eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
6.5هزار ویدیو
630 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃 (ع)📜 💕 و 💕 💚 💚 💛 💛 سعد بن حارث، ابو الحتوف بن حارث: 🌺این دو برادر با عمر بن سعد به كربلا آمده بودند، و چون روز عاشورا شد و امام حسین علیه ‏السلام ندا می ‏كرد: «هل من ناصر ینصرنا» و زنان و كودكان با شنیدن صداى امام علیه السلام شیون مى‏ كردند، از دیدن این منظره، تاب نیاوردند و شمشیر به روى سپاه كوفه و دشمنان امام حسین علیه ‏السلام كشیدند و آنقدر مبارزه خود را ادامه دادند تا شهید شدند. ✍برخى نوشته‏ اند كه: این دو برادر در لحظات آخرین امام و پس از شهادت اصحاب به فیض شهادت نائل آمدند. ✨【سعدبن حارث بن سلمه انصارى و برادرش ابو الحتوف هر دو از محكمه(خوارج) بودند و با عمر بن سعد براى جنگ با حسین به كربلا آمده بودند، بعد از ظهر روز عاشورا هنگامى كه یاران امام شهید و تنها سوید بن عمرو و بشر عمرو حضرمى با امام (ع) باقیمانده بودند و صداى زنان و كودكان از آل رسول را شنیده گفتند: «لاحكم الا لله ولا طاعة لمن عصاه»؛ این حسین پسر دختر پیامبر است و ما امید شفاعت جد او را روز قیامت داریم پس چگونه با او محاربه كنیم؟ لذا به یاران امام حسین (ع ) پیوستند 📗وسیلة الدارین 149】✨ 📕مقتل الحسین، مقرم 240. 📒ابصار العین، 94.
🍃🌸🍃🍃🌹🍃🍃🌸🍃 ♦️ به مشکلات بخندید ♦️ مرد جوانی که می خواست راه معنویت را طی کند به سراغ استاد رفت. استاد خردمند گفت: تا یک سال به هر کسی که به تو حمله کند و دشنام دهد پولی بده. تا دوازده ماه هر کسی به جوان حمله می کرد جوان به او پولی میداد. آخر سال باز به سراغ استاد رفت تا گام بعد را بیاموزد. استاد گفت: به شهر برو و برایم غذا بخر. همین که مرد رفت استاد خود را به لباس یک گدا در آورد و از راه میانبر کنار دروازه شهر رفت. وقتی مرد جوان رسید، استاد شروع کرد به توهین کردن به او. جوان به گدا گفت: عالی است! یک سال مجبور بودم به هر کسی که به من توهین می کرد پول بدهم اما حالا می توانم مجانی فحش بشنوم، بدون آنکه پشیزی خرج کنم. استاد وقتی صحبت جوان را شنید رو نشان داده و گفت: برای گام بعدی آماده ای چون یاد گرفتی به روی مشکلات بخندی! داوینچی می گوید: مشکلات نمی تواند مرا شکست دهند، هر مشکلی در برابر تصمیم قاطع من تسلیم می شود. 🍃🌸🍃🍃🌹🍃🍃🌸🍃
🌴🌸🍃🌴🌸🍃🌴🌸🍃🌴🌸🍃 هر روز معرفی یکی از 30 نفر از ملعون ترین و خبیث ترین نفراتی که در واقعه کربلا بیشترین ظلم را به امام حسین علیه السلام و یاران و اهل بیتش وارد کردند👇👇 لعنت الله علیه از لشگریان عمر بن سعد ملعون در جنگ با امام حسین علیه السلام و از طایفه عبدالقیس و مردی بی باک بود. نام کامل او را مرة بن منقذ بن نعمان عبدی گفته اند. جنایات او: در عاشورا سال 61 هـ.ق، آن زمان که حضرت علی اکبر علیه السلام فرزند امام حسین علیه السلام، به میدان جنگ رفت و در مقابل سپاه اموی قرار گرفت و تعداد زیادی از دشمنان را کشت و کسی نمی توانست در مقابل او به مبارزه آید مرة بن منقذ، که از دلاوری های آن حضرت به خشم آمده بود، به میدان آمد و گفت: بزرگترین گناهان عرب بر گردن من که اگر علی اکبر بر من بگذرد و من داغ او را بر دل پدرش نگذارم. پس همین که آن حضرت بار دیگر با شمشیر به دشمن حمله کرد مرة، راه را بر او بست و با ضربه ای که به او زد، آن حضرت به زمین بیفتاد. آن گاه مردم اطراف او را گرفتند و با شمشیر پاره پاره اش کردند و فرزند حسین علیه السلام را به شهادت رساندند. در مورد چگونگی شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام، نقل های دیگری نیز وجود دارد، از جمله: این که مره همین که در میدان جنگ مقابل حضرت علی اکبر علیه السلام رسید، ابتدا با نیزه به پشت او زد و بعد با ضربه شمشیر فرق او را شکافت، آن حضرت دست به گردن اسب خود انداخت، ولی اسب که ظاهرا خون روی چشمانش ریخته بود، او را در میان سپاه دشمن برد و دشمن از هر طرف بر او تاخت و بدن مبارکش را پاره پاره کرد. برخی گفته اند که دشمن تیری بر گلوی او زد که آن تیر، گلو را شکافت و آن حضرت در خون خود غلتید و به شهادت رسید. سرنوشت او: مختار، عبدالله بن کامل یکی از سرداران خود را با عده ای مامور دستگیری مره کرد. این گروه مسلح خانه اش را محاصره کردند و چون او راه فرار را بر خود بسته دید سوار بر اسبش شد و نیزه به دست از خانه بیرون آمد و به گروه حمله کرد و نیزه ای بر عبدالله یا عبیدالله بن ناجیه شبامی زد و او را به زمین انداخت ولی آسیبی نرسید. ابن کامل، او را با شمشیر زد و چون او دست چپش را سپر کرده بود، از این رو دستش آسیب دید و از کار افتاد و اسبش با شتاب او را از صحنه بیرون برد و به این ترتیب مره فرار کرد و خود را به بصره رساند و به مصعب بن زبیر، ملحق شد. به روایت دیگر که در کتاب ناسخ التواریخ نقل شده، سعر بن ابی سعر، آن خبیث را گرفت و نزد مختار آورد. مختار از او پرسید: آیا تو علی بن حسین علیه السلام را کشتی؟ گفت: من تنها نبودم بلکه هزار نفر با من بودند. مختار دستور داد اول دو دست او را بریدند، بعد زبانش را از دهانش بیرون کشیدند سپس هر دو چشمش و بعد لبانش را بریدند و آخر کار سر از بدنش جدا کرده و بعد تنش را در آتش سوزاندند. بر تا قیامت لعنت 📚نفس‌المهموم 📚ترجمه کامل ابن اثیر 📚تاریخ طبری 📚منتهی‌الامال 📚ابصار العین 📚موسوعه الامام الحسین به نقل از: عمادالدین طبری، نفس المهموم، کامل بهائی، لهوف، ارشاد و بسیاری منابع دیگر
🌎🌺🍃 🌺 ❇️ تقویم نجومی 🗓 چهارشنبه 🔸 ۱۷ مرداد/ اسد ۱۴۰۳ 🔸 ۲ صفر المظفر ۱۴۴۶ 🔸 ۷ اوت ۲۰۲۴ 🌎🔭👀 💠 مناسبت‌های دینی 🏴 شهادت زید بن علی بن الحسین علیه‌السلام 🌴 وارد کردن اسرا به مجلس یزید ملعون 🌓 امروز قمر در «برج سنبله» است. 💠 روز مناسبی برای امور زیر است: امور زراعی بنایی امور تجاری عقد قرارداد درختکاری پیش خرید قرض و وام امور آموزشی ارسال جنس امور مربوط به حرز 👶 زایمان نوزاد شایسته تربیت شود. 🚘 مسافرت کراهت دارد. 👩‍❤️‍👨 انعقاد نطفه 🔹 امشب (شب چهارشنبه) شدیداً کراهت دارد. 🌎🔭👀 🩸 حجامت، خون‌دادن و فصد خوب نیست. 💇‍♂ اصلاح سر و صورت باعث حاجت‌روایی می‌شود. ✂️ ناخن گرفتن خوب نیست، موجب بدخلقی می‌گردد. 👕 بریدن پارچه روز بسیار مناسبی است. کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن، وسیله سواری و یا چارپایان بزرگ، نصیب شخص شود. ان شاءالله 😴 تعبیر خواب رویایی که امشب (شب چهارشنبه) دیده شود، تعبیرش طبق آیه ۲ سوره مبارکه بقره است. ﴿﷽ الم ذلک الکتاب لاریب فیه﴾ خواب بیننده بر چیزی اطلاع یابد که قبلا نمی‌دانست و یا خبری در قالب نامه یا حکمی به وی برسد که باعث خوشحالی وی گردد. ان شاءالله مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. 📿 وقت استخاره از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ از ساعت ۱۶ تا عشای آخر(وقت خوابیدن) 📿 ذکر روز چهارشنبه «یا حیّ یا قیّوم» ۱۰۰ مرتبه 📿 ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه «یا متعال» که موجب عزّت در دین می‌گردد. ☀️ ️روز چهارشنبه متعلق است به: 💞 علیه‌السلام 💞 علیه‌السلام 💞 علیه‌السلام 💞 علیه‌السلام اعمال نیک خود را به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌎🔭👀 ⏳ مدت زمان اعتبار این تقویم از اذان مغرب آغاز و اذان مغرب روز چهارشنبه پایان می‌یابد. 🌺 🌎🌺🍃
حرم
✧✿﷽✿✧┅✧⊹┅┄┄ ◼️▪️پژوهشی در باب 🔍 #حرکت_حضرت_سیدالشهداحسین‌بن‌علی_عليه السّلام #عاشورا_در_عامه #مقتل
✧✿﷽✿✧┅✧⊹┅┄┄ ◼️▪️پژوهشی در باب 🔍 السّلام قسمت • هجدهم ✔️ 🔻 عاشورا از دیدگاه جماعت عمریه -13- نقد و بررسى ديدگاه علماى تندرو عمریه با نگاه به آن‌چه گذشت، گرايش و ديدگاه فكرى آن گروه تندرو مشخص شد. ديدگاه‌هاى آنان پيرامون شهادت سرور جوانان بهشت، حضرت حسين بن على عليهماالسلام، به شرح زير مى‌آيد: ➖ ١. ولايت و حاكميّت يزيد پذيرفتۀ همۀ صحابه اين سخن خلاف حقايق تاريخى است؛ چرا كه به طور مفصّل بيان خواهيم كرد كه بزرگان صحابه و شخصيّت‌هايى معروف آن زمان با ولايت يزيد لعین مخالف بوده‌اند؛ به همين جهت، معاويه لعین با مشكلات فراوانى روبه‌رو شد و به روش‌هاى گوناگونى دست زد تا بتواند مخالفان خود را در برنامۀ جانشينى يزيد لعین ، سركوب كند. البته كسانى مثل جابر بن عبداللّه انصارى، ابوسعيد خُدرى، سهل بن سعد انصارى، زيد بن ارقم و ديگر صحابه دربارۀ جانشينى يزيد سكوت كردند. روشن است كه سكوت آنها هيچ دلالتى بر رضايتشان ندارد؛ چرا كه آنان در حال تقيّه بوده‌اند و تقيّه در بين صحابه به ويژه در زمان معاويه لعین رايج بوده است. آنان مى‌ترسيده‌اند كه آن چه بر سر ديگران آمده، بر سرشان بيايد.... پس سكوت صحابۀ حضرت رسول اکرم صلى اللّه عليه وآله دليل بر رضايت آنان از كار معاويه لعین نمى‌تواند باشد. ديگر اين‌كه همكارى جمعى از صحابه با معاويه، با زور، پرداخت پول، ترساندن و يا تهديد به كشتن آن‌ها بوده است. ➖ ٢. نقش عبداللّه بن عمر لعین در ولايت يزيد ابن العربى مالكى، با استفاده از احاديثى كه در صحيح بُخارى آمده، به بيعت عبداللّه بن عمر و قبول ولايت يزيد استناد مى‌كند. امّا در نقد كلام او بايد گفت كه خود ابن العربى مالكى مى‌گويد: «عدّه‌اى از علما، بيعت عبداللّه بن عمر با يزيد را تكذيب نموده و اين مطلب را تصديق نكرده‌اند» (العواصم، ص٢٠٨) از اين جمله معلوم مى‌شود كه علماى عمریه، درباره بيعت عبداللّه بن عمر با يزيد اختلاف داشته‌اند. البتّه اين مطلب در صحيح بُخارى آمده است؛ اما خود بُخارى از سردمداران همين گروه متعصّب است كه ديدگاهشان را درباره يزيد و شهادت حضرت سيّدالشهداء حسین بن علی عليه السلام بيان كرديم. با اندك تحقيقى در شخصيّت عبداللّه بن عمر، به دست خواهد آمد كه او مردى ضعيف و از جهت روحى، فردى سست بوده و شخصيّتى حقيقى نداشته است و اگر احترامى براى او مى‌گذارند، به جهت پدرش است و اگر ابن العربى، عبداللّه بن عمر را به عنوان شيخ الصحابه (بزرگ صحابه) معرّفى كرده، به خاطر اين است كه به اهداف و مقاصد خود برسد. آرى، او هرگز «شيخ الصحابه» نبوده و چنين مقامى در آن زمان نداشته است و حتّى پدر او عمر (زنازاده) نيز او را قبول نداشته است. وقتى به عمر (زنازاده) پيشنهاد كردند كه براى پسرت عبداللّه مقام و منصبى در نظر بگير، او در جواب گفت: عبداللّه نمى‌داند كه چگونه همسرش را طلاق دهد، با اين حال من چگونه مقام و سمتى را به او واگذار كنم‌⁉️ (الطبقات الکبری، ج٣ ص٣۴٣) از طرفى او نيز پدرش را قبول نداشت و حتّى در مواردى مخالفت مى‌نمود؛ مخالفتى كه از نظر عمریه براى وى نقص محسوب مى‌شود. از اين روی در مسئله «متعه» معروف است كه گفت: «اين حكم حرمت متعه [كه پدرم آن را صادر نموده] مخالف حكم (حضرت رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله) است و ما بايد از حكم (پيامبر خدا صلی الله علیه واله) اطاعت كنيم، نه از حكم پدرم.» دربارۀ عبداللّه بن عمر در زمينه ولايت‌عهدى يزيد لعین نوشته‌اند: «معاويه مبلغ يك صد هزار درهم به او داد. او اين پول را پذيرفت و در جانشينى يزيد سكوت كرد!» (فتح الباري، ج١٣ ص۶٠) آرى، سكوت كرد؛ ولى بايد ديد كه آيا به راستى عبداللّه بن عمر در زمان معاويه لعین با يزيد لعین بيعت كرده است يا نه‌؟ در اين باره، اهل تسنّن و بزرگانشان اختلاف نظر دارند. درباره ضعف شخصيت عبداللّه بن عمر آورده‌اند كه وى پس از عثمان لعین، با حضرت اميرالمؤمنين علی بن ابی طالب عليه السلام بيعت نكرد! با اين وجود وقتى اهل مدينه بر يزيد قيام كردند و واقعۀ حرّه به وجود آمد، عبداللّه از بيعت با يزيد دست برنداشت و با مسلمانان همكارى نكرد. آن گاه كه پس از يزید•••• 📚ناگفته‌هایی از حقایق عاشورا، سیّد علی میلانی، ص ۵٢_۵۶ ⚫️ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است⚫️ الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻 ‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️ ید الله فـــــوق ایدیهم یــــــد الله است.. بمیرد دشمن حیــــــدر ولــــــی الله است..
حرم
✧✿﷽✿✧┅✧⊹┅┄┄ ◼️▪️پژوهشی در باب 🔍 #تفکر_عثمانی در واقعه کربلا قسمت • شانزدهم ✔️ ↪️ پس از آنکه به د
✧✿﷽✿✧┅✧⊹┅┄┄ ◼️▪️پژوهشی در باب 🔍 در واقعه کربلا قسمت • هفدهم ✔️ ❌ سیاست تغییرِ جمعیت کوفه. ↪️ معاویه لعین پس از آنکه جعل فضیلت برای عثمان لنگ لعین و جعل مذمت برای حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام را شیوع داد، برای برداشتن موانع خود ترکیب جمعیت کوفه را تغییر داد. وی در اقدامی مؤثر، شیعیان را از کوفه به مناطق دیگر تبعید کرد و عثمانی مذهبان را به کوفه فرستاد. تا جایی که کارگزارش یعنی «زیاد بن ابیه لعین» پنجاه هزار نفر را به خراسان منتقل و قبایل زیادی از عثمانی‌های شام و بصره را وارد کوفه کرد‌ و‌ دیگر شخصیتِ مهم و مشهوری از شیعه را در کوفه باقی نگذاشت‌‌. 📚 تاریخ الشعوب الاسلامیه، ۱/۱۴۷ شرح نهج البلاغه، ۱۱/۴۴ معاویه لعین تا زمان حیاتش و پس از او یزید لعین و مروان لعین و دیگر تابعین آنان، دیگر نگذاشتند شیعیانِ تبعیدی به کوفه برگردند. همچنین معاویه لعین به تمام کارگزارن و قاضیان خود دستور داد تا در هیچ محکمه‌ای شهادتِ شیعیان پذیرفته نشود و در عوضْ آنان را محکوم و مورد تهمت قرار بدهند. 📚 شرح نهج البلاغه، ۱۱/۴۴ در کنار قتل و غارت و تبعید شیعیان، تمام دشمنان حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام مورد حمایت حاکمان عثمانی قرار گرفتند و آنان نیز که در زمان حکومت آن حضرت علیه السلام به شام و مناطق عثمانی مثل «رقه» گریخته بودند، دوباره به کوفه برگشتند و‌ در کنار حاکمان عثمانی به فعالیت سیاسی پرداختند‌. عده‌ای جاسوسی معاویه لعین را می‌کردند و عده‌ای فعالیت ضد شیعی گسترده‌ای آغاز کردند. همه چیز برای سرکوب شیعیان و ترویج مذهب عثمانی مهیا بود. سیاست‌های معاویه لعین کمک کرد تا افراد سست مذهبی که در حقانیت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام شک داشتند یا بنوعی از عدالت آن امام مظلوم علیه السلام خشمگین بودند، مذهب خود را به مذهب رایج آن دوره از کوفه، یعنی مذهب عثمانی تغییر دهند‌. 💢سیاست‌های معاویه لعین باعث شد تا افرادی که در جنگها در سپاه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام بودند، از یاری آن حضرت علیه السلام پشیمان شوند و حضرت علیه السلام را مقصر ریخته شدن خون مسلمانان بدانند! حضرت کریم آل الله امام حسن المجتبی علیه السلام کلام عجیبی دارند. ایشان فرموده‌اند: مردم کوفه از جهت جنگ‌های پدرم، خود را مَوْتور می‌دانستند! یعنی گناهِ جنگ‌ها و ریخته شدن خون مسلمین را به گردن پدرم انداختند. لذا تاریخ افراد بسیاری را نام می‌برد که ابتدا در جبهه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام و از قاریان برجسته کوفه بودند و در جنگ صفین در سپاه علوی بودند ولی در یک‌دوره عثمانی مذهب شدند. مانند «ابوعبدالرحمان سلمی، ابو وائل، شقیق بن سلمه، شیبان بن مخرم و....» جالب است که خود زیاد بن ابیه لعین به حجر بن عدی گفت: «می‌دانی من علی دوست بودم، اما آن محبت به بغض و کینه تبدیل شد.» مؤید این مطلب، تعجب افرادی است که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام به آنان خبر می‌داد که در قتل حضرت سیدالشهدا امام حسین علیه السلام شرکت خواهند کرد و آنان به حضرت علیه السلام می‌گفتند: چطور چنین چیزی ممکن است در حالی‌که ما از دوستداران شما هستیم؟! 📚 الارشاد، جلد ۱، ص ۳۳۰_۳۳۱ این نشان می‌دهد که تبلیغات معاویه لعین نیز مؤثر و در زیادتی این کینه‌ها نقش بسزایی داشت. ⚫️ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است⚫️ الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻 ‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️ ید الله فـــــوق ایدیهم یــــــد الله است.. بمیرد دشمن حیــــــدر ولــــــی الله است..
حرم
✶⊶⊷⊶⊷❍💚💎💚❍⊶⊷⊶⊷✶ ✨رمان فانتزی، آموزنده و معرفتی ✨ #سجده_بر_یک_فرشته 💎قسمت ۲۹ و ۳۰ اتاقی که تو اون ب
✶⊶⊷⊶⊷❍💚💎💚❍⊶⊷⊶⊷✶ ✨رمان فانتزی، آموزنده و معرفتی ✨ 💎قسمت ۳۱ و ۳۲ رفتم تو بیمارستان..خدا چقدر این دنیا کثیفه..نه نه این آدم هاش هستن که مشکل دارن...!! صدا اومد: _دخترم برگشتم...یه پیرمرد با لباس سفید بود دیدم... _شما من رو میبیند؟؟ پیرمرد:_آره _مگه شما مثل من تو کما هستید؟ پیرمرد:_من مرگ مغز شدم با دستگاه که نفس میکشم اگه اون قطع کنند آسمانی میشم.من حدود یکماه اینجام.دخترام بدلیل وابستگی به من اجازه قطع دستگاه نمیدن...شما چرا اینجاید تو که خیلی جوانی؟ _تو یک درگیری سرم به گوشه جدول خیابان خورد.اول تو یک محیط تاریک بود بعد از مدتی دیدم کنار جسمم ایستادم. پیرمرد:_میگم تو میخوندی؟! _چطور؟ +از سیمای نورانیت معلومه..کم‌کم تمام پرده از کنار چشمت زده میشه..وقتی تمام وابستگی به جسمت قطع شد.البته اگه روح بزرگی داشته باشی.برگشتی.تمام این چیز تو این مدت برات اتفاق افتاد یادت میمونه وگرنه تموم این چیز دیدی یا شنیدی فراموش میکنی.درست مثل یه خوابی که بعد از بیدار شدن.تمام چیزی تو خواب دیدی رو فراموش میکنید البته خدا دلیل این فراموشیه. _آقا نمیشه شما به خواب دخترتون برید؟ پیرمرد گفت : _همچین اجازه‌ای نداریم به خواب کسی بریم مگر به خواست و اراده خداوند. دخترم پس از مرگ قطعی، ارواح مؤمنین در قید و بند زمان و مکان نیستند،این فقط برای مؤمنین خاص در زندگی دنیایی هم میتونن، طی‌الارض داشته باشن و مکان‌هایی که اراده میکنن یا خدا اراده میکنه، حاضر بشن. اینو بهت میگم انسان‌های بسیار مؤمن و وارسته بعد از مرگ، روحشان از آزادی‌هایی برخوردارن، که اگر افرادی دارای درجه ایمان ضعیف باشن، در شب‌های جمعه روح آن‌ها یک آزادی خاصی پیدا میکنه، این به خاطر اینه که در این شب درهای رحمت الهی گشوده میشه... تقریبا یه هفته از کما رفتن من میگذشت. با اینکه هیچ دردی حس نمیکنم اما دلم برای خانوادم میسوزه میدیدم چقدر دارن عذاب میکشن از این وضعیتم ديگه خسته شده بودن دیگه مثل روزای قبل دکتر نمیاد بالا سرم... فقط پرستارا میومدن چک میکردن.دختر اون پیرمرد،بلاخره رضایت داد که تمام اعضای پیرمرد اهدا کنند.اعضای قابل اهدا بودن شامل قلب، ریه‌ها، کبد، و کلیه‌ها.. از پیرمرد پرسیدم : _حتما از اهدا اعضا بدنت تو هم ثواب میبری. پیرمرد:_دخترم من فقط از این خوشحالم با پیوند اعضای من چند نفر سلامتیشون بدست میارند و خانواده اونا برای من طلب مغفرت کنند...دخترم از ثواب اهدا حرف زدی...من که رو اهدای اعضای خودم دخالتی نداشتم چطور ثوابی برای من نوشته شه اگه ثوابی هم نوشته میشه برای دخترام هست.. چون اونا این تصمیم رو گرفتن... یکهو دیدم دریچه از نور از بالا باز شدن پیرمرد محو تماشا نور شد ولبخند میزد فقط یه جمله گفت: _مراقب خودت باش دخترم در دنیا.... نور و پیرمرد در یک لحظه محو شدن... ✨ادامه دارد.... 💎 ✶⊶⊷⊶⊷❍💚💎💚❍⊶⊷⊶⊷✶
✶⊶⊷⊶⊷❍💚💎💚❍⊶⊷⊶⊷✶ ✨رمان فانتزی، آموزنده و معرفتی ✨ 💎قسمت ۳۳ و ۳۴ و ۳۵ 🍃محمد🍃 حاال و روز خوبی ندارم محدثه تقریبا یه هفته توی کماست صبح که رفتم طرف دکترش گفت که علائم حیاتیش بد نیست و ممکنه از کما دربیاد.اما مادرم خیلی بی‌تابی میکنه حق داره دخترش مثل دست گل پرپر شده و هیچ کاری جز دعا از دستمون برنمیاد.رفتم طرف در اتاق دیدم مادرم نشسته داره قران میخونه رفتم طرفش _قبول باشه مادر قران رو بوسید و نگام کرد چشماش پر از اشک بود.میفهمیدم حالشو. _مامان خوب میشههه من مطمئنم مامان:_محمد مادر در رو میزنن برو باز کن در رو اونقدر محو چشمای مادرم بودم که متوجه نشدم در میزن.رفتم پشت در.بابا بود دیگه حوصله کار کردن هم نداشت. حال هیچکدومون خوب نبود.تنها فکر و خیالمون محدثه بود.اگه اتفاقی براش بیفته خودمو نمیبخشم. تصمیم گرفتم برم جمکران...ازخود آقا بخوام شفاعت خواهرم نزد خدا کنه.از بابا و مامان خداحافظی کردم.سوار ماشین شدم و حرکت کردم. هوا تاریک شد. آخرین میدان شهر را پشت سر میگذارم..رسیدم...از ماشین پیاده میشوم، چشمهایم همچنان خیره به گنبد است.اشکهایم جاری میشود و بی‌اختیار میگویم: "السلام علیک یا اباصالح المهدی" اینجا نه مسجد سهله است و نه سرداب سامراء، اینجا میعادگاه دیگری است برای عاشقان تو... وضو میگیرم و شروع به خوندن نماز میکنم.زمانی که نمازم تمام شد.طنین صدای دعای روح بخش توسل تمام مسجد رو عطرآگین میکنه... 🍃محدثه🍃 امشب شب جمعه هست. دوست دارم برم جمکران شاید آخرین شب جمعه باشه تو این دنیا باشم.پس سریع فضا مسجد به ذهن میارم. به یک چشم بهم زدن خوم رو روبرو گنبد مسجد میبینم.... صدای دعا توسل میشنیدم. بهم آرامش میداد از اون طرف کسانی که اونجا اومدن به عشق و محبتی که به حضرت داشتن اومده بودن. همین که دعا تمام شد همه دستها رو به آسمون گرفتن و حاجت خود طلب کردن. میتونستم افکارشون رو بفهمم...دختری کنارم ایستاد بود و خواسته‌ش این بود که سرباز آقا بشه.دعا اونا بصورت نور به طرف آسمان میرفتند... چند قدم جلوتر میرم...داداش محمد میبینم تعجب میکنم.داشت گریه میکرد. گریه‌هاش دل من رو به درد آورد.یهو سرش بالا میاره میگه: _آقا خواهرم از تو میخواهم. یه چیزی زیر لب گفت.نور از دهانش خارج شد و به طرف آسمان رفت.دیگه طاقت دیدن اشکهاش نداشتم.به بیمارستان رفتم.مادرم کنار در اتاقی که توش بود نشسته بود و ذکر میگفت.چقدر این چند روز شکسته شد بود. ✨نگاهم به انتها سالن انداختم.یک نفر داشت میامد چه سیمایی زیبایی داشت انگار نبود بوی خوبی فضا گرفته بود.نگاهش بمن افتاد...انگار من رو میدید...همین که به فاصله یک متری من رسید وارد اتاق روبرو شد.. این که بود یعنی.؟؟کنجکاو شدم.اتاق کناری تصور کردم وارد اتاق شدم.وقتی اون شخص با شخصی که تو اتاق بود چهره به چهره شدن قیافه او شخص به یکبار تغییر کرد..از ترس زبان من بند اومده بود چرا قافیه اون به یکباره ترسناک شد؟؟ ندای درون پاسخ میده: _اون فرشته مرگه... چهره فرشته مرگ برای همه یکسان نیست افراد مومن فرشته مرگ را درچهره زیبا مشاهده میکنند و افرادی که اعمال بدشان از اعمال خوبشان بیشتر است او را در سیمای ترسناک مشاهده خواهند نمود. اگر او را ترسناک میبینیم حقیقت جان ماست، اگر او را زیبا و معطر می بینیم نمایش جان ماست.اون مرد با دیدن فرشته مرگ گفت: _تو دیگه کی هستی اینجا چکار میکنی. لطفا با من کاری نداشته باش هرچقدر بخوای بهت میدم از مال بی‌نیازت میکنم. فرشته مرگ سخن گفت: _دیگه خیلی دیر شد زمانت به پایان رسید.بدا بحال بندگانی که از کرده خود توبه نکردن..در زمین ظلم و فساد کردند!! فرشته مرگ از نوک انگشتان پا تا سرش با دستش لمس کرد..چه جان کردن سختی داشت ... از اتاق بیرون رفتم... ____ ✍پ ن: افرادكه به دلیل سانحه و تصادف بصورت ناگهانی میمیرند، روحشان به شكل آنی جدا میشود، درست مانند فنر فشرده شده‌ای كه از جای خود پرتاب شود این افراد شاید متوجه مرگ خود هم نشوند. كسانیكه مدتها بیمار بوده‌اند، به تدریج قوای آنان تحلیل میرود و سپس میمیرند، روح به صورت تدریجی خارج میگردد. بعضی افراد با سرعت و برخی بسیار كند این مسیر را طی میكنند. كسانی هستند كه به دلیل علاقه به دنیای فیزیكی، مادیات روحشان دیرتر منتقل میگردد و به طور کلی مرگ طبیعی افراد مومنین راحت است مانند بوییدن گل اما برای گناهکاران جان کردن سختی دارند... ✨ادامه دارد.... 💎 ✶⊶⊷⊶⊷❍💚💎💚❍⊶⊷⊶⊷✶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یااباعبدالله(ع)🏴 من همانم که به آغوش تو آورد پناه بغلم کن که کسی جز تو نفهمید مرا ✋🏻 السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین علیه السلام نائب الزیاره شما هستم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸️ بسیار مجرب امام جواد [علیه السلام] در روز چهارشنبه این ویدیو رو در گروه ها و برای اطرافیانتون ارسال کنید. براتون ثواب کسی که گره از کار نیازمندی باز کرده، نوشته میشه @haram110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️نماز روز چهارشنبه توسل به امام جواد(علیه السلام): دو رکعت بلافاصله بعد از نماز عصر توسل به امام جواد مثل نماز صبح و بعد از سلام ۱۴۶ مرتبه«ماشاالله لا حول و لا قوه الا بالله»و بعد حاجت میخواهید. 🆔️ @haram110
💢 نماز توسل به حضرت عباس(علیه السلام) 🔻دو رکعت نماز حاجت خوانده شود و سپس به ایشان هدیه شود. 🔻بعد از نماز تسبیح حضرت زهراء (سلام الله علیها) خوانده و سپس ثوابش به ایشان هدیه شود. 🔻بعد از تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها ، ۱۳۳ مرتبه «یا کاشِفَ الْکَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَیْنِ إِکْشِفْ کَرْبى بِحَقِّ أَخْیکَ الْحُسَیْنِ» خوانده شود. ان شاءالله حاجت روا باشید 🤲
🌎🌺🍃 🌺 ❇️ تقویم نجومی 💠 پنجشنبه 🔸 ۱۸ مرداد/‌ اسد ۱۴۰۳ 🔸 ۳ صفر المظفر ۱۴۴۶ 🔸 ۸ اوت ۲۰۲۴ 🌎🔭👀 💠 مناسبت‌های دینی 🌷 روز بزرگداشت شهدای مدافع حرم 🌓 امروز قمر در «برج سنبله» است. 💠 روز مناسبی است برای: امور آموزشی امور زراعی امور تجاری بنایی ارسال کالا ⛔️ ممنوعات امور ازدواجی امور مشارکتی امور مربوط به حرز 🌎🔭👀 🚘 مسافرت خوب نیست و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد. 👶 زایمان نوزاد عمرش طولانی است. 👩‍❤️‍👨 انعقاد نطفه 🔹 امشب (شب پنجشنبه) فرزند دانشمند و یا حاکم گردد. 🔹 امروز (هنگام زوال ظهر) فرزند عاقل، سیاستمدار، آقا و بزرگوار خواهدبود‌ شیطان به وی نزدیک نشود و هیچگونه انحراف و نادرستی ندارد. 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت باعث طول عمر می‌شود. 🩸حجامت،فصد،زالوانداختن،خون‌دادن باعث ضعف مغز می‌شود. 💅 ناخن گرفتن روز خیلی خوبیست. موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است. 👕 بریدن پارچه روز خوبیست. شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد. 🌎🔭👀 😴 تعبیر خواب رویایی که امشب (شب پنجشنبه) دیده شود، تعبیرش از آیه ۳سوره مبارکه «آل عمران» است. ﴿﷽ نزل علیک بالحق مصدقا‌﴾ سه چیز خوب و پی‌درپی به خواب بیننده برسد. ان‌شاءالله مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. 📿 وقت استخاره از طلوع فجر تا طلوع آفتاب از ساعت ۱۲ تا عشاء آخر (وقت خوابیدن) 📿 ذکر روز پنجشنبه «لا اله الا الله الملک الحق المبین» 📿 ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه «یا رزاق» موجب رزق فراوان می‌گردد. 🌎🔭👀 ☀️ ️روز پنجشنبه متعلق است به: 💞 علیه‌السلام اعمال نیک و خیر خود را به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌎🔭👀 ⏳ مدت زمان اعتبار این تقویم از اذان مغرب آغاز و اذان مغرب روز پنجشنبه پایان می‌یابد. 🌺 🌎🌺🍃
🙏 نماز حاجت در روز سوم ماه صفر                                                       مرحوم سید بن طاووس در اقبال الاعمال می نویسد: مستحب است که روز سوم صفر دو رکعت نماز بخوانید، در رکعت اول سوره حمد و سوره فتح، و در رکعت دوم سوره حمد و سوره توحید. بعد از سلام نماز، صد بار صلوات، صد بار لعن بر آل ابوسفیان، و صد بار استغفار نمایید و به دنبال آن حاجت خود را از خداوند درخواست نمایید.(بحارالأنوار،ج98،ص347 به نقل از اقبال الاعمال) ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ کی تو هوای گرم چای میخوره؟ :)) 🔰 ثواب نشر با شما دوست عزیز🖤 ┏━━━━━━━━💔🥀━┓   @haram110 ┗━━❤️‍🩹🥀━━━━━━━┛ 🏴کانال حرم
✧✿﷽✿✧┅✧⊹┅┄┄ ◼️▪️پژوهشی در باب 🔍 السّلام قسمت • نوزدهم ✔️ 🔻 عاشورا از دیدگاه جماعت عمریه -14- نوبت به حكومت عبدالملك بن مروان رسيد، گفت: من از (حضرت پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله) شنيدم كه فرمود: «كسى كه شب را روز كند و بيعت خليفه‌اى بر عهده‌اش نباشد، مسلمان نيست». به همين جهت، شبانه رفت و با والى آن زمان، حجّاج بن يوسف ثقفى كه از طرف عبدالملك بن مروان ولايت آن ديار را به عهده داشت، بيعت نمود. حجّاج به او گفت: چه عجله‌اى در كار است كه تو شبانه آمده‌اى؛ تا صبح صبر مى‌كردى! عبداللّه در پاسخ گفت: ترسيدم كه امشب از دنيا بروم و بيعت عبدالملك بن مروان بر گردنم نباشد. نداشتن بيعت خليفۀ زمان مسئوليت دارد و من بايد به وظيفه‌ام عمل كنم! حجّاج گفت: من مشغول كارى هستم، آن گاه پايش را دراز نمود و گفت: با پايم بيعت كن! شرح نهج البلاغه، إبن أبی الحديد، ج١٣ ص٢۴٢ ٣. چرايى لعن نفرستادن بر يزيد پيش‌تر گفتيم كه برخى از علماى عمریه معتقدند كه يزيد را نبايد لعن كرد. وقتى از آنان مى‌پرسيم كه با توجه به جناياتى كه يزيد مرتكب شده، چرا نبايد يزيد لعن شود؟ در پاسخ اين سؤال مى‌گويند: "اگر يزيد لعن شود، مردم لعن را به «الأعلى فالأعلى»، بالاتر از يزيد خواهند برد و پاى كسانى به ميان خواهد آمد كه سزاوار نيست به آنان جسارت شود." آرى، به ميان آمدن پاى خلفا در حادثۀ كربلا، ريشه در سقيفه دارد و از آن جا ناشى مى‌شود كه مسلمانان در زمان عمر بن خطّاب لعین قسمتى از سرزمين‌هاى شام را فتح كردند. يزيد بن ابى سفيان از طرف عمر والى آن ديار شد و بعد از مرگ يزيد برادرش معاويه جانشين او گرديد و پس از آن‌كه تمام سرزمين شام به دست مسلمانان افتاد، او والى تمام سرزمين شام شد. عثمان نيز در دوران حكومت خود، معاويه را در ولايت آن ديار ابقاء نمود. (تاریخ مدینه دمشق، ج۵٩ ص۵۵) آن هنگام كه عمر وى را والى شام نمود، ابوسفيان با خوش‌حالى به عمر گفت: "وصلتك رحم"صلۀ رحم كردى. همان، ج۶۵ ص٢۵١ در نتيجه، همۀ كسانى كه معاويه را به آن مقام رساندند، در اعمال خوب (اگر كار خوبى داشته باشد!) و بد او شريك هستند. بنابراين خيلى واضح است كه سرانجام كارهاى معاويه به «الأعلى فالأعلى» مى‌رسد؛ يعنى با اندكى تأمّل و تفكّر در كارنامۀ او، اين سؤال‌ها مطرح مى‌شود: چه كسى او را به اين سمت منصوب نمود؟ و با چه هدفى معاويه را به منصب ولايت شام برگزيدند و.... ⚫️ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است⚫️ الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻 ‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️ ید الله فـــــوق ایدیهم یــــــد الله است.. بمیرد دشمن حیــــــدر ولــــــی الله است..
✧✿﷽✿✧┅✧⊹┅┄┄ ◼️▪️پژوهشی در باب 🔍 در واقعه کربلا قسمت • هجدهم ✔️ ↪️ همانطور که‌‌ گذشت، سیاست‌های معاویه لعنه الله در تغییر مذهب و جمعیت کوفه مؤثر شد و دیگر لعن و سب حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام و حضرت امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام و حضرت فاطمةالزهرا علیها‌السلام در برخی قبایل مانند «بنی‌أود» از افتخارات محسوب می‌شد. هشام بن کلبی که این قبیله را دیده بود، از آموزش سب و لعن به اهل بیت علیهم السلام توسط والدین به فرزندانشان، گزارش کرده است. تا جایی که برخی از آنان، بعلت داشتن نام علی، خود را عاق والدین می‌دانستند! 📚 الغارات، ۲/۸۴ همچنین مسجد «سِماک» که از مساجد ملعونه کوفه است، اساسش با کینه و بُغض آن حضرت علیه السلام بود‌ و با دشمنی و کینه از آن حضرت علیه السلام در آن نماز می‌خواندند. 📚 الخصال، باب خصلتهای پنجگانه، حدیث ۷۶ و کتاب فضل الکوفه و مساجدها، ص ۲۰ 👈🏻 ناگفته نماند که این اختلاف مذهب در کوفه، به معنی این نبود که دیگر هیچ شیعه‌ای در کوفه نمانده بود‌، بلکه به معنی غالب بودن و اکثریت جمعیت عثمانی و اداره امور بدست آنان بود. حتی در برخی خانواده‌ها یا قبایل، یکی عثمانی مذهب و دیگری علوی بود‌ند. اما هیچ‌گاه نتوانستند مانند عثمانی‌ها، ابراز عقیده و فعالیت کنند. بلکه تنها محله یا مناطق محدود و کوچکی بر تشیع باقی مانده بودند. 💢قبل از ورود به مرحله بعدی بحث که از اهمیت بالایی برخوردار است، شایسته است ملاک و شاخصه های عثمانی مذهبان را یادآوری کنیم: 🔸 مُقدم کردن عثمان لعین بر حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام. 🔸 بیعت نکردن با آن حضرت علیه السلام. 🔸 عدم همراهی با آن حضرت علیه السلام در جنگ‌های جمل، صفین، نهروان. 🔸یاری کردن معاویه لعین در صفین. زیرا معاویه لعین با شعار خونخواهی عثمان لعین مردم را به یاری طلبید و برخی مُورخین معتقدند در سپاه معاویه لعین هشتاد هزار بودند که مذهب آنان عثمانی بود. (مختصر تاریخ دمشق، ۸/۵۲) 🔸بغض و دشمنی و لعن و سب بر حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام و اهل‌بیت آن حضرت علیهما‌السلام و تبری از آنان. 🔸جعل روایات بر ضد آن حضرت علیه السلام. 🔸پذیرش مناصب سیاسی از طرف امویان و‌ مروانیان. 🔸هم پیمانی با بنی‌امیه و عثمانی مذهبان. ⚫️ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است⚫️ الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻 ‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️ ید الله فـــــوق ایدیهم یــــــد الله است.. بمیرد دشمن حیــــــدر ولــــــی الله است..
📜 🌹 💜 💜 💠 او از اصحاب رسول خدا (ص) و از مخلصین اصحاب امیرالمؤمنین( ع)است. 🔰هنگامى كه على (ع)در رحبه كوفه از مردم خواست كسى كه در غدیر خم حاضر بوده و حدیث غدیر را شنیده بپاخیزد و شهادت دهد، او به همراه گروهى دیگر برخاسته و گفتند: از رسول خدا( ص) شنیدیم كه مى‏ فرمود: «خداى عزوجل ولى من است و من ولى مؤمنین، پس هر كس من مولاى او هستم على مولاى اوست، خدایا دوست بدار كسى را كه او را دوست مى ‏دارد و دشمن بدار كسى كه او را دشمن مى ‏دارد»؛ 💫على( ع) او را تربیت كرده و قرآن تعلیم او نموده؛ او از مكه🕋 همراه امام حسین (ع) بوده و به كربلا آمده است. 📗ابصار العین، 93 ...
🔴 توصیه های سلامتی پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم به امام حسین (علیه السلام) 👇 ✍امام حسین علیه السلام فرمودند: پیامبر خدا (ص) به من فرمود: فرزندم! به پشت بخواب تا شکمت کوچک شود، آب را به مکیدن بنوش تا خوردنت بر تو گوارا آید، به شمارِ دفعات فرد، سرمه بکش تا چشمانت روشن شود، و یک روز در میان روغن بزن تا به سنت پیامبر خویش عمل کرده باشی. 📚 دعائم الاسلام، ج ۲، ص ۱۶۴،
4_5771743959088891754.mp3
7.51M
‍🎙 حجت الاسلام احمدی اصفهانی 🎵‌ ماجرای عنایت حضرت عباس علیه السلام و شِفای فرزند رئیس قبیله آل‌کُبه کربلا ◾️ 🌿 ◾️ 🌿 ◾️ 🌿 ◾️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 👇 یک نفر امام رضا (علیه السلام) را در عالم رویا دیده بود ، حضرت فرموده بودند : چرا دنبالِ امام زمانِ خودتون نمی روید ؟ @haram110
✶⊶⊷⊶⊷❍💚💎💚❍⊶⊷⊶⊷✶ ✨رمان فانتزی، آموزنده و معرفتی ✨ 💎قسمت ۳۶ و ۳۷ و ۳۸ پرستار درحال دویدن به سمت اتاق اون شخص بود.مامان گفت: _چیشده خانم؟ +چیزی نیست بفرمایید شما میره تو اتاق. پدر از راه میرسه و میگه : _خانم بیا بریم خونه خسته شدی.بزار یکم پیش دخترم بمونم.بزور پرستار راضی کردم یه ساعت دیگه بمونی خانم اینجور خودت از بین میبری.بلندی نشی بزور میبرمت.محدثه اینجور راضی نیست خودت اذیت کنی مامان:_باشه. و شروع به اشک ریختن کرد.به طرف در خروجی رفتند. روز اول دلم برای منا خیلی شور میزد ولی وقتی اومد بیمارستان خیالم راحت شد.پلیس با استفاده از اون ردیاب مکان اصلی اون فرقه پیدا میکنند.و اعضا اصلی اون میگیرند البته چندنفرشون فرار کردند که تحت تعقیب هستند.فقط خدا شکر میکنم که آسیبی بهش نرسید. الان دلنگرانی من خانواده‌م هست. اگه اتفاقی برای من بیفته ضربه روحی به خانواده ام وارد میشه.خدایا اگه قرار بمیرم.صبر و تحملی به خانواده ام بده. اصلا کاری کن که فراموش کنند.من طاقت اشکها وغم های اونا ندارم. چه اتفاقی داره برام میفته..دارم به سمت جسمم کشیده میشم.تمام وجودم پر از درد شد.چشمهامو را باز میکنم دستگاه کناری صدا از خودش بیرون میده... پرستار وارد اتاق میشه: _خداشکر بیهوش اومد واز اتاق بیرون میره.پزشک رو به همراه خودش به اتاق میاره.پزشک بعد از معاینه به من میگه: _اسمتو به خاطر میاری؟؟ نگاهی به اطرافم کردم اینجا برام اشناس همون جایی که پیرمرد و بقیه مریض ها رو‌ میدیدم یهو نور چراغ قوه افتاد تو چشمم و محکم چشمام رو بستم بعد از چند دقیقه صدای دکتر رو شنیدم: _اسمت چیه؟ دهنم خشک خشک بود گفتم: _آب. سرم خیلی درد میکنه نمیتونم تحمل کنم. پس مامان و بابام کجان؟؟ پزشک:_الان بهت یه آرامبخش تزریق میکنم. اروم باش پدر ومادرت صبح میان ملاقات نگران نباش. همین که پرستار آرامش بخش تزریق کرد چشمهام سنگین شد. پزشک:_همین الان با خانواده اش تماس بگیرید بگید بهوش آومده.. 🍃 محمد🍃 ماشین رو جلوی در خونه پارک کردم.پدر ومادرم رو دیدم که با یک اژانس اومدن _سلام بابا... +سلام پسرم بیا مادرت روکمک کن فشارش اومده پایین. سریع پریدم تو ماشین _مامان چیشده؟؟ بابا:_از بس خودش رو اذیت میکنه...زن چرا خود آزاری میکنی ؟؟از خواب و خوراک افتادی... کمکش کردم که به سمت خونه بریم. رسیدم. اروم نشوندمش رو مبل.سریع رفتم تو آشپزخونه دوتا گریپ فروت آب گرفتم تو لیوان بردم برای مامان. مامان:_میل ندارم پسرم ببرش. _فشارتو تنظیم میکنه.جان من بخور اذیت نکن. لیوان رواز دست میگره: _جونتو قسم نخور یه مقدار از اون رو میخوره _مامان جان ،محدثه از اینکار شما راضی نیست.چرا اینطوری با خودت میکنی... که گوشیم زنگ خورد ... _ببخشید مامان...سلام ... +ببخشید شما برادر خانم محدثه عباسی هستید؟ _بله من برادرشون هستم اتفاقی افتاده؟؟ مامان با شنیدم این جمله گفت: _یا قمربنی هاشم دخترم. شروع به گریه کردن میکنه ... _گوشی بده من. گوشی رو از دستم میکشه... مامان:_چه اتفاقی برای دخترم افتاده؟؟ +اروم باشین خانم دخترتون حالش خوبه و خداروشکر چند دقیقه پیش بهوش اومد. زنگ زدم بهتون خبر بدم. مامان:_خدایا شکرت و سجده شکر به جا میاره.گوشیم از مامان میگیرم و وضعیت محدثه رو از پرستار میپرسم. مامان:_محمد بلند شو سریع بریم بیمارستان _مامان چند دقیقه پیش بهش آرامش بخش زدن چون درد داشته.. مامان:_محمد من طاقت نمیارم. بزار برم ببینمش. _مادر من شما الان بیمارستان بودید.به زور خارج از وقت ملاقات گذاشته بودن برید داخل. الان برید یه چیزی بخورید قوت بگیرید فردا محدثه شما میبینه نارحت نشه. پدر وارد اتاق میشه: _چه اتفاقی افتاده. +بابا محدثه بهوش اومد. بابا:_خدا رو صد هزار مرتبه شکرت. اشکهاش شروع به باریدن میکنن _چرا گریه میکنید الان باید خوشحال باشید. بابا:_اشک شوقه پسرم.یه گوسفند برای سلامتیش نذر کردم.گوشتش باید بین فقرا پخش کنیم.... ✨ادامه دارد.... 💎 ✶⊶⊷⊶⊷❍💚💎💚❍⊶⊷⊶⊷✶
✶⊶⊷⊶⊷❍💚💎💚❍⊶⊷⊶⊷✶ ✨رمان فانتزی، آموزنده و معرفتی ✨ 💎قسمت ۳۹ و ۴۰ نزدیک اذان صبح صدای در اتاق اومد. _بفرمایید. مامان وارد اتاق میشه میگه: _محمد جان بلند شو الآن اذان میگه سریع بریم بیمارستان. _چشم مامان. صبحانه کامل برای محدثه آماده کردم محمد:_مامان این سبد و قابلمه‌ها چی هستن؟! مامان:_یکم حلوا و خرما گرم گذاشتم. تو این یکی شیر برنج. این سبد کوچولو آجیل.راستی سر راه کمپوت گلابی و گیلاس بگیرم. _مامان واقعا اینا رو میخوای ببری؟؟ مامان:_بچم یه هفته چیزی نخورده اگه تو یک هفته چیزی نخوری اینا هم کمته _مامان نمیزارن ببری داخل مامان:_تو کارت نباش با داییت هماهنگ کردم گفت مشکل نیست. _کی به دایی زنگ زدی؟؟ مامان:_همون دیشب.به دوست محدثه هم زنگ زدم بیان. _مامان ساعت ۲ شب زنگ زدی خونه مردم؟! مامان:_وای خدا مرگم بده.حواسم به ساعت نبود به دوست محدثه گفتم مگه شما مرغ‌ید که اینقدر زود میخوابید.حالا اشکال نداره عروسمون با ما این حرفا رو نداره. _مامان چی میگی؟ عروس چی؟؟؟ مامان:_محمد اینقدر بامن جر وبحث نکن هرچی گفتم بگو چشم. بابا:_سلام صبحتون بخیر.این قابلمه چی میگه این وسط؟ محمد:_از مامان بپرس. مامان:_خوبه که اومدی همه اینا رو، قابلمه هم ببر بزار تو صندوق عقب ماشین بابا:_امر دیگه ندارید؟ مامان:_آره بعد بیا ظرفهای آشپزخونه بشور. آشپزی که کردم ظرف کثیف موندن. دیگه حال ندارم بشورم... بابا:_محمد جان فهمیدی که مامان چی گفت مو به مو اجرا میکنی.شما برو یکم استراحت کن.تا آماده شیم برای رفتن.😁 🍃محدثه🍃 با احساس لمس دستی تو صورتم چشمهام رو باز کردم مامان:_قربون او چشمای خوشکلت برم من. خوبی مادر؟ _آخ سَرم... خوبم مامان. نگاهمو چرخوندم بابا اومد کنار تختم خم شد سرم رو بوسید. _فرشته بابا زیاد درد که نداری؟ _سرم، سرم خیلی درد میکنه. نگاهمو چرخوندم محمد که با بغض اشک توی چشم هاش چند قدم دور تر از تخت داشت نگام میکرد.وقتی دید دارم نگاهش میکنم اومد جلو پیشینمونو بوسید محمد:_خوشحالم که خوبی بهوش اومدی خدا رو شکر. عسل داداش محمدتی ها دلم برات تنگ شده بود..ببخش عسلم‌ همش تقصیر من بود اگه زودتر میرسیدم این اتفاق نمی افتاد... لبخندی زدم منم دلم براش تنگ شده بود چه خوبه که برادر دارم _داداش یه چیزی بود گذاشت تقصیر هیچکس نیست پس خودتو سرزنش نکن... داداش چقدر دلم برات تنگ شده. حیف که بدلیل کرونا نمیتونم ببوسمت... داداشم لبخندی زد: _ببین مامان چیا برات آورده +اینا دیگه چیه؟ _دست پخت مامانه امر کرد بیارم میدونی که ماهم نمیتونیم از مقام بالا سرپیچی کنیم _چطور راه دادن اینا رو داخل!؟ محمد:_مامان زنگ زده دایی... آهان گفتم اجازه نمیدن از دست مامان ... در همین حین تقی به اتاق خورد منا وارد شد.بعد با چشمهای اشکی بدو بدو اومد سمتم طوری پرید بغلم که آخم دراومد. محمد زیر لب گفت: _خدا رحم کنه. _ارومتر دختر تو که منو کشتی. منا:_خوشحالم که خوبی خوشحالم که بهوش اومدی وقتی متوجه بقیه شد و اشکهاشو پاک میکنه.سرشو انداخت پایین و گفت: _ببخشید محدثه رو دیدم دیگه متوجه شما نشدم سلام... دستهاشو محکم گرفتم.طاقت نیاوردم دوست داشتم بدونم بعد من چی شد که پرسیدم: _راستی چه اتفاق افتاد بعد از حرکت ماشین. منا:_ازمن نپرس که من کلا خواب بودم. بعد از اینکه بهوش اومدم همشونو گرفته بودن. نگاهی به محمد کردم سرشو پایان انداخته بود. با خجالت گفت: _بااجازه من برم بیرون کار دارم آرام از اتاق رفت بیرون. مامان:_قربون اون حجب و حیات برم پسرم... عروس گلم این چیه دستت مامان؟ منا:_مامان جان برای محدثه خریدم.از یه دست فروش نزدیک همین بیمارستان خریدم ببین چقدر قشنگ..!! خوشکله این عروسک؟ _ممنون منا جان بعد آروم زیرلب گفتم...مامان...؟؟!!!ولی منا شنید حرفمو.. منا:_چیه زیرلب داری مامان ، مامان میکنی خیلی هم دلت بخاد زن داداشی به این خوبی گیرت بیاید. محدثه : اون که بعععله مامان:_ان شاءالله محدثه از بیمارستان مرخص بشه یه جشن عروس برای محمد و منا میگیریم. منا سرشو انداخت پایین زیرلب گفت : _ان شاءالله. ✨💎....پایان....💎✨ 💎 ✶⊶⊷⊶⊷❍💚💎💚❍⊶⊷⊶⊷✶