📸 سنگ مزار جدید سردار #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🌹سنگ جدید مزار مطهر حاج قاسم سلیمانی، سنگ سابق مرقد مطهر #امام_حسین علیه السلام است که از #کربلا به #کرمان منتقل و پس از صیقل دادن آماده شد.
🔰 #همسفر_شهدا
✅سید قاری #قرآن بود. بعد از اولین سفر #کربلا شروع به مداحی کرد. ابتدا فقط #زیارت_عاشورا میخواند. کمکم اشعار دیگر مداحان را به همان سبک میخواند.
✳️در سفرهای زیارتی، در مراسمات جشن و... میخواند. از دیگر مداحان هم برای جلسات دعوت میکرد. سید با شروع به کار #هیئت_رهروان_شهدا مداحی هیئت را هم انجام میداد.
❇️از ذکر ویاد #شهدا در جلسات هیئت غافل نمیشد. در پایان عزاداریها اشعار زمان جنگ یا اشعاری به همان سبک میخواند.
🌷 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی
🔰 #همسفر_شهدا
✅مادر سید ماهیانه مبلغی از حقوق پدری را به او میداد. سید هم سعی میکرد با همان مبلغ امورات خود را بگذراند.
❇️مبالغی را که از شهریه #حوزه یا از #منبرها و... دریافت میکرد در یک صندوق #قرض_الحسنه واریز میکرد تا به نیازمندان #وام پرداخت شود.
✳️سید از این طریق به بسیاری از دوستانش وام داد تا عازم #کربلا شوند.
🌷 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی
🔰 #همسفر_شهدا
✅ #چفیه عربی زیبایی داشت که از #کربلا آورده بود. خیلی بهش علاقه داشت. در بیشتر اردوها همراهش بود. یکی از بچهها گفت: آقا سید میتونم چفیه شما را تا شب نگه دارم.
❇️سید چفیه را داد. شب بود که اون بنده خدا چفیه را آورد. سید گفت: این چفیه مال شماست. من به قصد #هدیه دادمش. شما هم قدر این یادگار کربلا را بدون.
🌷 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی
🔰 #همسفر_شهدا
✅سید برای رفتن به #هیئت و رسیدگی به کارهای #مسجد وسیله نداشت و خیلی اذیت میشد. برای همین تصمیم گرفت #موتور بخره. چهارصد هزار تومان پس انداز کرد.
❇️با خبر شد که کاروان #کربلا برای #عرفه ۸۸ ثبت نام میکنه. بچههای بسیج و مربیان مسجد را جمع کرد. با آنها صحبت کرد و قرار شد همگی با هم برن کربلا.
✳️پول موتور را بین بچهها پخش کرد تا پیگیر کار #گذرنامه باشند. هر چه داشت خرج بچهها کرد.
🌷 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی
🔰 #همسفر_شهدا
✅از #کربلا آمده بود. گفتم: بی معرفت تنها میری! یکدفعه دست کرد جیبش و گفت: این دویست هزار تومان را بگیر و برو دنبال کارهای کربلا!
❇️سال آخر نورانیت در باطن در چهره اش اثر کرده بود. خیلی نورانی شده بود. همیشه با #وضو بود.
🌷 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی
🔰 #همسفر_شهدا
🕊آخرین روزهای سید
✅تابستان ۸۸ بود. میگفت: دلم برای #شلمچه تنگ شده. دلم میخواد بریم #دوکوهه.
🔸می گفت کسی که دلش برای #کربلا و #بین_الحرمین تنگ می شه باید بره غروبهای #فکه رو ببینه! اونجا آدم یاد غربتهای آقا می افته.
❇️با اینکه #نوروز ۸۸ با بچه ها رفته بودیم #جنوب اما سید دوباره هوایی شده بود.
🔸رفت و با بچههای یکی از مساجد هماهنگ کرد. قرار شد پانزدهم مرداد حرکت کنیم. شب #نیمه_شعبان
✳️مادرش گفت: علیرضا، هوا گرمه، هوای جنوب #آلوده است. کجا میخوای بری! صبر کن هوا که بهتر شد برو!
🔸سید گفت: مادر، مگه رزمندهها تو گرما #جبهه نمیرفتند. مگه اونجا برای تفریحه! ما میریم اونجا که سختی بکشیم. #به_یاد_شهدا!
🌷 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی
🔰 #همسفر_شهدا
✅رفتیم #بهشت_زهرا سلام الله علیها. در سالن #غسالخانه بچهها ایستاده بودند و روضه #حضرت_زهرا سلام الله علیها میخواندند.
🔹بریز آب روان اسماء
🔸به جسم اطهر زهرا
🔹ولی آهسته آهسته ...
❇️کفن سید را آوردند. این کفن را دو سال قبل از #کربلا خریده بود. داخل کفن مقداری خاک و آشغال بود. باتعجب نگاه میکردم. دوستش گفت: سید کف حرم #امام_حسین علیه السلام را جارو کرد. بعد هم آنها را ریخت داخل کفنش!
🌷 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی
🔰 #همسفر_شهدا
✅هنگام #خاکسپاری بود و نگاه آخر. نگران شاگردان سید بودم. گفتم : اینها را ببرید عقب. طاقت ندارند. از صبح تا حالا اشک می ریزند. پس از یک ساعت، سید به خاک سپرده شد.
❇️یکی از طلبههای #حوزه همان موقع از راه رسید. خیلی عجیب ناله و گریه میکرد. خودش را میزد. بعد هم آمد جلو و خودش را روی مزار سید انداخت. حالت عادی نداشت. به یکی از دوستان گفتم: کمکش کنید. او را ببرید عقب.
✳️در حالتی که از خود بی خود شده بود آمد پیش من. گفت: سید خیلی حق گردن من داره من رو برد #کربلا ، من رو با #شهدا آشنا کرد. اما من...
🔸در حالی که گریه میکرد ادامه داد: امروز صبح میخواستم بیام برای تشییع. اما خیلی خسته بودم. خوابم بُرد. در عالم خواب سید را دیدم. آمد و فریاد زد: پاشو، گرفتی خوابیدی! #امیرالمومنین علیه السلام تشریف آوردند تشییع جنازه من!
🔹من هم از خواب پریدم. وقتی آمدم دیر شده بود. شما رفته بودید.
🌷 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی
هدایت شده از همسفر شهدا
🌸اگر به زیارت #کربلا رفتید سلام مرا به آقا برسانید و بگوئید ارباب غریب دلم برایتان تنگ شده بود.
🌼ولی دیدم پاسبانی از حریم خواهر و دخترتان بر من واجب تر است.
🔴👈راستی به جای من سفر #مشهد بروید که خیلی دلم تنگ است.
🌷 #شهید_علی_امرایی
🔰 #همسفر_شهدا
✍ #دل_نوشت سید :
✅مگر حتما باید جسم از بین برود. وقتی دنیا را خواسته های نفسانی و بی ارزش ببینیم آن وقت می فهمیم که برای هیچ و پوچ خودمان را به سختی می اندازیم.
✳️و به این نتیجه می رسیم که ما را برای بقا آفریدند، بقا یعنی زنده شدن، بقا یعنی هدف.
❇️بقا همان است که #شهدا برای رسیدن به آن کربلایی شدند. خیلی ها به یاد اربابشان از #تشنگی به #شهادت رسیدند.
🍃خیلی ها سر از بدنشان جدا شد. خیلی حتی جسمشان نیز برنگشت. چرا که #گمنامی و مخفی بودن یکی از راه های رسیدن به بقا است.
🍃بقا همانست که #حسین_ابن_علی علیه السلام برای اثبات آن راهی #کربلا شد. و به خاطر آن سرش بر روی نیزه ها رفت. آری بقا یعنی اینکه سر بریده #قرآن بخواند.
🍃خواست بگوید: ای مردم اگر دین ندارید #آزاده باشید. آن زمان هم مردم در بازی دنیا راه خود را گم کرده بودند. همانند این دوران که از بعضی وقتی سوال می کنیم هدف چیست؟ می مانند.
🍃مگر حسین ابن علی علیه السلام به شهادت رسید که ما گریه کنیم و بر سینه بزنیم!؟
🍃آری گریه کردن و بر سینه زدن خوب است اما نمی دانیم چه سود!
🍃نوکری واقعی یعنی ادامه راه #امام_حسین علیه السلام و چه زیبا گفت: #شهید_آوینی :
🍃"چه جنگ باشد و نباشد را من و تو از کربلا می گذرد."
🍃یعنی اینکه: #کل_یوم_عاشورا و #کل_ارض_کربلا و این سخنی است که پشت شیطان را می لرزاند.
🍃پس ما برای رسیدن به هدفمان زمان و مکان نمی شناسیم. هر جا که باشیم کربلایی می شویم و #عاشورا به پا می کنیم.
✍سید علیرضا مصطفوی
🌷 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی
هدایت شده از همسفر شهدا
🌷 #شهید_حجت_اصغری_شریبانی
🍃ولادت : ۶۷/۱/۱ - ورامین
🍂شهادت: ۹۴/۸/۱ - حلب
🍁آرامگاه: ورامین - گلزار شهدای امامزاده شعیب فیروز آباد
🌸چه زیبا فرمود #خمینی کبیر که راه #قدس از #کربلا می گذرد و این جمله هر زمانی بیشتر نمود پیدا می کند که هرسال #اربعین پرچم های سپاه خراسانی این نکته نورانی امام (ره) را یادآوری می کند.
🌺در زمان #فتنه ها گوش به فرمان #رهبر باشید و مطیع امر ولی خود باشید و نگذارید حرف ولی امر، زمین بماند.