eitaa logo
حرف حساب
7.1هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
46 ویدیو
16 فایل
برش‌هایی از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم | گروه مطالعاتی هیئت امام جعفر صادق علیه السلام ارتباط با مدیر: @Einizadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ غصه نخور، من آن را از تو جدا می‌کنم! 🔻 ایشان [میرزا علی شیرازی اعلی الله مقامه] یک روز ضمن درس درحالی که دانه‌های اشک‌شان بر روی محاسن سفیدشان می‌چکید، این خواب را نقل کردند: در خواب دیدم مرگم فرا رسیده. خویشتن را جدا از بدنم می‌دیدم. مرا به گورستان بردند و دفن کردند و رفتند. من تنها ماندم و نگران که چه بر سر من خواهد آمد؟! ناگاه سگی سفید را دیدم که وارد قبر شد. در همان حال حس کردم که این سگ، «تندخویی» من است که تجسم یافته و به سراغ من آمده است. مضطرب شدم. در اضطراب بودم که حضرت «سیدالشهدا» علیه‌السلام تشریف آوردند و به من فرمودند: غصه نخور، من آن را از تو جدا می‌کنم. 👤 📚 برگرفته از کتاب 📖 صفحات ۲۱۲ و ۲۱۳ #⃣ ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
حرف حساب
✳️ غصه نخور، من آن را از تو جدا می‌کنم! 🔻 ایشان [میرزا علی شیرازی اعلی الله مقامه] یک روز ضمن درس د
مرحوم حاج میرزا علی آقا اعلی الله مقامه، ارتباط قوی و بسیار شدیدی با پیغمبر اکرم و خاندان پاکش (صلوات الله و سلامه علیهم) داشت. این مرد در عین اینکه فقیه (در حدّ اجتهاد) و حكيم و عارف و طبیب و ادیب بود و در بعضی از قسمت‌ها مثلاً طب قدیم و ادبیات، از طراز اول بود و «قانون» بوعلی را تدریس می‌کرد، از خدمتگزاران آستان مقدس حضرت سیدالشهداء علیه السلام بود؛ منبر می‌رفت و موعظه می‌کرد و ذکر مصیبت می‌فرمود؛ کمتر کسی بود که در پای منبر این مرد عالم مخلص متقی بنشیند و منقلب نشود؛ خودش هنگام وعظ و ارشاد که از خدا و آخرت یاد می‌کرد، در حال يك انقلاب روحی و معنوی بود و محبت خدا و پیامبرش و خاندان پیامبر در حد اشباع او را به‌سوی خود می‌کشید؛ با ذکر خدا دگرگون می شد؛ مصداق قول خدا بود: «الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللَّه وَجِلَتْ قُلوبهم و إذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زادتهم ايماناً وَ عَلَىٰ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ.» (انفال، ۲) نام رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله) یا امیرالمؤمنین (علیه السلام) را که می‌برد، اشکش جاری می‌شد. يك سال حضرت آية الله بروجردی (اعلی الله مقامه) از ایشان برای منبر در منزل خودشان در دههٔ عاشورا دعوت کردند؛ منبر خاصی داشت؛ غالباً از نهج البلاغه تجاوز نمی‌کرد. ایشان در منزل آیة الله منبر می‌رفت و مجلسی را که افراد آن اکثر از اهل علم و طلاب بودند سخت منقلب می‌کرد؛ به‌طوری که از آغاز تا پایان منبر ایشان، جز ریزش اشک‌ها و حرکت شانه‌ها چیزی مشهود نبود. 👤 📚 برگرفته از کتاب 📖 ص ۲۱۳ ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
حرف حساب
✳️ جنایت بزرگ عصر جدید 🔻 بزرگ‌ترین برنامهٔ انبیا، آزادی معنوی است. اصلا تزکیهٔ نفس یعنی آزادی معنوی
✳️ بهره‌کشی نظام سرمایه‌داری از «زن»، به نام «آزادی»! 🔻 تکامل «ماشینیسم» و رشد روزافزون تولید به میزان بیش از حد نیاز واقعی انسان‌ها و ضرورت تحمیل بر مصرف‌کننده با هزاران افسون و نیرنگ و فوریت استخدام همهٔ وسایل سمعی و بصری و فکری و احساسی و ذوقی و هنری و شهوانی برای تبدیل انسان‌ها به‌صورت عامل بی‌ارادهٔ مصرف، بار دیگر ایجاب کرد که سرمایه‌داری از وجود زن بهره‌کشی کند؛ اما نه از نیروی بدنی و قدرت کار زن به‌صورت یک کارگر ساده و شریک با مرد در تولید، بلکه از نیروی «جاذبه» و «زیبایی» او و از گرو گذاشتن «شرافت» و «حیثیتش» و از قدرت «افسونگری» او در تسخیر اندیشه‌ها و اراده‌ها و مسخ آن‌ها و در تحمیل مصرف بر مصرف‌کننده، و بدیهی است که همهٔ این‌ها به حساب آزادی او و تساوی‌اش با مرد گذاشته شد. 👤 📚 از کتاب 📖 ص ۱۸ #⃣ ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
حرف حساب
✳️ این خونوادهٔ برادرم بود! 🔻 بعد شهادت حمید آقا، آقا مهدی برای دیدار با خانوادهٔ او به قم رفت. من
یک بار هم جلوی کولر ننشست! 🔻 «میر مصطفی الموسوی»، مسئول واحد مخابرات لشکر ۳۱ عاشورا: به‌خاطر داغ کردن دائم بی‌سیم‌ها، همیشه توی چادر یا سنگر ما پنکه و کولر روشن بود. خدا شاهد است یک بار هم نشد که آقا مهدی بیاید جلوی کولر بنشیند تا خنک شود. به بچه‌ها می‌گفت قسمتی از سنگر را بشکافید تا از بادی که به آب جلوی سنگر می‌خورد و وارد سنگر می‌شود، خنک بشوید! 🔸 «کاظم احمدی‌نژاد» از واحد مخابرات لشکر عاشورا هم می‌گوید: هیچ‌وقت نشد که آقا مهدی داخل مرکز پیام بخوابد؛ چرا؟ چون اتاق ما کولر داشت! حتی وقت‌هایی که دیروقت بود و فرصت نمی‌کرد برود خانه، به اتاق مخابرات نمی‌آمد. می‌رفت مدرسه شهید براتی یا می‌رفت پشت‌بام. هر چه می‌گفتیم بیا داخل مرکز پیام، قبول نمی‌کرد. می‌گفت: «من هم مثل بقیه رزمنده‌ها. مگه اونا زیر باد کولر می‌خوابن که من بخوابم؟» حتی اگر پتو خنک بود، از آن استفاده نمی‌کرد. ما پتوهای او را می‌گذاشتیم داخل یک جعبه، بیرون از اتاق تا خنک نشود. می‌گفت: «بقیه هم پتوهایشان داغ است.» 📚 از کتاب «ف.ل.۳۱» روایت زندگی ، فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا 📖 صفحات ۲۱۲ و ۲۱۳ ✍ علی اکبری مزدآبادی ❤️ ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
سرنوشت کوفی 🔻 شیعیانی که تمام «محبت» خود را به «امامشان» نداده‌اند، می‌توانند در آینهٔ کوفه، آیندهٔ خود را بنگرند. سرنوشت کوفیان، سرنوشت هر امتی است که «ادعای دینداری» دارد، ولی در دینداری پاکباز نیست. 👤 📚 📖 ص ۹۳ ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
هدایت شده از خبرآما
21.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آیا می‌دانید علت اصلی مرگ شاهنشاه ایران اعلی حضرت محمدرضا پهلوی چه بود؟ در این ویدیو با بررسی چند حادثه در زمان محمد رضا پهلوی؛ علت اصلی مرگ او معلوم می شود. لینک کانال خبرآما در ایتا: https://eitaa.com/KhabarAamaa نظر و پیشنهاد: @khabaraammaa
هدایت شده از حرف حساب
✳️ این آقا روح‌الله همان حرف‌های امام حسین را می‌زند... 🔻 همیشه آرزو داشتم کاش می‌توانستم «امام حسین (ع)» را یاری کنم. وقتی می‌نشستم توی روضه، گریه می‌کردم و می‌گفتم: «آقاجان! چرا ما تو اون دوره نبودیم تا جونمون رو فدا کنیم؟!» گاهی این فکرها توی خانه هم رهایم نمی‌کرد. یک روز انگار کسی سقلمه بزند به پهلویم، از خودم پرسیدم اشرف‌سادات! این همه حسین حسین می‌کنی، تو که هنوز امتحانی پس ندادی! از کجا معلوم تا کجا و کِی پای «دین» خدا بایستی؟ خیلی‌ها با امام حسین بودند، «نماز» هم می‌خواندند ولی وقتی از جانشان ترسیدند، امام را تنها گذاشتند. چطور این‌قدر به خودت مطمئنی که مدام وسط روضه مشت می‌کوبی به سینه و می‌گویی حسین جان! من و بچه‌هایم فدای شما! با خودم زمزمه کردم اشرف‌سادات حالا نوبۀ توست. این تو و این میدان برای جهاد. مگر نمی‌خواستی برای خدا، دینش را کمک کنی؟ بسم‌الله. نمی‌بینی این شاه پدرنابیامرز خون مردم را توی شیشه کرده و این‌همه به دین خدا دهن‌کجی می‌کند؟ امام حسین نیست، درست؛ ولی این «آقا روح‌الله» همان حرف‌های امام را می‌زند. پس پا سفت کن در راهش... 📚 از کتاب | روایت زندگی اشرف‌سادات منتظری، مادر 📖 صفحات ۹۲ و ۹۳ 📗 ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
نسبتمان را با همديگر اربعينی کنيم 🔻 اگر ما با نظر به فرهنگ «اربعين» به شخصيت خود وسعت بدهيم و نسبتمان را با همديگر اربعينی کنيم، دست و دل‌هايمان يکی می‌شود و مثل فضای اربعين خيلی راحت می‌توانيم کنار همديگر باشيم، چون «کيفيت‌ها» بر «کميت‌ها» غالب می‌شود و هميشه اين‌طور بوده که وقتی تنها کمّيت بر روح و روان افراد و جوامع حاکم باشد، خصومت به ميان می‌آيد و جوامع متلاشی می‌شوند، چون همه گرگ همديگر می‌گردند ولی وقتی کيفيت‌ها حاکم باشد، روح‌ها وسعت می‌يابد و انسان‌ها راحت همديگر را تحمل می‌کنند. اين شاخصۀ «هويت مهدوی» است که شنيده‌ايد در آن فرهنگ، گرگ و گوسفند بر سر يک آخور غذا می‌خورند. به اين معنا که «خصومت‌ها» به «مدارا» و «رفاقت» تبديل می‌شود و شما در اربعين اين نوع رابطه را می‌بينيد که چگونه افراد خيلی راحت همديگر را تحمل می‌کنند و نسبت به همديگر «ايثار» دارند. 👤 📚 برگرفته از کتاب «اربعین حسینی؛ امکان حضور در تاریخی دیگر» ❤️ #⃣ ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳️ آمنّا بربّ الحسین(ع)! 🔻 از عمود ۷۲۰ که گذشتیم برخوردیم به ترافیک انسانی. مردم به تماشای تئاتر ایستاده بودند. ده‌ها بازیگر با لباس‌ها و گریم‌های حرفه‌ای در کنار شترها و اسب‌ها و کجاوه‌ها و همهٔ آنچه که یک نمایشنامهٔ کلاسیک جهانی لازم داشت. محل اجرا کف اتوبان نجف – کربلا. مدت اجرا هر روز صبح تا شب. پرده‌ای که ما رسیدیم، پردهٔ گزارش‌گیری عبید الله بن زیاد بود از سرداران و فرماندهان لشکرش. آل الله هم در غُل و زنجیر اسارت، عده‌ای سوار بر مرکب‌های بی جهاز‌، تعدادی هم پیاده و پابرهنه. مردم برای دیدن و عکس گرفتن از سر و کول هم بالا می‌رفتند اما بازیگران کاملا جدی و حرفه‌ای بودند. عبیدالله یک نفر را فراخواند: - هان ای کمان‌دار! که هستی و چه کرده‌ای که این گونه سرت را بالا گرفته‌ای؟ - درود یا امیر! من حرمله بن ... هستم. تیرانداز و قهرمان عرب. سه تیر در کربلا انداختم که از عهدهٔ هیچ کس برنمی‌آمد... حرمله غرق در نقش خودش بود و مردم غرق تماشا و احساس و اشک و من به دنبال این می‌گشتم که دست اندرکاران کتاب «گینس» کجا هستند؟ مگر این بزرگ‌ترین گروه تئاتر خیابانی دنیا و طولانی‌ترین زمان اجرای یک نمایش نیست؟ چرا این را ثبت نمی‌کنند؟ واقعا چرا؟ چرا اینجا دوربین کم است؟ خبرگزاری‌ها کجا هستند؟ بیست سی میلیون آدم شبانه‌روز دارند این مسیر را پیاده به سمت کربلا می‌روند. اصلا زبانم لال این‌ها همه دیوانه‌اند! این که خیلی سوژهٔ خوبی است! تیراژ روزنامه را بالا می‌برد. «لایک» و «فالوور» خبرگزاری را می‌ترکاند. فرض کنیم مردم جهان صبح از خواب بیدار شوند و ببینند صفحهٔ اول خبرگزاری «رویترز» عکسی از پیاده‌روی اربعین زده و زیرش نوشته: «اجتماع بزرگ دیوانه‌های جهان!» چه شود؟ بعد مردم آمریکا و اروپای غربی و شمالی و غیره برای تفریح و هیجان و لذت بردن از دیدن دیوانه‌ها و سلفی گرفتن با آن‌ها بیایند عراق!... بعد خودشان هم دیوانه شوند و راه بیفتند به سمت کربلا. پیاده! ... کجا رفتم؟ بله یا زائر! نکته‌اش همین جاست که اگر انسان غربی بفهمد عده‌ای دارند در این مسیر تمرین انسانیت می‌کنند، زود خودش را می‌رساند و شیرجه می‌زند وسط این رودخانهٔ انسانی. دست‌اندرکاران گینس از ثبت بزرگترین منقل زغالی جهان در عمود ۶۸۹ عاجزند؟ منقل چهل پنجاه متری که بتواند یک تریلی هجده چرخ پر از ماهی را از صبح تا شب کباب کند برای پذیرایی از انسان‌هایی که نمی‌شناسیم و نمی‌شناسید و نمی‌شناسند؟! آن هم «مجاناً»؟ آن خبرگزاری روباه پیر که در حال ورشکستگی است و دائما تعدیل نیرو می‌کند از تهیهٔ گزارش‌های دیدنی و متنوع و جذاب از بزرگ‌ترین کنتاکی جهان، بزرگ‌ترین کباب ترکی جهان، بزرگ‌ترین فلافلی جهان، بزرگ‌ترین سفرهٔ مهمانی جهان و بالاخره بزرگ‌ترین پیاده روی جهان بَدَش می‌آید؟ بله. بَدش می‌آید! چون رسانه سِحر تمدن غرب است و پیاده‌روی اربعین از جنس معجزهٔ موسی (ع). اگر فاکس نیوز و C.N.N و رویترز خبرنگارانشان را بفرستند اینجا، همین خبرنگاران جادوگر اولین کسانی هستند که حقیقت را می‌فهمند و سجده‌کنان می‌گویند: «آمنّا بربّ الحسین(ع)»! ✍ 📚 از کتاب (سفرنامهٔ اربعین) ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳️ از امام حسین (ع) خواستم که آدمم کند 🔻 هشت روز مانده به اربعین سال ۹۳ ساعت یازده شب بود که مجید سراسیمه آمد خانه: «وسایلم را جمع کنید که عازم کربلا هستم.» گفتم: «زودتر می‌گفتی که به چند تا از فامیل و آشنا خبر می‌دادیم.» عجله داشت و رفقایش داخل ماشین منتظرش بودند. 🔸 چه رفقایی و چه سفر اربعینی! تا برسند مرز مهران، صدای آهنگ و بگوبخندشان بلند بود؛ گویا کارناوال شادی راه انداخته بودند. 🔹 مجید اولین بار که رفت داخل حرم حضرت علی (ع) کمی تغییر کرد و کم‌حرف شد. هر بار هم که می‌رفت حرم، دیر برمی‌گشت؛ آن هم با چشم‌های قرمز. رفقا مانده بودند که این خود مجید است یا نقش بازی جدیدش. 🔸 پیاده‌روی که شروع شد، مجید غرق در خودش بود. نه می‌گفت و نه می‌خندید. پایش که رسید بین الحرمین، از درون شکست. دیگر دست خودش نبود. ذکر لبش یا حسین یا حسین بود و مشغول اشک و ناله. 🔹 وقتی می‌خواستند برگردند، به صمیمی‌ترین دوستش گفت: «توی این چند روز از امام حسین (ع) خواستم که آدمم کند. اگر آدمم کند دیگر هیچ چیز نمی‌خواهم.» 🔺 او حُرّی دیگر شده بود. فاصلهٔ بین توبه و شهادتش ۱۳ ماه بیشتر نبود. 📚 برگرفته از کتاب | زندگی داستانی حُرّ مدافعان حرم ✍ کبری خدابخش ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳️ یک تذکر مهم درباره عبادات 🔻 ما با اینکه صد درصد اعتراف داریم که اسلام «دین اجتماعی» است و دستورات آن حاکی از این است، ولی این سبب نمی‌شود که ما «عبادت» و «دعا» و «ارتباط با خدا» را تحقیر کنیم. یکی از گناهان، «استخفاف» نماز، یعنی سبک شمردن نماز است. نماز نخواندن یک گناه بزرگ است و نماز خواندن، اما نماز را خفیف شمردن، بی‌اهمیت تلقی کردن، گناه دیگری است. 👤 📚 از کتاب 📖 ص ۱۳۱ #⃣ ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
حرف حساب
✳️ هیچ‌وقت از محدوده‌ی اخلاق خارج نشد 🔻 با هم زیاد فوتبال بازی می‌کردیم. بارها توی فوتبال به رفتار
✳️ باید بریم دنبال جوان‌ها! 🔻...گفت: «تیر و توپ و تفنگ دیگه تموم شد! ما باید توی شهر خودمون، کوچه‌به‌کوچه، مسجدبه‌مسجد، مدرسه‌به‌مدرسه، دانشگاه‌به‌دانشگاه، کار کنیم. باید بریم دنبال جوان‌ها؛ باید پیام این‌هایی که توی خون خودشون غلتیدند رو ببریم توی شهر.» 🔹 گفتم: «خب! اگه این کار رو بکنیم چی می‌شه؟!» برگشت و با صدایی بلندتر گفت: «جامعه بیمه می‌شه. گناه در سطح جامعه کم می‌شه. مردم اگه با «شهدا» رفیق بشن، همه چی درست می‌شه؛ اون‌وقت جوان‌ها می‌شن یار «امام زمان» (عج).» ‼️ بعد شروع کرد توضیح دادن: «ببین! ما نمی‌تونیم چکشی و تند برخورد کنیم؛ باید با نرمی و آهسته‌آهسته کار خودمون رو انجام بدیم. باید خاطرات کوتاه و زیبای شهدا رو جمع کنیم و منتقل کنیم. نباید منتظر باشیم که ما رو دعوت کنند؛ باید خودمان بریم دنبال جوان‌ها. البته قبلش باید روی خودمان کار کنیم. اگه مثل شهدا نباشیم، بی‌فایده است؛ کلام ما تأثیر نخواهد داشت.» 📚 از کتاب | زندگینامه و خاطراتی از سردار 📖 صفحات ۸۸ و ۸۹ ❤️ ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f