💎💎💎 چگونه جناب عزرائیل را مدیون خود کنیم تا هنگام مرگ جبران نماید؟
مرحوم آیت الله تولاّیی خراسانی در سخنرانی های خود می فرمود:
مرحوم حاج آقا حسين قمی، استاد من بود. پنج شش سال پيش ایشان درس خواندم. مرد بزرگوارى بود. به عزرائيل باج ميداد. يعنى وقتى حرم مي رفت، براى عزرائيل، نيابت مي كرد. عن جناب عزرائيل: «السّلام عليك يا علىّ بن موسى». مي فرمود: اينها جلو چشم عزرائيل را مي گيرد. (سخنرانیهای مسجد ملک، روز بیست و دوم ماه رمضان، 1382 قمری)
مرحوم آیتالله حاج آقا حسین قمی، مرد خیلی شیرینی بود و هم متدیّن و متّقی و تر و تازه. ملاّ خوب است تر و تازه و شیرین و ملیح باشد، و ایشان، این طوری بود. آن مرحوم وقتی به حرم حضرت رضا علیه السلام مشرّف می شد، یک زیارتِ مختصر برای خودش می خواند، بعد شروع میکرد به نیابت، «نیابةً عن ابی»، به نیابت پدرش می گفت: «سلام الله علیك یا ابالحسن یا علیَّ بنَ موسی الرّضا». به نیایت مادرش، به نیابت معلّمش، به نیابت همسایه اش، نیم ساعت می نشست و به نیابت این و آن، آن وقت به نیابت حضرت عزرائیل می گفت: «سلامُ اللهِ عَلَیكَ یا ابالحسن».
می پرسیدند: برای حضرت عزرائیل هم نیابت می کنید؟ می فرمود: بله، ما با او سر و کار داریم، یک روزی، ریش ما به دست او است، از حالا باید او را مدیون کنیم. این زیارتِ نیابتی جلوی چشم او را می گیرد، موقع مرگ، بر ما سهل و آسان می گیرد. این حرف خیلی اساسی است، شوخی نگیرید.» (سخنرانیهای مسجد جامع زاهدان، روز سوم ماه رمضان 1390 قمری)
✅عزیزان و سروران گرامی! ما می توانیم از این دستورالعمل جالب استفاده کنیم و به غیر از جناب عزرائیل و فرشتگان مرگ، برای فرشتگان نکیر و منکر، فرشتگان کرام الکاتبین، فرشتگان عرش الهی، چهار فرشته مقرّب الهی (جناب جبرائیل، جناب اسرافیل، جناب میکائیل و جناب عزرائیل)، فرشتگان مستقر در حرم 14 معصوم علیهم السلام و ... اعمال خیر و نیکو هدیه نماییم و پاداش این عمل را به مولایمان امام عصر علیه السلام تقدیم نماییم.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
💗 @haram110
✴️ دوشنبه 👈 29 اردیبهشت 1399
👈24 رمضان 1441👈18 می 2020
🕌مناسبت های اسلامی.
🌙🌟احکام اسلامی و دینی.
📛تقارن نحسین صدقه صبحگاهی رفع نحوست کند..
📛ازمسافرت پرهیز شود.
📛دیدارها نیز خوب نیست.
👶مناسب زایمان نیست.
🤒بیماری که امروز مریض شود ازارش زیاد است.
🛫 مسافرت مکروه است اگر ضروری است حتما همراه صدقه باشد.
👩❤️👩حکم مباشرت امشب.
مباشرت شب سه شنبه مستحب و فرزند ان دهانی خوشبو دارد نرم دل و پاک زبان است. ان شاءلله.و برای سلامتی نیز مفید است.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓انجام اموری از قبیل:
✳️غرس اشجار.
✳️ختنه نوزاد.
✳️و شکار نیک است.
🔲این مطالب یک سوم مطالب کتاب سررسید همسران است برای استفاده از اختیارات بیشتر به تقویم همسران مراجعه گردد.
💇♂ طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری باعث اصلاح امور است.
🔴 #خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری،باعث دفع صفرا است.ان شاءالله.
🔵 دوشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز
مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد.
👕 دوشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود.
✴️️ وقت #استخاره در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
❇️️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه #یا لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد
💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_حسن_علیه_السلام و #امام_حسین_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
😴تعبیر خواب
شب سه شنبه اگر کسی خواب ببیند
تعبیرش از ایه 25 سوره مبارکه فرقان است.
ویوم تشقق السماء بالغمام و نزل الملائکه تنزیلا...
و از معنای ان استفاده می شود که برای خواب بیننده امر ناخوشی پیش اید و حرفهای ناخوش و گفتگوی ناخوشی را شاهد باشد..ان شاءالله. شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
🌸زندگیتون مهدوی🌸
هدایت شده از حرم
4_5947498285743736268.pdf
107.7K
هدایت شده از حرم
Farahmand-Dua-Iftitah.mp3
15.36M
#دعای_افتتاح_صوتی
#استاد_فرهمند_آزاد
دعای سفارش شده مولا #صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در ماه مبارک #رمضان
#التماس_دعای_فرج
@haram110
هدایت شده از حرم
2512870.mp3
24.9M
#دعای_افتتاح_صوتی
#مهدی_سماواتی
دعای سفارش شده مولا #صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در ماه مبارک #رمضان
#التماس_دعای_فرج
@haram110
نقاشی آرزوها.mp3
4.88M
#قصه_رمضان ۲۴
نقاشی آرزوها 🎐
نویسنده؛ ندبه محمدی 🖋
قصهگو؛ مبین اعرفی(۱۰ساله) 🎤
تدوینوصداگذاری؛ پارساکمالی 🎧
طرح گرافیکی؛ سمانه صدیقی🎨
🌼🍃🌹🍃🌼🍃
🍃🌼🍃🌹
🌹🍃🌼
🍃
#اوقات_شرعی
📯 به افق💥 مشهد💥
💢 دوشنبه
🔹29 اردیبهشت ماه 1399هجری شمسی
🔹24 رمضان 1441 هجری قمری
🔹18 مِی 2020 میلادی
🔸اذان صبح: 3:42
🔸طلوع آفتاب: 5:23
🔸اذان ظهر: 12:28
🔸غروب آفتاب 19:34
🔸اذان مغرب : 19:54
🔸نیمه شب شرعی 23:37
🍃
🌹🍃🌼
🍃🌼🍃🌹
🌼🍃🌹🍃🌼🍃
🍃🌼🍃🌹🍃🌼🍃
🍃🌼🍃🌹
🌹🍃🌼
🍃
#اوقات_شرعی
📯 به افق ✳️ قم ✳️
💢 دوشنبه
🔹29 اردیبهشت ماه 1399 هجری شمسی
🔹24 رمضان 1441 هجری قمری
🔹18 مِی 2020 میلادی
🔸اذان صبح: 4:24
🔸طلوع آفتاب: 6:01
🔸اذان ظهر: 13:03
🔸غروب آفتاب: 20:05
🔸اذان مغرب : 20:25
🔸نیمه شب شرعی : 0:14
🍃
🌹🍃🌼
🍃🌼🍃🌹
🌼🍃🌹🍃🌼🍃
🌼🍃🌹🍃🌼🍃
🍃🌼🍃🌹
🌹🍃🌼
🍃
#اوقات_شرعی
📯 به افق ❣️تهران❣️
💢 دوشنبه
🔹29 اردیبهشت ماه 1399 هجری شمسی
🔹24 رمضان 1441 هجری قمری
🔹18 مِی 2020 میلادی
🔸اذان صبح: 4:18
🔸طلوع آفتاب 57: 5
🔸اذان ظهر:13:01
🔹اذان عصر 16:48
🔸غروب آفتاب:20:05
🔸اذان مغرب : 20:25
🔹اذان عشا: 21:20
🔸نیمه شب شرعی : 0:11
🍃
🌹🍃🌼
🍃🌼🍃🌹
🌼🍃🌹🍃🌼🍃
🚿🚿🚿دستور غسل برای دهه آخر ماه مبارک رمضان
سروران و دوستان گرامی!
بنا بر روایات و فرموده مرحوم سید بن طاووس در «اقبال الاعمال»، غسل در شب های فرد ماه رمضان، یعنی شب های اول، سوم، پنجم و ...؛ و در تمام شب های دهه آخر ماه استحباب دارد. البته در بعضی شب ها تاکید بیشتری شده است، نظیر شب اول، شب15، شب های قدر، شب24، شب25، شب27، شب29 و شب آخر ماه رمضان. (اقبال الاعمال، ص400 و 485)
🚿🚿🚿 غسل در شب های دهه آخر ماه رمضان
1) مرحوم سید بن طاووس در اقبال الاعمال می نویسد: الْغُسْلُ يُسْتَحَبُّ فِي كُلِّ لَيْلَةٍ مِنَ الْعَشْرِ الْأَوَاخِرِ. (اقبال الاعمال، ص485)
غسل کردن در همه شب های دهه آخر ماه رمضان مستحب است.
2) عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه وآله يَغْتَسِلُ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ فِي الْعَشْرِ الْأَوَاخِرِ فِي كُلِّ لَيْلَةٍ. (بحارالأنوار، ج98، ص151 به نقل از اقبال الاعمال)
حضرت صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا صلّی الله علیه وآله در همه شب های دهه آخر ماه رمضان غسل می کرد.
3) عن أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: إذَا كَانَ أَوَّلُ لَيْلَةٍ مِنَ الْعَشْرِ كَانَ يَغْتَسِلُ كُلَّ لَيْلَةٍ مِنْهُ بَيْنَ الْعِشَاءَيْنِ. (بحارالأنوار، ج81، ص18به نقل از اقبال الاعمال)
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: وقتی شب های دهه آخر ماه رمضان آغاز می شد ، رسول خدا صلّی الله علیه وآله هرشب بین نماز مغرب و عشا غسل می کرد.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
👁 🙏👁 استحباب احیا در شب های دهه آخر ماه رمضان
1) عن أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: إذَا كَانَ أَوَّلُ لَيْلَةٍ مِنَ الْعَشْرِ قَامَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ ...وَ شَمَّرَ وَ شَدَّ الْمِئْزَرَ وَ بَرَزَ مِنْ بَيْتِهِ وَ اعْتَكَفَ وَ أَحْيَا اللَّيْلَ كُلَّهُ، وَ كَانَ يَغْتَسِلُ كُلَّ لَيْلَةٍ مِنْهُ بَيْنَ الْعِشَاءَيْنِ. (بحارالأنوار، ج81، ص18به نقل از اقبال الاعمال)
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: وقتی شب های دهه آخر ماه رمضان آغاز می شد، رسول خدا صلّی الله علیه وآله رختخواب خود را جمع می کرد، کمر خود را محکم می بست، خانه را ترک می کرد، اعتکاف می نمود، همه شب را به احیا می پرداخت و هرشب بین نماز مغرب و عشا غسل می کرد.
2) عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه وآله إذَا دَخَلَ الْعَشْرُ الْأَوَاخِرُ شَدَّ الْمِئْزَرَ وَ اجْتَنَبَ النِّسَاءَ وَ أَحْيَا اللَّيْلَ وَ تَفَرَّغَ لِلْعِبَادَةِ . (من لا يحضره الفقيه، ج2، ص156)
سماعه، از ابو بصير، از امام صادق عليه السّلام روايت كرده است، كه فرمود: وقتی دهه اواخر ماه رمضان فرا مىرسيد، رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله، در سجده و دعا سخت مىكوشيد، و از زنان دورى مىگزيد، و شب را احيا مي داشت، و يكسره به كار عبادت مىپرداخت.
3) عَنْ عَبَايَةَ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام قَالَ: إنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلّی الله علیه وآله اعْتَكَفَ عَاماً فِي الْعَشْرِ الْأُوَلِ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ، وَ اعْتَكَفَ فِي الْعَامِ الْمُقْبِلِ فِي الْعَشْرِ الْأَوْسَطِ [الْوُسَطِ] مِنْهُ، فَلَمَّا كَانَ الْعَامُ الثَّالِثُ رَجَعَ مِنْ بَدْرٍ فَقَضَى اعْتِكَافَهُ، فَنَامَ فَرَأَى فِي مَنَامِهِ لَيْلَةَ الْقَدْرِ فِي الْعَشْرِ الْأَوَاخِرِ كَأَنَّهُ يَسْجُدُ فِي مَاءٍ وَ طِينٍ، فَلَمَّا اسْتَيْقَظَ رَجَعَ مِنْ لَيْلَتِهِ وَ أَزْوَاجُهُ وَ أُنَاسٌ مَعَهُ مِنْ أَصْحَابِهِ، ثُمَّ إنَّهُمْ مُطِرُوا لَيْلَةَ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِينَ، فَصَلَّى النَّبِيُّ صلّی الله علیه وآله حِينَ أَصْبَحَ، فَرُئِيَ فِي وَجْهِ النَّبِيِّ صلّی الله علیه وآله الطِّينُ، فَلَمْ يَزَلْ يَعْتَكِفُ فِي الْعَشْرِ الْأَوَاخِرِ مِنْ رَمَضَانَ حَتَّى تَوَفَّاهُ اللَّه. (بحارالأنوار، ج97، ص7 به نقل از کتاب الغارات)
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند: رسول خدا صلّی الله علیه وآله یک سال در دهه اول ماه رمضان (در مدینه) اعتکاف نمود. سال بعد در دهه وسط ماه رمضان اعتکاف کرد. سال سوم، در برگشت از جنگ بدر، اعتکاف ایشان انجام نشد، پس در خواب دید که شب قدر در دهه آخر ماه رمضان است و حضرتش در بین آب و خاک در حال سجده هستند. پس وقتی رسول خدا صلّی الله علیه وآله از خواب بیدار شد، همان شب بازگشت و زنان و مردم، با رسول خدا صلّی الله علیه وآله همراه شدند. به دنبال آن، در شب بیست و سوم باران آمد و رسول خدا صلّی الله علیه وآله تا صبح مشغول نماز بود، و وقتی رسول خدا را دیدند، صورت مبارکش خاک آلود بود. به همین جهت رسول خدا صلّی الله علیه وآله تا آخر عمر پیوسته در دهه آخر ماه رمضان در اعتکاف بود.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🙏👁 شب قدر را در دهه آخر ماه مبارک رمضان، طلب کنید
بعضی از روایات اهل بیت علیهم السلام حاکی از آن است که شب قدر در دهه آخر ماه رمضان است:
1) عَنْ عَلِيٍّ علیه السلام قال: سُئِلَ رسول الله صلّی الله علیه وآله عَنْ لَيْلَةِ الْقَدْرِ فَقَالَ: هِيَ فِي الْعَشْرِ الْأَوَاخِرِ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ. (بحارالأنوار، ج 97، ص10 به نقل از دعائم الاسلام)
از رسول خدا صلّی الله علیه وآله درباره شب قدر سؤال شد. فرمود: شب قدر در دهه آخر ماه رمضان است.
2) سَأَلَ حُمْرَانُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ» ،قَالَ:هِيَ لَيْلَةُ الْقَدْرِ وَ هِيَ فِي كُلِّ سَنَةٍ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ فِي الْعَشْرِ الْأَوَاخِرِ. (من لا يحضره الفقيه، ج2، ص158)
حمران از حضرت باقرعليه السّلام در باره معنى قول خداى عزّ و جلّ: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ» سؤال كرد، امام فرمود: آن شب مبارك ،شب قدر است، و آن شب هر سال در ماه رمضان در 10 شبِ آخر آن است.
3) عَنِ النَّبِيِّ صلّی الله علیه و آله قال: الْتَمِسُوهَا فِي الْعَشْرِ الْأَوَاخِر في تِسعٍ بَقِينَ أَوْ سَبْعٍ بَقِينَ أَوْ خَمْسٍ بَقِينَ أَوْ ثَلَاثٍ بَقِينَ أَوْ آخر ليلة. (تفسير نور الثقلين، ج5، ص629)
رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: شب قدر را در دهه آخر ماه رمضان، در 9 شب یا در 7 شب یا 5 شب یا 3 شب باقیمانده از ماه یا در شب آخر ماه رمضان، طلب کنید.
✅✅توجه به مضامین ادعیه ای که برای این ده شب نقل شده است، دلالت دارد که حتّی بعد از شب 23 ماه رمضان، هنوز مقدّرات الهی، تعیین می گردد، و لذا می طلبد که این شب ها به احیا، عبادت و درخواست از درگاه الهی، سپری گردد.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
*✅بطلان خلافت مزعوم ابوبکر در ۳۰ ثانیه*
*مقدمه اول:* به اجماع همه ي مسلمین نقل شده است از پیامبر كه فرموده اند: (من أغضب فاطمة فقد أغضبني و من اغضبني)، كسي که فاطمه را به خشم در آورد من را به خشم در آورده است.
📚صحيح البخاري(ص 710، ح 3714)، كتاب فضائل الصحابة.
*مقدمه دوم:* بنابر روايت هاي صحيح و متواتر در كتب همه مسلمين، حضرت زهرا تا وقتي كه شهيد شدند بر ابوبكر غاضب بودند، (فوجدت فاطمة على ابي بكر حتى توفيت)
📚صحيح بخاري، كتاب المغازي، ص1040 ح4241
*👈🏼نتيجه:* قرآن كريم ميفرمايد: *يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَوَلَّوْا قَوْمًا غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ*... [13] سورة الممتحنة
📝بنابر اتفاق عامه و خاصه غضب حضرت زهرا سبب غضب پیامبر میشود و همچنین سبب غضب خداوند میشود، و سپس ثابت شد که حضرت زهرا تا شهادتشان(و تا روز قیامت) بر ابوبکر غضبناک بود،
*قرآن میفرماید لا تتولوا قوماً غضب الله علیهم*
@haram110
جوانی می گفت :
روزی با پدرم بحث کردم و صداها بالا رفت.
از هم جداشدیم.
شب به تخت خوابم رفتم.
اندوه بسیار قلب و فکرم را فرا گرفته بود...
مثل همیشه سرم را روی بالش گذاشتم. چون هر وقت غم ها زیاد می شوند با خواب از آنها می گریزم...
روز بعد از دانشگاه بیرون آمدم و موبایلم را جلو در دانشگاه در آوردم و پیامی برای پدرم نوشتم تا به این وسیله از او دلجویی کنم.
در آن نوشتم:
شنیدم که کف پای انسان از پشت آن نرمتر و لطیف تر است.
آیا پای شما به من اجازه می دهد که با لبم از درستی این ادعا مطمئن شوم؟
به خانه رسیدم و در را باز کردم. دیدم پدرم در سالن منتظر من هست و چشمانش اشکبار هست...
پدرم گفت: اجازه نمی دهم که پایم را ببوسی.
ولی این ادعا درست است و من شخصا بارها آن را انجام داده ام،
وقتی کوچک بودی کف و پشت پای تو را می بوسیدم.
اشک از چشمانم سرازیر شد...
مواظب قلب همدیگه باشیم !!
از یه جایی بــه بعد... دیگه بزرگ نمیشیم؛ پیر میشیم
از یه جایی بــه بعد... دیگه خسته نمیشیم؛ می بُرّیم
از یه جایی بــه بعد... دیگه تکراری نیستیم؛ زیادی هستیم...!!
پس قدر خودمون، خانواده مون، دوستانمون، زندگیمون و کلا حضور خوشرنگمون رو تو صفحهی دفتر وجود بدونیم...
محبت تجارت پایاپای نیست؛
چرتکه نیندازیم که من چه کردم و تو در مقابل چه کردی!
بی شمار محبت کنیم...
حتی اگر به هر دلیلی کفه ترازوی دیگران سبک تر بود...
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
@haram110
#دلنوشته_رمضان
سحر بیست و چهارم...
✍ به خط پایان... که نزدیک می شویم..؛
تعارضی عظیم، قلبمان را گرفتار می کند...؛
🔻"شوق" تجربه قنوت هايي که هر کدامشان سفری بلند، به آسمان تو را رقم می زند...
🔻یا "غم" از دست دادن سحر هايي که، بی نظیرترين فرصتهای هم آغوشی با تو...بوده اند...
❄️دلم برایت تنگ می شود.... خدا
برای لحظه هايي که هیییچ صدایی، جز نجوای دعای سحر، از خانه های اهل زمین، بالا نمی رفت...
❄️برای لحظه هايي که چراغ های روشن خانه های همسایه، شوق بیدار ماندن را در دلم، بیشتر می کرد...
❄️برای لحظه هايي که، با هر کدام از نامهای تو، قنوت می گرفتم و با تکرار مکررشان... بوسه های مداوم تو را احساس می کردم...
❄️دلم برایت تنگ می شود خدا...
تو.... همان لذت شیرین لحظه افطارم بوده ای، که در اولین جرعه آب، تجربه اش می کردم...
❄️تو... همان احساس خالی شدنم، در لابلاي العفو های شبانه ام بودی...که تمام جان مرا... با آرامشی عظیم، احاطه می کردی...
❣دلم برایت تنگ می شود... خدا
نميدانم تا رمضان دیگر... چه برایم مقدر کرده ای...
اما...
بگذار.... سهم من از این رمضان.. همین سجاده خیسی باشد... که در همه طول سال، نمناک باقی بماند...
❄️بگذار...تمام ارثیه ام از سحر هایش، همین قنوت هایی باشد... که تا رمضان دیگر... حتی یک سحر نیز، از ادراکش... جا نمانم...
بگذار ... خالی شدنم را تا رمضان دیگر .. به کوله باری سیاه تبدیل نکنم..
❄️ تصور جمع شدن سفره ات، دلم را می لرزاند...
رمضان می رود ....
و....من.....می مانم......
یک دنیای شلوغ....
می ترسم... دوباره دستان تو را در شلوغ_بازار دنیا گم کنم....
❣واااااای.... دلم برایت تنگ می شود... خدا
می شود...
در میان دلم... چنان لانه کنی، که ترس نداشتنت... پشتم را نلرزاند ؟؟
میشود ... بمانی...خدااااااا ؟؟؟؟
التماس دعای فرج و شهادت
#جامانده
سید پیمان موسوی طباطبایی
@abaalfazlas
0474_260517222143.mp3
161.4K
#ادعیه_ماه_مبارک_رمضان
🌷دعای روز بیست و چهارم ماه مبارک رمضان با نوای دلنشین استاد موسوی قهار🌷
هدایت شده از حرم
monjatae-ameral-momenen1.mp365005.mp3
4.49M
🙏مناجات و صوت بسیار زیبا و تاثیر گذار حضرت امیرالمومنین در مسجد کوفه
🌹
😔الهم انی اسئلک الاماااان
التماس دعا
▪️ @haram110
parhizgar__j24_Tartil.mp3
12.93M
🔺ترتیل جزء بیست و چهارم قرآن کریم
👤 استاد شهریار پرهیزگار
┏━━━🍃═♥️━━━┓
@haram110
┗━━━♥️═🍃━━━┛
aghaie_j24_Tahdir.mp3
3.94M
🔺تحدیر (تندخوانی) جزء بیست و چهارم قرآن کریم
👤 استاد معتز آقایی
┏━━━🍃═♥️━━━┓
@haram110
┗━━━♥️═🍃━━━┛
#شش_روز مانـده
ڪه از این #رمضـان ڪم بشود
روزےِ سـالِ منِ خستہ
فراهـم بشـود
بہ حسـابِ دلِ مشـتـاقُ
پُـر از تـابُ تـبـم
#95روز_مانـده
#محرم بشـود❤
#دسٺمارا_بہمحرمبرسانیدفقط🌷
@haram110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرم
✍️ #رمان_تنها_میان_داعش #قسمت_یازدهم 💠 دستم به دیوار مانده و تنم در گرمای شب #آمرلی، از سرمای ترس
✍️ #رمان_تنها_میان_داعش
#قسمت_دوازدهم
💠 برای اولین بار در عمرم احساس کردم کسی به قفسه سینهام چنگ انداخت و قلبم را از جا کَند که هم رگهای بدنم از هم پاره شد.
در شلوغی ورود عباس و حلیه و گریههای کودکانه یوسف، گوشه اتاق در خودم مچاله شده و حتی برای نفس کشیدن باید به گلویم التماس میکردم که نفسم هم بالا نمیآمد.
💠 عباس و عمو مدام با هم صحبت میکردند، اما طوری که ما زنها نشنویم و همین نجواهای پنهان، برایم بوی #مرگ میداد تا با صدای زهرا به حال آمدم :«نرجس! حیدر با تو کار داره.»
💠 شنیدن نام حیدر، نفسم را برگرداند که پیکرم را از روی زمین جمع کردم و به سمت تلفن رفتم. پنهان کردن اینهمه وحشت پیش کسی که احساسم را نگفته میفهمید، ساده نبود و پیش از آنکه چیزی بگویم با نگرانی اعتراض کرد :«چرا گوشیت خاموشه؟»
همه توانم را جمع کردم تا فقط بتوانم یک کلمه بگویم :«نمیدونم...» و حقیقتاً بیش از این نفسم بالا نمیآمد و همین نفس بریده، نفس او را هم به شماره انداخت :«فقط تا فردا صبر کن! من دو سه ساعت دیگه میرسم #تلعفر، ان شاءالله فردا برمیگردم.»
💠 اما من نمیدانستم تا فردا زنده باشم که زیر لب تمنا کردم :«فقط زودتر بیا!» و او وحشتم را بهخوبی حس کرده و دستش به صورتم نمیرسید که با نرمی لحنش نوازشم کرد :«امشب رو تحمل کن عزیزدلم، صبح پیشتم! فقط گوشیتو روشن بذار تا مرتب از حالت باخبر بشم!»
خاطرش بهقدری عزیز بود که از وحشت حمله #داعش و تهدید عدنان دم نزدم و در عوض قول دادم تا صبح به انتظارش بمانم. گوشی را که روشن کردم، پیش از آمدن هر پیامی، شماره عدنان را در لیست مزاحم قرار دادم تا دیگر نتواند آزارم دهد، هر چند کابوس #تهدید وحشیانهاش لحظهای راحتم نمیگذاشت.
💠 تا سحر، چشمم به صفحه گوشی و گوشم به زنگ تلفن بود بلکه خبری شود و حیدر خبر خوبی نداشت که با خانه تماس گرفت تا با عمو صحبت کند.
اخبار حیدر پُر از سرگردانی بود؛ مردم تلعفر در حال فرار از شهر، خانه فاطمه خالی و خبری از خودش نیست. فعلاً میمانَد تا فاطمه را پیدا کند و با خودش به #آمرلی بیاورد.
💠 ساعتی تا سحر نمانده و حیدر بهجای اینکه در راه آمرلی باشد، هنوز در تلعفر سرگردان بود در حالیکه داعش هر لحظه به تلعفر نزدیکتر میشد و حیدر از دستان من دورتر!
عمو هم دلواپس حیدر بود که سرش فریاد زد :«نمیخواد بمونی، برگرد! اونا حتماً خودشون از شهر رفتن!» ولی حیدر مثل اینکه جزئی از جانش را در تلعفر گم کرده باشد، مقاومت میکرد و از پاسخهای عمو می فهمیدم خیال برگشتن ندارد.
💠 تماسش که تمام شد، از خطوط پیشانی عمو پیدا بود نتوانسته مجابش کند که همانجا پای تلفن نشست و زیر لب ناله زد :«میترسم دیگه نتونه برگرده!»
وقتی قلب عمو اینطور میترسید، دل #عاشق من حق داشت پَرپَر بزند که گوشی را برداشتم و دور از چشم همه به حیاط رفتم تا با حیدر تماس بگیرم.
💠 نگاهم در تاریکی حیاط که تنها نور چراغ ایوان روشنش میکرد، پرسه میزد و انگار لابلای این درختان دنبال خاطراتش میگشتم تا صدایش را شنیدم :«جانم؟» و من نگران همین جانش بودم که بغضم شکست :«حیدر کجایی؟ مگه نگفتی صبح برمیگردی؟»
نفس بلندی کشید و مأیوسانه پاسخ داد :«شرمندم عزیزم! بدقولی کردم، اما باید فاطمه رو پیدا کنم.» و من صدای پای داعش را در نزدیکی آمرلی و حوالی تلعفر میشنیدم که با گریه التماسش کردم :«حیدر تو رو خدا برگرد!»
💠 فشار پیدا نکردن فاطمه و تنهایی ما، طاقتش را تمام کرده بود و دیگر تاب گریه من را نداشت که با خشمی #عاشقانه تشر زد :«گریه نکن نرجس! من نمیدونم فاطمه و شوهرش با سه تا بچه کوچیک کجا آواره شدن، چجوری برگردم؟»
و همین نهیب عاشقانه، شیشه شکیباییام را شکست که با بیقراری #شکایت کردم :«داعش داره میاد سمت آمرلی! میترسم تا میای من زنده نباشم!»
💠 از سکوت سنگینش نفهمیدم نفسش بنده آمده و بیخبر از تپشهای قلب عاشقش، دنیا را روی سرش خراب کردم :«اگه من #اسیر داعشیها بشم خودمو میکُشم حیدر!»
بهنظرم جان به لبش رسیده بود که حرفی نمیزد و تنها نبض نفسهایش را میشنیدم. هجوم گریه گلوی خودم را هم بسته بود و دیگر ضجه میزدم تا صدایم را بشنود :«حیدر تا آمرلی نیفتاده دست داعش برگرد! دلم میخواد یه بار دیگه ببینمت!»
💠 قلبم ناله میزد تا از تهدید عدنان هم بگویم و دلم نمیآمد بیش از این زجرش بدهم که غرّش وحشتناکی گوشم را کر کرد.
در تاریکی و تنهایی نیمه شب حیاط، حیران مانده و نمیخواستم باور کنم این صدای انفجار بوده که وحشتزده حیدر را صدا میکردم، اما ارتباط قطع شده و دیگر هیچ صدایی نمیآمد...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@haram110