بابا
چه خوشسعادت بودید شما.
دیگه چی میخواستید از این دنیا؟ چی بهتر از این میشد با خودتون ببرید؟ همه میگن این جور مرگها سرقفلی داره. سرقفلی هم به ارث میرسه دیگه. مگه نه؟
شب هفتم محرم بود، فردای تولد من، دم اذان مغرب. وقتی هنوز داشتم پیام تبریک جواب میدادم، شما آماده میشدید برای هیئت. دستتون تا نصفه موند توی آستین پیراهن مشکی و در همون حالت ایستاده...
دوباره داره اون روزا میاد و من نفسم تنگ شده بابا. فقط دلم گرم میشه با همین حرفها. این که شما رو به حسین (ع) میشناسن.
فإذا اختنَقتُمْ، بالحُسينِ تنفّسوا
اگر دلتان سخت به تنگ آمد، با ذکر حسین(ع) نفس بکشید.🖤
یا حسین...
🏴چهارم
یا رب الحسین،
به حق آن سینه پر از پشیمانی،
به حق امید و یقینِ قلبهای تیره برای بخشیده شدن،
به حق گرمای دست حسین (ع) روی شانه حر و عطر گلاب لبهایش وقتی میگفت: "ارفع راسک"،
به حق همه گُردههای سنگینِ خسته از گناه،
به حق حر ریاحی،
و بحق الحسین (ع)،
اشف صدر الحسین بظهور الحجه...
-سوارِ گمشده را از میان راه گرفتی
چه ساده صید خودت را به یک نگاه گرفتی
شبیه کشتی نوحی، نه! مهربان تر از اویی
که حرِّ بدشده را هم تو در پناه گرفتی
چنان به سینه فشردی مرا که جز تو اگر بود
حسین فاطمه! میگفتم اشتباه گرفتی
#حر
¤@harfikhteh
🏴پنجم
یا رب الحسین،
به حق آن دست و بازوی نحیفی که سپر حسین (ع) شد،
به حق پاهایی که روی پنجه میایستاد تا یازده سالگیاش به چشم نیاید،
به حق رد شمشیری که روی زمین کشیده میشد و بوی خاک میپراکند،
به حق امام حسن مجتبی (ع)،
به حق عبدالله بن حسن،
و بحق الحسین (ع)،
اشف صدر الحسین بظهور الحجه...
-با وجودي كه ندارم زره و تيغ، مگر
مُرده باشم بگذارم كه سرش را ببَری
همه ي عمر به چَشمِ پسرش ديده مرا
سعي كن از سرِ راهت پسرش را ببَری
در خورش نيست اگر بازوي آويز به پوست
جانِ ناقابل ِ من هديه ي ناچيزِ عموست
#عبدالله_بن_حسن
¤@harfikhteh
¤
برای بچهها که دوست داشتن بعد از هیئت یه کمی بیشتر با هم باشن، سیبزمینی خریدیم. تشنهشون که شد، همسر رفت دم پیشخون، کارتشو درآورد که آب بخره. با چند تا آب برگشت و گفت: "آباشون تو محرم نذر امام حسینه."
چند تا مغازه جلوتر، شیرینیفروشی بود. بچهها پیله کردن که: "لواشک میخوام، موچی هم داره، لپلپ بخر." ما بیرون ایستادیم و خودشون رفتن از بیرونِ در، پرسیدن: "موچی چنده؟ لواشک چی؟" دو تا آقای مشکیپوش داخل قنادی، بهشون اشاره کردن که برن تو. بعد گفتن بگید مامان و باباهاتونم بیان. ما رفتیم و همسر ایستاد بیرون. یکی از آقاها به من گفت: "بگو اون آقا هم بیاد تو. برو دخترت رو هم بیار. من رو دخترا خیلی حساسم."
بعد یه سینی شیرینی خامهای شکلاتی گرفت جلوی تکتکمون و اصرار کرد همهمون برداریم. بعدش خندید: "تو کربلا آب نبود، اون وخ ما داریم شیرینی خامهای نذر میکنیم!"
آقای امام حسین(ع)
این روزا عشقت توی خاک و هوای شهرمون،
کشورمون،
دنیامون
پخشه. اسمت رو نفس میکشیم، رسمت رو میشنویم و نون و نمکت رو میخوریم.
کاری کن همیشه اسمت همین حوالی باشه و از داغت بسوزیم. همیشه ما رو همین جوری دم دست خودت نگه دار.
¤ @harfikhteh
🏴ششم
یا رب الحسین،
به حق آن حنجرهای که صدای آشنایی از آن بلند شد:
"ان تنکرونی فانا بن الحسن
سبط النبی المصطفی الموتمن"،
به حق زبانی که در دهان خشک میچرخید، ولی انگار عسل مزهمزه میکرد،
به حق پاهایی که ماندن بلد نبود،
به حق اصرارهایِ نوجوانانه برای فدا شدن،
به حق امام حسن مجتبی (ع)،
به حق قاسم بن حسن،
و بحق الحسین (ع)،
اشف صدر الحسین بظهور الحجه...
-اینک برو که در دل تنگت قرار نیست
خورشید هم چنان که تویی آشکار نیست
راهی برای لشکر شب جز فرار نیست
پس چیست ابروانت اگر ذوالفقار نیست؟
مبهوت گامهاش، مقدسترین ذوات
میرفت و رفتنش متشابه به محکمات
#قاسم_بن_الحسن
¤ @harfikhteh
🏴هفتم
یا رب الحسین،
به حق استیصال قدمهای حسین (ع)،
به حق استیصال قدمهای حسین (ع)،
به حق استیصال قدمهای حسین (ع)،
به حق بابالحوائج ششماهه حسین (ع)،
و بحق الحسین (ع)،
اشف صدر الحسین بظهور الحجه...
-نباشد در جهان وقتی که از مردانگی نامی
به دنیا می دهد بیتابیِ گهواره پیغامی
"الا یا قوم ان لم ترحمونی فارحموا هذا..."
برید این جمله را ناگاه تیرِ نابههنگامی
چنان سرگشته شد آرامش عالم که برمیداشت
به سوی خیمهها گامی، به سوی دشمنان گامی
برایت با غلاف از خاکها گهواره می سازد
ندارد دفنت ای ششماهه غیر از بوسه احکامی
#علی_اصغر
¤ @harfikhteh
¤
هشدار:
متن زیر حاوی مقادیر زیادی تلخی است. پیشنهاد میکنم نخوانید و رد شود. اما قبلش لطفا لطفا لطفا بابای من را مهمان کنید به صلواتی، دعایی، قرآنی، خیری... بعد رد شوید. سرتان سلامت.
بابا میبینی؟
یک سال است شما رفتهای.
موهایم سفیدتر و کمتر شده.
همه گلدانهایی که سالها مراقبتشان کرده بودم، خشک شدند و مردند و دیگر سبز نشدند.
محمدحسین (به قول خودتان، پسربابا) که یک قطره هم اشک نریخت و غم نبودنت را فقط قورت داد، احوال نگفتنی را تجربه میکند.
من تنها نشستهام توی یک حباب و همه دنیا را از دور میبینم. از خیلی دور.
عارفه هنوز رفتنت را انکار میکند.
مامان تنهاییهایش را پشت گلدانهای تراس قایم میکند،
و من،
یک غمدار همیشگی شدهام که گاهی میخندد و لباس شاد میپوشد و سرخوش به نظر میرسد؛ اما غمش را میسپرد دست چروکهای زیر پلک.
بابا میبینی؟
توی این یک سال،
هر وقت به هر کسی بابت هر سوگی تسلیت گفتهام، از اول برای شما هم عزادار شدهام. هر بار پسرک، با اضطراب سرانگشتهایش را ناخن زده، هر زمان که مامان قسم جدیدش را برایمان رو کرده و گفته "به ارواح خاک بابا"، هر شب جمعه که آقا ابوالفضل، لیست بلندبالای اموات را توی گروه فامیل فرستاده و از روی اسم شما که نوشته "آزاده و جانباز سرافراز حاج علیاصغر رباطجزی" رد شدهام، ته قلبم چیزی لرزیده و رسیده به گوشه پلکم.
بابا
هر بار تسبیح مشکی شما را از توی سجادهام درآوردهام، دست کشیدهام به رد انگشتهایت روی مهرههای تسبیح، و به جای دستت، اثر انگشتت را بوسیدهام.
بابا
در این یک سال به هرکس رسیدهام، خواهش کردهام دست پدر و مادرش را ببوسد و لذتش را مثل من، برای این روزهای مبادا ذخیره کند.
بابا
یک سال است رفتهای...
و من توی این یک سال، هر شب از نو یتیم شدهام، از نو عزادار شدهام، فروریختهام و هر شب از نو، نبودنت را با ناباوری اشک کردهام روی گونههایم.
بابا
وقتی بودی، کم گفتم که دوستت دارم. حالا ولی...
حتما دیگر میدانی که چقدر دوستت داشتم و چقدر حالا بیشتر.
بابا
دیدی که. با عارفه قرار گذاشتیم غم بزرگ را تبدیل کنیم به کار بزرگ. و حتما میدانی که دعایت بزرگمان کرده و بزرگمان میکند. میدانیم که دعایمان میکنی و حتما حالا تندتر بزرگ خواهیم شد.
پ.ن: و شمایی که ماندی، چشم رنجه کردی و درد کهنه دل من را خواندی، یقین دارم لابهلای این خطوط، یک ذکر خیری هم برای بابا فرستادهای. قَدرت را میدانم که همراهی. و عمیقا دعا میکنم جای امشب من نباشی.
پ.ن: چون ایام سوگواری بود به خودم جرئت دادم کام دلتان را با دردهای دلم تلخ کنم. حلال کنید.
پ.ن: تندیس که هدیه امروزم بود و تابلو که هدیه بچههای حرفهای ۳ بود، هر دو برایم بخش پررنگی از بابا را زنده میکند و آن ایستادگیست تا دم مرگ.
از آسمانم ماتم ببارد
هراس بیتو ماندنم ادامه دارد...
¤ @harfikhteh
🏴هشتم
یا رب الحسین،
به حق رفت و برگشت مردمک چشم حسین (ع) وقتی قدوبالای جوانش را ورانداز میکرد،
به حق دستهایش وقت چیدن قطعههای بدن پسرش روی عبا، که نلرزید و سست نشد،
به حق قلب وسیع حسین(ع) که "علی الدنیا بعدک العفا" را گفت ولی تا نفس آخر برای هدایت همین دنیازدهها حریص ماند،
به حق علی اکبر،
و بحق الحسین (ع)،
اشف صدر الحسین بظهور الحجه...
-ارباْ اربا شده چون برگ خزان می ریزی
کاش می شد که تو با معجزه ای برخیزی
مانده ام خیره به جسمت که چه راهی دارم
باید انگار تو را بین عبا بگذارم
باید انگار تو را بین عبایم ببرم
تا که شش گوشه شود با تو ضریحم پسرم
#علی_اکبر
¤ @harfikhteh
من این کلیپ رو بارها دیده و شنیدهم.
ولی هر بار برام زنده و تازهست.
دلم میخواد بارها و بارها از بقیه هم بخوام که ببیننش، بعد موقع دیدنش، تو چشماشون زل بزنم و آخرش بگم: "دیدی چه خوب بود؟ تو هم اندازه من دوسش داشتی؟"
حالا شما هم لطفا تا تهش ببینید!
-اندازه من دوسش داشتید؟!
🏴نهم
یا رب الحسین،
به حق زانویی که پله میشد برای خواهر تا سوار مرکب شود،
به حق ترکیب سیال اشک چشم با عرق شرم و خون،
به حق یقین آن قلبی که وقت رد کردن اماننامه، ثانیهای نلرزید،
به حق آن دلاوری که میل به رزمآوری را گذاشت توی خیمه و مشک را برداشت،
به حق آن نام مقدسی که هر جا برده شود، صاحب ما آنجاست،
به حق عباس بن علی (ع)
و بحق الحسین (ع)،
اشف صدر الحسین بظهور الحجه...
-به خوبی تو حتی معترف بودند بدخواهان
یزید آنجا که میگوید الا یا ایها الساقی
چنان رفتی که حتی سایهات از رفتنت جا ماند
رکاب از هم گسست از بس برای مرگ مشتاقی
به سوی خیمهها یا «عدتی فی شدتی» برگرد
که تو بی مشک سقایی که تو بی دست رزاقی
شنیدم بغض بیگریه به آتش میکشد جان را
بماند باقی روضه درون سینهام باقی
#ابوالفضل_العباس
¤ @harfikhteh
هدایت شده از [ هُرنو ]
4_5832331452120828607.mp3
20.61M
«ای صبحدم، یک دَم مَدَم، یک امشبی بهر خدا، تا حسین کشته نگردد در زمین کربلا…»
به رسم شب عاشورای هر سال...
الان که دارم بهش فکر میکنم شاید گریهم بیاد، اگه گریهم اومد نترسیا، من زشت گریه میکنم...
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
🏴دهم
یا رب الحسین،
به حق محل روییدن دندانهای مبارک حسین(ع)، و پرزهای چشاییاش که آب و غذا را گوارایش میکرد
(و مَنَابِتِ أَضْرَاسِي وَ مَسَاغِ مَطْعَمِي وَ مَشْرَبِی)،
به حق شاهرگ حسین(ع) و پرده قلب مبارکش
(وَ حَمَائِلِ حَبْلِ وَتِينِي وَ نِيَاطِ حِجَابِ قَلْبِي)،
به حق گوشت حسین(ع) و خون حسین(ع) و موی حسین(ع) و پوست حسین(ع) و عصب حسین(ع) و نای حسین(ع) و استخوان حسین(ع)
(وَ لَحْمِي وَ دَمِي وَ شَعْرِي وَ بَشَرِي وَ عَصَبِي وَ قَصَبِي وَ عِظَامِي)،
به حق خواب و بیداری و سکون و حرکت و رکوع و سجود حسین
(وَ نَوْمِي وَ يَقَظَتِي وَ سُكُونِي وَ حَرَكَاتِ رُكُوعِي وَ سُجُودِ)
یا رب الحسین،
بحق الحسین (ع)،
اشف صدر الحسین بظهور الحجه...
-چه ساختار قشنگی شکسته است خدا
درون قالب شش گوشه یک غزل دارد
بگو چه شد که من این قدر دوستت دارم
بگو محبت ما ریشه در ازل دارد
غلامتان به من آموخت در میانه خون
که رو سیاهی ما نیز راه حل دارد
#سید_الشهداء
¤ @harfikhteh
یا سیدی و مولای (یا حسین)
اَللَّهَ اللَّهَ فِي عَبْدِكَ وَ مَوْلاَكَ!
لاَ تُخَلِّنِي عِنْدَ الشَّدَائِدِ وَ الأَْهْوَالِ لِسُوءِ عَمَلِي وَ قَبِيحِ فِعْلِي وَ عَظِيمِ جُرْمِي
فَإِنَّكَ أَمَلِي وَ رَجَائِي وَ ثِقَتِي وَ مُعْتَمَدِي وَ وَسِيلَتِي إلَي اللَّهِ رَبِّي وَ رَبِّكَ...
¤
به دردهای عزیزانتون که براشون عادت شده، شما عادت نکنید. دل به دلشون بدید و از درد تکراریشون، غصه بخورید.
چون اون درد، به ظاهر براشون عادت شده، به ظاهر نمینالن؛ ولی هر بار به اندازه بار اول، منهدم میشن.
#توصیههای_یک_میگرنیِ_به_درد_عادتکرده
#ولی_امان_از_میگرن_روح
#امان_از_میگرن_دل
¤ @harfikhteh
ـــــــــــــ
ولی بهنظرم، همهٔ آدمها باید یه زهرا توی زندگیشون داشته باشن.
تولدت مبارک رفیقم❤️
@zaatar
@harfikhteh