eitaa logo
حقیق
7.2هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
862 ویدیو
116 فایل
حقیق به معنی شایسته و لایق برگرفته از آیه شریفۀ «حَقِيقٌ عَلَىٰ أَنْ لَا أَقُولَ عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ» اعراف ۱۰۵ مرجع ترویج و تبیین فرهنگ و معارف اصیل اسلامی ارتباط @H_chegeni کانال روبیکا : https://rubika.ir/haqiq_center
مشاهده در ایتا
دانلود
🔖 📚 💓 🦋 9️⃣1️⃣ 💌 تکیه زده به درخت کاج توی حیاط بیمارستان، ایستاده بود و به روزهای نامعلوم پیش رو فکر می‌کرد. نمی‌دانست باید خوشحال باشد یا ناراحت؟ معجزه بود یا بلای ناگهانی؟ برگه آزمایش را از ترس خورد کرده و توی همان سطل زباله استیل آزمایشگاه ریخته بود. یعنی همین که نتیجه را دیده و مطمئن شده بود، لرز به جانش افتاد. برگه را پرت کرد اما دوباره برداشت و دست کم پنج بار پاره‌اش کرد. مسخره بود اما واهمه داشت که نکند به دست کسی بیفتد که نباید! مثبت بود... و می‌دانست که نمی‌تواند موضوع به این مهمی را از اوضاع بهم ریخته‌ی جدیدش منها کند. هرچند ارشیا همچنان زنگی نزده بود اما نمی‌خواست بیشتر از این دور از هم بمانند. مجبور بود فعلا وانمود کند به شبیه همیشه بودنش. ذهنش پر بود از کشمکشهای یک نفره. ارشیا هنوز سرد بود. لیوان آبمیوه را روی عسلی گذاشت و گفت: _لیمو شیرین داره. زودتر بخور تا تلخ نشده. _برای من همه چیز تلخ شده. داشت نگاهش می‌کرد. لیوان را برداشت و کمی چشید. هنوز مردد بود برای باز کردن سر صحبت که موبایلش زنگ خورد. با دیدن شماره قلبش ریخت. بازهم دردسر. شوهرش پرسید: _چرا برنمی‌داری؟ با استرس گفت: _مه لقاست ارشیا سرش را تکان داد و دستش را دراز کرد. می‌خواست خودش جواب مادرش را بدهد تا جنگ و دعوا راه نیفتد، مثل همیشه. اما ریحانه یاد حرف زری خانم افتاد:"از حریم زندگی خودت و همسرت دفاع کن. تو گناهی‌ نکردی که نگران باشی. هیچ‌وقت هم انقدر مظلوم نشو که دیگران بهت ظلم کنند". به چشم‌های ارشیا خیره شد و گوشی را برداشت. دیوانه شده بود انگار. ارشیا انگار به صحنه‌ی حساس فیلم رسیده باشد بی‌حرکت خیره‌اش شده بود. صدای بلند و نیمه عصبی مادرشوهرش توی فضای اتاق پیچید: _الو... همیشه باید دو ساعت منتظر باشم تا این ماس ماسک رو جواب بدی؟ سعی کرد محترمانه برخورد کند: _ببخشید، سلام. _هیچ معلوم هست تهران چه خبر شده؟ ارشیای من کجاست؟ ما تازه باید بفهمیم چه بلایی سرش اومده؟ مه‌لقا زد زیر گریه‌. جوری‌که حتی ریحانه هم اگر نمی‌شناختش، احساساتی می‌شد. نفس عمیقی کشید و گفت: _خداروشکر حالا یکم بهتره. خطر رفع شده. _بعد از سه بار اتاق عمل رفتن تازه میگی بهتر شده؟ خب حق هم داری. تو که مادرش نیستی تا دلت بسوزه، حتما الانم دستت بنده خمیر و ترشی و مرباهات بوده نه پسر بدبخت من! حس می‌کرد رگ‌های سرش کشیده می‌شود. دلش می‌خواست معذب نباشد و راحت حرف بزند. ناخواسته لحنش برای جواب دادن، تند شد. _شما دستتون بند چی بوده که بعد از این همه وقت و سه بار اتاق عمل رفتن تازه یاد پسرتون افتادید؟ لحظه‌ای سکوت شد و بعد دوباره صدای جیغ مه‌لقا بود که پیچید. ادامه_دارد... 🔜 ✍️ 📨 ⛱با حقیق هـمـراه باشـیـد 🏴@haqiq_center
🌱اندکی درنگ ﺑﻌﻀﯽ ﭼﯿﺰﺍ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﺜﻞ ﺯﺭﺷﮏ ﻭ ﭘﻠﻮ ﻣﺜﻞ ﻣﺎﺳﺖ ﻭ ﺧﯿﺎﺭ ﻣﺜﻞ ﭘﻨﯿﺮ ﻭ ﮔﺮدو ﺍﻣﺎ ... ﺑﻌﻀﯽ ﭼﯿﺰﺍ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﻮﺩﻧﺸﻮﻥ ﺣﺎﻝ ﺁﺩﻡ ﺭﻭ ﺑﻬﻢ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﻣﺜﻞ ﻧﻮﻥ ﺧﺎﻣﻪ ﺍﯾﯽ ﻭ ﺗﺮﺷﯽ ﻣﺜﻞ ﻟﻮﺍﺷﮏ ﻭ ﮐﺎﭘﻮﭼﯿﻨﻮ ﻣﺜﻞ ﺷﯿﺮ ﻭ ﻧﻮﺷﺎﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺎ ﺁﺩﻣﺎ ﻫﻢ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭﻩ ﺑﺎ ﺑﻌﻀﯿﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺑﯿﻢ ﺑﺎ ﺑﻌﻀﯿﺎ ﯾﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﺍﻣﺎ ﺑﺎ ﺑﻌﻀﯿﺎ ﺍﺻﻼ ﺟﻮﺭ ﺩﺭ ﻧﻤﯿﺎﯾﻢ ﭘﺲ ﺗﻮﯼ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺁﺩﻣﺎﯼ ﺍﻃﺮﺍﻓﻤﻮﻥ ﺩﻗﺖ ﮐﻨﯿﻢ ﺗﺎ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﻬﻢ ﻧﺰﻧﯿﻢ اگه یه نفر حس تورو نمی فهمه بذارش کنار، مهم نیست، اون وصله ی تو نبوده! ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌ ⛱با حقیق هـمـراه باشـیـد @haqiq_center
🌁 عکس نوشت 💎 ‌ زندگی به سبک شهدا 🥀 سلام بر گلوی تشنه حسین(عليه‌السلام) ▪️شهید علی چیت‌سازان ➖قلاب آهنی رو انداخت روی یخ و کشید. ▫️ اولین قالب یخ رو از دهانه تانکر، انداخت توی آب. یه نفر از توی صف جماعت معترضش شد که از کله سحر تا حالا واستادم برا دوتا قالب یخ، مگه نوبتی نیست؟ ▪️علی گفت: «اول نوبت گلوی تشنه پسر فاطمه، بعد نوبت بقیه.» ➖با صاحب کارخونه یخ شرط کرده بود که شاگردی می‌کنه، خیلی هم دنبال مزد نیست، اما اول یخ تانکر نذری رو میده، بعد بقیه رو. خودش هم با خط نه چندان خوبش روی تانکر نوشته بود: «سلام به گلوی تشنه حسین (عليه‌السلام).» 🎙راوی: مادر شهید ⛱با حقیق همراه باشید 🏴@haqiq_center
💠من ثروت می‌خواهم خدایا چرا با وجودی که تلاش می‌کنم ثروتمند نمی‌شوم؟ 🌺 پیامبر(ص) با این پرسش شما پاسخ داده اند: 🔸متن عربی: پیامبر (ص): «قَالَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ إِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ عِبَاداً لَايَصْلُحُ لَهُمْ أَمْرُ دِينِهِمْ إِلَّا بِالْغِنَى وَ السَّعَةِ وَ الصِّحَّةِ فِي الْبَدَنِ فَأَبْلُوهُمْ بِالْغِنَى وَ السَّعَةِ وَ صِحَّةِ الْبَدَنِ فَيُصْلِحُ عَلَيْهِمْ أَمْرَ دِينِهِمْ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ لَعِبَاداً لَايَصْلُحُ لَهُمْ أَمْرُ دِينِهِمْ إِلَّا بِالْفَاقَةِ وَ الْمَسْكَنَةِ وَ السُّقْمِ فِي أَبْدَانِهِمْ فَأَبْلُوهُمْ بِالْفَاقَةِ وَ الْمَسْكَنَةِ وَ السُّقْمِ فَيُصْلِحُ عَلَيْهِمْ أَمْرَ دِينِهِمْ» ؛ 🔹ترجمه حدیث (بعضى از بندگان من افرادى هستند كه اصلاح امر دين آنها جز به غنی و گستردگى زندگى و صحت بدن نمى شود، از اين رو امر دين آنها را به وسيله آن اصلاح مى كنم و بعضى از بندگانم هستند كه امر دين آنها جز با نياز و مسكنت و بيمارى اصلاح نمى شود، لذا امر دين آنها را با آن اصلاح مى كنم و آنان را به وسيله آن مى آزمايم). 🔹داستانی آموزنده ➖ ثعلبة بن حاطب پيوسته از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) تقاضاى دعا براى مال فراوان مى نمود. پيغمبر(صلى الله عليه وآله) كه وضع حال و آينده او را مى دانست به او فرمود: «قَلِيلٌ تُؤَدِّي شُكْرَهُ خَيْرٌ مِنْ كَثِيرٍ لَا تُطِيقُهُ»؛ (مقدار كمى كه شكرش را بتوانى ادا كنى بهتر از مقدار زيادى است كه توانايى اداى حقش را نداشته باشى) آيا بهتر نيست به پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) تأسى بجويى و به زندگى ساده اى بسازى؟ اما ثعلبه دست بردار نبود. سرانجام پيامبر(صلى الله عليه وآله) در حق او دعا كرد و ثروت كلانى از طریق ارث به او رسيد؛ گوسفندانى خريد كه زاد و ولد فراوانى كردند آنچنان كه نگاهدارى آنها در مدينه ممكن نبود. ناچار به باديه هاى اطراف مدينه روى آورد و آنچنان سرگرم زندگى مادى شد كه بر خلاف رويه او كه در تمام نمازهاى پيغمبر(صلى الله عليه وآله) شركت مى كرد، نماز جماعت و حتى نماز جمعه را نيز ترك كرد. ➖پس از مدتى كه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مأمور جمع آورى زكات را به نزد او فرستاد تا زكات اموالش را بدهد، او نه تنها از پرداخت زكات خوددارى كرد؛ بلكه به اصل تشريع زكات نيز اعتراض نمود و گفت: اين چيزى مثل جزيه اى است كه از اهل كتاب گرفته مى شود، ما مسلمان شده ايم كه از پرداخت جزيه معاف باشيم. هنگامى كه اين خبر به پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) رسيد دو بار فرمود: «يا وَيْحَ ثَعْلَبَةَ»؛ (واى بر ثعلبه). ✍️ ⛱با حقیق هـمـراه باشـیـد @haqiq_center
📡 رسانه‌های دنیا چگونه خبر می‌زنند؟ ⛱با حقیق هـمـراه باشـیـد @haqiq_center
📸 رسانه‌های دنیا چطور خبر می‌زنند 💬نوام چامسکی در کتاب «مدل تبلیغاتی» ۵ فیلتر رسانه‌های غربی را برای زدن خبر و گزارش معرفی کرده. چامسکی معتقد است این ۵ فیلتر در انتشار اخبار این رسانه‌ها موثر است. 📲کانال مؤسسه فرهنگی رسانه‌ای استاد محمدحسین فرج‌نژاد: 📝 @FarajNezhad110
🔖رویکردها و روش‌های تبلیغی وهابیت 3️⃣ وهابیت بهره‎گیری از ظرفیت حج ▪️مؤسسات بسیاری همچون «مجلس الشوی للدعوه و الارشاد»، «مجلس الاعلی و الشئون الاسلامیه»، «رئاسه شئون الحرم المکی و الحرم المدنی»، «الجماعه الخیریه لتحفیظ القرآن الکریم» و... زیر نظر وزارت حج عربستان، در خدمت تبلیغ وهابیت، به‎ویژه در موسم حج هستند؛ بنابراین، وهابیت بیش از هر چیز، مرهون در اختیار داشتن امتیاز تولی‎گری حج است، به‎ویژه آنکه اغلب مسلمانان خارج از منطقۀ خلیج فارس، عربستان را جلوه‎گاه واقعی اسلام و وهابیان را به‏عنوان پرده‎داران خانۀ‎کعبه، دارای جایگاه والایی می‎دانند. آنان به‌خوبی از این فرصت بهره گرفته و در قالب‏هایی غیرحساسیت‎زا و به ظاهر عادی، مطامع و اهداف خود را پی می‎گیرند. ➖به‌طور مثال، «مکتب الوکلاء» که متصدی راهنمایی مدیران کاروان‏ها است، خود به مثابۀ مرکزی برای توزیع اقلام تبلیغی وهابیت عمل می‏کند. در اتوبوس‎های مربوط به حمل و نقل زوار، با پخش تلاوت‏هایی از قرآن‌کریم، به‌طور غیرمستقیم، همراهی وهابیت با قرآن به مخاطب القا می‎شود. 📚رویکردها و روش‌های تبلیغی وهابیت، ص 15-16 ادامه دارد ...🔜 ⛱با حقیق هـمـراه باشـیـد @haqiq_center
بیادِ 😭 تغییر داده نام تو ضرب المثل ها را من چای شیرین خورده ام،اما نمک گیرم! ⛱با حقیق هـمـراه باشـیـد @haqiq_center
ba karevane hosaini 08.mp3
3.38M
🎙 کتاب صوتی با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه(قسمت هفتم) 🔖 با موضوع: 💢 تاريخ دوران امامت امام حسين عليه السلام و پيش آمدهاي قبل و بعد از قیام عاشورا و شهادت امام تا بازگشت مجدد کاروان حسيني به مدينه. 📙انتشارات زمزم هدایت: @entesharat_zamzam_hedayat ⛱با حقیق هـمـراه باشـیـد @haqiq_center
🖥 امپریالیسم رسانه 📰 ۱۵۰۰ روزنامه 📄 ۱۱۰۰ مجله 📻 ۹۰۰۰ شبکه‌ی رادیویی 📺 ۱۵۰۰ شبکه‌ی تلویزیونی 📗 ۲۴۰۰ نشریه و....... ⬅️ تمامی اینها تحت مالکیت ۶ شرکت هستند. 🔷 شرکت GE: مالکیت یهودی + زیر شاخه‌ها 🔷 شرکت News Corp: مالکیت یهودی + زیر شاخه‌ها 🔷 شرکت Disney: مالکیت یهودی + زیر شاخه‌ها 🔷 شرکت Viacom: مالکیت یهودی + زیر شاخه‌ها 🔷 شرکت Time Warner: مالکیت یهودی + زیر شاخه‌ها 🔷 شرکت CBS: مالکیت یهودی + زیر شاخه‌ها ⛱با حقیق هـمـراه باشـیـد @haqiq_center
🔖 📚 💓 🦋 0️⃣2️⃣ 💌 لحظه‌ای سکوت شد و بعد دوباره صدای جیغ مه‌لقا بود که پیچید: _نه خوبه، انگار زبونت باز شده. ببینم نکنه با بی‌پول شدنش هوا برداشتت که اینطوری جواب منم می‌دی؟ _من بخاطر پول ازدواج نکردم که حالا با کم و زیاد شدن اسکناس‌های ارشیا دست و دلم بلرزه. _آفرین، پس بالاخره سختی‌های زندگی باعث شد اون روی‌ دیگه‌ت رو نشون بدی. انقدرهام مظلوم نیستی فقط آب ندیده بودی. با همین زبون که ما ندیده بودیم ارشیا رو از راه به در کردی؟ نه؟ _کاش شما هم یه روی قابل تحمل‌تر داشتید که پسرتون جذبتون می‌شد، نه اینکه فراری...! _اشتباه کردم که از اول بچه‌ام رو به امید خدا رها کردم. بخاطر نجات ارشیا از دست تو و بد شگونیتم که شده میام تهران. _بفرمایید که برای جنگ با من. وگرنه اگه بخاطر ارشیا دلسوزی می‌کردید که حالا تهران بودید تا ببینید به چه وضع و اوضاعی گرفتار شده. _احترام به بزرگتر تو فرهنگ نداشته‌ی خانوادت نبوده نه؟ _اگر بی‌حرمتی کردم معذرت می‌خوام ‌‌اما جوابِ های همیشه هوی بوده نه سکوتِ طولانی. خدانگهدار هنوز مه‌لقا خط و نشان می‌کشید که گوشی را با دست‌های لرزانش قطع کرد. از عکس‌العمل ارشیا می‌ترسید. موبایلش زنگ خورد، مشخص بود که مه لقاست. زیرچشمی ارشیا را نگاه کرد. در کمال ناباوری اخمش باز شده بود. شاید هم فقط خودش توهمی شده بود. زبانش‌ را روی لب‌های خشک شده‌اش کشید و گفت: _ببخشید. نمی‌خواستم بی‌احترامی بکنم اما‌... ارشیا با اشاره به موبایل گفت: _آبمیوه تلخ شد اما اگر جواب ندم مه‌لقا بیچارم می‌کنه. و موبایل‌ را برداشت. ریحانه نمی‌دانست خوشحال باشد یا نه‌؟ عجیب بود. یعنی ناراحت نشد از مکالمه‌ای که با مادرش داشت؟ شاید چون همیشه به او می‌گفت:"رابطه‌ی شما به من مربوط نیست. اگه مشکلی با مادرم داری خودت گلیمت رو از آب بیرون بکش‌" پس این بود منظورش حتما. اولین باری که منزل پدری ارشیا دعوت شد، مراسم عروسی اردلان بود. وقتی دید که ارشیا برای رفتن بی‌میل نیست، با همه استرسی که داشت و با وجود کنجکاوی‌ای که مزید بر علت شده بود، خودش را متقاعد کرد برای رفتن و بالاخره کابوس شب‌هایش حقیقت پیدا کرد. باورش نمی‌شد آن همه تجمل و فخرفروشی برای یک شب باشد. متمول بودن از ریزه کاری‌های زندگی‌شان هم پیدا بود. حتی در برخوردها هم همه چیز رعایت می‌شد. هر لحظه منتظر روبه‌رو شدن با مادر شوهر هنوز ندیده‌اش بود و بخاطر همین ترسی که سرتا پایش را گرفته بود ترجیح می‌داد از کنار همسرش تکان نخورد. اردلان خوش خنده و کمی شبیه به برادرش بود اما ابهتی که ارشیا داشت را در او ندید. از خوشحالی و رفتار متکبرانه‌ی عروس هم مشخص بود که پسند خود مه‌لقاست. انگار فقط او بود که خیلی غریبه وارد این خانواده شد. یعنی ارشیا این همه تفاوت فکری داشت با خانواده‌اش؟ آنقدر در فکر فرو رفته بود که حتی نفهمید ارشیا با چند نفر آن طرف سالن در حال خوش و بش کردن است. خوشحال بود که حداقل پدرش محترمانه و با روی باز تحویلش گرفته. اما حس خوبش به سرعت خراب شد. _پس ریحانه تویی ؟ نیم ساعت از آمدنش گذشته و هنوز مه‌لقا را ندیده بود. حالا خیلی سخت نبود حدس زدن اینکه زنی که رو به رویش ایستاده و با نفرت نگاهش می‌کرد همان مه‌لقاست. ادامه_دارد... 🔜 ✍️ 📨 ⛱با حقیق هـمـراه باشـیـد 🏴@haqiq_center
. 🌱اندکی درنگ 🔹ما به محيط‌مان عادت می‌كنيم! 🔴 قانونى داريم كه هميشه ثابت است: 🔹اگر با آدم‌های بدبخت نشست و برخاست کنید، کم کم به بدبختی عادت می‌کنید و فکر می‌کنید که این طبیعی است. 🔹اگر با آدم‌های غرغرو همنشین باشید عیب جو و غرغرو می‌شوید و آن را طبیعی می‌دانید. 🔹اگر دوست شما دروغ بگوید، در ابتدا از دستش ناراحت می‌شوید ولی در نهایت شما هم عادت می‌کنید به دیگران دروغ بگویید 🔹و اگر مدت طولانی با چنین دوستانی باشید، به خودتان هم دروغ خواهید گفت. 🔹اگر با آدم‌های خوشحال و پر انگیزه دمخور شوید شما هم خوشحال و پرانگیزه می‌شوید و این امر برایتان کاملا طبیعی است. 🔴تصمیم بگیرید به مجموعه افراد مثبت ملحق شوید وگرنه افراد منفی شما را پایین می‌کشند و اصلا متوجه چنین اتفاقی هم نمی‌شوید. ⛱با حقیق هـمـراه باشـیـد @haqiq_center
🌁 عکس نوشت 💎 ‌ زندگی به سبک شهدا 🥀 اول زیارت عاشورا ▪️شهید حاج یداله کلهر ➖سفارشش نماز اول وقت بود. بعد از نماز هم کار همیشگی‌اش خوندن زیارت عاشورا؛ حتی اگه مهمونی بود یا کار داشت یا موقع غذا بود تا زیارت عاشورا نمی‌خوند نمی‌اومد. ▪️شب عاشورا یا توی مراسم دعا گریه‌اش دیدنی بود. طوری گریه می کرد که همۀ بدنش می‌لرزید. توی عزای امام حسین(عليه‌السلام) سیاه می‌پوشید و صف اول سینه می‌زد. ▫️ خیلی‌ها عاشق عزاداری‌اش بودند. وقت نوحه‌خونی و عزاداری کارشون شده بود نشستن کنار حاجی؛ بلکه از حالت‌های معنویش تأثیر بگیرند. 🎙راوی: خاطرات شفاهی خانواده و دوستان شهید ⛱با حقیق همراه باشید 🏴@haqiq_center
. 🌱 اندکی درنگ ☑️ صــــرفا برای عبرت...!! 🔹بعد از واقعه عاشورا حدوداً ۳۵ هزار نفر در یاری اهل بیت کشته شدند ولی اصلا ارزش کار اون ۷۲ نفر رو نداشت 🔸گروه اوّل توابیّن بودند؛ 🔻همون‌هایی که روز عاشورا سکوت کردند، بعد از شهادت همگی قیام کردند تقریباً همه کشته شدند. ۵۰۰۰ نفر 🔹گروه دوّم مردم مدینه بودند؛ 🔻بعد از عاشورا قیام کردند همگی کشته شدند حدود ۱۰ هزار نفر. یزید گفت: لشکری که به مدینه حمله کنه، سه روز جان و مال و ناموس مردم مدینه برايش حلاله. 🔹گروه سـوّم مختار بود که بعد از جنگ‌های فراوان و کشته شدن حدود ۲۲ هزار نفر. گر چه قاتلان امام مظلوم (علیه السلام) را قصاص کرد 1️⃣ مردمی که در مدینه هنگام خروج امام حسین (ع) همراهیش نکردن 2️⃣ مردمی که هنگام ورود امام حسین (علیه السلام) به کوفه کمکش نکردند... 👈 همه بعدها به کمک امام رفتند... امام سجاد (علیه السلام) هم استقبال خاصّی از این حرکت‌ها نمی‌کردند. «.» 🔻حدود ۳۵ هزار نفر کشته شدند امّا دیر شده بود. 👌خیلی فرق هست بین اون ۷۲ نفری که به موقع به یاری امامشون رفتند...! ⚠️ ما باید مراقب باشیم که از امام خودمون عقب نیفتیم. الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مارِقٌ، وَالْمُتَاَخِّرُ عَنْهُمْ زاهِقٌ وَاللّازِمُ لَهُمْ لاحِقٌ 🔻هر که بر ایشان تقدم جوید از دین بیرون رفته و کسى که از ایشان عقب ماند به نابودی گراید. ⛱با حقیق هـمـراه باشـیـد @haqiq_center
29.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 کاری از مرکز فضای مجازی 📽 مجموعه کلیپ ➖هزینه فایده مقاومت و سازش 🎞 قسمت اول: گفتمان انقلاب اسلامی 🎙دکتر محمدی ⛱با حقیق همراه باشید 🔻 @haqiq_center
🔖رویکردها و روش‌های تبلیغی وهابیت 4️⃣ وهابیت و عوام‎گرایی و طرح مباحث عرفی ▪️ بررسی نامه‎ها و خطابه‎های محمد بن عبدالوهاب حاکی از آن است که مهم‎ترین عامل موفقیت وی در مقایسه با ابن‎تیمیه، عرفی‎گرایی و سخن‌گفتن به زبان عامۀ مردم و ساده‏گویی محمد بن عبدالوهاب است. ➖در این عوام‎گرایی، استدلال و برهان، جای خود را به جدل و مغالطه داده است. از باب نمونه، می‏توان به بحث‎های نام‎گذاری و نیز ازدواج فرزندان ائمه به نام‏های مشابه نام خلفا و نیز ازدواج فرزندان آنان با خلفا و افرادی هم‏راستای مکتب آنان اشاره کرد. ▫️وهابیت، این مباحث را که دارای بستر تاریخی است و صحت و سقم و کم و کیف آن‎ها باید با روش تاریخی بررسی شود، به مباحث عرفی بدل کرده و آنان را در ادبیاتی متناسب با فرهنگ و سنت امروز با زبانی عامه‏پسند با مسئلۀ حب و بغض گره زده و غرض‏ورزانه آن‎ها را مصادره به مطلوب می‏کند. 📚رویکردها و روش‌های تبلیغی وهابیت، ص 16-17 ادامه دارد ...🔜 ⛱با حقیق هـمـراه باشـیـد @haqiq_center
ba karevane hosaini 08(1).mp3
3.38M
🎙 کتاب صوتی با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه(قسمت هشتم) 🔖 با موضوع: 💢 تاريخ دوران امامت امام حسين عليه السلام و پيش آمدهاي قبل و بعد از قیام عاشورا و شهادت امام تا بازگشت مجدد کاروان حسيني به مدينه. 📙انتشارات زمزم هدایت: @entesharat_zamzam_hedayat ⛱با حقیق هـمـراه باشـیـد @haqiq_center
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گول نخورید کل رسانه همینه دستکاری ادراکی، محاسباتی، شناختی گووووول نخوووورید باورنکنید رسانه همش همینه مگر اینکه با سند و مدرک متقن، خلافش ثابت بشه ⛱با حقیق هـمـراه باشـیـد @haqiq_center
🔖 📚 💓 🦋 1️⃣2️⃣ 💌 کاش تنها نبود. ایستاد و با احترام و اضطراب سلام کرد. نیشخندی تحویل گرفت و زیر نگاه خریدارانه مادرشوهرش که سرتا پایش را خوب برانداز می‌کرد، گر گرفت. مه‌‌لقا یک تای ابرویش را بالا برد و گفت: _فکر نمی‌کردم جرات اومدن داشته باشی. ببینم توقع خوش‌آمد که نداری؟ چه باید می‌گفت؟ انگار لال شده بود. مه‌لقا با دست به سمتی اشاره کرد و با تمسخر ادامه داد: _بعید می‌دونم با چادر سیاه بخوای تا ته مراسم بشینی. اینجا عروسیه نه عزا... اتاق پرو ته سالنه. ناخودآگاه دستش را بند چادرش کرد. موقع آمدن نمی‌دانست عروسی مختلط است و خانوم‌ها با چنین وضعی جولان می‌دهند. از دست بی‌فکری ارشیا حسابی کفری بود. با استرس چشم چرخاند اما پیدایش نکرد. مجبور شد برای رهایی از دست مه‌لقا راهش را سمت اتاق پرو کج کند. مردد بود. چادر مشکی‌اش را انداخت روی صندلی و چادر تا زده‌ی سفیدش را از کیف درآورد. حتی با اینکه کت و دامنش کاملا پوشیده بود اما اصلا دلش نمی‌خواست توی چنین مجلسی باشد چه برسد که بدون چادر و... _یعنی انقد پاستوریزه‌ای؟ سر بلند کرد. دختر جوانی را دید که تقریبا چسبیده به مه‌لقا و در برابرش قد علم کرده بود. _می‌بینی نیکا جان؟ پسرم این بار چشم بازار و کور کرده. _هه. چی بگم عمه جون. چشمام داره از تعجب می‌زنه بیرون. شنیده بودم رفته سراغ یه دختر بی‌اصالت خونه‌نشین اما فکر نمی‌کردم طرف در این حد شوت باشه. انقدر جملات دختر و مه‌لقا با سرعت رد و بدل می‌شد که مخش به دنگ و دنگ افتاده و دهانش باز مانده بود. _می‌بینی دختر جون‌؟ حتی عارم می‌شه به این جماعت بگم که عروس این خونه یکی مثل تو شده. ببینم تو که لچک می‌کشی سرت و ده مدل چادر زاپاس داری برای هر دقیقه‌ت، خدا و پیغمبرم سرت می‌شه؟ نه؟ وجدانت درد نمی‌گیره از اینکه ارشیا رو از همه‌ی سهم و خوشی‌هاش محروم کردی؟ حق پسر من همچین عروسی‌ای بود و همچین عروسی. نه تو که هیچ‌وقت نفهمیدم چطور رگ خوابش رو توی دست گرفتی و گولش زدی. البته اعتراف می‌کنم که خوب زرنگ بودی. خیلیا قبل از تو سعی کردن و نشد؛ ولی خب همه که از جنس شما نیستن تا قاپ زنی بلد باشن. حس می‌کرد یکی از رگ‌های پشت سرش را می‌کشند. از شنیدن توهین‌های بی‌پروایش در حال مردن بود. _کاش لااقل بر و رویی داشتی که مطمئن می‌شدم از نیکا سرتری. ولی امشب ناامید شدم و البته خوشحال. شنیدم هیچ ویژگی خاصی هم نداری که چشم‌گیر باشه. خب ارشیا اگه با اختر هم ازدواج می‌کرد غذاهای خوشمزه می‌خورد. ولی اشکالی نداره. آدم تا وقتی بدی رو تجربه نکنه و دل‌زده نشه قدر خوشی رو نمی‌دونه. بهرحال خیلی شاد نشو عزیزم. به یه سال نکشیده توام مثل نیکا دلش رو می‌زنی و باید راهت رو بکشی و برگردی همون جایی که توش بزرگ شدی. از این خوشی زودگذر خیلی استفاده کن. سواستفاده کن! صدای تق‌تق پاشنه‌های کفش نیکا هرچه نزدیک‌تر می‌شد، ضربان قلبش شدت می‌گرفت. تابحال این حجم از آرایش و گریم و حتی اعضای زیر تیغ رفته‌ی صورتی را از این فاصله‌ی نزدیک ندیده بود. چشم در چشم هم ایستاده بودند و انگار زمان را روی دور کند زده بود کسی. _منو بکن آینه‌ی عبرتت. من دختر داییش بودم اما راه افتاد و آبرومو برد، هم‌خون بودیم و روم دست بلند کرد. استخون همو نباید دور می‌ریختیم و پسم زد. من که همه چی تموم بودم شدم این. تو دقیقا به چیت می‌نازی؟ هوم؟ واقعا روبه‌روی نیکا بود. زن قبلی ارشیا.... ادامه_دارد... 🔜 ✍️ 📨 ⛱با حقیق هـمـراه باشـیـد 🏴@haqiq_center
. 🌱اندکی درنگ 🔹ما به محيط‌مان عادت می‌كنيم! 🔴 قانونى داريم كه هميشه ثابت است: 🔹اگر با آدم‌های بدبخت نشست و برخاست کنید، کم کم به بدبختی عادت می‌کنید و فکر می‌کنید که این طبیعی است. 🔹اگر با آدم‌های غرغرو همنشین باشید عیب جو و غرغرو می‌شوید و آن را طبیعی می‌دانید. 🔹اگر دوست شما دروغ بگوید، در ابتدا از دستش ناراحت می‌شوید ولی در نهایت شما هم عادت می‌کنید به دیگران دروغ بگویید 🔹و اگر مدت طولانی با چنین دوستانی باشید، به خودتان هم دروغ خواهید گفت. 🔹اگر با آدم‌های خوشحال و پر انگیزه دمخور شوید شما هم خوشحال و پرانگیزه می‌شوید و این امر برایتان کاملا طبیعی است. 🔴تصمیم بگیرید به مجموعه افراد مثبت ملحق شوید وگرنه افراد منفی شما را پایین می‌کشند و اصلا متوجه چنین اتفاقی هم نمی‌شوید. ⛱با حقیق هـمـراه باشـیـد @haqiq_center