🔹️تکتیرانداز دشمن به پیشانیاش شلیک کرد اما خونی بر صورتش نریخته، یعنی خونریزی خیلی شدید بوده و خونی در بدن نداشته.
در نهایت مجددا تانک دشمن گلوله دیگری شلیک کرد و طبقه دوم آوار شد. نیروهای ویژه، هنوز جرأت نزدیک شدن به قهرمان در طبقه دوم را نداشتند و او را رها کردند.
یک روز بعد و پس از تمام شدن همه چیز، بالاخره بالا رفتند و قهرمانی را دیدند که در کنار سلاح و کتاب دعایش به شهادت رسیده است.
🔹️فیلمنامه و دکوراسیون صحنه، عجیب سورئال است. قهرمان قصه، یک کلاشینکف خراب دارد که ناگزیر شده با چسب برق، قطعات آن را به هم بچسباند. تا آخرین فشنگ و آخرین قطره خون جنگیده. پیکرش نه روی زمین، که روی مبل افتاده و زیر تونلها نیست؛ بلکه در یک منزل مسکونی عادی است.
🔹️عجب دکوراسیون عجیبی برای پایانبندی فیلم! قهرمان، خانه، مبل، اسلحه و البته کتاب دعا...حتی وقتی سربازان دشمن بالای پیکر او هستند، هیچ نشانهای از خوشحالی در آنها نیست؛ چهرههایشان بهتزده است.
🔹#ابوابراهیم شهید شده و اکنون، منتظر ابراهیم هایی هستیم که قرار است بت بزرگ را بشکنند و بساط نمرود و نمرودیان را جمع کنند. آتش بر این ابراهیمها، گلستان است و خوشا به حال اینان.
🔹️همیشه، خورشید در سپیدهدم خود، از میان خون برمیخیزد. آنان که سرخی شفق را میبینند، منتظر سپیدی خورشید هم هستند.
عبدالحمید بیات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
می رود قافله ی عمر، چه ها می ماند..؟
هر که غفلت کند از قافله جا می ماند...
شیشه عمر چه زیباست ولی حساس است
که به رویش اثر لکه و "ها" می ماند...
باید از شیشه خود لکه زدایی بکنی
خوب و بد در پس این شیشه بجا می
ماند...
هر که نیکی کند و دست کسی را گیرد
دست او یکسره در دست خدا می ماند...
هر که یک ذره در این حادثه ظالم باشد
آخر قصــــه گرفتـــــــار بلا می مانـــد...
آه،عمر گران رفت و هزار آه و آه و آه که او نیامد....
🌸اللهمّ عجّل لولیّک الفرج🌸
به یک نکته دقت کردید؟
شهادت هر عزیزی متناسب با روحیاتش پیش آمد!
حاج قاسم ، بدون مرز بود و اهل ایجاد وفاق بین ملّتها. توی عراقی که برای نجاتش جنگیده بود، شهید شد.
حاج ابراهیم، اهل خدمت بود و آبادانی. در راه خدمت برای آوردن آب شهید شد.
حاج اسماعیل، اهل دیپلماسی و همراه کردن جهان با درد فلسطین بود. در سفر دیپلماتیک شهید شد.
حاج حسن، اهل فرماندهی و اتاق فکر و جلسات بود. در جلسه شهید شد.
و حاج یحیی مرد جنگ مسلحانه بود. در حال جنگ و در میدان جنگ شهید شد.
خدا، خوب حجت تمام میکند.
و وای به حال کسانیکه بعد از اینهمه حجت، باز راه گمراهی در پیش بگیرند.
خدایا این قربانیان از فرزندان ابراهیم را بپذیر و ما را از عارفان به حقشان قرار بده.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 شهید سید حسن نصرالله از زیبایی ها و شجاعت شهید یحیی سنوار؛ رئیس دفتر سیاسی حماس می گوید.
🇮🇷tps://eitaa.com/alishirazi_ir
علما و #روحانیون_تراز_اول چگونه #آقازاداههای خود را بر فرزندان دیگران ترجیح دادند؟
🔸 جهت دریافت فایل با کیفیت کلیک کنید
🔹 ویراست #حجت_الاسلام_راجی
_______________________
🔰 آخرین مواضع و مطالب مهم حجتالاسلام راجی را در ویراستی (توئیتر ایرانی) به آدرس ذیل دنبال کنید
🔸 اگر ویراستی دارید / اگر ندارید
💠 اندیشکده راهبردی سعداء
🆔 @soada_ir
؛﷽
🔵 #ایده_های_مقاومتی زیبا از طلاب بانوان انقلابی و مقاوم مشهدی
هرچه فکر کردیم که چه کاری انجام بدیم که با سرمایه کم، درآمد زایی داشته باشیم و درآمد کارمون رو به جبهه مقاومت تقدیم کنیم
اومدیم ۲۰ تا سهم ۱۰ هزار تومانی قرار دادیم که هر کس به نیت یک شهید ، سهم برداره
اما به برکت شهدا ، خیلی غیر قابل باورانه نردیک ۲ میلیون تومان جمع شد
بانوان سبزی پاک میکنن و میفروشن و درآمدشونو تقدیم جبهه مقاومت میکنن
ان شاءالله در روزهای آتی پخت نان هم داریم
#ایده
#ایران_همدل
#مشهد
#سبزی
#کمکهای_نقدی
https://eitaa.com/edehhayebanovaneh
•••🇮🇷••🇵🇸•••
@Bano_JM_isf
•••🇮🇷••🇵🇸•••
#راه_نصر_الله
#مکتب_نصرالله
#بانوانجبههمقاومتاصفهان
1_14147095202.pdf
4.48M
📌 خار و میخک
(معرفی کتاب)
خار و میخک داستانی است که مجاهد شهید، #یحیی_سنوار در دوران اسارت در زندان های رژیم منحوس صهیونیست ها، به نگارش در آورده است. تاریخ مقدمه کتاب به سال ۲۰۰۴ برمیگردد.
رمانی که هم گویای خاطرات خود نگارنده است و هم حکایت گر زندگی تمام فلسطینی های مظلوم ولی مقاوم در سرزمین شان.
#تربیت_حماسی که سرشار از ایمان، عقلانیت، شجاعت و استقامت است از زندگی و شخصیت های این افراد به مشام می رسد.
#یحیی_سنوار
#شهادت
#فلسطین
#مقاومت
#معرفی_کتاب
❇️به نقل از کانال سرگذشت
💗ما رو به دوستان خود معرفی کنید.
کانال و سایت رهیافتگان را دنبال کنید👇
🌐 @rahyafte_com
لینک تلگرام
https://t.me/+pgT4TgbgqH43Y2I8
این آخرین قطعه طلای خونه ماست، هر چی داشتیم سیاستهای شهرسازی تراکم محور ایران که خونه رو اینقدر گرون کرده ازمون بلعید حتی تا اون بست پشت گوش واره نوزادی بچه ها،
طی ده سال ۶ باز اسباب کشی کم از آوارگی نداره.
بگذریم
اما دو تا تیکه طلا تو زندگیمون بود که هرگز نه من نه خانومم حتی در بدترین شرایط هم به فروشش فکر نمی کردیم.
یکی حلقه که چه عرض کنم واشر ۲ گرمی ازدواج خانومم، یکی هم این قلب آویز شکسته.
قلب آویزی که سالها مادرم نگهش داشته بود تا در مبادایی بتونه به زخمی از زندگی بزنه، آویزی که از بچگی آرزومون بود یه بار محض رضای خدا گردن مامان ببینیم...
حرف حرف میاره، القصه مادر که هم پدری کرده بود برامون هم مادری بهمن سال ۹۰ پرکشید.
حلقه خانومم هم گم شد و این تنها نماینده عنصر طلا تو خونه ما شد.
حالا تو چه کنم چه کنم اجاره خونه حکم جهاد لبنان اومده، تنها راه مالی، موجودی... خجالت آور
تا اینکه دیدم خانومها دارند طلا می فرستن.
درست اون وقتی که داشتم فکر می کردم چی میشه اگه به خانومم بگم آویزو بدیم بره ... خانومم زنگ زد...
هیچی نگفتم تا بشنوم و چیزی گفت که با تمام قلبم تایید کردم
گفت، ببین می دونم یادگار مادرته اما من فکر می کنم اگه خود مامانتم بود حتما میداد
و حالا خیلی خوشحالم که مقصد نهایی این یادگار مادر شد جبهه مقدم جنگ با آمریکا در پوشش اسرائیل
ننوشتم برای منت
خواستم هم جبههایها بدونند چقدر با تمام وجود دوستشون داریم و جنگ رو جنگ خودمون می دونیم
شما رو نفروختیم و هرگز نخواهیم فروخت، شما شریف ترین مردمان روزگار
🇱🇧شما اهل لبنان
شما پارهی تن مایید
ما تن فروش نیستیم
@aghaeimohsen
🔴دلنوشته دختر شهید رئیسی
این روزها چقدر سخت میگذرد. ۱۰۰ روز با نفس تنگی گذشت و میان من و شما چقدر فاصله است. خیلی بیشتر از فاصلهی خانهی پلاک ۷۲ تا خیابان پاستور. خیلی بیشتر از فاصلهی بوقهای پشت تلفن وقتی که آقای منشی وصل میکرد به ساختمان قرمز. خیلی بیشتر از طولانیترین دوریمان وقتی من کرونا گرفته بودم. چقدر فاصله است و چقدر دلتنگم.
چقدر دنیای بدون پدر سخت است حتی خودم هم گاهی به خودم رحم نمیکنم. شاید شبیه یک ابر الکترونی هستم که احتمال حضورم در هیچ کجا یک نیست. من مدام در جای دیگری به دنبال یک خاطرهی جدید یا یک احساس از شما هستم.
میتوانم وقتی به مزارتان دست میگذارم از لابلای ساختار مولکولی سنگ مرمر حرم به سختی عبور کنم، برای رسیدن به لطافت دست هایتان به ذرات خاک برسم و بعد...یادم می آید از سوختن و...میایستم. جلوتر نمیروم. این یاد برای رهایی کافیست. رها میشوم شاید به سان ذرهای بیجرم و بیبار برای اولین بار کشف بشوم، دخیل بسته به ضریح آقا.
در آن تصویر روبه دیوار با همان صلابت نشستهاید و این بار نه به کارتابلها و نامهها، نه به اخبار، نه به سیل جمعیت مستمعین، نه به مردم علاقهمند، بلکه چشم دوختهاید که تسلی دل ناآرام من باشید. به من بگویید که شهید زنده است و تعلق عاطفی هنور برای بچههایش دارد و برای قلب شکستهام حمد میخواند. بگویید هوای همه چیز را هنوز دارم. هنوز هم تکیه گاه بزرگی هستم که بیش از پیش در عالم جاری است و این افتخار و لطف و موهبت دختر شهید بودن است.
🙆🏻♀پاتوقاصلیخانوما اصفهان😍👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/1062535472Cc8a52bcf28