4_5870743955989072557.mp3
11.05M
❤️ #دین_زیباست
❤️ #امام_شناسی
قسمت ۵۷
اطاعت محض
فقط برای چهارده معصوم است
#اولی_الامر
#دوازده
#رسم_فرزندی
مخصوص نوجوانان 👉
مخصوص معلمین👉
✅ تهیه مطالب با ما و نشر آن با شماست؛
لطفا برسانید به دست نوجوانِ شیعه
4_5920315184324282911.mp3
9.28M
"❁"
#کارگاه_انصاف 0⃣3⃣
#استاد_شجاعی 🎤
💢 گاهی ممکن است ما در معرض ظلم قرار بگیریم ؛ از سوی کسانی که حق ولایت بر گردن مان دارند..
حال این ظلم میتواند آگاهانه باشد، یا ناآگاهانه و ناخواسته!
▫️در چنین حالتی منصفانهترین رفتار و واکنش از سوی ما چه میتواند باشد؟
حرم
"رمان #شکسته_هایم_بعدتو #قسمت_دوم فرق من و تو این بود که تو9 سال، عاشقانه زندگی کردی و من 30 سال
"رمان #شکسته_هایم_بعدتو
#قسمت_سوم
محمد در کنار سایه نشسته بود وبالبخند به مرد پر اضطراب روبه رویش نگاه میکرد
آخر معترض شد:
_بسه دیگه ارمیا! چه خبرته؟! بشین دیگه
ارمیا کلافه دستی بر صورتش کشید:
_دیر نکردن؟! میترسم پشیمون بشه محمد!
مسیح بلند شد از روی صندلی و به سمتش رفت. دستش را در دست گرفت:
_آروم باش، الانا دیگه میان! توی عملیات به اون مهمی و اونهمه شرایط سخت که با مرگ دست و پنجه نرم میکرد اینهمه اضطراب نداشتی!
یوسف از پشت دست روی شانه اش گذاشت و حرف مسیح را ادامه داد:
_حالا به خاطر یه زن گرفتن به این حال و روز افتادی؟ اگه زیر دستات بفهمن دیگه ازت حساب نمیبرنا!
محمد به جمعشان پیوست:
َ _والله منم از این حساب نمیبرم دیگه، آخه برادر من، یه کم مرد باش!
سایه به شوخی ابرو در هم کشید:
_خوبه مثل تو ریلکس باشه که روز عروسی هم برای خودت رفته بودی بیمارستان؟
صدای خنده بلند شد و محمد پاسخ داد:
_اول اینکه ریلکس نه و آروم، فارسی را پاس بدار عزیز جان؛ دوم هم اینکه خب مریضم حالش بد شد، نمیشد که نرم!
ارمیا به شانه ی محمد زد و گفت:
_تو که راست میگی، خدا نکنه برای من پیش بیاد که من مثل تو نمیتونم به موقع برگردم؛ من احضار بشم برگشتم با خداست!
همان دم بود که در محضر گشوده شد و زینب به سمتش دوید و صدایش کرد:
_بابا جونم!
ارمیا روی پا نشست و آغوشش را برای دخترکش گشود.
"آه که دخترکش چقدر زیبا شده بود در آن لباس عروس!"
ارمیا: چقدر خوشگل شدی تو عزیزم!
زینب صورت ارمیا را بوسید و دستش را دور گردنش حلقه کرد:
_خوشگله بابایی؟
ارمیا: ماه شدی عزیز بابا!
صدای سلام حاج علی که شنیده شد، ارمیا همانطور که زینب در آغوشش بود بلند شد و به سمتشان رفت. با حاج علی سلام علیک و روبوسی کرد و به زهرا خانم سلام و خوش آمد گفت. آیه که از در وارد شد ارمیا عطر حضورش را نفس کشید و قلبش آرام شد. زیر لب زمزمه کرد:
_خدایا شکرت!
سلام کرد و آیه همانگونه سر به زیر جوابش را داد. ارمیا اصالاشک داشت که آیه تا کنون درست و حسابی چهره اش را دیده باشد. چیزی در دلش سر ناسازگاری داشت. از یکسو از اینهمه عشق و وفاداری آیه به سید مهدی لذت میبرد و از سوی دیگر دلش کمی حسودی میکرد و آیه را برای خودش میخواست!
سر سفره ی عقد نشستند. زینب هنوز هم در آغوش ارمیا بود؛ هرچه کردند، از پدر جدا نمیشد. ارمیا هم خوشحال بود... لااقل زینب با تمام وجود دوستش داشت؛ کاش آیه هم اندکی، فقط اندکی...
آه از سینه اش بیرون آمد. میدانست هنوز خیلی زود است... خیلی زود! برای آیه اش باز هم باید صبر میکرد!
آیه در آینه به خود نگاه کرد. فخرالسادات چادر مشکی اش را برداشته بود
و چادر زیبایی با گلهای سبز، بر سرش کشیده بود. ترکیب آن با روسری سبز رنگش زیبا بود.
ادامه دارد...
نویسنده: #سنیه_منصوری
حرم
"رمان #شکسته_هایم_بعدتو #قسمت_سوم محمد در کنار سایه نشسته بود وبالبخند به مرد پر اضطراب روبه رویش ن
"رمان #شکسته_هایم_بعدتو
#قسمت_چهارم
ارمیا را هم در آینه میدید! کت وشلوار مشکی رنگش گردنش با آن پیراهن سفید و زینبی که حتی دستش را از دورگردنش رها نمی کرد.
به سمت زینب برگشت و خطاب قرارش داد:
_زینب مامان، عزیزم!
زینب نگاهش را به مادر دوخت؛ آیه لبخندی زد:
_برو پیش عمو محمد، باشه مامان؟ عمو رو اذیت نکن، گردنش درد میگیره!
ارمیا ابرو در هم کشید و سرش را به جهت مخالف آیه گرداند
"چه اصراری داری که عمویش باشم؟ چرا پدر بودنم را قبول نمیکنی؟"
زینب اعتراض کرد:
_عمو نه مامان؛ بابایی!
دل ارمیا آرام گرفت. زینب هنوز دوستش دارد!
ارمیا به دفاع از زینب برخاست:
_من راحتم، دخترمو اذیت نکنید! نمیدونم با اینکه گفتید این رو باید زینب قبول میکرد و قبول کرده اما هنوز بهش میگید بهم بگه عمو، لطفا اذیتمون نکنید!
صدای عاقد مانع از جواب دادن آیه به حرف های ارمیا شد.
عاقد: النکاح و سنتی...
عاقد که شروع کرد، رها و سایه پارچه را بالای سر عروس و داماد گرفتند و محمد خودش قند را برداشت و بالای سرشان شروع به ساییدن کرد، آخر هم برادر داماد بود و هم برادر عروس و هم عموی کودکشان!
آیه دستش را از زیر روسریاش رد کرده و پلاک درون گردنش را لمس کرد
"کجایی مرد من دلم برایت تنگ است! میدانم بله را که بگویم، از تو دور میشوم، دیگر چگونه تو را بخواهم؟ چگونه عاشقانه هایت را مرور کنم؟ چرا مرا از خود دور میکنی؟ مگر نمیدانی خاطراتت مرا زنده نگه داشته است؟"
صدای سایه بلند شد:
_عروس خانم زیرلفظی میخواد!
رنگ از رخ ارمیا رفت... زیر لفظی دیگر چه بود؟ ارمیایی که هیچگاه در جشن عقد و عروسی نرفته بود و مادری نداشت که یادش دهد! لب به دندان گرفت که فخرالسادات به سمتشان آمد و بسته ای را در دست آیه گذاشت؛ نگاهش را به ارمیا دوخت و لب زد:
_من حواسم هست پسرم!
ارمیا به اینهمه مادرانه با تمام وجود لبخند زد و همانگونه لب زد:
_نوکرتم به خدا!
فخرالسادات گونه ی آیه را بوسید و زیر گوشش گفت:
_پسرم منتظرته، منتظرش نذار!
آیه قرآن را بست و بوسید و آرام گفت:
_با اجازهی مولایم صاحب الزمان(عج) و خانم حضرت زینب و مقام معظم رهبری، همه ی بزرگترها و شهید سرهنگ سید مهدی علوی... بله...
صدای صلوات بلند شد. آیه نگاهش مات آینه بود. سید مهدی را از آینه میدید که با لبخند نگاهش میکند. صدای تبریک می آمد اما آیه هنوز مات لبخند سید مهدی بود. رها بود که او صدایش زد و نگاهش از نگاه سید مهدی جدا شد:
_حالا وقت حلقه هاست.
ارمیا ایستاده بود وصدرا در کنارش جعبه ی حلقه را برایش نگه داشته بود.
ارمیا حلقه را درآورد و در دست گرفت. حلقه ی ساده ای بود. رها به شانه ی
آیه زد و به او اشاره کرد دستش را بالا بیاورد؛ دست چپش را که بالا آورد،
حلقه ی زیبای سید مهدی در دستش برق میزد... نگاه ها لرزید. اشک در چشمان همه هویدا شد. خدایا... کجایی؟! یک دل اینجا شکسته است،
خبرش را داری؟!
ادامه دارد...
نویسنده: #سنیه_منصوری
حضرت مهدی علیه السلام داستان جنایات آن دو را بازگو می کند
قالَ الصّادِقُ علیه السلام: يُحْيِيهِمَا (الْمَهْدِيُّ علیه السلام) بِإِذْنِ اللَّهِ تَعَالَى، وَ يَأْمُرُ الْخَلَائِقَ بِالاجْتِمَاعِ، ثُمَّ يَقُصُّ عَلَيْهِمْ قَصَصَ فِعَالِهِمَا ... وَ إِشْعَالَ النَّارِ عَلَى بَابِ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ علیهم السلام لِإِحْرَاقِهِمْ بِهَا، وَ ضَرْبَ يَدِ الصِّدِّيقَةِ الْكُبْرَى فَاطِمَةَ بِالسَّوْطِ، وَ رَفْسَ بَطْنِهَا وَ إِسْقَاطَهَا مُحَسِّناً ... وَ يُلْزِمُهُمَا إِيَّاهُ فَيَعْتَرِفَانِ بِهِ. (مختصر البصائر، ص449-450)
حضرت صادق علیه السلام فرمود: حضرت مهدی علیه السلام آن دو را به اذن خدای متعال زنده می کند و امر می کند که خلائق جمع شوند. سپس داستان اعمال آن دو ... و ماجرای آتش به پا کردن کنار در خانه امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین برای سوزاندن آنها، ضربه وارد کردن با تازیانه به دست حضرت فاطمه صدّیقه کبری، کوبیدن شکم آن بانو و عامل شدن برای سقط محسن را برای خلائق بازگو می کند. ... پس آن دو را مُلزم می کند و آن دو به اعمال خود اعتراف می کنند.
☁️⬅️☀️اگر قائم ما قیام کند، امور پنهانی آن دو نفر را آشکار خواهد کرد
حَنَانِ بْنِ سَدِيرٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام عَنْهُمَا؟ فَقَالَ: يَا أَبَا الْفَضْلِ! مَا تَسْأَلُنِي عَنْهُمَا! فَوَ اللَّهِ مَا مَاتَ مِنَّا مَيِّتٌ قَطُّ إِلَّا سَاخِطاً عَلَيْهِمَا، وَ مَا مِنَّا الْيَوْمَ إِلَّا سَاخِطاً عَلَيْهِمَا، يُوصِي بِذَلِكَ الْكَبِيرُ مِنَّا الصَّغِيرَ. إِنَّهُمَا ظَلَمَانَا حَقَّنَا، وَ مَنَعَانَا فَيْئَنَا، وَ كَانَا أَوَّلَ مَنْ رَكِبَ أَعْنَاقَنَا، وَ بَثَقَا عَلَيْنَا بَثْقاً فِي الْإِسْلَامِ لَا يُسْكَرُ أَبَداً حَتَّى يَقُومَ قَائِمُنَا أَوْ يَتَكَلَّمَ مُتَكَلِّمُنَا. ثُمَّ قَالَ: أَمَا وَ اللَّهِ! لَوْ قَدْ قَامَ قَائِمُنَا أَوْ تَكَلَّمَ مُتَكَلِّمُنَا لَأَبْدَى مِنْ أُمُورِهِمَا مَا كَانَ يُكْتَمُ، وَ لَكَتَمَ مِنْ أُمُورِهِمَا مَا كَانَ يُظْهَرُ. وَ اللَّهِ! مَا أُسِّسَتْ مِنْ بَلِيَّةٍ وَ لَا قَضِيَّةٍ تَجْرِي عَلَيْنَا أَهْلَ الْبَيْتِ إِلَّا هُمَا أَسَّسَا أَوَّلَهَا، فَعَلَيْهِمَا لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِين. (الكافي، ج8، ص245)
سدیر گفت: از حضرت باقر عليه السّلام درباره آن دو نفر پرسیدم. فرمود: اى أباالفضل! پيرامون آن دو نفر از من چه مى پرسى؟ به خدا سوگند! هرگز كسى از ما نمرده است، مگر آن كه بر آن دو خشمگین بوده است، و امروز كسى از ما نيست مگر آنكه بر آن دو خشمگین است، و اين موضوع را سالخوردگان ما به كودكانمان وصیّت و سفارش مى كنند، زیرا آن دو به حقّ ما ستم ورزيدند و مانع از پرداخت سهم ما شدند و نخستين كسانى بودند كه بر گردن ما سوار شدند و در اسلام رخنه اى را به روى ما گشودند كه هرگز بسته نمی گردد تا آن گاه كه قائم ما قيام كند و سخنگوى ما (یعنی آن حضرت) (در این زمینه) سخن گوید. آگاه باشید! به خدا سوگند كه اگر قائم ما قيام كند و سخنگوى ما سخن گوید، كارهایى از آن دو آشکار می سازد كه تا آن هنگام پنهان بوده است و كارهايى از آن دو را کتمان می کند که به آن تظاهر مى كردند. به خدا سوگند! هيچ بلایی به ما اهل بیت نرسیده و هیچ ماجرایی علیه ما انجام نشده است، مگر آن که آن دو نفر پايه آن را بنیان نهادند. پس لعنت خدا و همه فرشتگان و همه مردم بر ايشان باد.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
شعار چهار هزار فرشته ای که قائم ما را یاری می کنند
عَنْ عليِّ بنِ مُوسَی الرِّضَا علیه السلام قَالَ: وَ لَقَدْ نَزَلَ إِلَى الْأَرْضِ مِنَ الْمَلَائِكَةِ أَرْبَعَةُ آلَافٍ لِنَصْرِهِ فَوَجَدُوهُ (الحُسَینَ علیه السلام) قَدْ قُتِلَ، فَهُمْ عِنْدَ قَبْرِهِ شُعْثٌ غُبْرٌ إِلَى أَنْ يَقُومَ الْقَائِمُ، فَيَكُونُونَ مِنْ أَنْصَارِهِ وَ شِعَارُهُمْ: «يَا لَثَارَاتِ الْحُسَيْنِ». (امالی صدوق، ص130)
حضرت علیّ بن موسی الرضا علیه السلام فرمود: چهار هزار فرشته به زمین نازل شدند تا حسین بن علی علیه السلام را یاری کنند، امّا دیدند او کشته شده است، پس تا قیام قائم علیه السلام نزد قبرش با حالت ژولیده و غبارآلود حضور دارند و از انصار قائم علیه السلام هستند و شعار ایشان «يَا لَثَارَاتِ الْحُسَيْنِ» است.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
⚠️⚠️ در ماه رمضان به دستور حضرت عسکری علیه السلام عمل کنیم
حضرت عسکری علیه السلام در نامه ای به پدر شیخ صدوق، مرحوم علیّ بن الحسین بن بابویه قمّی چنین فرمودند:
وَ عَلَيْكَ بِصَلَاةِ اللَّيْلِ، فَإِنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ أَوْصَى عَلِيّاً عَلَيْهِ السَّلَامُ فَقَالَ: «يَا عَلِيُّ! عَلَيْكَ بِصَلَاةِ اللَّيْلِ، عَلَيْكَ بِصَلَاةِ اللَّيْلِ، عَلَيْكَ بِصَلَاةِ اللَّيْلِ»
وَ مَنِ اسْتَخَفَّ بِصَلَاةِ اللَّيْلِ فَلَيْسَ مِنَّا، فَاعْمَلْ بِوَصِيَّتِي، وَ أْمُرْ جَمِيعَ شِيعَتِي بِما أمَرتُکَ بِهِ حَتَّى يَعْمَلُوا عَلَيْهِ. (مستدرك الوسائل، الخاتمةج3، ص 277 به نقل از احتجاج)
تو را به نماز شب توصیه می کنم، زیرا رسول خدا صلّی الله علیه و آله به علی علیه السلام اینچنین وصیت فرمود: «ای علی! تو را به نماز شب توصیه می کنم، تو را به نماز شب توصیه می کنم، تو را به نماز شب توصیه می کنم»
و هرکس نماز شب را سبک شمارد، از ما نیست. پس به وصیّت من عمل کن، و همه شیعیان مرا به آنچه که به تو امر کردم، امر کن تا به آن عمل کنند.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
4_6025882482572789680.mp3
9.68M
نکاتی در فضیلت ماه مبارک رمضان(2)- حجةالاسلام بندانی نیشابوری
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
4_6025882482572789681.mp3
2.4M
آمادگی برای ورود به ماه مبارک رمضان- مرحوم حجةالاسلام شیخ محمدباقر علم الهدی
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»