بسماللهالرحمانالرحیم
🔹هدف ما در این کانال تبیین سلسله مباحث امامت به صورت فصل به فصل همراه با پاسخ به شبهات وهابیت است .
با توجه افزایش روز افزون شبههپراکنی کانالها و شبکههای وهابیت بر هر شیعه واجب است ادله امامت و شیوه استدلال را به خوبی فراگیرد که انشاءالله شرمنده مولای خودمان حضرت امیرالمومین علی علیهالسلام نشویم .
#فصل_اول : اهمیت بحث امامت
#فصل_دوم : امامت چیست ؟
👈 الف . تعریف امامت
👈 ب . واژه امامت در لغت و قرآن
#فصل_سوم : بحث امامت از کی آغاز شد ؟!
#فصل_چهارم : فلسفه وجود امام
#فصل_پنجم : عظمت مقام امامت در قران
#فصل_ششم : امامت جزء اصول دین است یا فروع دین ؟!
#فصل_هفتم : وجوب نصب امام
#فصل_هشتم : ادله امامت :
👈 الف . دلایل عقلی
👈 ب . دلایل قرآنی
👈 ج . دلایل روایی
#فصل_نهم : شرایط و صفات ویژه امام
👈 انتخاب امام از سوی خداوند
👈 عصمت امام
👈 علم امام
🌹🌹بسم الله رب الحیدر کرار علیه السلام🌹🌹
🍃🍂🍃🍂🍃🍂
#فصل_پنجم
🌸 سفر نجرانیان به مدینه
✍با توجه به سلسله مراتب در حکومت دیني نجران، بالاخره این سید و عاقب بودند که باید درباره پاسخ نامه پیامبر صلی الله علیه و آله تصمیم نهایی را می گرفتند.
🌸پیشنهاد سفر به مدینه
✍پس از آنکه با قرائت کتب انبیا حقانیت آن حضرت بر همه معلوم گردید، سید و عاقب برای آنکه هم پاسخ مقبولی نزد مردم و هم فرصت بیشتری برای تصمیم گیری داشته باشند، در جواب مسیحیان گفتند: «بر دین خود پایدار باشید تا حقیقت دین محمد کشف شود. ما نزد قریش به مدینه می رویم تا بنگریم چه بر او نازل شده و به چه چیزی دعوت می کند»
✅این پیشنهاد مقبول افتاد، و قرار شد نمایندگانی برای تحقیق بیشتر از نجران به مدینه سفر کنند.
🌸انتخاب نمایندگان برای سفر به مدینه
✍افرادی که برای این سفر انتخاب می شدند می بایست در حدی بودند که در
هر مورد هم قادر به تصمیم گیری قاطع باشند و هم از طرف مردم نجران جنين اختیاری را داشته باشند
✍این بود که ۱۸ نفر از بزرگان درجه اول و رؤسای دینی و اجتماعی را برای این منظور برگزیدند، که چهل نفر آنان از علما و دانشمندان بودند و بقیه از برزگان بنی الحارث بن کعب که با سابقه ترین قوم در نجران به شمار می آمدند.
✍از میان این عده، اسقف اعظم در سن صد و بیست سالگی ریاست کل گروه را بر عهده داشت و سید و عاقب در مرحله بعد کسانی بودند که نظر نهایی با آنان بود
✍از سوی دیگر چهار کودک خردسال که فرزندان سید و عاقب بودند همراه کاروان آورده شدند. آنان دو پسر به نامهای صبغة المحسن و عبدالمنعم و دو دختر به نامهای ساره و مریم بودند.
📚 بحار الأنوار ج ۲۱ ص ۲۸۵، ۳۲۱، ۳۲۲، ۳۴۹
اقبال ص ۵۰۹_۵۱۰ _۵۱۱
البداية و النهاية ج ۵ ص ۵۶
( ادامه دارد ان شاءالله...)
#گزارش_تحلیلی_مباهله 💐
🌟ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است 🌟
الهی بِحَقِ السّیدة زِینَب ْسَلٰام ُاَللّهْ عَلَیْها َّعَجّل لِوَلیکَ الغَریبِ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️
ید الله فـــــوق ایدیهم
#علـــــی یــــــد الله است..
بمیرد دشمن حیــــــدر
#علــــــی ولــــــی الله است..
🌹🌹بسم الله رب الحیدر کرار علیه السلام🌹🌹
🍃🍂🍃🍂🍃🍂
#فصل_پنجم
🌸آغاز سفر به مدينه
✍در اوایل ماه ذى الحجة سال نهم هجری کاروان نجرانیان با بدرقه مردم راه خود را به سوی مدینه در پیش گرفت. آنان لوازم سفر و آذوقه لازم و نیز هدایایی برای پیامبر صلی الله علیه و آله همراه خود بر داشتند.
✍نجرانیان در این سفر از هر جهت مجهز بودند، به گونه ای که هر یک از افراد کاروان به جز اسب سواری خود، یک اسب بدک نیز همراه آورده بود تا مسیر را با سرعت و آسایش بیشتر بپیمایند.
✍مسیر ۱۴۰۰ کیلو متری نجران تا مدینه با شتر بیش از بیست روز طول می کشید، ولی با اسب و حرکت دست جمعی زودتر از این مدت به مقصد می رسیدند.
📚بحارالانوار ج ۲۱ ص ۳۱۸
اقبال ص ۵۰۱
💞💞💞💞💞
🌸مسیحیان در نزدیکی مدینه
✍کاروان نجران به مدینه نزدیک می شد و نمایندگان خود را برای ملاقات با پیامر صلی الله علیه و آله اماده می کردند
✍با رسیدن به آخرین توقفگاه نزدیک مدینه، سید و عاقب تصمیم گرفتند با زینت کردن خود و اصحابشان بر مسلمانان و اهل مدینه مباهات و فخر فروشی کنند. از این رو افراد کاروان از مرکبها پیاده شدند، و خود را شستشو داده آراستند. آنان لباس های سفر را از تن بیرون آوردند و البسه گرانبها و سنگین پوشیدند که لباسهای مشکی بلند و عباهایی از حریر و پشم بود، و بر موهای بلند خود مشک زدند.
✍همچنین برای زینت بیشتر انگشترهای طلا به دست کردند و صلیبشان را آشکار ساختند. سپس سوار اسبها شدند و نیزه ها را کنار گردن اسبها به دست گرفتند، و در یک صف پشت سر هم به حرکت در آمدند تا در روز هیجدهم ذی الحجه سال نهم هجرت وارد شهر مدینه شدند.
📚 بحارالانوار ج ۲۱ ص ۳۱۹
اقبال ص ۵۰۱
مکاتیب الرسول صلی الله علیه و آله ج ۲ ص ۳۹۸_۴۹۳
🌸ملاقات نجرانیان با پیامبر صلی الله علیه و آله
✍فرستادگان نجران هنگام عصر با تبختر و ظاهری آراسته خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله رسیدند و به آن حضرت سلام کردند. اما حضرت جواب سلام آنان را ندادند و با آنها صحبت ننمودند.
✍مسیحیان متعجب از اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله پاسخشان را نمی دهد، ساعتی با همان زینتها و لباسها نشستند اما حضرت کلمه ای با آنان صحبت نفرمودند. این برخورد سؤال انگیز پیامبر صلی الله علیه و آله با گروهی که برای پاسخ به نامه حضرت راهی طولانی پیموده و اکنون به محضر ایشان رسیده بودند، از یک سو مسلمانان و از سوی دیگر نجرانیان را غافلگیر کرد.
✍این عکس العمل پیامبر صلی الله علیه و آله بر مسیحیان بسیار سنگین آمد و با ناراحتی از امتناع آن حضرت در تکلم با آنان، برخاستند و از خدمت حضرت بیرون آمدند. مسیحیان سراغ دو نفر رفتند که از قبل با آنها آشنایی داشتند و گفتند: پیامبر شما برای ما نامه ای نوشت و ما برای جواب او آمدیم و نزد او رفتیم و بر او سلام کردیم، اما جواب سلام ما را نداد. نظر شما در این باره چیست؟ آیا نظر شما این است که برگردیم؟!
✍آن دو رو به حضرت امیرالمؤمنين علیه السلام کرده گفتند: نظر تو درباره اینان چیست؟ حضرت که می دانست چرا پیامبر صلی الله علیه و آله پاسخ آنان را نداده اند فرمودند: نظرم این است که این لباسهای مخصوص و انگشترهای طلا را بیرون آورند و بار دیگر نزد پیامبر صلی الله علیه و آله بازگردند.
✍فردای آن روز یعنی روز نوزدهم ذي الحجة، نجرانیان لباسهای حریر و فاخرشان را عوض کرده با لباسهای ساده راهبان نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمدند، در حالی که انبوه مسلمانان این ملاقات را زیر نظر داشتند.
✍این بار وقتی نجرانیان سلام کردند حضرت جواب سلامشان را دادند، و مطمئن شدند که پیامبر صلی الله علیه و آله آنان را پذیرفته است.
📚 احقاق الحق ج ۲۲ ص ۳۳، ۴۳
اعلام الوری ج ۱ ص ۲۵۴
تفسیر ابن کثیر ج ۱ ص ۳۷۷
( ادامه دارد ان شاءالله...)
#گزارش_تحلیلی_مباهله 💐
🌟ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است 🌟
الهی بِحَقِ السّیدة زِینَب ْسَلٰام ُاَللّهْ عَلَیْها َّعَجّل لِوَلیکَ الغَریبِ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️
ید الله فـــــوق ایدیهم
#علـــــی یــــــد الله است..
بمیرد دشمن حیــــــدر
#علــــــی ولــــــی الله است..
🌹🌹بسم الله رب الحیدر کرار علیه السلام🌹🌹
🍃🍂🍃🍂🍃🍂
#فصل_پنجم
🌸هدایای نجرانیان برای پیامبر صلی الله علیه و آله
✍نجرانیان با پذیرفته شدن خود از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله خوشحال شدند؛ و ابتدا هدایایی را که همراه آورده بودند تقدیم آن حضرت کردند. هدایای آنان پارجه بزرگی با نقش تصارير مقدس و پارچه هایی بافته از مو بود
✍مردم با دیدن تصاویر مجذوب آنها شده و برای تماشا می آمدند. اما حضرت برای اینکه بی اهمیت بودن آنها را نشان دهند فرمودند: "به این پارچه بزرگ که تصاویر بر آن کشیده شده نیاز ندارم، اما این پارچه های بافته را می پذیرم"!
✍مسیحیان با خوشحالی از پذیرش هدیه شان، به پیامبر صلی الله علیه و آله گفتند: آنها را به شما تقدیم می کنیم
📚مکاتیب الرسول صلی الله علیه و آله ج ۲ ص ۴۹۵
💞💞💞💞💞
🌸ناقوس و نماز مسیحیان در مدینه
✍مسیحیان خدمت حضرت بودند تا هنگام نمازشان که بعد از نماز عصر مسلمانان بود. آنان تصمیم گرفتند در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله نمازشان را طبق آیین خود بخوانند. لذا ابتدا ناقوسی را که همراه آورده بودند به صدا درآوردند
✍مردم از اینکه در مسجد مسلمانان ناقوس زده شود و مسیحیان طبق دین خود نماز بخوانند ناراحت شدند و تصمیم گرفتند مائع آنان شوند. از این رو با ناراحتی به پیامبر صلی الله علیه و آله عرض کردند: یا رسول الله، این کار در مسجد شما؟!؟ حضرت با آرامش فرمودند: "آنان را به حال خود واگذاريد"! مسیحیان پس از به صدا درآوردن ناقوس برخاسته به سوی مشرق ایستادند و نماز خود را خواندند.
✍پس از نماز، گفتگو با حضرت را آغاز کردند. پیامبر صلی الله علیه و آله به آنان پیشنهاد کردند تا سه روز هیچ گفتگویی درباره موضوع اصلی صورت نگیرد، و در این سه روز آنان درباره حضرت به تحقیق بپردازند. مسیحیان پیشنهاد حضرت را پذیرفتند و با قرار اینکه پس از سه روز بر گردند، مجلس پایان یافت
📚بحار الانوار ج ۱ ص ۳۴۰، ۳۴۸
اختصاص ص ۱۱۲
مكاتب الرسول صلی الله علیه و آله ج ۲ ص ۴۹۳
اقبال ص ۵۱۰
💞💞💞💞💞
🌸مشورت با بهود مدينه
✍نجرانیان سه روز در مدینه درباره پیامبر صلی الله علیه و آله تحقیق کردند، و حتی روز آخر نزد یهودیان در بیت المِدراس که مرکز علمی آنان بود. رفتند و فریاد در آوردند: "این مرد در بین شماست و بر شما غالب شده است؟! نزد ما بیایید"
✍علمای یهود نزد مسیحیان آمدند و با هم به گفتگو پرداختند و پس از صحبتهای بسیاری که بین آنان رد و بدل شد، بزرگان یهود و نصاری به این نتیجه رسیدند که فردا همراه یکدیگر نزد پیامبر صلی الله علیه و آله بروند. بزرگان یهود به مسیحیان گنتند: فردا حاضر شوید تا او را امتحان کنیم.
منابع ؛ 📚بحار الانوار ج ۲۱ ص ۳۱۹، ۳۴۷
اقبال ص ۵۱۰
( ادامه دارد ان شاءالله...)
#گزارش_تحلیلی_مباهله 💐
🌟ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است 🌟
الهی بِحَقِ السّیدة زِینَب ْسَلٰام ُاَللّهْ عَلَیْها َّعَجّل لِوَلیکَ الغَریبِ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️
ید الله فـــــوق ایدیهم
#علـــــی یــــــد الله است..
بمیرد دشمن حیــــــدر
#علــــــی ولــــــی الله است..
* 💞﷽💞
#بادبرمیخیزد
#قسمت30
✍ #میم_مشکات
#فصل_پنجم:
پیک نیک خانوادگی
مادر سبد را از معصومه گرفت، داخل صندوق عقب ماشین گذاشت و پرسید:
-دیگه چیزی نمونده?
-فکر نکنم
و راحله رفت تا نگاهی بیندازد و مطمئن شود. وقتی راحله برگشت و اطمینان داد که همه چیز را برداشته اند همه سوار شدند و بالاخره بعد از اینکه شیما برای بار سوم دستشویی رفت و برگشت، سرشماری نهایی انجام شد، سوار شدند و ماشین در حالیکه بخار سفید رنگی از اگزوزش بیرون می آمد از در حیاط خارج شد.
کوهنوردی یک هفته در میان جمعه ها، برنامه اجباری بود و کسی حق تخلف و سرپیجی نداشت. هرچند اگر اجباری هم نبود بالا رفتن از کوه با خانواده و خوردن املت های همیشگی پدر آنقدر همه را سر شوق می آورد که هیچ کس حاضر به ترک آن نبود. تنها قسمت سخت ماجرا جدا کردن شیما از رختخواب بود و تحمل غر غرهایش تا رسیدن به بالای تپه... و در نهایت، شیما هم وقتی چشمش به املت تازه در آن هوای خنک دم صبح می افتاد دوباره خوش خلق میشد.
بالای تپه، جایی که داشت با نور بی رمق آفتاب صبحگاهی گرم میشد، جای مناسبی برای خوردن یک صبحانه مفصل بود. پدر شاخه هایی را که اورده بود کنار هم گذاشت و با کندن چندتایی خار بته اطراف، اتش کوچکی درست کرد و بساط صبحانه را راه انداخت. ماهیتابه را روی اتش گذاشت و گوجه هایی را که از ترس شیما شب قبل خرد کرده بود توی آن ریخت، کمی صبر کرد،گوجه ها سرخ شدند،اضافه کردن تخم مرغ ها و بعد تخم مرغ گوجه سراشپز اماده بود.
یک صبحانه گرم،بعد از آن پیاده روی طرفداران زیادی داشت برای همین قبل از اینکه غذا سرد شود تمام شده بود و شیما که با حسرتی وصف ناشدنی داشت ته ماهیتابه را با نان تمیز میکرد گفت:
-حیف...کم بود
معصومه بند کفشش را محکم کرد و گفت:
-دفعه بعد باید یه صندوق گوجه خرد کنیم برای خانم
بعد رو به راحله گفت:
-من برم یه گشتی بزنم، راحله تو نمیای?
راحله هرچند کنار معصومه راه میرفت اما حواسش جای دیگری بود. فردا با پارسا کلاس داشت و باید -ب قول سپیده- "عملیات انتحاری" را که قولش را داده بود انجام میداد. میتوانست?
معصومه که به جک و جانور ها علاقه زیادی داشت، با چوب کوچکی که در دست داشت کرم بیچاره ای را تحت آزمایش گرفته بود و داشت توضیحات لازم را به راحله میداد.
کرم بخت برگشته که صبح زود، به هوای پیدا کردن غذا و یا شاید هوا خوری صبحگاهی یک روز تعطیل از خانه بیرون زده بود بی خبر بود که پژوهشگر جوان ما با چوب زرد رنگش آماده بود تا پیاده روی اش را زهرش کند.
#ادامه_دارد...