✅ 🐑 توجّه به سنّت مؤکّد قربانی کردن در روز عید قربان (2)
4) قربانی کردن از طرف اولیای دین
ضَحَّى رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله بِكَبْشَيْنِ، ذَبَحَ وَاحِداً بِيَدِهِ فَقَالَ: اللَّهُمَّ هَذَا عَنِّي وَ عَمَّنْ لَمْ يُضَحِّ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي، وَ ذَبَحَ الْآخَرَ وَ قَالَ: «اللَّهُمَّ هَذَا عَنِّي وَ عَنْ مَنْ لَمْ يُضَحِّ مِنْ أُمَّتِي». وَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام يُضَحِّي عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله كُلَّ سَنَةٍ بِكَبْشٍ فَيَذْبَحُهُ، وَ يَقُولُ: «بِسْمِ اللَّهِ وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ حَنِيفاً مُسْلِماً وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ، إِنَّ صَلَاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيَايَ وَ مَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ، اللَّهُمَّ مِنْكَ وَ لَكَ»، ثُمَّ يَقُولُ: اللَّهُمَّ هَذَا عَنْ نَبِيِّكَ، ثُمَّ يَذْبَحُهُ وَ يَذْبَحُ كَبْشاً آخَرَ عَنْ نَفْسِهِ. (من لايحضره الفقيه، ج2،ص489) رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله دو قوچ قربانى كرد. يكى از آنها را به دست خودش ذبح نمود، و هنگام ذبح عرض کرد: « اللَّهُمَّ هَذَا عَنِّي وَ عَنْ مَنْ لَمْ يُضَحِّ مِنْ أُمَّتِي» ؛ یعنی بارالها این قربانی از جانب خود و از جانب هرکسی از امّت من است که قربانی نکرده است. و امير المؤمنين عليه السّلام هر سال يك قوچ از جانب رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله قربانى مي كرد، و عرض می کرد:
«بِسْمِ اللَّهِ وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ حَنِيفاً مُسْلِماً وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ، إِنَّ صَلَاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيَايَ وَ مَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ، اللَّهُمَّ مِنْكَ وَ لَكَ»، و سپس مي گفت: « اللَّهُمَّ هَذَا عَنْ نَبِيِّكَ» ؛ یعنی بارالها، این قربانی از طرف پیامبر توست. به دنبال این قربانی، حضرتش قوچ ديگرى را از جانب خود ذبح مي نمود.
توصیه می شود به نیابت از مولایمان حضرت صاحب الزّمان علیه السلام قربانی کنیم.
5) مصارف گوشت قربانی
كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ وَ أَبُو جَعْفَرٍ علیهماالسلام يَتَصَدَّقَانِ بِثُلُثٍ عَلَى جِيرَانِهِمْ، وَ بِثُلُثٍ عَلَى السُّؤَّالِ، وَ بِثُلُثٍ يُمْسِكَانِهِ لِأَهْلِ الْبَيْتِ. (من لايحضره الفقيه، ج2،ص493) حضرت سجّاد و حضرت باقرعليهما السّلام، یک سوم قربانى را به همسايگان، یک سوم ديگر را به سائلان، و یک سوم دیگر را براى خانواده نگاه مي داشتند.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله: إِنَّمَا جَعَلَ اللَّهُ هَذَا الْأَضْحَى لِتَشْبَعَ مَسَاكِينُكُمْ مِنَ اللَّحْمِ فَأَطْعِمُوهُمْ. (وسائل الشيعة، ج14،ص205)
رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: همانا خداوند عید قربان را قرار داد تا مساکین شما از گوشت قربانی، سیر شوند، پس به آنها اطعام کنید.
6) جواز شریک شدن در سنّت قربانی
مرحوم علامه مجلسی در «زادالمعاد» می نویسد:
«از جمله احکام این عید، قربانی است، و آن، سنّت مؤکّد است و بعضی از علما واجب دانسته اند، اگر قدرت بر آن داشته باشند ... از برای پدر و مادر و اولاد و خویشان که مرده باشند، قربانی کردن خوب است، و اگر از برای حضرت رسول صلّی الله علیه وآله و ائمه علیهم السلام قربانی کند، ظاهرا خوب است ... اگر جمعی قادر نباشند که هریک قربانی جدا بکنند، جایز است که با یکدیگر شریک شوند تا هفت نفر، بلکه هفتاد نفر.» (زادالمعاد، ص322)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🌎🌺🍃
🌺
❇️ تقویم نجومی
🗓 دوشنبه
🔺 ۲۸ خرداد / جوزا ۱۴۰۳
🔺 ۱۰ ذی الحجه ۱۴۴۵
🔺 ۱۷ ژوئن ۲۰۲۴
💠 مناسبتهای دینی
✨ #عید_سعید_قربان
▪️شهادت عبدالله محض و جمعی از نوادگان امام حسن مجتبی علیهالسلام
📿 اقدام امام رضا علیهالسلام به خواندن نماز #عید_قربان و دستور بازگرداندن ایشان توسط مأمون ملعون
🦂 امروز ساعت ۱۰:۱۰ قمر وارد برج عقرب میشود.
🌓 امروز قمر در «برج عقرب» است.
✔️ مناسب برای امور زیر است:
جراحی چشم
کشیدن دندان
برداشتن خال و زگیل
برداشتن چربیها و اضافات زیرپوستی
خرید باغ و مزرعه
از شیر گرفتن کودک
درختکاری
امور حفاری
⛔️ ممنوعات
امور مهم و اساسی و زیربنایی
امور ازدواجی
امور مربوط به حرز
🌎🔭👀
🚘 مسافرت
خوب نیست
👶 زایمان
نوزاد مبارک، صالح و باحیا باشد. انشاءالله
👩❤️👨 انعقاد نطفه
🔹 امشب (شب دوشنبه)
فرزند چنین شبی ممکن است با نقص عضو متولد شود.
🌎🔭👀
💇♂ اصلاح سر و صورت
باعث عزت و احترام میشود.
🩸 حجامت، خوندادن
موجب درد میشود.
🔵 ناخن گرفتن
روز مناسب و دارای برکات خوبی است از جمله قاری و حافظ قرآن گردد.
👕 بریدن پارچه
روز بسیار مناسب و موجب برکت میشود.
🌎🔭👀
😴 تعبیر خواب
رویایی که امشب (شب دوشنبه) دیده شود تعبیرش طبق آیۀ ۱۰ سوره مبارکه یونس علیه السلام است.
﴿﷽ دعواهم فیها سبحانک...﴾
از خواب بیننده عمل صالح یا خیری به وجود آید که در دنیا و آخرت به او نفع رساند. ان شاءالله
مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
📿 وقت استخاره
از طلوع فجر تا طلوع آفتاب
از ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲
از ساعت ۱۶ تا عشای آخر(وقت خوابیدن)
📿 ذکر روز دوشنبه
«یا قاضی الحاجات» ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح
۱۲۹ مرتبه «یا لطیف»، موجب یافتن مال کثیر میگردد.
☀️ ️روز دوشنبه متعلق است به:
💞 #امام_حسن علیهالسلام
💞 #امام_حسین علیهالسلام
اعمال نیک خود را به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌎🔭👀
⏳ مدت زمان اعتبار این تقویم
از اذان مغرب آغاز و اذان مغرب روز دوشنبه پایان مییابد.
🌺
🌎🌺🍃
حرم
┏◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚┓ ☆اَلابِذِکرِاللهتَطمَئِنَّالقُلوب ☆☆رمان بلند امنیتی-بصیرتی-عاشقانه ☆ #کا
┏◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚┓
☆اَلابِذِکرِاللهتَطمَئِنَّالقُلوب
☆☆رمان بلند امنیتی-بصیرتی-عاشقانه
☆ #کابوس_رویایی
☆☆قسمت ۲۱۱ و ۲۱۲
گاه به صراحت در مصاحبههایشان ازشان سوال میشد اگر مردم بخواهند #اسلحههایتان را تحویل دهید، میدهید؟آنها هم بعد از طفرههای طولانی میگفتند #نه! #حب_واقعی را نمیبینند.سازمان نه تنها به قدرت بلکه به این محبوبیت هم حسودیاش میشود.
●●بیست و هشتِ خرداد شصت●●
ماههای پر تنشی را از سر گذراندهایم که آخرینش نیست! هنوز وحشت خشونت چهارده اسفند در وجودم است....
خبر حصر آبادان و پیش روی روز افزون بعث را به خاطر دارم.نمیتوانم سکوت کنم.صبح بود به دستور مینا حاضر شدم و خودم را به خیابان رساندم.بعد از عوض کردن شکل و شمایل وارد دانشگاه تهران شدیم.غوغایی بر پا بود.قریب به هزاران نفر در دانشگاه شعارهای تند دادند. بنیصدر پشت تریبون ایستاد و از مصدق سخن گفت.جوری حرف زد که انگار مصدق بود از پاریس به تهران آمد، در بهشت زهرا سخنرانی کرد،بار انقلاب به دوش کشید و برای آزادی راهی غربت شد!شعارهای مرگ بر بهشتی یک جاهایی زیاد شد. #نمیتوانستم همچین شعاری بدهم!اصلا مگر #بهشتی چه کرده؟ چرا الکی بارگناهم را سنگین کرده باشم؟هرچہ هم مینا با مفهوم نگاهم کرد خودم را به آن در زدم.بعد هم بنیصدر گفت "اینهایی که ظاهر #مذهبی دارند را بیاندازید بیرون!" انگار بنیصدر جز #خون و خونریزی، #تفرقه کاری برای این کشور نداشت!
چهارده اسفند هرچه بود گذشت.ولی ترکشهای آن به شدت در گوشه و کنار مطبوعات به چشم میخورد. انگار گزارشها و پاپوشهایی را که برای #مطبوعات لازم بود او مینوشت!👈به #اسم و #لباس سپاه مردم را خونین میکردند و همهاش به نام سپاه تمام شد.حال ۲۸خرداد سازمان به #همه دستور میدهد با خود #سلاح سرد داشتہ باشند حتی اعضای عادی....
بین جنگ و خشونتها روی پلهها مینشینم و به #خدا میاندیشم.به خدای که تنها #اسم و #وصفش را شنیده بودم و بس...خوب و بد را نمیدانم اما همین را میدانم که سازمان #بر_حق نیست.خدا...کاش میتوانستم از او بخواهم به من راه درست را نشان دهد.بغض میکنم و میگویم: " خدایی که نمیدونم هستی یا نه. اگه صدام رو میشنوی بهم #کمک کن. خدایا! #خسته شدم از این همه #حماقت و #بلاهت. خدایا! خسته شدم از راه #بنبست. خدایا! کلافم کرد این #دورویی. چیکار کنم؟ در خونهی کیو بزنم..؟؟ " بغضم میترکد.. "رویا! شاید به پوچی رسیدی و دنیا همینه که هست.شاید اصلا جای دیگهای وجود نداره..." اما با خود میگویم: "نه نه! حتما راهی هست. مگه میشه تموم این #عالم به بنبست برسه؟مگه حرفای حاج رسول رو یادت رفته؟ مگه میشه همه چیز رو اتفاقی دونست؟"
یکهو بدنم یخ میکند.در هوای گرم خردادماه سردم میشود.از کجا ذهنم به یاد حاج رسول گشت را نمیدانم!خیال از ذهن عبورکرده دوباره آمده! امانتی را میگویم! هروقت که به یادش میافتم حالم دگرگون میشود و حس #عذابوجدان پیدا میکنم.آن اوایل #بهانهی سازمان را داشتم و زوم شدنشان روی من اما حال چه؟ شاید حال وقتش شده راز آن امانتی را فاش کنم." آره... حالا دیگه وقتشه." پیمان هم تا شب به خانه نمیآید. از ذوق و هیجان نمیفهمم کی چادر به سر میکنم. در ذهن دنبال نشانی آن میگردم. به آدرس.... به خانم عطاری! صندوقچه و گلهای بابونه! در آخر هم تجریش و بازارش...باورم نمیشود!انگار یکی اینها را جلوی پایم قرار میدهد و مرا به خود میخواند.
به بازار عریض و طویل تجریش نگاه میکنم.پیدا کردن یک عطاری در اینجا مثل پیدا کردن سوزن در انبار کاه است! دوباره ناامیدی بر من غلبه میکند.. #خدایا چه کنم؟
خود را کنار میکشم. سر در مغازهها را نگاه میکنم.با دیدن گونیهای گردو و گیاه دارویی به طرف مغازه میروم.
_سلام. شما عطارے هستین؟
_بله دیگه.
_یعنے خود خود عطاری؟
انگار متوجه منظورم نیست و میگوید:
_عطار هستیم دیگه.
وا میروم!
_نه آقا. منظور من فامیلتونه.شما خانم عطاری میشناسین؟ فامیلشون عطاری باشه و عطار باشن.
_آها...بلہ خانم عطاری هستن. منتهی جلوتر از ما.
_میشه بگید کجا میتونم پیداشون کنم؟
_اسم عطاریشون "شفاست". همین راسته رو بگیرید و برین اولین عطاری هستش.
تشکر میکنم. هیجان زده شدهام.بوی خوش بابونه و گل محمدی!با دیدن تابلوی مغازه بغض میکنم.خانم مسنی روی صندلی نشسته.به زور سلام میدهم.لبخندش بسیار شبیه لبخند حاج رسول است.حاصل بغض از دیدگانم روان میشود.
_سَ.. سلام.
متوجه حالم میشود.دستم را به طرف خودش میگیرد نوازش میدهد.
_عیلکسلام.چیشده عزیزدلم؟چرا گریه؟چرا بغض؟
_خنده هاتون...خیلے قشنگه منو یاد کسی میندازه.
_وای ممنون عزیزم.قربونت برم مادر.. چشمات قشنگه.
_شما خانم عطاری هستین؟
_آره. چطور مادر؟
_من از طرف حاج رسول اومدم. #امانتی هست که باید از شما تحویل بگیرم.
☆ادامه دارد.....
☆☆نویسنده؛ مبینا رفعتی(آیه)
☆
┗◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛┛
┏◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚┓
☆اَلابِذِکرِاللهتَطمَئِنَّالقُلوب
☆☆رمان بلند امنیتی-بصیرتی-عاشقانه
☆ #کابوس_رویایی
☆☆قسمت ۲۱۳ و ۲۱۴
یکهو خنده به لبش میماسد.بهت زده زل میزند به چشمانم.چشمانش بارانی میشود
_درست شنیدم؟ گفتی حاج رسول؟حاج رسول خودمونو میگی؟ از طرف حاج رسول اومدی؟ چرا این همه دیر!
شرم دارم سر بلند کنم.
_بله. حاج رسول! من ایشون رو توی کمیتہ خرابکاری دیدم.حاج آقا درسها به من داد.گفتن امانتی هست که باید داشته باشم.
انگار صورتش را گرد گچ پاشیدند.از هوش میرود و روی زمین میافتد.به آن سو میروم.کمی سیلی به صورتش میزنم اما به هوش نمیآید.دست توی لیوان آب میبرم و به صورتش میپاشم.یکهو میپرد.میروم تا چیزی برایش پیدا کنم که دستم را میگیرد.
_حاجی رو از بچگی دوست داشتم.وقتی اومد خواستگاریم فقط ۱۴ سالم بود.بله رو همون اول دادم و توجه نکردم که میگن هوله یا خواستگار نداره.نورانیتش از همون اول معلوم بود.بچهدار شدیم و بچههامون عروس و دوماد شدن که فهمیدم حاجی زده تو کار اعلامیه و انقلاب اولش ترسیدم اما آرومم کرد. مثل هروقت دیگهای که آب رو آتیشم بود. بخاطر کاراش زود دستگیر شد اما زودم آزاد شد.
با آه جگرسوز ادامه میدهد:
_تا سال ۵۷ که دیگه بردنش روزگارمون سیاه شد. حاجی که رفت نور و صفا هم رفت. عطاری هم یادگار عشق منو حاجیه.باهم ساختیمش، اما قسمت شد من ادارهش کنم.تو گفتی ازطرف حاجی اومدی ولی خودش کجاست؟
نمیدانم در جواب چشمان به انتظار نشسته باید چه جوابی بدهم.
_حاج آقا والا..منم خیلی وقته ندیدمشون.
اون امانتی رو هم خیلی قبلتر بهم گفتن بگیرم. شما نمیدونین کجان؟
_همش میگن منتظر نباش ولی من منتظر میمونم حاجی برگرده.یه بار رفت مکه قول داد یه بارم باهم بریم.من منتظر میمونم تا با هم مکه...
کاسهی دلم ترک برمیدارد.
_حاج آقا گفتن امانتی توی یه صندوقچهس. گل بابونہ و صابون معطر... یه چیزی تو همین حرفا.
سریع برمیخیزد.به پستوی مغازه میرود.پشت سرش راه میافتم.چراغ قوه را میاندازدروی دیوار.تیر و تختههای گوشه را کنار میزنیم. طاقچهای ظاهر میشود.خانم عطاری میگوید:
_برش دار.
صندوقچه کوچک است. آن را برمیدارم.خاک روی دستانم مینشیند.دستهای لرزانم بہ سردی دستانش گره میخورد.خوب در چشمانم نگاه میکند. بغض قورت میدهد.
_برو دخترم. امانتی مال هرکی هست به دستش برسون.
چشمی میگویم.تختهها را سر جایشان برمیگردانیم و بعد خارج میشویم.پشت میز میایستد.میخواهم تشکر و خداحافظی کنم که کشک در کاغذ میپیچد و به من میدهد.باز هم ممنون میگویم و بیرون میآیم.دیگر شلوغی تجریش به چشمم نمیآید.تمام وجودم شده دو مردمک دوخته شده به صندوقچه.میخواهم بدانم این امانتی چه در دل دارد. اما با خود میگویم: "نه!درست نیست. شاید صاحبش راضی نباشد."
اما وقتی فکر میکنم میبینم حاج آقا از صاحبش چیزی نگفت. بهانه برای خود میتراشم که در صندوقچه را باز کنم تا ببینم برای کیست.قفل دستیاش را باز میکنم. با دیدن یک تکهکاغذ وا میروم! برمیدارم و میخوانم:
✍_" به نام هستی بخش...اکنون که این نامه را مینویسم نمیدانم که هستی و نام و نشانت را هم نمیدانم..هنوز مبهوت رویای جوانیام هستم..از خواب برخواسته مثل مردهای دیوار را مینگرم...خواب میدیدم به یاد روزهای جوانی در مکتب «آسِد مرتضی» هستم..او هم همان درسهای شیرینش را با لحن چون شهدش میگوید.به یکباره مکتب خالی میشود. آسِد مرتضی صدایم میکند: "آقا رسول، هرچی امروز یاد گرفتی رو توی این نامه بنویس."
من در عالم خواب حواسم پی او بود که حال بیش از بیست سال از مرگش میگذرد...در تعجب ملاقاتش بودم و یادم به درس نبود.میترسم و او تبسم میکند و میگوید:" آقا رسول من هرچی میگم یادداشت کن. حتما ها!" چشم میگویم و او میگوید:《لازم نیست بہ چپ و راستت نگاه کنی. تنها #یک نگاه بہ #بالا کافیست تا بفهمی آنچه #لازم است.راه #الهی، طریق رستگاری است. #هیچ_بنبستی در این کوچهها نخواهی دید.حتی اگر به مرگ رسیدی به آن لبخند بزن چرا که #شهادت آغوشش را باز نموده. #تردید نکن! آنهایی که قرب الهی پیشه کردند اکنون در بهشت تکیه زدهاند.تنها یک نگاه به وسعت #دلت کافیست. چشم بگشا و به #فلک و عرض نگاه کن.چه میبینی؟ چرخ را؟ زمین را؟ سبزه و گل ها را؟ تردید نکن که همه #آیت خداست. تو هم #شرف تمام اینها هستی. #خداوند فرمود همهی عالم را برای #تو افریدم و تو را برای #خودم، ای فرزند آدم.چه نعمتی بالاتر از دلدار چنین لطیفی؟به #هستی و #وجودت نگاه کن؟ چه میبینی؟ #قدرت او را؟ درست است.تنها یک جرعه از یس بنوش تا بفهمی خدا کیست..آنکه آسمان و زمین مسخّر اوست..وقتی به لبهی پرتگاه رسیدی بازگرد.به آغوش خدا بنگر که برای تو گشوده شده. آغوش همیشه بازی که منتظر بود تا تو را بغل گیرد اما تو ندیدی...
☆ادامه دارد.....
☆☆نویسنده؛ مبینا رفعتی(آیه)
☆
┗◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛┛
🌹اعمالشبو روزعیدقربان🌹
① شب زنده داری
② زیارت حضرت سید الشهداء علیه السلام
③ خواندن دعای:
🌹یا دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَی الْبَرِیةِ یا بَاسِطَ الْیدَینِ بِالْعَطِیةِ یا صَاحِبَ الْمَوَاهِبِ السَّنِیةِ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ خَیرِ الْوَرَی سَجِیةً وَ اغْفِرْ لَنَا یا ذَا الْعُلَی فِی هَذِهِ الْعَشِیةِ.
🌹ای کسیکه جود و بخشش توبه آفریدگان همیشگی است!ای آنکه دو دست سخاوت خود را برای عطا گشودهای!ای صاحب عطاهای گرانبها!بر محمّد و خاندان او،نیکوخوترین مردمان درود فرصت،و ما راای خدای بلندمرتبه در چنین شبی بیامرز.
👈اعمال روز عید قربان👇
① غسل کردن
② نماز عید قربان
③ خواندن دعای چهل و هشتم صحیفه سجادیه
④ خواندن دعای چهل و ششم صحیفه سجادیه
⑤ خواندن دعای ندبه
⑥ قربانی کردن
⑦ تکبیرات مشهور را پس از نماز ظهر روز عید تا پس از ده نماز (نماز صبح روز دوازدهم) بخواند
🌹 اللّهُ اَکْبَرُ اللّهُ اَکْبَرُ لا اِلهَ اِلا اللّهُ وَ اللّهُ اَکْبَرُ اَللّهُ اَکْبَرُ اَللّهُ اَکْبَرُ و لِلّهِ الْحَمْدُ اَللّهُ اَکْبَرُ عَلی ما هَدانا اَللّهُ اَکْبَرُ عَلی ما رَزَقَنا مِنْ بَهیمَةِ الاْنْعامِ وَالْحَمْدُلِلّهِ عَلی ما اَبْلانا
خدا بزرگتر است، خدا بزرگ است،نيست معبود حقى جز پروردگار و خدا بزرگ است خدا بزرگتر است و ستايش مخصوص خداست خدا بزرگ است بر آنچه ما را راه نموده خدا بزرگتر است بر آنچه به ما روزى كرده از چهار پايان بىزبان و ستايش خدا راست بر اين آزمايش
11.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چجوری خدا خیرت میده؟!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــصَلَّ أللّٰهُ عَلَيْكَ ياأباعَبْدِاللّٰه
أللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِيِّكْ ألْفَرَجْ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 لطفا خودمون رو منتظر ندونیم😭
🔴 آیا واقعا ما منتظر امر مولایمان هستیم؟؟
▪️وصیتی از حضرت امام باقر علیهالسلام
جابر جُعفی گوید: هجده سال در خدمت سرورمان امام باقر صلوات الله علیه بودم؛ چون خواستم از خدمت حضرت (به وطنم کوفه) بازگردم، با ایشان وداع کردم و گفتم: مرا مطلبی بفرمائید تا استفاده کنم؟ حضرت فرمودند: «ای جابر! پس از هجده سال (که در خدمت ما بودهای)؟!» عرض کردم: آری، شما دریای بیکرانی هستید که هرگز به انتها و عمق آن نمیتوان رسید؛ سپس امام علیهالسلام فرمودند:
⭕️ «ای جابر، به شیعیانم از جانب من سلام برسان و به آنان بگو که بین ما و خدای تعالی، پیوند خویشاوندی نیست و هیچ راهی برای تقرّب به پروردگار وجود ندارد، مگر اطاعت (از اوامر و نواهی) او؛ ای جابر، کسی که خدای تعالی را اطاعت کند و ما را دوست بدارد، او اهل ولای ماست و هر که خدا را معصیت و نافرمانی کند، دوست داشتن ما فایدهای برایش نخواهد داشت...»
بحار الانوار ج۷۵ ص۱۸۲
⚪️امام باقر علیهالسّلام:
در روز عيد قربان هيچ كارى بافضیلتتر از اين نيست كه خونى ريخته شود (قربانى شود)، يا در راه احسان و خدمت به پدر و مادر قدمی برداشته شود، يا از خویشاوندی كه او قطع رابطه کرده، به وسیلهٔ كمک مالى دلجویی نموده و آغازِ سلام کند، و يا این که از گوشت قربانىِ پاکِ خود بخورد، و دیگران و همسایگان از ایتام و نیازمندان و بردگان را نیز از آن گوشت اطعام کند، و به اسيران، سركشى و رسيدگى نمايد.
📚منابع:
خصال ص۲۹۸
بحارالانوار ج۹۶ ص۳۰۱
«اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
▫️🎞 #استوری؛ 8 روز تا عیدالله الاکبر غدیر خم ✔️
حضرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:
هر کس دوست دارد خدا تمام خوبی ها را نصیبش کند ؛ بعد از من ولایت حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام} را قبول کند و با دوستانش دوست و با دشمنانش دشمن باشد...!
📚منبع| الامالیشیخصدوق ، صفحه۴۷۴
⚠️شيعيان! نسبت به تبليغ غدير به قصد فرج كوتاهي نكنيم
••••
🟡 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🟡
⚪️مولا علی علیهالسّلام:
عید قربان، روزی است که حُرمتی بس بزرگ دارد، پس خدا را بسیار یاد کنید و از او آمرزش بخواهید.
📚من لایحضره الفقیه ج۱ ص۵۲۰
«اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»