه در دلش پديدار مىشود و به تدريج قلبش را سياه مىكند و نزد خداوند در شمار نوشته مىشود. 📚الترغيب والترهيب: 3/ 592/ 14. 🌻🌾🌟🌾🌴🌺🌷🌸🌿🌼🌹🌿 🔹بعثت، امید انسان به فردایی روشن است. 🔹بعثت، نشانه مهرورزی خدا با خاکیان و باران رحمت بی‌‌حد او بر زمینیان است. ✅ پیامیر ختمی مرتبت صلی الله علیه واله برهمه آزادگان جهان مبارکباد
🟢 👈رسول اکرم صلی الله علیه وآله و دو حلقه جمعيت 🔸رسول اکرم ص وارد مسجد مدينه شد ، چشمش به دو اجتماع افتاد كه از دو دسته تشكيل شده بود ، و هر دستهای حلقهای تشكيل داده سر گرم كاری بودند يك دسته مشغول عبادت و ذكر و دسته ديگر به تعليم و تعلم و ياد دادن و ياد گرفتن سرگرم بودند ، هر دو دسته را از نظر گذرانيد و از ديدن آنها مسرور و خرسند شد . به كسانی كه همراهش بودند رو كرد و فرمود : اين هر دو دسته كار نيك میكنند وخير و سعادتمند . آنگاه جمله ای اضافه كرد : لكن من برای تعليم و داناكردن فرستاده شده ام ، پس خودش به طرف همان دسته كه به كار تعليم و تعلم اشتغال داشتند رفت ، و در حلقه آنها نشست . 📚داستان راستان 🔵کانال و حال خوش👇 https://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92
🟢 👈رسول اکرم صلی الله علیه وآله و بستن زانوی شتر 🔸قافله چندين ساعت راه رفته بود . آثار خستگی در سواران و در مركبها پديد گشته بود . همين كه به منزلی رسيدند كه آنجا آبی بود ، قافله فرود آمد . رسول اكرم صلی الله علیه وآله نيز كه همراه قافله بود ، شتر خويش را خوابانيد و پياده شد . قبل از همه چيز ، همه در فكر بودند كه ود را به آب برسانند و مقدمات نماز را فراهم كنند . رسول اكرم بعد از آنكه پياده شد ، به آن سو كه آب بود روان شد ، ولی بعد از آنكه مقداری رفت ، بدون آنكه با احدی سخنی بگويد ، به طرف مركب خويش بازگشت . اصحاب و ياران با تعجب باخود میگفتند آيا اينجا را برای فرود آمدن نپسنديده است و میخواهد فرمان حركت بدهد ؟ ! چشمها مراقب و گوشها منتظر شنيدن فرمان بود . تعجب جمعيت هنگامی زياد شد كه ديدند همينكه به شتر خويش رسيد ، زانوبند را برداشت و زانوهای شتر را بست ، و دو مرتبه به سوی مقصد اولی خويش روان شد . فريادها از اطراف بلند شد : ای رسول خدا ! چرا مارا فرمان ندادی كه اين كار را برايت بكنيم ، و به خودت زحمت دادی و برگشتی ؟ ما كه با كمال افتخار برای انجام اين خدمت آماده بوديم . 🌸در جواب آنها فرمود : هرگز از ديگران در كارهای خود كمك نخواهيد ، و بديگران اتكا نكنيد ، ولو برای يك قطعه چوب مسواك باشد. 📚داستان راستان 🔵کانال و حال خوش👇 https://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92
🟢 👈 رسول اکرم صلی الله علیه وآله و غذای دسته جمعی 🔸همينكه رسول اكرم و اصحاب و ياران از مركبها فرود آمدند ، و بارها را بر زمين نهادند ، تصميم جمعيت براين شد كه برای غذا گوسفندی را ذبح و آماده كنند . يكی از اصحاب گفت : سر بريدن گوسفند با من . ديگری : كندن پوست آن بامن . سومی : پختن گوشت آن بامن . چهارمی : . . . رسول اكرم : جمع كردن هيزم از صحرا بامن . جمعيت : يا رسول الله شما زحمت نكشيد و راحت بنشينيد ، ما خودمان با كمال افتخار همه اينكارها را میكنيم . رسول اكرم : می دانم كه شما میكنيد ، ولی خداوند دوست نمی دارد بنده اش را در ميان يارانش با وضعی متمايز ببيند كه ، برای خود نسبت به ديگران امتيازی قائل شده باشد سپس به طرف صحرا رفت . و مقدار لازم خار و خاشاك از صحرا جمع كرد و آورد 📚داستان راستان 🔵کانال و حال خوش👇 https://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
enc_16460380389373949325690.mp3
6.16M
عید مبعث پیغمبر صلوات الله علیه وآله مبارک 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📝گل بریزید گل بریزید که محمد(ص) شد پیمبر ... 🎙 زیرخاکی با صدای حاج کانال شادی😂 و نکات مؤمنانه🌸 @khandehpak