eitaa logo
369 دنبال‌کننده
123 عکس
40 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هوالنّور . ⭕️نماهنگ 🔶ویژه عید سعید غدیر خم 🔵کاری از گروه سرود آوای آفتاب 🔴کارگردان:محسن شریفزاده 🟣شاعر: 🟣آهنگساز:داود نعمتی گلستان 🟣مدیر تولید:پروین کمالی 🟣تصویر بردار:امیر محمد اسدی 🟣تدوین: امیر حسین اسدی 🔷با مشارکت کانون جوانان اسوه ♦️با تشکّر از حرم شهدای گمنام سرآسیاب 🔵پخش از رسانه ی ملّی لینک دانلود با کیفیت بالا👇👇👇 https://uploadb.me/dokdlww71tck/toloo noor.mp4.html ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ راستی «در غدیر اگر گرفته دست خویش را علی مرتضی محمّد است و مصطفی علی» ای کاش آهنگ ساز عزیز ما با تغییر مصرع نخست این بیت، تلاش دختران علوی سرزمینم را کم جلوه نمی کرد. یا علی. . @hasankhosravivaghar
🔴ششمین همایش ادبی 🔸باحضور: دکتر حسین محمدی مبارز،سید سکندر حسینی بامداد، سید علی نقیب، سیده تکتم حسینی، حسن خسروی‌وقار، مجتبی خرسندی، حمزه محمودی، سید اعلا امیری، سید حسین فصیحی، محدثه نبی حسینی 🔹مجری: سید رضا هاشمی فرهام 🔰با شعرخوانی شاعران حاضر در جلسه 🔻زمان:چهارشنبه ۶تیرماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۷ 🔺️مکان:حوزه هنری استان قم، طبقه ۳، سالن مهر https://t.me/adabiatayniafg
هوالنّور . از دل جنگل انبوه، مرا می خوانَد کسی از آن طرف کوه، مرا می خواند راوی از رایحه ی گُل نَفَسش آکنده است خبر این بار خبر نیست، بهاری زنده است آبِ واریخته از کوزه، به ظرف آمده است و روایتگر ما باز به حرف آمده است همه ققنوسیم، خاکستر ما می گوید فصل کوچ است، روایتگر ما می گوید.... . استادم . . @hasankhosravivaghar
هوالشّاهد . 🔺 بیانیه جمعی از اهالی شعر و ادب در حمایت از دکتر : 🔸بسم الله الرحمن الرحیم 🔸«إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَومٍ حَتّىٰ يُغَيِّروا ما بِأَنفُسِهِم» (آیه ۱۱ سوره رعد) 🔸ملت شریف ایران در آستانه انتخابی بزرگ قرار گرفته است، انتخابی که به فرموده مقام معظم رهبری هم حق و هم تکلیف الهی است. اما مهم‌ترین مساله در این میان، داشتن حجت برای انتخاب اصلح است. بهترین راه برای شناخت فرد اصلح تطبیق نامزدها و برنامه‌هایشان با شاخصه‌هایی است که قانون اساسی و مقام معظم رهبری ارائه داده‌اند. ما بر این باوریم که جناب آقای دکتر جلیلی و برنامه‌های ایشان در بین نامزدهای محترم ریاست جمهوری بیشترین انطباق را با این معیارها دارد. ایشان مطابق شاخصه‌های مقام معظم رهبری، فردی «کارآزموده، امین، حافظ استقلال اقتصادی سیاسی و فرهنگی کشور، مبارزه کننده با مفاسد اقتصادی، ترجیح دهنده منافع عموم مردم بر منافع خواص، وفادار به قانون اساسی، مؤمن به حقوق مردم، مدافع حقوق ملت در عرصه بین المللی و مراقبت کننده از منافع ملی» است. لذا شاعران امضاء کننده این بیانیه، با در نظر داشتن این خصایص و دیگر ویژگی‌های ایشان از جمله انطباق برنامه‌ها و شعارها با قانون اساسی، سیاست‌های کلی ابلاغی مقام معظم رهبری و اسناد و قوانین بالادستی، تقوا و تکلیف مداری، پرهیز از دادن وعده‌های غیر قابل اجرا، سابقه مدیریت کلان راهبردی، تاکید بر شایسته سالاری و لزوم استفاده از نظرات کارشناسان؛ دکتر سعید جلیلی را نامزد اصلح می‌دانیم. 📝 حاج علی انسانی، علیرضا قزوه، محسن حسن زاده لیله کوهی، عباس باقری، مصطفی محدثی خراسانی، غلامرضا کافی، حسین اسرافیلی، رضا اسماعیلی، سید سلمان علوی، مریم سقلاطونی، محمدسعید میرزایی، علی‌محمد مودب، امیر عاملی، رضا شیبانی اصل، عبدالحمید انصاری نسب، سعید سلیمان پور ارومی، یوسف رحیمی، رضا خورشیدی فرد، حامد حجتی، پروانه نجاتی، مرتضی طوسی، مبین اردستانی، رضا نیکوکار، جواد شیخ الاسلامی، سید محمد بابامیری، رضا یزدانی، حسن خسروی وقار، نغمه مستشار نظامی، سید علیرضا شفیعی‌، محسن کاویانی، میلاد حبیبی، عباس همتی، زهرا محدثی خراسانی، سعید تاج‌محمدی، سیده فرشته حسینی، علی مقدم، محمدحسین مهدویان، محمدمتین کریمی، محمدحسین یادگاری، مینا شیرخان، عاطفه جوشقانیان، فاطمه نجفی، کمیل باقری، سید علی حسنی، معصومه صاحبی، فاطمه اعتمادی، مریم جعفری، محمدحسین ابراهیمی، فاطمه سادات حسینی، امیرحسین دوست زاده، مریم فردی، سمیه خردمند، سید امین غضنفری، ریحانه کاردانی، خاطره شیوندی، فرزانه قربانی، نرگس سادات میرمحمدی، طاهره سادات ملکی، راضیه جبه‌داری، علی حقیقی، ابوالفضل صدقی، علی بهاری، محمدرضا طالبی، صدیقه سادات علوی، ریحانه ابوترابی، رحيمه مهربان، احمد رفیعی وردنجانی، سارا رمضانی، زهرا آراسته نیا، محدثه خاکزاد، مبین رستمیان، مجتبی کریمی، زهرا شرفی، فاطمه غلامی، هدیه ارجمند،کبری قالینی نژاد، مرضیه موفق شورچه، عفت نظری، علی اکبر عرب، راضیه رجایی، زهرا حاجی پور، کاظم رستمی، مائده هاشمی، مرضیه ذاکری، مهدی کبیری، فاطمه سادات پاد، حسن عباسی، مصطفی کارگر، امیرحسین برزگر، صامره حبیبی، مرتضی عباسی، محمد زارعی، حسین جهانگیری، منصوره محمدی مزینان، آمنه شهسوار نسب، علی اکبر فرهنگیان، علی حسینی اصیل، حامد مفرحیان، حسین صادقی، حسین احمدی، عصمت دهقانی، زینب ناجی، مرتضی پیرزاده، زهرا فرقانی، طاهره ابراهیم نژاد آکردی، البرز بهرامی، فهیمه انوری، ملیحه رجایی، آرزو علیدوستی، فاطمه عارف نژاد، زهره کاظم زاده، سمانه آتیه دوست، فیروزه کوهیانی، محمد شهبازی، محمدحسن افتخاری پور، علیرضا بیاتانی، سید محمود موسوی صدیق، محمد حکم آبادی، طاهره هشجین، آزاده فرزام نیا، محمد نوروزی، مهران ساغری، سمانه نیکدل، محمد مهدی احمدیان، فروغ زال، بهزاد توفیق فر، محمد سلامی، مریم بسحاق، محمدحسین عظیمی، محمدرضا شکیبایی، احمد احمدی، طیبه محمودی، امین شفیعی، سید مجتبی نوروزیان، میثم خنکدار، مجتبی فلاح نیا، مهرشاد واحدی، بهار ایمانی راد، مجید یوسفی و لطیفه نجاتی، امّ البنین بهرامی و... . @hasankhosravivaghar
هدایت شده از گنجشکهای پاییز
من به باران تند و نم‌نم تو دشتهای همیشه خُرّم تو کوه‌های سفیدِ پابندت لاله‌های دمیده از غم تو من به آن رودها که می‌ریزند پای سرسبزی مصمّم تو من به هر جاده‌ای که همراه است با قدم‌های سخت محکم تو من به هر روستا به هر شهرت به تمامیّت معظّم تو من به هرکس که با تمام وجود مانده پای سُرور و ماتم تو به خروش سفید و قرمز و سبز به شکوه سه رنگ پرچم تو من به عشق تو رأی خواهم داد به بلندای اسم اعظم تو... @azam_saadatmand
هوالشّاهد . . یکی نقشۀ کار را می‌کشید یکی طرح تکرار را می‌کشید یکی از سحر گفت و از روشنی یکی هم شب تار را می‌کشید یکی طرح و برنامه و راه داشت یکی حجم دیوار را می‌کشید یکی از کله‌گوشۀ گل سرود یکی شوکت خار را می‌کشید یکی گفت از روزگار وصال یکی حسرت یار را می‌کشید یکی گفت از افتخار و جهش یکی ذلّت و عار را می‌کشید یکی دولت سوم شیخ بود یکی گوش اشرار را می‌کشید یکی در فضایی که ترسیم کرد همه کوشش و کار را می‌کشید، یکی نیز می‌گفت "ناممکن" است به سر ابر انکار را می‌کشید یکی انتظار ثباتی که نیست در آشفته‌بازار را می‌کشید پس از نقشۀ حذف یارانه‌ها سکوت خریدار را می‌کشید! یکی بر ورق "مار" را می‌نوشت یکی صورت مار را می‌‌کشید! استاد . . @hasankhosravivaghar
هوالشّاهد «فلک به مردم نادان دهد زمام مراد تو اهل دانش و فضلی، همین گناهت بس!» آقا سعید جلیلی سلام! واللّه که رئيس جمهور شدن تنها دانش و فضل نمی خواهد، سیاست و تدبیر و درایت و تعامل هم می خواهد. راستش را بخواهی، ما این انتخابات را به پزشکیان و دار و دسته ی اصلاح طالبانش نباختیم، به شما باختیم! ای کاش در این ده سالی که برای امورات مملکت برنامه ریزی می کردی، ده روز برای رأی آوردن وقت می گذاشتی. ای کاش فنّ مناظره و هنر ارتباط گیری با لایه های گوناگون اجتماعی را می آموختی. ای کاش می دانستی که مردم فقط همان چهارده میلیون ایرانی مذهبی و انقلابی و فرهیخته نیستند. ایران است و مستضعفین و سرمایه داران و هنرمندان و باحجابان و بی حجابان و غرب گدایان و استقلال خواهانش. سلبریتی ها و مسجدی هایش. رئیس جمهور باید از چنان جامعیّتی در گفتار و کردار برخوردار باشد که بتواند بیشتر ایرانیان را در پیشبرد امور، با خود همراه کند. نه اینکه با تأکید بر نظرات خویش و عدم پذیرش انتقادات دوستانه، یاران را هم برنجاند. «چو پرده دار به شمشیر می زند همه را کسی مقیم مقام حرم نخواهد ماند» امیدوارم در دو سه سال آینده برای درمان این دردها تلاش کنی و بیشتر به کار ایران بیایی. حالا چرا دو سه سال؟ چون به گمان من کمترین با توجّه به سستی ها و ضعف های شخصیتی و مدیریتی جناب پزشکیان و نیز شیاطین به اصطلاح، اصلاح طلب دور و برش و نفوذ عمیقی که روی او دارند، ایران را دچار بحران های گوناگون سیاسی و امنیتی خواهند کرد و به احتمال قریب به یقین این دولت، دولت مستعجل خواهد بود. امّا اصلاح طلبان! اين جماعت رانت خوار قدرت جویی که هماره عنان کار را در جمهوری اسلامی با عوام فریبی به دست داشته اند و شگفتا که همیشه در مقام معترض و متعرّض به نظام مقدّس هم بوده اند، مرا به یاد این آیات روشن سوره ی بقره می اندازند: «فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا ۖ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ ﴿١٠﴾ وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ ﴿١١﴾أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَٰكِنْ لَا يَشْعُرُونَ ﴿١٢﴾ در دلِ آنان بیماریِ [سختی از نفاق] است، پس خدا به کیفرِ نفاقشان بر بیماری‌شان افزود، و برای آنان در برابر آنچه همواره دروغ می‌گفتند، عذابی دردناک است. (۱۰) چون به آنان گویند: در زمین فساد نکنید، می گویند: فقط ما اصلاح گریم! (۱۱) آگاه باشید! یقیناً خود آنان فسادگرند، ولی درک نمی کنند. (۱۲)» گمانم این است که استیضاح پزشکیان و حکم به عدم کفایت سیاسی اش، پایان عمر سیاسی این جماعت منافق خواهد بود. به امید سلامتی شما در پناه امام زمان (روحی فداه) و ساختن ایرانی سربلند و سرافراز. حسن خسروی وقار ۱۶ تیر ۱۴۰۳ . @hasankhosravivaghar
هدایت شده از میراث
هوالعزیز . بهمن ۱۳۹۸ بود که میان من و به واسطه ی فیضی که شرحش را برای بعد می گذارم، الفتی افتاد. شبانروزم عجین بود با اشک بر حسین _که درود خدای بر او باد_. برآیندش شد ترجمه ی آزاد شعرهای منقول در آن. اگر خدای بخواهد، برخی از آن شعرها را به همراه برش هایی از مقتل ابومخنف که آن هم با ترجمه ی آزاد و کوتاه نگاشت این کمترین همراه است را در صفحه ی نشر خواهم داد. امید که به چشم امام زمان مان بیاید. هو یا علی مدد. . @hasankhosravivaghar
هدایت شده از میراث
هوالشّهید . ۱) ابومخنف به نقل از عبدالمالک بن نوفل بن مساحق به نقل از ابی سعد المَقبُری گفت: حسین _که درود خدای بر او باد_ را دیدم در مسجد مدینه که با دو مرد بساط مصاحبت گسترانده بوده و گاه به این و گاه به آن رو می کرد و تمثیل بن مفرّغ را می خواند: «در پی آهو دویدم صبح را رام من بود و نمی ترساندمش در کمین من پلنگ مرگ بود ماه بودم، سوی خود می خواندمش» . . ۲) ابومخنف از حارث بن کعب والبي از عقبة بن سمعان نقل کرد: ... آنگاه که ابن عبّاس از آهنگ حسین _که درود خدای بر او باد_ به سوی کوفه اطمینان یافت، عبداللّه بن زبیر را گفت: « تنها شدی و لانه شد آخر برای تو پرواز کن از این پس و آواز هم بخوان آهنگ کوفه کرد حسین و به گوش باش! در گوشه ی حجاز بزن، از حرم بخوان » . . ۳) ابومخنف از عقبة بن ابی العیزار نقل کرد: ... حسین _که درود خدای بر او باد_ در ذی‌حُسُم برخاست و پس از حمد خدای گفت: «کارها چنان شده ست که می بینید. دنیا دگرگون گشته و نیکویی از آن رخت بربسته و جز مقدار ناچیزی چنان آب ته مانده ی ظرفی از آن نمانده ست. زندگی آنسان پست گردیده که به چراگاه کم مایه و زیان باری می ماند. آیا نمی بینید که حق را معطّل گذاشته و بر گرداگرد باطل آمده اند؟ در چنین روزگاری مرگ، مؤمن را سزاوارتر است. من مرگ را جز شهادت و زندگی با ستمگران را جز خواری نمی بینم.» ... سپس حُر با حسین _که درود خدای بر او باد_ چنین گفت که: «خدا را! خدا را! به فکر خود باش. بر آنم که اگر با ایشان بجنگی یا با تو بجنگند، کشته خواهی شد.» حسین _که درود خدای بر او باد_ با او گفت: « مرا از مرگ بیم می دهی؟ آیا جز کشتن من کار دیگری هم می توانید کرد؟ فقط سخن آن برادر اوسی که آهنگ دیدار رسول خدا _صلّی الله علیه و آله و سلّم_ را داشت و پسرعمویش او را از کشته شدن می هراساند را برایت بازگو می کنم: گاه پیکار است، خواهم رفت! پیشاپیش من مرگ هم باشد، برای پهلوانان عار نیست دل که چیزی نیست، جان را بذل و بخشش می کنم سر بخواهد؟ «با کریمان کارها دشوار نیست» دامن گردنکشان را خون ما خواهد گرفت اشک های دوستان ما که بی مقدار نیست!» . . ۴) ابومخنف به نقل از قدامة بن سعید بن زائدة بن قدامة الثقفي گفت: « کارزاری میان مسلم و هفتاد یا هشتاد نفر از اوباشِ بن زیاد از قبیله ی قیس در پیشگاه همان خانه ای که پناه تنهایی آن مرد خدا بود، به راه افتاد. بکیر بن حمران احمری با ضربتی لب بالای مسلم را گسست و دو دندان جلویش را شکست. مسلم نیز چنان با ضربتی سخت به سر و شانه اش زد که نزدیک بود تا میانه اش را بشکافد. وقتی دشمنان، مسلم را اینسان دژم و پیکارجو یافتند، به بام خانه ها رفتند و سنگ و آتش به رویش باراندند. امّا جنگ آموز علی از پای نمی نشست و بر معرکه می پیچید و چنین رجز می خواند: «جهانی بود و جانی بود و مرگی بود و جنگی بود فغانی بود و نانی بود و نامی بود و ننگی بود تنور حرص اگر گرم است، آنک سرد باید شد و جان را در ازای نان نداد و مرد باید شد به خورشیدی که از کوفه بتابد، احتیاجم نیست که چونان سکّه ی عهد علی دیگر رواجم نیست که راز مرگ را در کربلا مکشوفه می بینم علی نشناس های شام را در کوفه می بینم ولیّ الله کافر دیده و شیطان مسلمانش فریبش را نخواهم خورد، زرکوب است قرآنش! نبیند کس که در بند قفس افتاده می میرم که من دلبسته ی آزادی ام، آزاده می میرم» . . . ادامه دارد... . @hasankhosravivaghar
هدایت شده از میراث
هوالشّهید . ۵) ابومخنف از عقبة بن ابی العیزار نقل کرد: طرمّاح با چهار نفر از کوفه به سوی حسین _که درود خدای بر او باد_ آمدند و در منزل عُذیب الهِجانات دیدارش کردند. طرمّاح هنگامی که سوار بر مرکبش بود، چنین نغمه سرایی می کرد و این شعر را برای حسین _که درود خدای بر او باد_ نیز خواند: وقتی که من می رانمت، پروانه ای در باد باش باید ببینی نور حق را در طلوع کوکبش نقش فتوّت در میان پرچمش افتاده است آزادگی تصویر تاری از غبار مرکبش چشم جهان را با مداد مرگ، رنگی می کند صبح شهادت طرحی از یک ماه خونین در شبش او را خدا با قصد خیری از حجاز آورده، پس اینک سراپا گوش باش از شور يارب یاربش حسين _که درود خدای بر او باد_ گفت: «امیدوارم آنچه از از جانب خدای به ما می رسد، به نیکی باشد. چه در خیل کشتگانش باشیم و چه در خیل پیروزمندانش.» ... سپس از آن آمدگان پیرامون کوفه پرسید. مجمّع بن عبداللّه عائذی گفت: «بزرگان کوفه را با حقّه ی زر فریفته اند تا از کنار تو پراکنده گردند. دل هایشان با تو و شمشیرهایشان بر تو کشیده خواهد شد...» پس از این گفتگوها بود که طرمّاح از مولایش اجازتی خواست که آذوقه هایی را به اهل خانه اش در کوفه برساند و به سوی امام بازگردد. اباعبداللّه _که درود خدای بر او باد_ فرمود: «زود باش که خدایت بخشش آورد.» امّا طرمّاح وقتی آمد که کار از کار گذشته و آب ها بر زمین ریخته شده بود... . . ۶) ابومخنف گفت: حارث بن کعب و ابوالضّحّاک از از علی بن حسین بن علی _که درود خدای بر او باد_ نقل کردند: در شب عاشورا که در بستر بیماری بودم و عمّه ام زینب _که درود خدای بر او باد_ از من پرستاری می کرد، پدرم این شعر را می خواند: اُف بر تو ای دنیا! که سور نارفیقانی از دشمنانم در بساط خاصه ات داری حتّی حواست نیست! از دستت نیفتد باز خون عزیزان مرا در کاسه ات داری هم زندگی از جاده ای رد شد که من رفتم هم مرگ با من راه آمد، بیمی از جان نیست! اشک من از چشم خدا جایی نیفتاده ست در بستر این روزها سیلاب تاوان نیست پدرم این شعر را دو سه باری خواند و دانستم منظورش را. بغضی گلویم را فشرد، امّا نگذاشتم که گریه ام بیاید و سکوت کردم. بی گمان شدم که بلا باریده ست. عمّه ام نیز این شعر را شنید و از آن روی که زنان دل نازک اند، نتوانست از گریه خود را نگه دارد و دامن کشان و سربرهنه به سوی پدرم رفت و گفت: « ای وای از این مصیبت! کاش مرده بودم! مادرم و پدرم و برادرم رفتند، حالا نوبت توست؟ ای جانشین رفتگان و فریادرس نامدگان!» حسین _که درود خدای بر او باد_ به او نگاه کرد و گفت: «مبادا شیطان شکیبایی ات را بفرساید!» زینب _که درود خدای بر او باد_ گفت: «پدرم و مادرم به فدایت، آیا چشم انتظار کشته شدن هستی...؟» امّا گریه امان نداد سخنش را ادامه دهد. حسین _که درود خدای بر او باد_ نیز گریست و گفت: «اگر مرغ قطا را آرام بگذارند، می خوابد.» عمّه ام گفت: «ای وای بر من، آیا جان تو را به زور می گیرند؟ این سخن بسیار دل‌شکسته ام کرده و جانم را می آزارد.» آنگاه به خود لطمه زد و گریبان چاک داد و بیهوش بر زمین افتاد... . . ۷) ابومخنف از ابوجناب نقل کرد: هنگامی که عبداللّه بن عُمَیر کلبی که به همراه امّ وهب به کربلا آمده بود، به میدان زد و يسار _غلام زياد بن ابي سفیان_ را با یک ضربه به دوزخ انداخت، سالم _غلام عبیدا... بن زیاد_ به وی حمله ور شد و با شمشیر به دستان سپر شده ی کلبی ضربتی سخت وارد آورد و انگشتان دست چپ او تکّه شد. در این حال، پهلوان کلبی به کارزار با او برآمد و او را هم روانه ی آتش قهر خدای ساخت. عبداللّه در حال بازگشت از نبرد، چنین رجز می خواند: در دشت بلا گرگ‌شکارم، بشناسید! از تیره ی کلب است تبارم، بشناسید! جنگ است اگر، سینه دران است غرورم مرگ است اگر، ناله نیاید سر گورم! ای امّ وهب! دار شوم ددمنشی را با نیزه ی خود راست کنم کج روشی را آیات عذابی به سر کاخ دمشقم از کوخ جنون آمده ام، مؤمن عشقم . . . ادامه دارد... . @hasankhosravivaghar
هدایت شده از میراث
هوالشّهید . . ۸) ابومخنف گفت: یوسف بن يزيد از عفیف بن زهير بن ابی الأخنس که از شاهدان کارزار کربلا بوده، نقل کرد: پس از آنکه جناب بریر، يزيد بن معقل را با شمشیری که در سرش کرد، به طبقات الجحيم فرستاد، رضي بن منقذ عبدي با او به جنگ برخاست. پس از چندی که غبار کارزار بر شده بود، بریر بر سینه ی رضي نشسته و داشت کارش را به سرانجام می رسانید. در همین هنگام ابامنقذ دهان به بیم گشود و از دیگران کمک خواهی کرد. اینجا بود که کعب بن جابر بن عمرو ازدی نیزه ای به قفای قاری قرآن خیمه های حسین _که درود خدای بر او باد_ فرود آورد... آن گاه که کعب از کربلا به کوفه بازگشت، زنش یا خواهرش نوار، او را سرزنش کرد و گفت: «تو دشمن فرزند فاطمه _که درود خدای بر او باد_ را یاری داده و آقای قاریان قرآن را کشتی. خدای را سوگند که هرگز با تو سخن نخواهم گفت.» کعب بن جابر در پاسخ او به شعر چنین گفت‌: اگرچه مرا سرزنش کردی، امّا بگو تا بگویم چه رفته ست بر او حسین عطش بود و رگبار نیزه تلاقی خون بود و امواج گیسو بیا تا بگویم چه زجری کشیده ست گلویی سفید از سیازخم چاقو سپر شد که تیری حرم را نبیند! ندیده ست چشمم از آنگونه ابرو اگر کودکان در پناه عبایش... اگر جوجه ها زیر بال و پر قو... زمین خورده از درد می پیچد، انگار به چنگال کفتار افتاده آهو و از پیش ما اشکیانش به آهی گذشتند، امّا نرفتیم از رو سر دین و دنیایمان اختلافی ست چنان مسجدی ساده با برج و بارو خدا را به یک خرقه هم می فروشیم عَبید طریق عُبیدیم، هو هو به شمشیر من ردّ خون برير است چو رنگ اناری که مانده به چاقو اگر تیزی ام عشوه می کرد، می مرد به نازی ابامُنقِذ ماجراجو . . ۹) ابومخنف از عبدالرّحمن بن جُندَب نقل کرد: شنیدم که کَعب در دوران امارت مصعب بن زبیر از وفای به عهد خویش می گفت و بر آن بود که در کار خیر شتافته ست و به هیچ روی بدکاری اش را پذیرا نبود. در همین باره، رضي بن منقذ شعری دارد که پنداشته اند در پاسخ به احوالات و بیانات کعب بن جابر سروده است: پیمانه را مشکن! گر سنگ هم باشی امّا خدا می خواست در جنگ هم باشی دلخونی ات کم بود، دلتنگ هم باشی دیوانگی کردم! شوری به سر دارم، سرگیجه می گیرم بر خوان بِن جابر وقتی نمک‌گیرم گیرم خدا می خواست... نفرین به تقدیرم! از من چه می خواهد؟ هرکس خماری کرد، افتاد و منگ افتاد نامم به مستی رفت، امّا به ننگ افتاد بین من و ساقی یک روز جنگ افتاد در جام من خون بود ابروش چین برداشت، دنیاش درهم شد بی آب بود، امّا بی آسمان هم شد یک ماه در گودال... نامش محرّم شد ای کاش می مردم... . . . ادامه دارد... . @hasankhosravivaghar
هدایت شده از میراث
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگرچه مرا سرزنش کردی اما بگو تا بگویم چه رفته‌ست بر او حسین‌ِ عطش بود و رگبار نیزه تلاقی خون بود و امواج گیسو شعرخوانی در ویژه‌برنامه «ردیف اشک» عرض ارادت جلسه خانه شعر و ادبیات به ساحت مقدس حضرت اباعبدالله‌الحسین (ع) و یاران باوفای ایشان … تیرماه ۱۴۰۲ مصادف با محرم‌الحرام ۱۴۴۵ . @hasankhosravivaghar
هدایت شده از میراث
هوالشّاهد . . ۱۰) ابومخنف از عبدالرّحمن بن جُندَب نقل کرد: عمرو بن قَرَظَة بن کعب انصاری که از شهدای کربلا بود، در میدان کارزار و در پیش چشم حسین _که درود خدای بر او باد_ چنین رجز می خواند: گاه جنگ آمد و دیدند انصار رفت جانم به تمنّای حسین مژه را خواب کنم، می خواهم روی چشمم بشود جای حسین آبرو باشد اگر، می ریزم همه را یکسره در پای حسین . . ۱۱) ابومخنف گفت: نضر بن صالح ابوزهیر عبسی نقل کرد: آنگاه که مردان سرگرم کارزار بودند، حُر پیشاپیش ایشان یورش می برد و این شعر عنتره را خطاب به دشمن می خواند: گردن کشی کردی، نفهمیدی تن می زنی مرگ مرا، امّا با نیزه می دوزم بر اندامت پیراهن خونخواهی خود را! . . ۱۲) ابومخنف از نُمَیر بن وعله نقل کرد: ایّوب بن مِشرَح الخیوانی می گفت: «سوگند به خدای پس از آنکه اسب اسب حر بن يزيد ریاحی را با تیری هلاک کردم، حر چونان شیری از روی آن جست و شمشیر به دست می گفت: مرکبم کشته شد، ولی غم نیست! خون من پایدار و تازنده ست دامنت را گرفته مرگ، چقدر مردگانی تو را برازنده ست! زندگی در حصار بازی بود هر که آزاده نیست، بازنده ست» . . ۱۳) ابومخنف از محمد بن قیس نقل کرد: شهادت حبیب بن مُظاهر برای حسین _که درود خدای بر او باد_ بسیار گران آمد و گفت: «پاداش خود و یارانم را از خدای خواهانم.» حُر در این هنگام رجز می خواند و می گفت: قسم به خون _این رمنده از تن_ که سوی هَیجا اگر بتازم لگام شمشیر را بگیرم، به سوی دشت ظفر بتازم چو گردبادم که از محیطم خسان خصمی گریزشان نیست اگر چنان تلّ هیمه باشد، به سان ابر شرر بتازم شهادت است و حکایتی خوش، ولی به نقل است کارزارم به خير هم جان نمی سپارم! مگر به این خیل شر بتازم همچنین می گفت: ندیده ست و نمی بیند! کسی دیگر نخواهد دید منا و مکّه از آن ها گرامی تر نخواهد دید نبرّی فتنه را، خون می بَرد چشمان حیدر را بیا شمشیر من حارس شو ناموس پیمبر را . . . @hasankhosravivaghar
هدایت شده از میراث
هوالشّاهد . . ۱۴) ابومخنف از محمد بن قیس نقل کرد: حر به همراه زهير بر دشمن بسیار می پیچیدند. گاهی که یکی از ایشان در تنگنا می افتاد، دیگری به تاخت می رفت و او را می رهانید.... رجز زهير در کارزار کربلا اینگونه بود: من زهیرم _پسر قَین_، لب چاقویم می چکاند به در و دشت سر دشمن را سبط خونین خدا! آمده ام بگذارم «زیر شمشیر غمت رقص کنان گردن را» همچنین جناب زهیر بن قَین در صحنه ای از عاشورا که کمی غبار نبرد فروکش کرده بود، دستش را بر شانه ی اباعبداللّه _که درود خدای بر او باد_ گذاشت و گفت: بتاب نور خدا! شب نگشته خواهی دید صباح امّت ما _جدّ خود_ پیمبر را به کربلا اسدالله آمده ست انگار به صف شدند ملائک حضور صفدر را چقدر شوق تو در آسمان طنین انداخت ببین به هم زدن بال های جعفر را! خوشا خوشا به تو ای جان! که می کِشی امروز به یاد کودکی ات در بغل برادر را . . ۱۵) هشام بن محمد از ابومخنف از یحیی بن هانی بن عروة نقل کرد که نافع بن هلال در صحنه ی نبرد کربلا چنین رجزخوانی می کرد: من به قربان علی رفتم و شُکر زنده ام باز به تلقین علی شتر فتنه به دستش پی شد جملی هستم و بر دین علی . . ۱۶) ابومخنف گفت: سليمان بن ابی الرّاشد از حُمَید بن مسلم نقل کرد: هنگامی که مولا حسین _که درود خدای بر او باد_ بر آن شد که نماز ظهر را اقامه کند، حصین بن تميم به طعنه گفت که: «نماز شما در پیشگاه خدای پذیرفته نیست!» حبیب بن مُظاهر او را گفت: «تو می پنداری که نماز خاندان پیامبر در پیشگاه حق _جلّ جلاله_ پذیرفته نمی شود و نماز تو ی الاغ مقبول می افتد؟!» حصین با حبیب به نبرد آمد و حبیب با ضربتی اسب او را نواخت. حصینِ به زمین خورده را یارانش رهانیدند البتّه. در همین حین حبیب می گفت: ما بیش از این بودیم اگر _آوخ!_ چه می کردید؟ با لشکری از شیر در مسلخ چه می کردید؟ چون روبهان آنک فراری می شدید از هم در خیمه ی شب رفته، تاری می شدید از هم از هر شغالی دیده بودم، کمترید امّا همچنین سليمان بن ابی الرّاشد از حُمَید بن مسلم نقل کرد که حبیب حسین _که درود خدای بر او باد_در کارزار عاشورا چنین رجز می خواند: من حبيب ابن مُظاهر ابن هَیجا خون جنگی در رگم از پیش بوده از سواران قدیم تیره ام بود جدّ من با مرگ قوم و خویش بوده گیرم اسبان شمایان بیش باشد در مصاف ما که از سگ کمترانید! حق زره بند و وفا هم خنجر ماست خير از ما و شما خیره‌سرانید . . . @hasankhosravivaghar
هدایت شده از گنجشکهای پاییز
می وزد از ضبط صوت کودکی‌های "پری" های‌های سنج و طبل و روضه‌های "کوثری" چیزی از معنایشان هرگز نفهمیدم ولی آتشی می‌زد به جانم نوحه‌های آذری مثل پرچم‌های بی‌تاب عزا در رقص بود طُرّۀ مویی که بیرون مانده بود از روسری چون لباس مشکی‌ام،پیراهنی می‌خواستند از منِ مادر،عروسک‌های پیراهن‌زری خفته بر درگاه مسجد،حالت معراج داشت غرق خاک کفش‌های سینه زن ها، پا دری پای من در گِل فرو می شد،دلم در عشق،تا نوحه‌ای می‌خواند ابری با زبان مادری باز می‌گشتند قزغان های نذری،رو سفید پیش از آغاز محرم از دکان مسگری باد می‌آید ولی این برگ‌های سرخ و زرد می وزد از ضبط صوت کودکی‌های پری پ‌ن:خیلی از روضه های آقای "کوثری" را با صدای خودشان به خاطر می‌آورم...رحمت خدا بر او باد @azam_saadatmand
هوالحق . یادداشت این کمترین پیرامون برنامه ی در روزنامه ی وطن امروز مورّخ ۲۰/تیر/۱۴۰۳. . https://vatanemrooz.ir/?nid=4082&pid=5&type=0 . @hasankhosravivaghar
هوالهادی . شرح یادداشت این کمترین پیرامون برنامه ی در روزنامه ی وطن امروز: . «به نام خداوند جان و خرد» «و از شاعران، گمراهان پیروی می کنند. آیا نمی بینی که آنان در هر درّه ای سرگردانند؟ و چیزهایی می گویند که خود نمی کنند؟ جز آنان که ایمان دارند و کارهای شایسته انجام می دهند و خداوند را بسیار یاد می کنند و پس از آن که ستم دیده باشند، داد می ستانند و آنان که ستم ورزیده اند، به زودی خواهند دانست که به کدام بازگشتگاه بازخواهند گشت.» قرآن کریم، سوره ی شعراء، آیات ۲۲۴ تا ۲۲۷، ترجمه ی استاد سیّد علی موسوی گرمارودی از آن روی که شعر را پاسخ تخیّل آدمی به نیازهای عاطفی اش می دانم که در بستر زبانی آهنگین بیان می شود، چنین باوری را پذیرایم که ضمیر شاعر بدان جهت که دمادم با اتّفاق افتاده های بیرونی در چکاچاک است، ویژگی آینگی می یابد و هر رخداد سیاسی یا اجتماعی بر لوح خاطر او به صورت تصویری یگانه رخ می بندد و بر بوم کلام شکل دیداری به خود می گیرد. «و کلمه بود و جهان در مسیر تکوین بود» ۱ حال این تصویر، با توجّه به جهان‌بینی شاعر که از اندیشه و اعتقادات و اندوخته های زیستی او جریان می گیرد و نگاه عاطفی او به هستی را شکل می دهد، در آینه ی عاطفه ی هر شاعر غیر مقلّدی دگرگون جلوه می کند. و درست همین جاست که فراوانی تصاویر ساخته شده، شعرها و سوگیری های سیاسی گوناگونی را در ساحت سخن شکل می دهد. حتّی اگر آن تصویر به جامه ی کلام درآمده، عاشقانه هم باشد، گریزی از بیان آشکار و نهان موضع سیاسی نخواهد داشت! چرا که آغاز شعر با واکنشی عاطفی ست نسبت به کنش های جهان درونی و بیرونی. عاطفه ی شاعران نیز پیوند سر راستی با چگونگی نگرش ایشان به الهیات دارد و خدای ناکرده اگر شاعری، الهی نباشد، عواطفش در امور غیر الهی تحریک می شود و شعرش مایه ی گمراهی خواهد بود. از سوی دیگر، ما در قلمروی زیست می کنیم که «شاعران آن وارث آب و خرد و روشنی اند»۲ و اهالی آن از دیرباز تا کنون تمام باورهای خود از سیاست تا مذهب و عرفان و عشق و حتّی روزمرّگی های خود را با صدای شعر بیان می کنند. از فردوسی و نظامی و مولوی و حافظ و سعدی و جامی و صائب و بیدل تا نیما و اخوان و سهراب و قیصر و منزوی و معلّم، همه و همه صداهای گوناگون تاریخ و حماسه و عشق و رنج و شادی اهالی این قلمرو اند. شعر آنقدر برای ایرانیان بزرگ است و در همه ی جویبارهای زندگی ایشان جاری ست که حتّی بستری می شود برای بیان آراء حکمی و فلسفی شان. تا جایی که شاردن فرنگی در قرن هجدهم میلادی پیرامون گلشن راز شیخ شبستر چنین می گوید که: «ایرانیان کتابی دارند که تمام دریافت آن ها خواه در فلسفه و خواه در حکمت الهی در آن جمع شده است و می توان آن را مجموعه ی الهیات این قوم خواند.»۳ با درک والایی و اثرگذاری شعر در ملک زبان فارسی، می توان این پرسش را طرح کرد که چرا صاحبان قدرت در طول تاریخ به شاعران بسیار ارج می نهاده اند؟ شاعران از آن روی که هم بر بینش مردم زمانه نسبت به حکومت وقت و هم بر قضاوت آیندگان از پیشینیان بسیار اثرگذارند و نیز با فتح فرهنگی سایر بلاد، زمینه ی اعمال نفوذ ایران بر آن ممالک را فراهم می آورند، باید مورد توجّه خاص حاکمیّت قرار بگیرند. از سوی دیگر زبان به عنوان مهمترین پایه ی فرهنگی جامعه، بدون حمایت حکومت، مورد هجمه ی بیگانگان قرار می گیرد و فرو می ریزد. کمااینکه در سه قرن نخست اسلامی با حمله ی یهود قبای خلفای عرب پوشیده به ملک فارسی و نیز در روزگار سلطه ی استعمار بر ایران پیش از انقلاب اسلامی، بنای تمدّنی ما در آستانه ی فروپاشی قرار گرفته بود. به گونه ای که در سه قرن نخست هجری زبان رسمی کشور به عربی مبدّل گشت و اگر سامانیان با پاسداشت شاعران و حکمای ایران، به داد زبان فارسی نمی رسیدند و در ادامه بزرگانی چون حکیم ابوالقاسم فردوسی به نگاهداشت تاریخ و زبان ایران همّت نمی گماشتند، پیوند ما با گذشته ی الهی خویش از میان می رفت و در دستگاه سقیفه محور و یهود ساز اموی و عبّاسی هضم می شدیم و چیزی از ایران و ایرانی و فرهنگ شیعی باقی نمی ماند. همینطور از دوران با شکوه صفوّیه به این سو که سرزمین ما در یوغ بی حکمتان و زن بارگان و بی ریشگان قجر و میرپنج افتاد و غرب گدایی در نهایت خود روی داد و منوّرالفکران درباری با سوزاندن دواوين استادانی چون حافظ به دنبال روشنایی بودند و تاریخ را نه از شاهنامه، که از افسانه های یهودیان می گرفتند و خرد را در آثار فلاسفه ی فرنگی می جستند، بسیاری از شاعران آن زمان قرار خود را در سفارتخانه های آلمان و فرانسه می دیدند. البتّه بودند شاعران ایران دوستی چون نیما و اخوان و سهراب و فروغ و شهریار و رهی و سایه که چراغ ادب فارسی را با روغن جان خویش فروزان نگاه داشته بودند، امّا در نهایت ناامیدی و تنهایی.
سپاس ایزد را که پس از طلیعه ی انقلاب اسلامی و برپایی نظام مقدّس جمهوری اسلامی ایران، رهبرانی عنان کار را در این «کهن بوم و بر»۴ به دست گرفتند که هم خود شاعر و ادیب بودند و هم به جایگاه بلند شعر در تمدّن دیرپای ایران آگاهی داشتند و هم می دانستند که احیای تمدّن الهی ایران بدون پاسداشت شعر ناممکن است. این ادراک تمدّنی_ادبی ایشان در نیم قرن گذشته چونان چشمه ای خروشان در کرت کرت این نظام فرهیختگانی جاری شده است و تمامی نهادهای حکومتی از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تا حوزه ی هنری و رسانه ی ملّی و حتّی شهرداری ها و امور مساجد کشور و... هر یک به روشی به کار شعر و شاعران می پردازند. برگزاری انجمن ها و جشنواره ها و همایش های گوناگون ادبی گواه این مدّعاست. یکی از این رخدادهای قابل ستایش ادبی، برنامه ی «سرزمین شعر» است که به تهیّه کنندگی میهن دوست فرزانه، برادر علی زارعان این شب ها از شبکه ی چهار سیما مهمان خانه های ایرانیان می شود. در سرزمین شعر، رسانه ی فراگیر زمانه ی ما در خدمت بنیان تمدّنی ایران زمین قرار می گیرد و در گذر زمان می تواند پیوند اهالی این روزگار را با شعر و شاعران خودشان استوار تر سازد. البتّه این نکته را باید پیش چشم داشت که این سازه ی صدا و سیمایی در آغاز راه است و بخردان نیک می دانند که تنها متن ننگاشته است که بی عیب می نماید. من کمترین که از شاعران دعوت شده به سرزمین شعر نیز بوده ام، برای خوش ساخت‌تر شدن و اثرگذار‌تر بودن این برنامه در میان ساکنان گوناگون زبان فارسی، پیشنهادهایی دارم که فشرده و فهرست وار می گویم: ۱) به جای هشت گروه، سی و سه گروه از سی و یک استان کشور و دو گروه هم از دو کشور تاجیکستان و افغانستان در این مسابقه، به رقابت بپردازند. این رقابت، استان های کنونی و گذشته ی ما را به تحرّک وا می دارد که برای پیشرفت شعر سرمایه‌گذاری کنند. فایده ی دیگر این اتّفاق، آن است که ایرانیان به جای آنکه یک ماه در سال با شعر روزگار خود مأنوس باشند، می توانند هر روز با شعر زمانه انس بگیرند. ۲) نمره ی هر داور بزرگوار پس از شنیدن هر شعر به طور شفّاف بیان شود تا امکان هرگونه فکر ناموزون در ذهن مخاطب که خدای ناکرده به تبانی و تأثیر حبّ و بغض شخصی در قضاوت عزیزان گره می خورد، گرفته شود. ۳) در روند اجرای سرزمین شعر، گروهی از هموطنان شعر دوست ایران زمین حاضر باشند و امکان انتخاب شاعر مردمی در هر برنامه فراهم آید. ۴) در ساخت صحنه و پرداخت تدوین و انتخاب مجری از ذوق شاعران جوان این کهن سرا کمک گرفته شود تا برآیند زحمات عزیزانم، بیشتر جلوه کند. ۵) از آنجایی که شاعران عاطفی اند و طبع شکننده ای دارند، نیک تر آن است که دست اندرکاران پشت صحنه ی برنامه، تا می شود از خود شاعران باشند. چرا که ایشان از خلق هم آگاه ترند و رعایت شأن یکدیگر را می کنند. ۶) اگر قرار است اساتید موسیقی هم در سرزمین شعر حاضر باشند، بهتر است که کنار داوران محترم بنشینند و پیرامون موسیقی شعرها اظهار نظر کنند و حقّ رأی داشته باشند تا هم شأن آن بزرگ نگاهداشت شود و هم شاعران، عیار موسیقایی شعر خود را بسنجند. امید است که سازندگان کاردان این برنامه، پیشنهادهای این کمترین و دیگر شاعران خوب روزگار را در بهبود ساخت سرزمین شعر پیش چشم داشته باشند و مهر الهی هماره راهگشای امورشان باشد. با سپاس و نور ۱۸ فروردین ۱۴۰۳ اشارات: ۱_ «و کلمه بود و جهان در مسیر تکوین بود و دوست داشتن آن کلمه ی نخستین بود» حسین منزوی ۲_ « پشت دریاها شهری است که در آن وسعت خورشید به اندازه ی چشمان سحرخیزان است شاعران وارث آب و خرد و روشنی اند پشت دریا ها شهری است قایقی باید ساخت» سهراب سپهری ۳_ شرح گلشن راز، دکتر کاظم دزفولیان، نشر طلایه، صفحه ۷. ۴_ « ز پوچ جهان هیچ اگر دوست دارم تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم » مهدی اخوان ثالث . https://vatanemrooz.ir/?nid=4082&pid=5&type=0 . @hasankhosravivaghar
هدایت شده از میراث
هوالشّاهد . . ۱۷) ابومخنف از محمد بن قیس نقل کرد: هنگامی که یاران حسین بن علی _که درود خدای بر ایشان باد_ در کارزار عاشورا دشمن را فراوان یافتند و دیدند که یارای دفع شر از خویش و امامشان را ندارند، برای جان‌نثاری به پیشگاه اباعبدالله _که درود خدای بر او باد_ با یکدیگر به رقابت پرداختند. در همین حین، عبداللّه و عبدالرّحمن فرزندان عزرة غفاری برای شهادت از مولایشان اجازتی گرفتند و به دل میدان زدند. یکی از ایشان در گاه پیکار این شعر را می خواند: آی مردم بنی غِفار و خَندِف و بنی نزار! غيرت عرب چه شد؟ کجاست؟ ماه قوم در محاق ابرهای آتشین گداخت خون در آسمان کربلاست عاشقانه در صیانت از حسین بذل جان کنید! تازه ابتدای ماجراست... . . ۱۸) ابومخنف از فضيل بن خُدَیج الکندی نقل کرد: يزيد بن مهاصر، یا همان ابوالشّعثاء کندی از قبیله ی بنی بَهدَله در پیشگاه حسین _که درود خدای بر او باد زانو زد و صد تیر به سمت لشکر طغیان انداخت که تنها پنج تیر آن به خطا رفت. او که تیرانداز ماهری بود، با انداختن هر تیر می گفت: به هدف تیر اگر دوخته ام از بنی بَهدَله آموخته ام و حسین _که درود خدای بر او باد_ نیز می گفت: «خدایا! تیرش را به هدف برسان و بهشت را پاداش او قرار ده.» پس از آنکه تیرهای يزيد به پایان رسید، به شمشیر به دل دژخیمان زد و از نخستین کسانی بود که در رکاب مولایش حسین _که درود خدای بر او باد_ جان داد و آن روز چنین رجزخوانی می کرد: من يزيد ابن مُهاصر ابن شیران دلیر شهرتم از کودکی بوده ست مرد ببر گیر می شناسیدم: همان که سرفراز جنگ هاست در رکاب سیّد السّادات هستم سر به زیر ابن سعد دشمن او را به نحسی می کِشم می کنم زاد و نزادش را به کام مرگ و میر گرگ هم از چنگ من راه فرار امّا نداشت شهرتم از کودکی بوده ست مرد ببر گیر! . . ۱۹) ابومخنف گفت که زهیر بن عبدالرّحمن بن زهير الخثعمی نقل کرد: نخستین شهید از فرزندان ابوطالب در روز عاشورا علی اکبر فرزند حسین _که درود خدای بر او باد_ و مادرش لیلا دختر ابومرّة بن عروة بن مسعود بن معتّب ثقفی بود. آنگاه که به دشمن حمله می کرد، چنین رجز می خواند: من علی ابن حسين ابن علی هستم و شکر نسل در نسل تبارم به پیمبر برسد خلعت ما به زنازاده نیاید هرگز! در شما پشت پدر هم به برادر برسد! صف به صف عاقبت آل ابوسفيان را دیده ام مثل قشونی که به صفدر برسد غیرت کعبه ای ام ابرهه را می بلعد وای اگر دست ابابیل به خنجر برسد تیغ من با سر دشمن سر و سرّی دارد! وای اگر حوصله ی خون خدا سر برسد... ماه در سایه نمانده ست و نمی ماند، آه... دشنه ی شب به تنش گرچه مکرّر برسد کارزاری شگفت درگرفت تا اینکه مرّة بن منقذ بن نعمان عبدي لیثی او را دید و گفت: «گناه عرب بر گردنم باشد اگر پدرش را به عزایش ننشانم.» پس از آنکه با نیزه ای علی اکبر _که درود خدای بر او باد_را به زمین انداخت، لشکریان کفر محاصره اش کرده و هرکس با هرچه داشت، به سوی علی یورش آورد و ارباً اربایش کردند. . . . @hasankhosravivaghar
هدایت شده از میراث
هوالشّاهد . . ۲۰) ابومخنف از عقبة بن بشير الأسدي نقل کرد: ابوجعفر محمد بن علی بن حسین _که درود خدای بر ایشان باد_ مرا گفت: «ای بنی اسد! خونی از ما به گردن شماست.» گفتم: «ای اباجعفر! رحمت خدای بر تو! در این باره گناهم چیست؟ کدامین خون؟» گفت: «کودک حسین _که درود خدای بر او باد_ را به نزدش بردند و در آغوش پدر بود که ناگهان تیر یکی از شما جانش را گرفت...» بن بشیر ادامه داد که عبدا... بن عقبة الغنوی با پرتاب تیری ابوبکر بن حسین بن علی _که درود خدای بر ایشان باد_ را به شهادت رساند. پیرامون این روایت ها، بن ابی عقب شاعر می گوید: زور و زر با خون ما در دشمنی افتاده اند لکّه ها بر دامن قوم غنی افتاده اند شرزه های پنجه آلود اسد را دیده ای؟ آبرو را داده، در آبستنی افتاده اند ریزش خون خدا از بس که گردن گیر بود کوه ها از خوفشان در خودزنی افتاده اند تیغ تزویر آمد، امّا زاری از ما سر نزد گرچه با ما زور و زر در دشمنی افتاده اند . . ۲۱) ابومخنف گفت: سليمان بن ابی الرّاشد از حمید بن مسلم نقل کرد: سنان بن انس _که نفرین خدای بر او باد_ را گفتند: « تو حسین بن علی، پسر فاطمه دختر رسول اللّه _که درود خدای بر ایشان و خاندانشان باد_ و بزرگ عرب را کشتی! او به خواهش این مردم آمد تا ایشان را از حکّام ظلم برهاند. اینک به پیش امیرانت بشتاب و پادافره خویش را از آن ها بخواه! اگر برای ریختن خون حسین _که درود خدای بر او باد_ همه ی بیت المال را به تو دهند، باز هم کم است.» سنان بی باک، شاعر و اندکی عقل کاسته بود. بر مرکبش نشست و برابر خیمه ی عمر بن سعد _که نفرین ابدی خدای گریبانگیرش باد_ ایستاد و با صدای بلند چنین گفت: لگام نقره نمی خواهم! طلا بگیر رکابم را به زور زر مگر اندازم ز پا خیال عذابم را به سر سلامتی ابليس سراب خوردم و گیرا نیست! بیا ز خون خدا پر کن پیاله های شرابم را علاج بی پری خود را سؤال کردم از احوالش شکسته بود ولی بالش، به مرگ داد جوابم را سری برید، دلی خون شد به تیغ، طالع من نحسید! مگر که سعد بگرداند به سکّه بخت خرابم را . . ۲۲) ابومخنف گفت: صقعب بن زهير از قاسم بن عبدالرّحمن _غلام يزيد بن معاویه_ نقل کرد: آنگاه که سر حسین و خاندان و یارانش _که درود خدای بر ایشان باد_ را مقابل يزيد _که نفرین ابدی حق گریبانگیرش باد_ گذاشتند، گفت: بی باده بودم، باد می آورد در کاسه ای از خون خبرها را سربازهایم سرکشی کردند! وقتی جدا کردند سرها را شرب خدا بود و دهانی مست، از ریزش خونش جهانی مست دیوانگی کردم، نفهمیدم سر می کشم جان پیمبر را سر می کشم، امّا نمی کشتم، در کربلا بودم اگر! بودم... . . ۲۳) ابومخنف از ابوجعفر عبسي از ابی العمارة العبسي نقل کرد: یحیی بن حکم _برادر مروان بن حکم_ گفت: شعله ای بر تاک افتاد و شرار از باده ای برخاست آتش ابن زیاد از گور حرمت زاده ای برخاست آفتی زد، هرزه مثل ریگ در مزرع فراوان شد بلعمی در طف برای کشتن یوشع فراوان شد الغرض از رود پیغمبر نَمی باقی نماند، افسوس! کاسه ها خالی تر از خالی شد و ساقی نماند... افسوس! اینجا بود که يزيد بن معاوية _که در آتش قهر الهی مادام باشند_ به سینه ی یحیی کوبید و گفت: «ساکت باش!» . . ۲۴) هشام به نقل از ابومخنف گفت: سليمان بن ابی الرّاشد از عبدالرّحمن بن عبيد ابی الکنود نقل کرد: آنگاه که صیت شهادت حسین _که درود خدای بر او باد_ بر زبان اهل مدینه پیچید، دختر عقیل بن ابی طالب سربرهنه همراه دیگر زنان سوگواری می کرد و مویه کنان می گفت: ...و سر کشیدید با چه رویی عطش عطش اشک امّتش را؟ پیامبر بی عمامه شد تا به خاک و خون دید عترتش را مدينه تا کربلا رسیده! دری شکسته، سری بریده علی به کوفه چه ها کشیده! دوباره دیدید غربتش را... . . @hasankhosravivaghar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هوالمنتقم . خون فلسطین است و عاشوراست در خون پس قدس من تشنه ست... پس سقّاست در خون گیرم که دور خنجر و سر گشته باشد یا اکبر من اصغر اصغر گشته باشد طوفان به قاسم خورد و بیش از یک نفر شد مثل گلی پر پر که پر پر گشته باشد از کربلا تا غزّه تکثیر حسین است آیینه را دیدی مکرّر گشته باشد؟ کم کم نگاه سنگ هم سویش می افتد خواهر اگر دور برادر گشته باشد... گیرم که بعد از کوفه، داغ شام مانده ماه ابوزینب ولی بر بام مانده من مانده ام، خون مانده و شمشیر هم هست ماه کمان ابرو که باشد، تیر هم هست من آمدم تا حرفی از خنجر نماند بر آن سرم تا زیر پایی سر نماند حقّابه ام را _اشک خود را_ پس بگیرم من آمدم تا مشک خود را پس بگیرم از کربلا می آیم، امّا روی نیزه فکر حسینم باز، حتّی روی نیزه از دردهای امّت آکنده ست خود را از غزّه تا تهران پراکنده ست خود را... . از شعر . . @hasankhosravivaghar
هدایت شده از میراث
هوالشّاهد . . مثل همیشه از همه سرها سری حسین بر نیزه دیدمت، چقدر محشری حسین «کهف الرّقیم...» نغمه ی داوودی است این! قرآن بخوان که از همه دل می بری حسین از هرکجای دشت شمیم تو می وزد عطر گل محمّدی پرپری حسین تو قبل قتله گاه علی اکبری، ولی تو بعد قتله گاه علی اصغری حسین تا گفت: «یا أخا...» به خدا مطمئن شدم عبّاس را به خیمه نمی آوری حسین! من که هنوز هم کمرم درد می کند! حالا بگو تو از کمرت... بهتری حسین؟ چشمم به توست ای سر بی تن که سال هاست تنها پناه بی کسی خواهری حسین حتّی به شمر و عاقبتش فکر می کنی! تو جلوه گاه رحمت پیغمبری حسین از اشک ما بنای قیامت شود خراب از قاتلان خویش اگر بگذری حسین . . جمعه ۶ مرداد ۱۴۰۲ هجری شمسی، مصادف با ظهر عاشورای سال ۱۴۴۵ هجری قمری، مصلّای قم. . @hasankhosravivaghar
هدایت شده از میراث
هوالشّاهد . . . تمام دشت روایت از آب می کردند به هر شراره دلی را کباب می کردند شبیه ماهی افتاده در کناره ی رود رقیّه های حرم آب آب می کردند به پیشواز حسین ابرهای خونباری قبای سرخ تن آفتاب می کردند عصا و سنگ و سه شعبه... خدا قبول کند! به هر طریق که می شد، ثواب می کردند سه ساعت است که گودال...لااقل ای کاش برای کشتن مولا شتاب می کردند! سر و هرآنچه که شد از تنش به غارت رفت چقدر روی تن او حساب می کردند! غروب روز دهم اسب ها امامی را برای گندم ری آسیاب می کردند تو را اگرچه سر صبر کشته اند، امّا به وقت غارت خیمه شتاب می کردند و هرکه گفته... دروغ است! من که می دانم مخدّرات به هر رو حجاب می کردند ولی بمیر مسلمان که مست ها با دست به آیه های نجابت عتاب می کردند شبی به خاک نشستند آسمانی ها که اقتدا به غم بوتراب می کردند . . مرداد ۱۴۰۲ شمسی مصادف با محرم ۱۴۴۵ هجری قمری، امامزاده یحیی بن حسن المجتبی _عليه السلام_ همدان . نقش از نقّاش گرانقدر روزگار ما . @hasankhosravivaghar
هوالمنتقم . از کربلا و صنعا، از مشهد و خمین اند «آزادگان عالم در خیمه ی حسین اند» . . @hasankhosravivaghar
هوالشّاهد . غروب روز دهم اسب ها امامی را برای گندم ری آسیاب می کردند . از غزل . . @hasankhosravivaghar