🟢گذشته همسرت را رها كن‼️
گذشته همسرت مثل خاکی می مونه که رو یه قالی کهنه و قدیمی نشسته. اینکه چوب دستت بگیری و هی بکوبی به اون قالی، فقط گرد و خاکشو بلند می کنه و می فرسته ته حلقت و باعث آزار خودت میشه.
گذشته و آدم های گذشته رو به حال خودشون بذار، چون اگه قرار بود جایی تو زندگی تو داشته باشن الان پیشت بودن...
اما حالا فقط تو انتخاب همسرت هستی....
رابطه زناشویی👩❤️👨
✨ " تفاوت روانشناختی زن و مرد "
زن ها راحت تر می توانند ذهن دیگران را بخوانند،
مردها در این مورد خیلی ضعیف تر عمل می کنند،
مردها کمتر از زن ها از روی چهره به قصد یا احساس پشت آن پی می برند.
بانوان عزیز
شما به عنوان یک زن احتمالا از این ناتوانی مردها خیلی شاکی هستید و آن را به پای بی توجهی می گذارید،
اما مردها واقعا این شم زنانه شما را ندارند لطفا احساسات تان را به زبان بیاورید تا آنها متوجه شوند...
@daneshanushe✍️
❤️هم دلی❤️
🍃🌸🍃 💠عشقی که عاشقش را کافر کرد💠 🍃
#داستان_کوتاه_آموزنده
💠عشقی که عاشقش را کافر کرد💠
✅ این داستان سرنوشت کسیست که با نگاهی عاشق شد و این عشق او را به جایی رساند که با حالت کفر از دنیا رفت:
🔲 شيخ بهائى (ره ) در "كشكول" ذكر نموده كه مرگ شخصى از ثروتمندان فرا رسيد،
در حال احتضار به او شهادتين تلقين كردند و او در عوض شهادتین اين شعر را خواند :
🚫 يا رب قائلة و قد تعبت
🚫 أين الطريق الى حمام منجاب
💦 ️چه شد آن زنى که خسته شده بود و میپرسید راه حمام منجاب کجاست؟
و سبب خواندن شعر این بود که:
✳️ روزى زن عفيفه و زیبا قصد رفتن به حمام معروف منجاب را داشت ولی مسیر را گم کرد و حمام را پيدا نكرد و از راه رفتن خسته شد،
❓ تا اینکه مردى را بر در منزلى ديد و از او پرسيد كه حمام منجاب كجاست؟
📛 آن مرد اشاره به منزل خود كرد و گفت حمام همینجاست،
آن زن به خيال حمام داخل خانه آن مرد شد و آن مرد فورا در را بر روى او بست و خواست كه به زن خیانت کند.
🔻 زن وقتی دید گرفتار شده و راه فراری ندارد با خود اندیشید که فقط با حیله و تدبیر میتواند خود را نجات دهد،
به همین جهت با خوشرویی به مرد اظهار میل و محبت کرد و گفت:
🔻 من چون بدنم كثيف و بدبو بود میخواستم به حمام بروم، خوبست كه يك مقدار عطر و بوى خوش براى من بگيرى كه من خود را براى تو خوشبو كنم و قدرى هم غذا بگيرى كه با هم بخوريم، و زود بيا كه من مشتاق تو هستم.
🚫 آن مرد چون رغبت زیاد آن زن را ديد مطمئن شد که زن راست میگوید و او را در خانه گذاشت و براى گرفتن عطر و غذا از خانه بيرون رفت و زن هم بعد از رفتن مرد سریع از خانه فرار کرد.
چون مرد برگشت زن را نديد و حسرت زیادی کشید که چرا چنین فرصتی را از دست داده است.
و الان كه لحظه احتضار آن مرد است به یاد حسرت آن روز خود افتاده و به جای اینکه شهادتین بگوید،
به یاد آن زن شعر همان روز را میخواند.
💢 شیخ عباس قمی بعد از نقل این حکایت چنین میگوید:
✴️ اى برادر در اين حكايت تأمل كن و ببين چگونه اراده يك گناه اين مرد را به هنگام مرگ، از شهادتين منع كرد در حالى كه كارى جز قصد زنا به آن زن نداشت(یعنی زنا را هم مرتکب نشده بود)
جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و...
با جون و دل میشنوم🥺👇
🧚♀🕊 ♥️ @Delviinam
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
✦𝐉𝐨𝐢𝐧⇝︎ 𐏓@HammDeli
❤️هم دلی❤️
🍃🌸🍃 #همسرداری 🍃
❤️🍃❤️
#همسرداری
⏪خانم و آقای عزیز
❌نرید هرچی که همسرتون میگه بذارید کف دست خانوادتون!
👈خیلی از دعواها و بحث ها سر همین موضوعه که
‼️هرچی تو خونه اتفاق میوفته واسه خانوادش تعریف میکنه
و راه رو برای دخالت دیگران باز میکنه.
👈زندگی باید #حریم_خصوصی داشته باشه..
👌زن و شوهر باید بتونن راحت حرفشونو به هم بزنن..😘صفورا#سیاستهای_همسرداری
بـه جـای شـکایت، درخـواستت را بگـو...!
این یکی از مهمترین تکنیکهای زوج درمانی است. اگر به یک زن بگوییم اگر از شوهرت چیزی در دلت هست؛ بگو، چند ساعت حرف خواهد زد و انواع شکایات و انتقادات را خواهد گفت. اما اگر مجدداً به او بگوییم: شکایت نکن، فقط درخواستت رو بگو، خواهیم دید که فقط چند درخواست روشن و ساده بیشتر نخواهد داشت.
ما از زوجین میخواهیم که در یک محیط مناسب بنشینند و ابتدا یکی از زوجین، تمام درخواستهای خود را بگوید و سپس بگوید حرفم تمام شد، حالا نظر خودت را درباره درخواستهای من بگو. خیلی تکنیک سادهای است. اما معجزه میکند.
اگر زوجین بجای شکایت، انتقاد، سرزنش و تهدید که فقط باعث دوری از یکدیگر و کاهش عشق و علاقه میشود، فقط درخواستهای روشن و کوتاه خود را بدون سرزنش و شکایت و زیر سئوال بردن شخصیت طرف مقابل ارائه دهند، بهتر خواهد بود.❤️زندگیتون پر از عشق
❤️هم دلی❤️
🍃🌸🍃 💑همسران موفق💑 💕برای اینکه همیشه عاشق بمانید💕 🍃
🍃🍃🍃🍃🌸
#همسرداری
#مهم
💑همسران موفق💑
💕برای اینکه همیشه عاشق بمانید💕
💜با طرف مقابلتان مثل یک مشتری برخورد کنید.
یکی از کلید های همیشه عاشق ماندن این است که با همسرتان همان طوری برخورد کنید که در کارتان با یک مشتری جذاب و زیرک برخورد می کنید. با همسرتان طوری برخورد کنید که انگار "مهم ترین مشتری شرکتتان" است و شما مامور شده اید مسئول کارهای او باشید.
💜راحت ببخشید
بخشش،کلید آرامش،خوشبختی و دل خوشی است. یکی از قانون های بزرگ خوشبختی در رابطه تان این است که به خاطر چیزی که اتفاق افتاده و تغییرش هم نمی توان داد ،ناراحت یا عصبانی نمانید.
💜زود و زیاد گذشت کنید
درست همانطور که زمین و میز منزلتان را تمیز نگه می دارید،میز ذهنتان را هم تمیز نگه دارید. اگر اتفاقی افتاد که برایتان ناراحتی ایجاد کرد، می توانید احساساتتان را "واضح و رک" بگویید و بعد "رهایش" کنید.
💜گله هایتان را تلنبار و مخفی نکنید. چیزی را از گذشته پیش نکشید و بعدا به روی همدیگر نیاورید.
❤️صفورا هستم محتاج دعای خیر شما
❣ آقا متاهل شدی با مجردی خداحافظی کن!
❌ مرد نباید خیال كند
چون میرود توی كوچه و بازار
با این و آن سر و كلّه میزند
یك شاهی ـ صنّار پول میآورد خانه
همه چیز مال اوست؛نه❗️
📌آنچه او میآورد نصف موجودیِ همه این خانواده است.
✅ نصف دیگر این خانم است
🎯اختیارات خانم
🎯كدبانویی خانم
🎯رأی و نظر
🎯نیازهای روحی خانم
📌اینها را باید رعایت كند.
❌ این طور نباشد كه مرد چون در دوران مجردی ساعت ده شب میآمده خانه پدر و مادرش حالا هم كه زن گرفته این طور ادامه بدهد؛ نه❗️
📌حالا باید ملاحظه همسرش را بکند
❤️هم دلی❤️
#سرگذشت_یک_زندگی🤝♥️ #بیراهه #پارت32 . خوب یادمه وقتی از آرایشگاه بیرون اومدم و احمد رو دیدم اشک شو
#سرگذشت_یک_زندگی🤝♥️
#بیراهه
#پارت33
.
حدود یکماهی از ازدواج ما گذشت و احمد واقعا اونطور که توی عقد نشون میداد صاف و پاک بود و حتی شاید بهتر هم.بعد از عروسی احمد دیگه تهران نرفت برای کار چون هم دوریش برای من سخت بود هم درامد زیادی نداشت که بخواد اونجا خونه اجاره کنه و طوری بود که ما شرایط ماه عسل هم نداشتیم و به همین خاطر برادر دوم احمد یعنی شاهین که خرم آباد زندگی و کار میکرد بهش زنگ زد و گفت پاشو بیا اینجا سر کار و احمد هم رفت که شرایط رو بررسی کنه و بعد در صورت مساعد بودن اوضاع بیاد و منو ببره. بعد از چند روز احمد اومد و گفت بیا بریم خرم آباد هم به خونه شاهین سر بزنیم هم ماه عسلمون بشه و هم دقیق بررسی کنم ببینم کاری میگه خوبه یا نه. همینطورم شد و من و احمد به قصد ماه عسل رفتیم خونه شاهین که ای کاش نمیرفتم! توران زن شاهین فوق العاده اب زیر کاه و موذی بود و پشت پرده کارهایی میکرد که به عقل کسی نمیرسید ولی من ساده بودم و فکر میکردم خوبه بنابراین بهش اعتماد داشتم. روز اولی حسابی مثل مهمون ازمون پذیرایی کرد ولی روزای بعد دیگه کنایه وار میگفت که باید کمکش کنم و منم زن تنبلی نبودم به همین خاطر حسابی کمک میکردم و احمد هم صبح ها با شاهین می رفتن و برای پیدا کردن کار و عصرها هم میرفتیم بیرون و میگشتیم و بالاخره روز سوم احمد با خوشحالی اومد و گفت شغل مناسبی پیدا کرده و انگار شاهین سفارشش رو کرده بود! خلاصه چند روزی موندیم و برگشتیم روستا که احمد گفت تصمیمش برای رفتن به خرم آباد جدی هست و گفت اول من میرم مدتی می مونم بعد میام و تو رو میبرم! وای این حرفش برام سخت بود چون من تو اون خونه غریب بودم و اونطوری اون یکماهه برام مشخص شده بود فقط کلثوم خانم هوای منو داشت و محمود آقا که کلا کاری به کسی نداشت و ماندانا و مینا هم که از همین اول کار مشخص بود میخوان باهام نسازند ولی من ذاتا صبور بودم و سعی میکردم در برابر نیش و کنایه هاشون سکوت کنم و کار خودمو بکنم هرچند چند باری کلثوم خانم بهشون تشر زد که زبون درازی نکنید اما خوب من میدونستم اونها بچه هاش هستن و قطعا اتفاقی بیافته توی تیم اونهاست به همین خاطر سعی میکردم صبوری کنم و امیدوار باشم کار احمد به سامان میرسه تا خونه ام جدا بشه و راحت بشم. چند بار به احمد گفتم عزیزم بزار منم باهات بیام و بعد با هم برمیگردیم و وسایل رو میبریم که احمد گفت دورت بگردم میخوام برم خونه مردم یعنی اونجا من یکماهی مهمون هستم دیگه زشته دوتایی بریم!
.
جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و...
با جون و دل میشنوم🥺👇
🧚♀🕊 ♥️ @Delviinam
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
✦𝐉𝐨𝐢𝐧⇝︎ 𐏓@HammDeli