هدایت شده از حرم
4_5947498285743736265.mp3
24.9M
#دعای_افتتاح_صوتی
#مهدی_سماواتی
دعای سفارش شده مولا #صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در ماه مبارک #رمضان
#التماس_دعای_فرج
هدایت شده از حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای افطار🔰
بِسْمِ اللَّهِ اللَّهُمَّ لَكَ صُمْنَا وَ عَلَى رِزْقِكَ أَفْطَرْنَا فَتَقَبَّلْ [فَتَقَبَّلْهُ] مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ
التماس دعا
قبول حق
@haram110
#دلنوشته_رمضان
سحر چهارم ...
✏️و ما، باز هم بی تو شب زنده داری می کنیم..
میبینی.. ؛
درد یتیمی،، به قلبمان هییییچ تلنگری نزده....
و دربدری های صبح و شبت، یک ساعت نیز،، از آرامشمان را سلب نکرده است!!!
❄️می بینی؛
به نمازی دلخوش کردیم و روزه ای..
درییییغ که اگر دستمان به تو نرسد،، هیچ عبادتی، راهمان را به بهشت باز نکرده است!!!!
دریغ که اگر درد نداشتنت، به استخوانمان نرسد ، نه نمازمان پروازمان می دهد، و نه روزه های روزهای تابستانی مان!
❄️یوسف...
قصه ی غصه های تو را، هزااار بار شنیدیم و یک بار هم زلیخایی زار نزدیم..
میبینی.. ؛
هنوز، زنجیرهای زمین، در قلبمان، از تو محبوب ترند!
❄️سحر است... دعا میکنی.. می دانم..
دعا کن، قلبمان برایت درد بگیرد!!!
دعا کن ...دستهایمان، از قنوت گرفتن برای تو ، درد بگیرند!!!
دعا کن ... دعایمان، بوی درد بگیرد..
درد انتظار....
درد عاشقی...
درد دویدن برای لحظه درآغوش کشیدنت...
فقط همیییییین درد؛ درمان همه دردهای ماست!
✏️سحر چهارم را... بدنبال درد انتظار، قنوت گرفته ايم !
ما دعا میکنیم... آمینش با تووووو....
اللهم عجل لولیک الفرج
#جامانده
سید پیمان موسوی طباطبایی
هدایت شده از حرم
4_538225570454962326.mp3
4.49M
🙏مناجات و صوت بسیار زیبا و تاثیر گذار حضرت امیرالمومنین در مسجد کوفه
🌹
😔الهم انی اسئلک الاماااان
التماس دعا
▪️ @haram110
هدایت شده از حرم
4_5843930535289685707.mp3
22.86M
#دعای_مجیر_سماواتی⬆️
┏━━━🍃═♥️━━━┓
@haram110
┗━━━♥️═🍃━━━┛
❁﷽❁
یا زینب ڪبرے (س) مدد❤️
#چهارمین_سحر آمد ، بیا و پاڪم ڪن
تو رابحقِّ دوطفلانِ زینب (س) حلالم ڪن
#بالزینب_س_الهے_العفو💚
😥😓دشواری مرگ و ورود به عالم برزخ
قالَ أمیرُالمُؤمِنین علیه السلام: فَإِنَّكُمْ لَوْ قَدْ عَايَنْتُمْ مَا قَدْ عَايَنَ مَنْ مَاتَ مِنْكُمْ لَجَزِعْتُمْ وَ وَهِلْتُمْ وَ سَمِعْتُمْ وَ أَطَعْتُمْ، وَ لَكِنْ مَحْجُوبٌ عَنْكُمْ مَا قَدْ عَايَنُوا، وَ قَرِيبٌ مَا يُطْرَحُ الْحِجَابُ. (نهج البلاغی صبحی صالح، ص63)
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: آنچه را كه مردگان ديدند اگر شما مى ديديد، به شيون مى نشستيد و مى ترسيديد، و مى شنيديد و فرمان مى برديد. ولى آنچه آنها دیدند بر شما پوشيده است، و نزديك است كه حجاب برداشته شود.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
💎🌺💎گناهان چهل سالت آمرزیده می شود. پس کوتاهی نکن
1) هر شب
از معصوم علیه السلام نقل شده است که:
مَنْ قَالَ هَذَا الدُّعَاءَ فِي كُلِّ لَيْلَةٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ غُفِرَتْ لَهُ ذُنُوبُ أَرْبَعِينَ سَنَةً.
هرکس در هر شب از ماه رمضان، این دعا را بخواند، گناهان چهل سال او آمرزیده می شود:
«اللَّهُمَ رَبَ شَهْرِ رَمَضَانَ الَّذِي أَنْزَلْتَ فِيهِ الْقُرْآنَ وَ افْتَرَضْتَ عَلَى عِبَادِكَ فِيهِ الصِّيَامَ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ ارْزُقْنِي حَجَّ بَيْتِكَ الْحَرَامِ فِي عَامِي هَذَا وَ فِي كُلِّ عَامٍ، وَ اغْفِرْ لِي تِلْكَ الذُّنُوبَ الْعِظَامَ، فَإِنَّهُ لَا يَغْفِرُهَا غَيْرُكَ يَا رَحْمَانُ يَا عَلَّام!»
(إقبال الأعمال، ج1، ص61)
2) هر روز
از معصوم علیه السلام نقل شده است که:
مَنْ دَعَا بِهِ كُلَّ يَوْمٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ذُنُوبَ أَرْبَعِينَ سَنَةً.
کسی که هر روز از ماه رمضان، این دعا را بخواند، خداوند گناهان چهل سال او را می آمرزد:
«اللَّهُمَ رَبَ شَهْرِ رَمَضَانَ الَّذِي أَنْزَلْتَ فِيهِ الْقُرْآنَ وَ افْتَرَضْتَ عَلَى عِبَادِكَ فِيهِ الصِّيَامَ، ارْزُقْنِي حَجَّ بَيْتِكَ الْحَرَامِ فِي هَذَا الْعَامِ وَ فِي كُلِّ عَامٍ، وَ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الْعِظَامَ، فَإِنَّهُ لَا يَغْفِرُهَا غَيْرُكَ يَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَام!»
(البلد الأمين، ص223)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🙏🏼👌 در ماه مبارک رمضان، این دعا را بعد از هر نماز واجب، فراموش نکنیم. چرا؟
رسول خدا صلّی الله علیه وآله فرمود: هرکس این دعا را بعد از هر نماز واجب بخواند، خداوند گناهانش را تا روز قیامت می بخشد:
اللَّهُمَّ أَدْخِلْ عَلَى أَهْلِ الْقُبُورِ السُّرُورَ، اللَّهُمَّ أَغْنِ كُلَّ فَقِيرٍ، اللَّهُمَّ أَشْبِعْ كُلَّ جَائِعٍ، اللَّهُمَّ اكْسُ كُلَّ عُرْيَانٍ، اللَّهُمَّ اقْضِ دَيْنَ كُلِّ مَدِينٍ، اللَّهُمَّ فَرِّجْ عَنْ كُلِّ مَكْرُوبٍ، اللَّهُمَّ رُدَّ كُلَّ غَرِيبٍ، اللَّهُمَّ فُكَّ كُلَّ أَسِيرٍ، اللَّهُمَّ أَصْلِحْ كُلَّ فَاسِدٍ مِنْ أُمُورِ الْمُسْلِمِينَ، اللَّهُمَّ اشْفِ كُلَّ مَرِيضٍ، اللَّهُمَّ سُدَّ فَقْرَنَا بِغِنَاكَ، اللَّهُمَّ غَيِّرْ سُوءَ حَالِنَا بِحُسْنِ حَالِكَ، اللَّهُمَّ اقْضِ عَنَّا الدَّيْنَ، وَ أَغْنِنَا مِنَ الْفَقْرِ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ. (مستدرك الوسائل، ج7، ص447-448 به نقل از البلدالامین)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
✴️چهارشنبه👈17 فروردین /حمل 1401
👈 4 رمضان 1443👈6 آوریل 2022
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی.
🔥مرگ زیاد بن ابیه (53 هجری) وی چون پدرش معلوم نبود به زیاد پسر پدرش مشهور بود اوتنها در بصره 13 هزار نفر را به جرم شیعه بودن به شهادت رساند.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️ امروز برای امور زیر خوب است:
✅ آغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
✅ شکار و صید و دام گذاری.
✅ امور زراعی و کشاورزی.
✅ و صلح دادم بین افراد خوب است.
👶 زایمان خوب و نوزادش فرد صالحی گردد. ان شاالله
🚘مسافرت :خوب نیست و خوف حادثه دارد و درصورت ضرورت همراه صدقه باشد.
❎نماز نافله در شب های ماه مبارک رمضان.
🔵نماز مستحبی شب پنجم.
(دو رکعت) در هر رکعت بعد از سوره حمد ۵۰ مرتبه قل هو الله احد خوانده میشود و بعد سلام ۱۰۰ مرتبه صلوات دارد.
♥️ثواب: امیرالمومنین علیه السلام می فرماید: هر کس این نماز را بخواند روز قیامت همراه من وارد بهشت می شود.
🔭 احکام نجوم.
🌗 امروز قمر در برج جوزا و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️ شروع به تحصیل و کارهای اموزشی.
✳️ خرید کالاو لوازم.
✳️ ارسال کالاهای تجاری.
✳️ و نگارش کتاب و خط نوشتن خوب است
💉💉 حجامت خون دادن فصد باعث درد سر می شود.
💇♂💇 اصلاح سر وصورت باعث غم و اندوه می شود.
👩❤️💋👨مباشرت: حکم مجامعت در شب پنجشنبه فرزند حاصل از آن حاکمی از حاکمان و یا عالم گردد و مباشرت برای سلامتی نیز مفید است.
😴🙄 تعبیر خواب خوابی که (شب پنجشنبه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 5 سوره مبارکه "مائده" است.
الیوم احل لکم الطیبات ......
و مفهوم آن این است که منفعتی به خواب بیننده برسد و به شکلی خوشحال شود . ان شالله و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
✂️ ناخن گرفتن
🔵 چهارشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و باعث بداخلاقی میشود.
👕👚 دوخت ودوز
چهارشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله
✴️️ وقت #استخاره در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
❇️️ #ذکر روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه #یامتعال که موجب عزّت در دین میگردد.
💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام#امام_رضا_علیه السلام_#امام_جواد_علیه_السلام و #امام_هادی_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
🌸زندگیتون مهدوی ان شاالله🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ماه_رمضان #ماهمیهمانیخدا
#اول_مظلوم
#شب_چهارم
استوری | اوّل مظلوم | قطعه ۴ | رمضان ۱۴۰۱
⭕اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج⭕
* 💞﷽💞
#بادبرمیخیزد
#قسمت112
✍ #میم_مشکات
راحله پشت پنجره کلاس ایستاده بود و به حیاط خیره شده بود. داشت به تصمیمی که قرار بود امشب به پدرش بگوید فکر میکرد. دیروز استاد پارسا را ندیده بود. با خودش فکر میکرد شاید اگر یکبار دیگر اورا ببیند بهتر می تواند تصمیم بگیرد که ایا احساسی نسبت به او دارد یا نه. هرچه باشد هیچ وقت به چشم خواستگار او را ندیده بود. اما وقتی دیروز استاد نیامده بود، راحله فکر کرد شاید این نیامدن نشانه ای باشد. نشانه ای از اینکه او تصمیم درستی گرفته و حالا پشت پنجره، همان طور که منتظر سپیده بود داشت فکر میکرد که این برداشت او چقدر واقعی ست. در همین فکر ها بود که گوشی اش زنگ خورد. سپیده بود:
-جانم سپیده? آها.. باشه، اومدم
سپیده طبق معمول در سلف جا خوش کرده بود و ترجیح داده بود به جای پیاده روی اضافه از تکنولوژی روز استفاده کند. راحله گوشی را در جیبش گذاشت، کیفش را از روی صندلی برداشت و روی شانه اش انداخت و راه افتاد.
از راهرو که بیرون آمد توجهش به نگهبان دم در جلب شد که با عجله به سمت در ورودی دانشکده میرفت. یکی دو تا از دانشجوها هم همین حرکت را کردند. نگاهش را سمت در برد تا ببیند چه خبر است. شناختش، خود استاد بود. ناخودآگاه لبخندی روی لبش نشست. انگار ته دلش دوست داشت آن برداشت هایش غلط باشد. اما لبخندش در کسری از ثانیه محو شد. نگاهش مات ماند روی پانسمان سر سیاوش و آن دست گچ گرفته آویزان به گردنش. ایستاد. چیزی در دلش فرو ریخت. دستش را روی قلبش گذاشت. قدمی به جلو برداشت اما متوقف شد. احساس کرد نمیتواند بایستد. خودش را به کنار درخت قطوری که کنار باغچه بود رساند و دستش را تکیه داد به تنه درخت. این چه حالت بود?این همه تپش قلب? این خالی شدن دل! برای چه?
نگران سیاوش مجروح بود? اصلا چرا نگران بود? به حکم انسان دوستی? این نگرانی هم از جنس همان نگرانی هایی بود که سیاوش موقع ازدواج راحله داشت.
به هر چیزی میشد ربطش داد الا نوع دوستی! اگر از سر نوع دوستی بود باید با دیدن دست شکسته هر ابوالبشری من جمله بقال سرکوچه شان هم به همین روز می افتاد، نه?
شاید با دیدن هرکس دیگری در این وضع ناراحت میشد اما قطعا این حجم از نگرانی، تشویش و بالا و پایین شدن قلبش اتفاق نمی افتاد. خاصه آنکه دید جناب استاد سالم است، راه میرود و با نگهبان و دانشجوهای اطرافش بگو بخند میکند.
بله، راحله امروز، به همان کشفی رسید که سیاوش آن روز در محضر کاشفش بود. این مرد برایش مهم بود. مهری داشت نسبت به این جوان درب و داغان شده! مهری خاموش که تا کنون خودش نیز متوجهش نشده بود...
او همانجا ایستاده بود و داشت به اکتشافش ادامه میداد و سیاوش همراه با همراهانش به طرف در راهروی سالن ها حرکت کرد. غریزه ذاتی راحله زنگ خطر را زد. نباید سیاوش چیزی میفهمید. سعی کرد راست بایستد و بی تفاوت از کنارشان رد شود. فرصتی نبود. جمع به نزدیکی راحله رسیده بود. سر بلند کرد و یک آن نگاهش به سمت سیاوش چرخید. سیاوش هم اورا دیده بود. برای لحظه ای نگاهشان در هم گره خورد. خدای من! چه بلایی سرش آمده بود. پای چشمش سیاه شده بود، کنار لبش ورم کرده بود و معلوم بود لبش پاره شده، کنار صورتش را بانداژ کرده بودند و دستش هم که از گردن آویزان بود. احساس کرد دلش فشرده شد. با خودش فکر کرد پس برای همین دیروز نیامده بود!
خدا خدا میکرد چشمانش چیزی را لو ندهد. اما سیاوش دید، تمام چیزهایی که دلش را روشن میکرد. آن پریشانی و غم گوشه نگاه راحله امیدی را که لازم بود در قلبش روشن کرده بود. راحله سعی کرد خودش را نبازد. خیلی سریع سری به نشانه احترام تکان داد و دور شد. اصلا همین عجله او را لو میداد و سیاوش مالامال از شعف احساس کرد چقدر از آن دو غریبه که کتکش زده اند ممنون است.
آمده بودند تا پایش را به داخل گلیمش برگردانند اما ناخواسته فرشی قرمز پهن کرده بودند به سمت آنچه میخواست و شاید به همین خاطر بود که احساس کرد دیگر هیچ دلخوری از آن دو نفر و آنکه آنها را فرستاده بود ندارد. تشخیص اینکه چه کسی آن دو قلچماق را برای حسابرسی فرستاده بود سخت نیست از این رو کشف آن را به عهده خواننده میگذاریم تا هوش خود را بسنجد. بله، اگر خدا بخواهد عدو سبب خیر خواهد شد...
#ادامه_دارد...
* 💞﷽💞
#بادبرمیخیزد
#قسمت113
✍ #میم_مشکات
#فصل_بیست_و_هفتم:
جواب نهایی
راحله روی صندلی تاب حیاط نشسته بود. برگی را در دست گرفته بود و داشت به تمام اتفاقات این چند هفته اخیر فکر میکرد. لبخندی که روی لبش بود نشان میداد آنچه در ذهنش میگذشت برایش خوشایند است:
چند روز از آن اتفاق کذایی گذشته بود که دوباره سیاوش را در حیاط پشتی دانشکده دیده بود. ظهر یک روز بهاری مثل امروز داشت برگ سبزی را در دستش می چرخاند و رگبرگ هایش را میشمرد که یکدفعه کسی جلویش ظاهر شد. سر بلند کرد. آن بانداژ بزرگ جایش را به چسب زخم کوچکی داده بود که کنار صورت سیاوش جاخوش کرده بود، ورم های صورتش خوابیده بود ولی دست شکسته همچنان از گردن صاحبش اویزان بود. راحله خواست بلند شود که سیاوش مانع شده بود و خودش کمی آنطرف تر، سر نیمکت نشسته بود و نگاهش را به روبرویش دوخته بود. چقدر خوب بود که کسی جز آن دو نفر آنجا نبود. راحله زیر چشمی نگاهی به سیاوش انداخت. کارهایی که تا به حال از او سر نزده بود. اما چه عیبی داشت? مگر نه اینکه سیاوش خواستگارش بود و او حق داشت دقیق نگاهش کند تا نظر بدهد?
جناب داماد حواسش نبود، برای همین میتوانست هرچقدر دلش میخواهد نگاهش کند. چقدر احساسش تغیر کرده بود. خودش هم تعجب میکرد. حس میکرد این چهره آرامش بخش ترین تصویری ست که در تمام عمر دیده است. چهره پدر و مادرش را دوست داشت، آنها هم به او آرامش میدادند اما این آرامش جنسش فرق میکرد. زیبا بود? نه چندان. از موهای طلایی حلقه حلقه و چشمان جادویی و بینی کلاسیک آنچنانی که آدم را یاد سردیس های یونان و رم باستان می انداخت خبری نبود. البته شبیه گورگون* ها هم نبود. معمولی بود. شاید کمی بهتر از معمولی اما روح داشت. چشمانی جسور اما مودب، نگاهی عمیق، دهانی مصمم و در عین حال مهربان. بینی کشیده و لب هایی که حالتشان روحیه طنز صاحبشان را نشان میدادند. چشمان نسبتا درشت،درخشان و آبی تیره رنگش زیر آن ابروهای کشیده و تقریبا پهن، علو طبع صاحبشان را نشان میدادند. پیشانی بلند که میشد آثار ذکاوت را از آن خواند و پوستی سبزه اما نه چندان تیره صلابتی را که راحله همیشه دوست داشت برایش به ارمغان می آورد.
راحله مبهوت محبتی بود که اکنون در دلش جوانه زده بود. آرامشی که هیچ وقت، حتی کنار نیما که محرمش بود حس نکرده بود، اما حالا اینجا، در کنار سیاوش انگار از تمام دنیا و ما فیها رها میشد. غرق در افکار خودش بود که سیاوش خیره به پروانه کوچکی که داشت بال میزد، پرسید:
-خوبه?
راحله از دنیای خیالاتش بیرون آمد، نگاهش را جمع کرد و پرسید:
-چی?
و سیاوش با همان لبخند طنز گونه همیشگی اش جواب داد:
-قیافه م! قابل تحمله?
راحله سرخ شد. گوش هایش داغ شد. اصلا فکرش را نمیکرد که سیاوش حواسش باشد و سیاوش در حالیکه نگاهش را به سمت راحله میچرخاند گفت:
-همیشه یادتون باشه، مردها هرچقدرم که وانمود کنن که حواسشون نیست بازم همه چیز رو میپان... خصوصا در مورد آدم هایی که بهشون ...
اما حرفش را نیمه گذاشت. گاهی دوست داشتن را نباید جار زد. بعضی وقتها نگفتن دوستت دارم بیشتر می چسبد. اگر موقع اش را بلد باشی. جای خالی آخر جمله میگذارد طرف مقابلت خودش آن را پر کند با کلماتی که یکی نیستند اما یک معنا دارند و همه شان شادی بخشند. سیاوش هم با همین نیت این شیطنت را کرد و وقتی لبخند راحله را دید فهمید که تیرش به هدف خورده. اما راحله سعی کرد زیادی هم به این عاشق جسور اجازه تاختن ندهد، خودش را جمع و جور کرد و خیلی کوتاه گفت:
-کاری داشتین?
سعی کرد تا جایی که میتواند خونسرد جلوه کند. سیاوش لبخندی زد به این سردی ساختگی:
-می خواستم بدونم جوابتون چیه? دیدار دوباره ای هست یا ...
این بار گذاشتن جای خالی از سر شیطنت نبود. اکراه داشت از تکمیل جمله ای که اخرش به جدایی میرسید. حتی تصورش هم سخت بود آن "نه" آخر.
راحله جوابش منفی نبود. فهمیده بود سیاوش را دوست دارد هرچند حرف هایی مانده بود که باید زده میشد اما نمیخواست شأنش را پایین بیاورد. حتی در مقابل کسی که دوستش داشت:
-فکر نمیکنم درست باشه که اینجوری جواب بدم. هرچی باشه هرچیزی رسم خودش رو داره
سیاوش لبخندش کش آمد. فکر کرد چقدر خوب است این ناز کردن های محجوبانه. اصلا زن است و نازش. همین دست نیافتنی بودنش بود که خواستنی اش میکرد. جوابش منفی نبود. برای جواب منفی که به رسومات نیاز نبود. مثل همان بار اول نه را میکوبید تخت سینه اش و خلاص. جواب مثبت است که رعایت رسم و رسوم می خواهد. در حالیکه بلند میشد گفت:
-پس من به پدر میگم تماس بگیرن. امشب..
راحله سربلند نکرد تنها لبخندی زد:
-باشه
- اگر امری نیست با اجازه من برم
و با تایید و تعارف راحله رفت. رفت و بوی عطرش در مشام راحله ماند..
پ.ن:
*گورگون: موجوداتی زشت در اساطیر یونان که هر کس به آنها نگاه میکرد به سنگ تبدیل میشد.
#ادامه_دارد...
* 💞﷽💞
#بادبرمیخیزد
#قسمت 114
✍ #میم_مشکات
#فصل_بیست_و_هشتم:
باد برمیخیزد
زنگ زده بودند، جواب گرفته بودند و قرار بود امروز عصر بیایند و حالا راحله در تاب، داشت خاطراتش را مرور میکرد.
آمدند. حرفهای بزرگتر ها رد و بدل شد، راحله هم حرف هایش را زد.
اعتقاداتش، حریم ها و خط قرمز هایش را گفته بود و از سیاوش هم پرسیده بود. فهمید سیاوش با وجود همه اختلافها قابل اعتماد است. همانطور که پدر فکر میکرد اصول اخلاقی اش محکم و درست است. می ماند ریزه کاری های اعتقادی اش که باید راحله صبر میکرد و تلاش. زمان بیشتری نیاز بود تا معلوم شود قدرت عشق کافیست یا خیر...
تحقیقات انجام شده بود و پدر وقتی سید را دیده بود و سوال پرسیده بود از رفیق پانزده ساله اش مطمئن شده بود که این وصلت خیر است.
در نهایت قرارها گذاشته شد و تاریخ نامزدی تعین شد. نامزدی که باعث میشد راحله بداند با چه کسی میخواهد زندگی کند و بی گدار به آب نزند. صحبت یک عمر زندگی در میان بود. سیاوش خوب و عاقل بود اما به هرحال تفاوت هایی بود، باید معلوم میشد قابل حل هستند یا راه به بیراهه میرود.
آزمایش خون، باز کردن گچ دست سیاوش، خرید های اولیه و ریزه کاری ها انجام شد و در نهایت، عصر یکی از روزهای اردیبهشت ماه، همان روز تولد سیاوش، مراسم نامزدی برپا شد.
یکی دو ساعتی طول کشید تا مراسم تمام شود و مهمان ها پراکنده شوند و عروس و داماد را به حال خودشان بگذارند. وقتی خطبه را خواندند و ماچ و بوسه ها و تبریکات تمام شد، در اولین فرصتی که پیش آمد سیاوش دست تازه عروسش را گرفت و یواشکی به باغ خزید. بعد از ماه ها انتظار میتوانست با خیال راحت تماشا کند این پروانه سبک بالی را که به هر فرصتی از دستش میگریخت...
ساکت میان باغ کوچکشان قدم میزدند. راحله خجالت میکشید و سیاوش هم چنان خوشحال بود که نمیتوانست حرفی بزند. کمی که راه رفتند راحله پرسید:
- این مدت اینقدر درگیری بود یادم رفت بپرسم، نگفتین کی اونجور بهتون حمله کرده بود? سر چی?
و سیاوش که اصلا دوست نداشت با به میان آوردن اسم نیما این لحظات خوشش را زهر کند اخم کوتاهی کرد و گفت:
- دو تا دزد! میخواستن ماشین رو ببرن، درگیر شدیم!
و راحله با شیطنت گفت:
-پس اهل دعوا و کتک کاری هم هستین! حالا بیشتر زدین یا خوردین?
#ادامه_دارد...
هدایت شده از حرم
4_5947498285743736265.mp3
24.9M
#دعای_افتتاح_صوتی
#مهدی_سماواتی
دعای سفارش شده مولا #صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در ماه مبارک #رمضان
#التماس_دعای_فرج
هدایت شده از حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای افطار🔰
بِسْمِ اللَّهِ اللَّهُمَّ لَكَ صُمْنَا وَ عَلَى رِزْقِكَ أَفْطَرْنَا فَتَقَبَّلْ [فَتَقَبَّلْهُ] مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ
التماس دعا
قبول حق
@haram110